سلام … من می خوام یکی از خاطره های سکسی مو که در ۱۴ سالگیم بود رو تعریف کنم
توی اون دوران ، من خیلی سکس رو دوست داشتم ، ولی به خودم میگفتم که من هنوز خیلی سنم کمه!
من دختری بودم که اصلا با کسی رل نمیزدم و اینا…
تا اینکه وقتی سال تحصیلی جدیدی رو شروع کردم از آبان ماهش اینا بود که به پیری رو میدیدم،که روی پله خونه پشت مدرسمون می نشست و من اونو نگاه میکردم و اونم منو تا به روزی که اون تنها بود و منم تنها بودم (منظورم اینکه دوستام باهام نبودن) ازش پرسیدم : تو فازت چیه ؟ اون گفت: فاز تو چیه خوشگله؟!
من یه لحظه یه جوری شدم و گفتم ه…هیچی! و سریع دوییدم رفتم، خودمو توی در خونه ای که درش مثل آینه بود نگاه کردم و دیدم اوو، چقدر قرمز، شدم … روز بعد که از مدرسه برمی گشتم از کوچه اون ور مدرسه برگشتم که نبینمش ، رسیده بودم به به کوچه مونده به خونم که یکی دستمو گرفت و منو گشوند، دیدم عع خودشه!! به کاغذ داد و گفت این شمارمه، بهم بزنگ… و سریع رفت منم یکم تعجب کردم و تو فکر بودم و به خونه اومدم،و به سرم زد که بهش پیام بدم توی واتساپ ، دیگه دادم “سلام” چند دقیقه بعد جواب داد سلام تویی، گفتم اره همون دختر مدرسه ایه و باهاش صحبت میکردم و ازش پرسیدم تو اسمت چیه؟ گفت : کریم
_آها: چند سالته؟
+۳۰ سال
_ چییی ، ۱۷ سال ازم بزرگتری و مجردی
+اره دیگه😂
و دیگه باهاش صحبت میکردم و اینا و مامانم باهام اصلا خوب نبود باهام بد رفتار میکرد، برای همین بیشتر به سمت کریم کشیده میشدم ، تا اینکه به مسافرت کاری پیش اومد که با دعوا بهم فهموندن که منو با خودشون نمیبرن، که من دیگه ناراحت شدم و اینارو به کریم گفتم و دیوانگی کردم و بهش گفتم میای خونم، کسی تا دو سه روز نیست؟!
که گفت که تو بیا خونه ی من
_ همین خونه که پشت مدرسمون هست؟
+نه بابا، اونجام خونه پدر و مادرم هست ، خونه خودم پونکه،
من هی با خودم کلنجار رفتم که نکنه اتفاقآ برام بیوفته تو خونش و کلی نگرانی دیگه و بهش گفتم و تونم اعتماد لازم رو حاصل کرد و من قبول کردم که شب بیاد سر کوچه دنبالم که کسی از همسایه ها منو و اونو نبینه، دیگه رفتم حموم و همه پشمامو شیو کردم و به لباس دکلته پوشیدم با پالتو و زنگ گفت سر کوچم و من رفتم دیگه خوب راه شوخی میکردیم و رفتیم و رفتیم تا رسیدیم پونک، از شرق به غرب تهران هم کم راهی نبود 🤦🏻♀️😂
دیگه به خونه نوساز و شیک، ریموت زد رفتیم توی پارکینگ و با آسانسور رفتیم طبقه دوم و دیگه قرار بود شام بخوریم و خونش مثل کاخ بود ، خیلی قشنگ بود و یه میز رمانتیک برای شام حاضر بود، منم خیلی گشتم بود دیگه خوردیم و بهم گفت : من می خوام یه چیزی بهت بگم! گفتم بگو:
_ ببین من عاشقت شدم ، میدونم اختلاف سنی هامون زیاد ولی عشق ، عشق باشه مهم نیست، می خوام باهات یکی باشم ، خواهش میکنم ردم نکن، من واقعا توی اون لحظه نمیدونستم چی بگم ، فقط دیدم سر پاعه ، گفتم من بلند شم، وایسم ک دور کمرم و گرفت و منم دور کمرشو گرفتم چون قدم نمی رسید دستمو روی شونه هاش یا دور گردنش بزارم ماشاالله خیلی هم قد بلند بود ، هیکلش هم حساب ورزشکاری، میتونم اعتراف کنم که منم عاشقش شده بودم! دیگه اومد جلوتر و خم شد ، که فهمیدم میخواد ازم لب بگیره و منم اومدم جلوتر و یه لب حسابی گرفتیم که منو بغل کرد و برد سمت تخت خوابوند و خودشم با من دراز کشید کنارم دیگه دیدم دستش و برد پشتم که دکلته مو باز کنه ، ولی من نذاشتم چون سوتین نبستده بودم گفتم الان تا دکلته م باز شه سینه ها میاد بیرون،به جاش من دکمه های لباسش و باز کردم و لختش کردم و بلند شد شلوارش و در آورد ولی شرتش رو نه! مندیگه دکلته مو در آوردم و دیگه سینه هام هم لخت🤦🏻♀️😂و اومد سمتم و گفتم جااانم، چقدر کوچولو و سفیدن…و کلی سینه هامو مالوند و خورد که من داشتم غش میکردم و اروم شرتمو کشید پایین و منو لبه تخت گذاشت و کصمو کلی خورد و منم اه اه میکردم و کصم کلی لیز شده بود و با انگشت باهاش بازی میکرد تا دیدم سریع شرتشو در آورد و عجب کیری داشت، کلفت و دراز و راست کرده و برد سمت کصم و گفتم ، کریم صبر کن، چیکار میکنی؟ گفت : تو باید زنم بشی ، من میخوامت، ولی من گفتم نه و فعلا نه، و آخر هم نذاشتم دیگه گفت: کون میدی، دیگه گفتم اره ، دیگه کونمو کلی چرب کرد و بهش گفتم خواهش میکنم اروم من میترسم، گفت باشه حواسم هست دیگه، اروم اروم کرد تو ، من خداب لذت میبردم ولی درد هم خیلی داشت تا ته کرد توی کونم و اروم اورم تلمبه میزد و تند تر کرد تا ابش اومد و ریختش توی کونم دیگه منم خیلی خسته شده بودم و گفتم خب منو میرسونی؟ گفت نه دبگه تو امشب باید با من بخوابی، در خواست قبلیمو که رد کردی ، اینو حداقل قبول کن، پدر و مادرت هم که فردا شب میان ، منم دیگه دیدم راست میگه و قبول کردم و اون شب رو باهاش خوابیدم ، توی سینه هاش و در آغوش گرمش خوابیدم، که تمام کمبود محبت هام جبران شد، دیگه صبح بیدار شدم و دیدم اومد بالاسرم و گفت ، سلام پرنسس، منم گفتم سلام عشقم، دیگه برام صبحونه آماده کرده بود و صبحونه خوردیم و آماده شدم که بریم، گفت قول بده دفعه بعد پردتو بزنم، زن من بشو، با هم از ایران فرار میکنیم و تو هم از دست پدر و مادرت هم راحت میشی ، جوابشو ندادم و رفتیم پارکینگ و توی راه هم صحبتی دیگه نکردیم، تا رسیدیم به کوچه مونده به خونمون که توقف کرد ، منم یهو دلم سوخت و لپشو بوسیدم، و اونم منو بوسید و گفت خدافظ عشقم، گفتم خدافظ کریم جون، دیگه کلید انداختم و رفتم خونه ، خونه نکبت و افسرده و گفتم کاش بازم پیش کریم بودم دیگه شب هم پدر و مادرم اومدن و توی مسافرت نمیدونم سر چی دعواشون شده بود که بازم جر و بحث میکردن، دیگه منم گفتم ، کلاس نهم سال سختیه و گوشی رو کلا خاموش میکنم و می زارم کنار دیگه توی رشته انسانی قبول شدم و رفتم سراغ گوشی که دیدم توی مخاطبین واتساپ کسی به اسم کریم نیست یعنی دلیت اکانت کرده بود ، به سرم زد که به شمارش زنگ بزنم و دیدم صدای یه مرده برداشت و گفت بله، بفرمایید ؟
گفتم سلام ببخشید مزاحمتون شدم، من با کریم کار دارم، بهم گفت متاسفم، من این خط رو تازه گرفتم، تا تهشو خوندم و گفت م ممنون ببخشید، مزاحمتون شدم
دیگه هرگز دفعه بعدی که قرار بود زنش بشم نرسید و تا بدین جای رسیدم که روانشناس هستم و در شهر زیبای پاریس زندگی میکنم ، و در اصل روانشناسی آموختم که باید به دخترا کلی محبت ورزید که به سمت پسر کشیده نشن، که با مهربونی هاشون ، دلشون بلرزه، فهمیدن که کمبود محبت چقدر بد و مخربه، و دخترایی که از پسر ضربه میبینن، به خاطر کمبود محبت هست که بهش دل میبندن، حالا کریم که خیلی خوب و با شرف بود وگرنه اونم میتونست کاری کنه و من هنوز هم دوستش دارم.♡
و اینکه هنوز هم مجردم:)
نوشته: م.ا
داستانی که نوشتی به کنار،
آخه به کسی که سی سالشه میگن پیری؟
اینجور که میگی من چندساله مرحوم شدم و خودم خبر ندارم.
فاتحه مع الصلوات
البته تقصیر از امثال تو نیست.تقصیر از نظام کثیفیه که ملتش تو اوج جوانی احساس پیری میکنن.
درضمن؛
کیرم دهن تک تک اون کسانی که توی روانی روانشناسشونی،
روانی🤣
1- سی ساله پیریه؟ چرا کستان های امشب همشون میخوان منو بکنن تو قبر!!
2- پدر مادر دختر 13 ساله رو تنها میزارن خونه میرن مسافرت؟؟
3- برد کونت گذاشت فرداش ولت کرد بعد هنوز دوسش داری؟ روانشناس برو خودتو معالجه کن!!
احتمالا نویسنده میخواسته بنویسه “پسری” غلط تایپیه پیری دراومده
این اختلاف سالی ک تو میگی ۱۴ سالت بوده و الان روانشناسی تو پاریس هنوز ایده ساخت واتساپ ب سر صاحبش نخورده بود ک تو اون موقع واتساپ استفاده میکردی
ببین اولا کریم مسلمون نبود دوما یه کیر مرتیکه ۳۰ساله اونموقع رفته توکونت اگه نرخ تورمم حساب نکنیم بازم حدود ۲۴ سانت کیر تو کونت رفته حالا تو هم میگی اون زمون ۱۴ سالت بود فک کنم الان یه غار علی صدر در خودت جای دادی الانم که پاریسی بپر رو برج ایفل تا توکونت بره پاره شی و در نهایت برای جمع بندی کلام ،کیر اذری جهرمی توکونت خارکسده بیناموس
کص خل
دقیقا دو خط داستانت رو بخونند متوجه کص شعر بودنش میشند.
جدن اوضاع خوبی نیست معلم استاد دانشگاه پزشک رونشناس های و… یه چند سال دیگه همشون کس و مونو به باد دادن و تجربه دارن حالا اینا میشن معلم های جامعه چی می خوان به بچه های من و شما یاد بدن تجربشون و از کون دادن یا چجوری پسر همسایه از کون میگائیدشون واقعن چی ؟
روانشناس کصخول ندیده بودیم که به لطف شهوانی اینم دیدیم
بنظرم بساطتو جای دیگه پهن کن بیسواد دهات نشین رو با روانشناس پاریس نشین عوض کنیم همه داستان درسته
ی خط در میون خوندم
کی واسه دختر چهارده ساله دکلته میخره؟پدرو مادر؟خودت؟مسخره گیر آوردی ملتو؟
بازم بگم؟
کی برای اولین سکسش از کون میفهمه چقد درد داره؟آخ من خیلی درد دارم آروم کن؟
اسم داستانتو میزاشتی دیگه!
کل داستان: دیگه … دیگه … دیگه … دیگه …
نمیخواد ازدواج کنی چون از 14 سالگی شروع کردی و الان یه حرفه ای هستی
به نظرم هنوزم 14 سالته، سر در سایت نوشته ورود زیر 18 ممنوع برو بیرون عمو جون
روانشناس؟؟
طرز نگارشت به روانشناس نمیخوره
بابا و ننت دختر ۱۴ ساله رو ول کردن رفتن مسافرت اشنایی کسی نداری ببرنت اونجا ولت کردن به امون خدا؟
دیس
کاری به هیچیندارم مرد ۳۰ساله ای که وعده میده به دختر ۱۴ ساله و باهاش سکس میکنه نجیبه؟ کمر اسب شکست با این حرفت
بزرگی میگفت"“نیاز نیست خود داستان رو بخونی تا بفهمی نویسنده منظورش چی بوده”"،،،کافیه فقط نظر خوانندگان رو بخونی ،،،
واتس اپ از ابتدای 2016 رایگان شد قبلش ماهی 1 دلار حق اشتراک داشت
از 2016 تا 2021 5 سال
دوره ی متوسطه دوم جدید 3 سال
4 سال دوره کارشناسی
1 سال هم سال نهمت تموم بشه
تو نهایت الان ترمک باشی
علاوه بر اینکه گفتی سال نهم و بزرگترینای نظام 633 الان 19 سالشونه
اولا خاصیت داستان همینه ساخته ذهن ولی تو رو خدا وقتی مینویسین حداقل چرت پرت غیر معقول ننویسین یه سری چیزا اصلا نمیخونه با هم
چرت و پرت نوشتی با اون تخیلات وغلط املایی چطور شبو پیش کریم موندی خانوادت شب زنگ نزدن اینقد بی اهمیت بودی چطور پاریس رفتی جنده لاشی گم شو بی شرف کیرم تو ناموست کیرم تو خانوادت تف به شرفت دروغگو گم شووووووووووووو
۱۴سالت بود ب رل فک نمیکردی!!!
مادرتو زندگی