اولین سکس بیزنسی و خشن من

1400/04/23

اسمم سجاد ه ، 25 سالمه ، نوجونی و دوران دبیرستان ، خیلی آدم آرومی بودم و کمتر با کسی دوست می شدم ، رفتارم تقریبا متفاوت بود با بچه های دیگه ، دوران دبیرستان سخت ترین زمان تحصیل ام بود ، بخاطر رفتار و ظاهرم همیشه در معرض پیشنهاد سکس و دستمالی شدن توسط همکلاسی ها بودم ، حتی بزرگترها رو هم میشد از رفتار و حرکاتشون فهمید که چه قصدی دارند . توی استخر ، خیابون و هر جایی که با مرد یا پسری بودم نگاه و رفتارشون همیشه برای خودم این نشون رو داشت که با بقیه فرق دارم . سعی می کردم مراقب باشم و به قولی گول نخورم و باعث آبروی خودم بشم . خودم گرایش داشتم به پسرها و مردها و حس شهوتی که با دیدن بدنشون توی استخر یا استایل مردونه اشون توی خیابون بود رو حس می کردم . شاید در تصورات و خودارضایی ها به این فکر می کردم که مثلا با مردی سکس دارم اما در واقعیت جرات اش رو نداشتم ، اونقدر برام ترسناک بود که بیشتر برام یه ممنوعه بود تا اینکه یه تجربه . حس گناه و تصور بی آبرویی و سواستفاده بدترین چیزهایی بود که من رو می ترسوند .
وارد دانشگاه شدم ، کم کم با دوستای جدیدی آشنا شدم ، توی کلاسهای مختلف و عمومی بود که با محسن آشنا شدم ، یه پسر بدنساز و ورزشکار بود ، خیلی رفتار حمایت کننده ای داشت و تقریبا تمام روابط دوستانه ام با محسن بود .محسن چند سالی از من بزرگتر بود و بعد از خدمت اومده بود دانشگاه ، محسن اونقدر برای من امن بود که کم کم از گرایش من با خبر شد و چون خودش هم بی علاقه نبود که با کسی مثل من سکس هم داشته باشه ، کم کم از حرف به تجربه کردن سکس رسیدیم . اولین تجربه من توی بغل محسن و با یه سکس عالی شروع شروع شد . دوران دانشگاه برای من بهترین دوران زندگی ام بود ، انگار آزاد شده بودم ، از طرف خانواده ساپورت مالی می شدم و مدام به ظاهرم می رسیدم که برای محسن خیلی عالی باشم ، سکس با محسن برام بهترین تجربه ها بود ، از حمایت و علاقه محسن لذت می بردم . با محسن حتی چندباری سفر رفتیم ، من توی اون دوران مثل مستی بودم که هنوز صبح خماری اش فرا نرسیده . دانشگاه تموم شد و چون معافیت داشتم ، تمرکزم رو گذاشتم روی اینکه ارشد قبول بشم .
تابستون بود و یک ماه بیشتر بود که با محسن سکس نداشتم و یک روز که خونه خالی بود به محسن گفتم که بیاد پیش من ، وسط سکس بودیم که در اتاق باز شد و بابام اومد توی اتاق ، گویا چیزی جا گذاشته بود خونه و برگشته بود ، من رو در حالی که لخت و در حالی که محسن روی من خوابیده بود داشت تلمبه می زد ، دید ، خشکش زد و محسن فقط فرصت کرد کیرش رو از من بکشه بیرون و بابام دیگه حالی اش نبود ، شروع کرد به حمله به ما و هر کدوم رو که دستش می اومد می زد ، محسن از اتاق زد بیرون و لباساش رو جمع کرد و فقط یه شلوار پاش کرد و زد بیرون ، بابام تا نفس داشت منو زد ، بدنم کبود بود و داغون بودم ، سر و صورتم جای سالم نداشت . توی اتاق حبس شده بودم . تا روز کنکور ارتباطم قطع بود و توی خونه حبس بودم ، مثل یک شیشه خرد شده بودم ، فقط تنها فکرم قبول شدنم بود . یه جورایی حجم آزادی ام بود . حرفها و دعواها و حتی گاهی تهدید های خانواده ام رو به همین امید تحمل می کردم .بعد از کنکور زندگی بدتر هم شد ، کنترل کامل و دیوانه کننده . از محسن خبری نداشتم .
جوابها اومد و خوشبختانه قبول شدم ، بابام یک بار نشست کلی حرف زد ، از مهربونی و تهدید تا یک سری قوانین ، کم کم دیوانه داشتم می شدم . ترم اول بودم که به خاطر فشار زیاد از خونه زدم بیرون ، بعد از چند روز موندن خونه چند تا از دوستام ، به محسن زنگ زدم ، اونهم زیاد دستش باز نبود توی کمک به من ، ولی کمک کرد تا کاری پیدا کنم . اونقدر زندگی سخت بود که یکی دو بار برگشتم خونه ولی چون بابام محسن رو پیدا کرده بود و متوجه شده بود که چندباری انجام دادم ، با دعوا بیرونم کرد ، چند ماهی به سختی گذشت تا یه کم شرایط بهتر شد و تونستم توی خوابگاه بمونم و کار کنم . محسن هم کم کم سردتر شده بود و دعوای بابام کلا بیخیال اش کرده بود ،یک سری حرف زد و رفتارهایی نشون داد که دلم شکست ، با اینکه برام سخت بود ولی ارتباطم رو باهاش کم کردم . تنها بودم و از نظر مالی مدام شرایط بدتر می شد ، همه راضی بودن از نبودن من ، خانواده ام و محسن . تنها کسی که باهاش ارتباط داشتم ، یه دوست اینترنتی بود که بیزینسی سکس می کرد . شرایط مالی بهم فشار می آورد ، با تشویق دوستم به فکر اینکه یک بار تجربه کنم و بیزینسی سکس کنم به سرم افتاد . بهم گفت که باید قبول کنم که سکس عادی نیست و ممکنه با کتک و فحش و خشن باشه و باید تحمل کنم .
به شدت می ترسیدم ، تنها و بی حمایت بودم و اگر بلایی سرم می اومد واقعا کسی نبود که پی من باشه . دوستم یکی از مشتری هاش رو معرفی کرد که اسمش علیرضا بود و 40 سالش می شد . قرار گذاشتیم ، شب قبل اش به سختی توی حمام خوابگاه شیو کردم که تمیز باشم . باید ظهر می رفتم پیش اش . حس عجیبی بود ، انگار کسی بدنم رو اجاره کرده بود و باید خودم رو در اختیارش می گذاشتم . حس بدبختی اون یک ساعت تا برسم خونه رو تاحالا تجربه نکرده بودم . گاهی پشیمون می شدم ، گاهی به شهوت سکس فکر می کردم ، گاهی یه حس لجبازی با خودم و کسایی که تنهام گذاشته بود باعث می شد که بخوام انجام بدم .
رسیدم پایین مجتمع اشون ، بهش پیام دادم ، در رو زد و رفتم بالا ، آدم بدی به نظر نمی رسید ، یه شورت پاش بود و لخت منتظر من بود ، احوالپرسی کردیم و داخل خونه شدم ، استرس تمام جونم رو گرفته بود . توی پذیرایی نشستیم ، برام پولم رو کارت به کارت کرد ، چیزی نبود ولی دو سه تا در ماه کمک بود برام .
علیرضا بهم گفت : اگه می خوای آماده بشی سرویس اونجاست . لخت شدم و پا شدم و رفتم سرویس ، دوست داشتم زودتر تموم بشه ، از تنهایی و وضعیتی که داشتم بغض داشتم . اومدم بیرون ، علیرضا دم در اتاقی ایستاده بود و به سمت اش رفتم ، دستش دورم حلقه شد و منو برد داخل اتاق ، جثه اش از منی که 160 قدم بود بزرگتر بود و هیکلی تر بود ، یه تخت یه نفره کنار دیوار بود و بالاش یه پنجره بود . از توی لپ تاپ چند تا کلیپ سکس بود که پلی کرد و اومد طرفم ، یه کم با بدنم و کونم و سینه هام بازی کرد و مالیدش و بعد دستاش رو گذاشت روی شونه هام و جلوش زانو زدم ، هنوز تو حس خودم بودم و گیج می زدم اما سعی کردم بی خیال بشم و سعی کنم فقط به سکس فکرکنم و به عنوان یه تفریح نگاه کنم ، علیرضا خودش رو نزدیکم کرد ، کیرش از زیر شورت شق شده بود و جلوی صورتم بود ، یه کم کیرش رو از روی شورت مالیدم ، کیرش رو از شورتش در آوردم و گذاشتم دهنم ، هیکل علیرضا و مسلط بودنش روی من وقتی دستاش روی شونه هام بود منو یاد محسن مینداخت ، حالا اما داشتم کیر کسی رو ساک می زدم که اصلا نمی شناختمش . چشمام رو بستم و شروع کردم به ساک زدن کیرش ، خودش هم آروم آروم عقب و جلو می کرد ، دستش رو گذاشت پشت سرم و دستم رو که به کیرش بود گرفت و از کیرش جدا کرد و شروع کرد داخل دهنم تلمبه زدن ، صورتم به بدنش می خورد و کیرش تا نزدیک حلقم می رفت . نفس کم اورده بودم و می خواستم که یه کم نفس بکشم ولی اون داشت کار خودش رو می کرد ، چند بار کیرش رو توی حلقم نگه داشت و دوباره تلمبه می زد .
برای منی که فقط کیر محسن رو ساک زده بودم و محسن خیلی مراعاتم رو می کرد اصلا خوشایند نبود ، سرم رو کج روی یکی از پاهاش محکم گرفته بود و داخل دهنم تلمبه می زد ، یه کم رها کرد و یه کم استراحت کردم و نفس تازه کردم و شروع کردم خودم ساک زدن ، سعی می کردم کارم رو خوب انجام بدم که دوباره تلمبه نزنه . کیرش رو از دهنم کشید بیرون و روی تخت به پشت خوابوند و سرم لبه تخت بود ، اومد بالای سرم و کیرش رو کرد داخل دهنم ، سرم رو به سمت عقب گرفتم و در حالی که دستش به سینه هام بود کیرش رو عمیق داخل دهنم کرده بود و تلمبه می زد ، داشتم خفه می شدم ، صدای فیلم داخل لپ تاپ ، صدای آه و ناله یه پسر بود و باعث می شد حشری تر بشه . دستم رو گرفتم به پاهاش و متوجه شد که خیلی اذیتم ، یه کم عقب کشید و ادامه داد . آروم دستش رو به گلوم گرفت و وقتی تلمبه می زد انگار حرکت کیرش رو حس می کرد . نمی تونستم اونقدر حس حقارت و اینکه هیچ رابطه عاطفی ای بینمون نیست و من دارم برای پول بهش سرویس می دم رو تحمل کنم . کیرش داخل دهنم بود ، بغض داشتم و ورود کیر به حلقم باعث می شد که ناخودآگاه اشک از چشمام سرازیز بشه و یه جورایی خودم هم راحت تر اشک بریزم .
چشمام رو بسته بودم و فقط منتظر بودم سریعتر تموم بشه ، کیرش شق شده بود و علیرضا کیرش رو کشید بیرون و بهم گفت : لبه تخت داگی بشین . اطاعت کردم و علیرضا شروع کرد به دستمالی و باز کردن لای کونم و گاهی سیلی های بدی می زد به کونم ، کم کم نطق اش باز شده بود ، با فحش دادن به خودم و گفتن کونی کونم رو مثل یه خمیر زیر دستش ورز می داد و می مالید ، با فحش هاش و سیلی هاش دوباره اشکم سرازیر شد و بی صدا سعی می کردم دلم رو خالی کنم . توی اون صدا و باز با کونم ، حتی هق هق ام معلوم نمی شد .
علیرضا یه کاندوم به کیرش کشید ، یه کم ژل بهش مالید و بعد چند بار انگشت کرد و یه سیلی محکم زد و با تمسخر گفت : چند بار این کون رو گاییدن ، حسابی کار کشیدی ازش . و انگشت دوم رو داخل کرد ، درد انگشت کردن و فشارش و حرفهاش اذیتم می کرد . دوست داشتم بی خیال بشم و بهش بگم پولت رو می دم و برم بیرون . یه کم که سوراخم رو باز کرد و مطمئن شد که زیاد هم باز نشه ، کیرش رو لای کونم کشید و سرش رو گذاشت روی سوراخم ، می دونستم درد زیادی رو باید تحمل کنم. محسن کلی من رو باز می کرد و وقتی می کرد آروم آروم داخل می کرد ، اما حالا یه کیر در حد و اندازه کیر محسن بود و سوراخم هم که خیلی باز نشده بود و معلوم بود خبری از آروم داخل کردن نیست . بهم گفت : پاهات رو بازتر کن و کونم رو به سمت پایین تر هل داد . سرم رو روی تخت گذاشتم ، علیرضا کیرش رو فشار داد ، وقتی احساس کرد داخل نمی ره ، فشار رو بیشتر کرد و کلاهک کیرش داخل شد و بعد یکی دو سانت دیگه ، واقعا درد داشت ، سرم رو روی تخت فشار دادم و ناله کردم ، می خواستم خودم رو جلو بکشم ولی محکم کمرم رو از دو طرف گرفت و به سمت خودش فشار داد . با ناله و التماس ازش خواهش می کردم که یه کم نگه داره و داخل نکنه .
یکی از پاهام رو کمی صاف کرد و در حالی که کمی به بغل شده بودم ، کیرش رو دوباره فشار داد . خودم رو به شکم خوابوندم روی تخت و علیرضا هم خودش رو انداخت روی من ، با حالتی شهوتی بهم گفت : تو چه جور کونی ای هستی ؟ فکر می کردم گشادتر از این حرفها باشی . . پاهام لبه تخت بود و سنگینی وزنش فشار می آورد . سوراخم حسابی درد داشت و می سوخت و تحمل برخورد علیرضا سخت تر . کمی روم خوابید و محکم نگه ام داشته بود . یه کم بی حرکت موند و من که یه کم آروم شده بودم . بهم گفت : نپری جلو ، تحمل کن بذار جا باز کنه .کیرش رو یه کم بیرون کشید و ایندفعه آرومتر داخل کرد . چند تا تلمبه وحشتناک رو تحمل کردم که کونم بازتر شد و می تونستم تلمبه هاش و ضربه هاش رو داخلم تحمل کنم .
ته دلم بهش حق می دادم ، پول داده بود و می خواست هرجوری که دلش می خواد از بدنم لذت ببره ، ولی خب برای من که حسم چیز دیگه ای بود ، اینکه بهم بگه کونی و اونجوری رفتار کنه سخت بود . تنها تجربه ام از سکس ، سکس های عاشقانه با محسن بود . کونم آرومتر شده بود. کیرش رو بیرون کشید و یه کم روی تخت منو چرخوند و داگی کرد و پشت سرم ایستاد و کیرش رو فرو کرد داخل و شروع کرد تلمبه زدن . گاهی کیرش رو بیرون می کشید ، یه کم آب دهنش رو مینداخت روی سوراخم و با انگشت و کیرش یه کم می مالید و دوباره داخل می کرد و تلمبه می زد .
زانوهام توان تحمل فشار دستاش روی کمر و کیرش که داخلم فشار می آورد رو نداشت و حسابی درد می کرد . بعد از چند دقیقه تلمبه سریع کیرش رو بیرون کشید و به پشت خوابید ، بهم گفت : یه کم سواری کن ، ولی باید تا تهش بشینی . کیرش رو توی دستش نگه داشته بود ، آروم آروم نشتم روی کیرش ، تا جایی که می تونستم روی کیرش پایین اومدم ولی راضی نمی شد ، گفت پاهات رو ببر عقب و روی زانوت بشین ، کیرش داخلم حسابی فشار می آورد و سعی می کردم کامل نشینم . بادستش منو گرفت و خودش رو کمی بالا آورد و با تحکم گفت : کامل بشین روش دیگه . مجبور شدم خودم رو رها کنم و کیرش تا انتها داخل رفت . به پروستاتم فشار می آورد . انگار فلج شده بودم ، نمی تونستم بالاپایین کنم. یه کم کمک کرد و دید نمیشه ، منو به سمت خودش هل داد و محکم بغلم کرد و شروع کرد تلمبه زدن . سعی می کردم با خیس کردن دستم و مالیدن به سوراخم ، کمی از سوزش و دردش کم کنم .
چند تا سیلی به کونم زد و گفت بلند شو . بسه دیگه . بلند شد و رفت کنار تخت و بهم گفت : بیا اینجا دولا شو . تخت چوبی بود و بالاش یه لبه بلند تر داشت . کنارش رو گرفتم و دولا شدم ، یه کم کاندوم رو با دستش روی کیرش صاف کرد و با دستش لای کونم رو مالید و کیرش رو داخل کرد ، یه کم پاهاش رو باز کرد و بهم گفت که یه کم پاهات رو جمع کن که راحت باشی . کیرش که میزون کونم شد ، کیرم رو توی دستش گرفت و شروع کرد تلمبه زدن ، این حالت بهتر بود . اما فقط دو سه تا تلمبه طول کشید . با دست آزادش صافم کرد و ایستاده شروع کرد به کردنم . با یه دست کیرم رو می مالید و با یه دست دیگه اش سینه ام رو می چلوند و فشار می داد . بعد هر چندتا تلمبه یه تلمبه عمیق و با ضربه می زد ، جوری که پرت می شدم و محکم نگه ام می داشت که کیرش درنیاد . گاهی استراحت می داد و دولا می شدم . اما اینقدر تند و عمیق و خشن تلمبه می زد که درد تمام کونم و کمر و شکم ام رو گرفته بود . خیلی وحشیانه و تند تلمبه می زد ، بلندم کرد و صاف ایستادم ، به سمت دیوار هلم داد و چسبوند به دیوار و کیرش رو تا ته فشار داد داخلم ، بین اون و دیوار داشتم له می شدم . کونم به شدت درد می کرد . تلمبه نمی زد ، فقط محکم ضربه می زد با کیرش داخلم ، چند تا ضربه زد و ارضا شد . کیرش رو کشید و روی تخت ولو شد .
بی حال بود ولی بهم اشاره کرد که برم روی تخت . از پشت بغلم کرد و کیرم رو گرفت توی دستش که برام جلق بزنه .اصلا حس نداشتم و کیرم نیمه خواب بود ، آروم شد و منم توی بغلش یه کم استراحت کردم . وقتی دیدم چشماش رو بسته ، بلند شدم که سریع جمع کنم و برم . به خودش اومد و بلند شد . گفت می خوای با من بیا حموم . گفتم : نه مرسی . میرم خونه . خندید و گفت : نترس باهات کاری ندارم . به شوخی گردنم رو از پشت گرفت و به سمت حموم برد .توی حموم مهربونتر بود . یه کم که خودمون رو شست . گفت : از دست من ناراحت نشو . دیگه سکس ه . بدنم رو که توی آینه نگاه می کردم . سینه هام هنوز سرخ بود . آب که روی لپای کونم می ریخت آروم می شدم . کیم می سوخت ولی بهتر بود .
تو راه برگشت به خوابگاه ، حس درماندگی و تنهایی توان رو ازم گرفته بود . حس می کردم بدترین روز عمرم بود . دیگه مثل قبل که از سکس لذت می بردم نبود . هر وقت که از پیش محسن برمی گشتم ، یه حس شادی و لذت داشتم ولی حالا داشتم تن فروش می کردم و حس می کردم بدنم تکه تکه شده . سعی می کردم جلوی خودم رو بگیرم ولی بغضم می ترکید و گریه می کردم . یه خانم مسنی که کنارم نشسته بود وقتی دید دارم گریه می کنم ، با مهربونی دلداری می داد و با اینکه نمی دونست چی شده ، سعی می کرد آرومم کنه . دلم برای همه تنگ شده بود . اما می دونستم دیگه برای همه خط خوردم . حتی همین آدمهای داخل تاکسی که دلشون برای من می سوخت اگه می فهمیدن چه حسی دارم و چه گرایشی دارم و الان چه کردم حتما مثل خانواده ام و بقیه قضاوتم می کردند .
بیشتر از یک سال به همین شکل گذشت ، آدمهای مختلف ، سکس های بی احساس ، خشونت ، درد ، گاهی بدون پول برمی گشتم .چند باری حتی به خودکشی هم فکر کردم، تنها انگیزه ام توی زندگی این بود که شاید یه زندگی مستقل داشته باشم و از نظر مالی بهتر بشم . توی این مدت سرکار هم خیلی تلاش می کردم که بتونم بهتر بشم یا کار بهتری پیدا کنم که حقوق بیشتری داشته باشه . درس خوندن خیلی خیلی سخت بود برام . کم کم اوضاع بهتر شد و تونستم یه جای خیلی کوچیک دست و پا کنم و ارشد رو تموم کنم ، دیگه بیزنسی سکس نکردم ، اما دیگه اون آدم قبل نشدم . دیگه سکس برام مثل قبل نبود . دیگه به مردها و پسرها مثل قبل نگاه نمی کردم .
خیلی گذشت تا حسم برگشت و با کسی آشنا شدم و رابطه برقرار کردم باهاش ، خیلی عاطفی نیستیم ولی خب دوست خوبی هستش برام . با اینکه سکس هم می کنیم و خیلی اصرار داره با هم زندگی کنیم ولی اونقدر آسیب دیدم و از دوری می ترسم . ترجیح می دم همیشه آماده باشم برای رفتم کسی و تنها شدن کامل .
خیلی قضاوت شدم و حرف شنیدم ، توی جامعه امون ، سریع دسته بندی می کنیم و با چند تا کلمه برچسب می زنیم . برای اکثر جامعه امون ، چه اونی که با همجنس به هر دلیلی و گرایشی سکس می کنه چه اونی که متعصب ه یا حتی عادیه ، فرقی نداره . برای پسری که به همجنس خودش میل عاطفی یا جنسی داره ، یا میل به زنپوشی داره ، یا ناچار داره بیزینسی سکس می کنه ، یا حتی فقط رفتارش تفاوت داره یا حتی از سر شهوت و گذرا سکس می کنه ، یکی دو تا برچسب بیشتر نیست و قضاوت میشه . ای کاش همونقدر که ادعای شعور و فهمیدن می کنند ، درک کنند کسی که مثل اونها نیست گناه نکرده یا مستحق خیلی حرفها و حرکات و رفتارها نیست .
امیدوارم کسایی که همجنسگرا هستند ، بدونن کجا داریم زندگی می کنیم و مراقب خودشون باشن ، ماها نه حمایتی داریم و 99 درصد جامعه حتی رحمی به دلشون نیست برای ما که آسیبی بهمون نزنه ، چه جسمی و چه روحی .
و ای کاش کسایی که پول می دن و با کسایی که بیزنسی سکس می کنن ، کمی وجدان داشته باشن و بدونن طرف آدمه ، واقعا اگر مجبور نبود دوست نداشت سکس اینجوری انجام بده . پس از بی کسی و ضعف اشون سو استفاده نکنند و خیلی کارها رو باهشون نکنن . بالاخره شاید کسی رو نداشته باشه ولی امیدش به مردونگی و وجدان طرف هستش .

نوشته: sajad gilani


👍 22
👎 4
62601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

820020
2021-07-14 00:50:25 +0430 +0430

خوب تو وقتی تو دانشگاه با محسن آشنا شدی بعدش چجوری کنکور داشتی و حبس شده بودی و فقط درس میخوندی و اینا؟
کسی بگه ارشد و دکتری این چهارتا استخونو تو دهنش خورد میکنم
انقدر عرضه نداشتی بری سر یه کاری که نخوای با کون دادن پول دربیاری؟
کارگری میکردی، عین خیلیای دیگه

داستانت اصلا شباهتی به واقعیت نداشت

0 ❤️

820023
2021-07-14 01:00:18 +0430 +0430

چه زجر آور

0 ❤️

820058
2021-07-14 03:20:47 +0430 +0430

مگه انشا مینویسی؟ تنها قسمت تحریک کننده ش تبلیغات پایین صفحه بود 😒

2 ❤️

820134
2021-07-14 16:07:45 +0430 +0430

ولی شرافتا جدای از داستان ۹۰ درصد مرد ها فقط به فکر خالی کردن کمرشونن و احساسی در کار نیست
یکم آدم باشیم 👌

1 ❤️

820157
2021-07-14 19:33:02 +0430 +0430

سلام،
داستان ت رو که خوندم خودم رو داشتم جای تو میزاشتم، شرایط سختی رو گذروندی،
منم گذرونم ولی به روش های دیگه،

تمام احساسات رو درک کردم،
من چیزی به ذهنم نمی‌رسه که بگم و باعث بشه دردی ازت رو تسلا بده، فقط میتونم بگم من به نوبه خودم بابت سختی هایی که کشیدی متاسفم و معذرت می‌خوام بابت رفتاری که مردم باهات داشتن،

خیلی دوست دارم باهات آشنا بشم،
اگه دوست داشتی با یکی از همحس های خودت دوست بشی و خیلی خوشحال میشم که بهم پیام بدی.

4 ❤️

820363
2021-07-16 00:37:55 +0430 +0430

خیلی با داستانت ارتباط برقرار برقرار کردم عزیز
برای اونیم ک گفت برو کارگری کن عزیز من بعضیا نمیتونن اینجور کارای سنگین انجام بدن میگه 160قدشه با یه هیکل کوچیک این چیزا م در نظر بگیر همین جوری ساده قضاوت نکن جای خدا بشین.
امیدوارم روزای بهتری تو زندگیت ببینی عزیز

2 ❤️

822426
2021-07-25 14:32:27 +0430 +0430

واقعا متاسفم بابت دید جامعه، و خیلی برات خوشحالم که با این همه سختی و مشکل زندگی خودت رو بسازی ، به امید روزی که ما همنجسگراها هوای همدیگر رو بیشتر داشته باشیم

1 ❤️

860871
2022-02-25 01:07:57 +0330 +0330

کاملا حستو حس کردم…

قشنگ یادمه یبار که سکس بدون عاطفه و علاقه داشتم چقدر بدش داغون شدم و از خودم بدم میومد…

امیدوارم حال دلت همیشه خوب باشه عزیزم❤

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها