اولین سکس حمید با دخترعمه (۱)

1401/04/11

سلام. من حمید هستم و این تجربه اولین سکس با دختر عمه م هست که براتون می نویسم . این قضیه برمیگرده به سال ۱۳۹۰ حدود ۱۲ سال پیش که من ۲۴ سالم بود و دختر عمه م ۲۷ سالش هر دو هم مجرد بودیم .

اولین بار که توجه من بهش جلب شد زمانی بود که خط سینه هاشو حین جمع کردن سفره توی باغشون دیدم بهتر که بهش نگاه کردم دیدم نه بد چیزی هم نیست فقط یه مشکل بزرگ بود اینکه اون دختر عمه من میشه شاید درست نباشه به این چشم بهش نگاه کنم. اون روز که توی باغ کمکشون میوه میچیدم حین راه رفتن اندامش رو برانداز میکردم…
سینه هاش حدود ۷۵ بود کون خیلی بزرگی نداشت و یا اینکه از توی دامن زیاد به چشم نمیومد حدود ۱۷۰ قدش بود که متوسط بنظر میرسید پوست سبزه ای داشت .
شب که رفتم خونه خسته از کار اون روز گوشی رو برداشتم و با تردید یه پیام براش نوشتم :

  • سلام خوبی ؟ امروز خیلی گرم بود فکر نمیکردم برسیم میوه ها رو بچینیم.
    چند بار پاک کردم و نوشتم تا اینکه دل رو به دریا زدم و ارسالش کردم. چند دقیقه بعد از ارسال پیام جواب اومد:
  • سلام ممنونم. تو خوبی ؟ اره خیلی گرم بود دستت درد نکنه کمک کردی .
    انگار کمی دلهره و استرسم کمتر شده بود پیام دادم:
  • ممنونم. خواهش میکنم حالا اگر فردا وقت شد باز میام کمکتون .
  • لطف میکنی . ممنونم
    شب توی رختخواب همش به اندامش فکر میکردم ولی اصلا جرات این رو نداشتم بهش چیزی بگم چون میترسیدم . خلاصه اون شب گذشت فردا صبح حدودای ظهر بود رفتم باغشون که میوه میچیدن بخاطر اینکه درخت های سیب بلند بود باید یکی میرفت رو چهارپایه و یکی زیر درخت سبد رو از دستش میگرفت خالی میکرد‌. پسر عمه م و زنش شوهر عمه م و عمه م هم با هم بودن و این دختر عمه م و خواهر کوچیکترش هم باهم بودن . وقتی رسیدم شوهر عمه م گفت تو میتونی بری بالای چهارپایه سیب ها رو بچینی منم گفتم اره صدای دختر عمه م زد گفت بیا چهارپایه رو بگیر تا حمید بره بالا و سیب بچینه تو سبد رو ازش بگیر .
    منم که از خدا خواسته اون اومد پیشم بالای چهارپایه که بودم یه کمی از خط سینه هاشو میدیدم ولی نه کامل ولی حین دادن سبد دستش گاهی دستم به دستش میخورد .
    وقتی خم میشد سبد رو خالی کنه کم کم کونش از زیر دامن خودنمایی میکرد و توجه منو به خودش جلب میکرد . باهم از گرمای هوای تابستون و سیب های سرخ رسیده و … صحبت میکردیم.
    اون روز هم گذشت …
    شب که شد گوشی رو برداشتم و پیام دادم بهش :
  • سلام. خوبی؟ ممنون که امروز چهارپایه رو گرفتی نزدیک بود چند بار بیفتم .
  • سلام ممنونم تو خوبی؟ خواهش میکنم آره خطرناک بود باید مراقب باشیم.
  • پس تو چطوری قبل از من میرفتی رو چهارپایه نمیگفتی بیفتی پایین؟!؟
  • مجبوری بود تو که اومدی خیلی خوب شد.
    .
    .
    ‌.
    بعد از یه مقدار حرف های معمولی از هم خداحافظی کردیم و شب بخیر.
    اون سال میوه های باغشون چهار پنج روز طول کشید که چیده بشن
    روز سوم بود بعد از اتمام کار شب بهش پیام دادم:
  • سلام خوبی ؟ امروز از گرما داشتم خفه میشدم.
  • سلام ممنونم اره خیلی گرم بود منم تا اومدم خونه رفتم دوش گرفتم از گرما
  • عافیت باشه منم دوش گرفتم ولی الانم که تو اتاق دراز کشیدم هنوز گرممه
  • ممنونم این مدتی شب ها هم گرمه چه برسه به روزهاش !
  • من با یه رکابی دراز کشیدم ولی باز احساس گرما میکنم دیگه کولر آبی جواب نمیده بنظرم .
  • آره واقعا منم گاهی شب ها با لباس راحتی میخوابم وگرنه خوابم نمیبره.
    یهو دلم لرزید …
    نوشتم لباس راحتی چی هست ؟ ولی ترسیدم ارسالش کنم . پاکش کردم ولی دوباره نوشتم ولی پاکش کردم چند بار نوشتم و پاکش کردم تا اینکه یهو پیام داد :
  • خوابیدی ؟
    دلم رو زدم دریا نوشتم :
  • نه بیدارم . لباس راحتی چی هست؟
  • فکر کردم خوابت برد. لباس راحتی دیگه که شب آدم گرمش نباشه.
  • حالا تاثیری هم داره واسه گرما ؟
  • اره البته زیاد نمیتونم راحت باشم چون تو اتاقم رفت و آمد هست .
  • مگه کی میاد تو اتاقت مشکلی نداره که؟
    -مامانم و خواهر کوچیکم که گاهی میاد اتاق من میخوابه واسه همین نمیتونم راحت باشم.
    گفتم الان وقتشه یه کم صمیمی تر بشم ببینم چی میشه واسه همین پیام دادم :
  • مگه میخوای لخت بخوابی که خجالت میکشی بعدشم اونا خواهر و مادرت هستن .
  • نه تا اون حد منظورم لباس زیر هست ولی خب همینم روم نمیشه .
  • ما پسرا خوب راحتیم که با یه شرت میخوابیم شب ها رو .
  • وااا یعنی لباس نمیپوشی ؟
  • نه کسی اتاق من نمیاد که هوا هم گرمه امشبم با شرت خوابیدم .
  • تو هم راحت باش باید شب ها لباس زیرت رو دربیاری که بدنت یه هوایی بخوره
  • نگو اینجوری خجالت میکشم . البته گاهی درمیارم ولی نه همیشه.
    پیامک بازی ها داشت به جاهای خوشمزه کشیده میشد و کیر من هم بلند شده بود وقتی اندام دختر عمه م رو بدون لباس توی تخت تصور میکردم حشری تر میشدم .
  • تو باغ حین چیدن میوه ها که لباس زیر همیشه تنت هست.
  • ااااا اره معلومه نمیشه اون موقع نپوشم که ! بعدش تو از کجا دیدی؟
  • خب از اینکه اندامت سفت ایستاده پیداست البته گاهی بالای چهارپایه گوشه لباس زیرت رو میدیدم.
  • پس بگو حواست همش به من هست تا اینکه میوه بچینی؟!؟
  • حالا یه نگاه کوچیک کردم چون پسر داییت هستم. حداقل شب آزاد بذارشون یه نفس بکشن.
  • آزاد هستن تو نگران نباش.
  • یعنی سوتینت رو در آوردی ؟
  • خیلی داری پسرخاله میشی ها !
  • خیلی پسر دایی شدم (شکلک خنده)
  • آره
  • آره کدومش ؟ سوتین یا پسر دایی؟
  • هردو (شکلک خجالت)
  • من خسته هستم خوابم میاد . کاری نداری؟
  • اگر خسته هستی بعدا حرف میزنیم .
  • باشه . شب بخیر
  • شب بخیر . خوب بخوابی
  • ممنونم.
    ناگهان متوجه شدم تو این نیم ساعت که داشتیم پیام بازی میکردیم کیرم داره شرتمو پاره میکنه و خودم حواسم نبوده و باورم هم نمیشد با دختر عمه م در خصوص لباس زیر و سوتین و لخت خوابیدن و … صحبت کرده باشم ولی یه چیزی ته دلم میگفت میشه …

شب بعد پیام هامون صمیمی تر شد و به اینجا قرار شد باهم بریم بیرون … پسر عموم یه دفتر بیمه داشت منم یه مدت توش بودم کمکش و کلید رو داشتم . اون روز خودش نبودش منم به دختر عمه م گفتم دفتر بیمه هم کار دارم . اون گفت منم میام همونجا پیشت . رفتیم تو دفتر بیمه کامپیوتر رو روشن کردم الکی یه سری کارهایی انجام میدادم دختر عمه م گفت منم دوست دارم یاد بگیرم ولی کامل بلد نیستم. گفتم میخوای بیا بشین تا یه چیزهایی یادت بدم . پشت میز که نشست منم صندلی گذاشتم سمت چپ کنارش نشستم و در مورد محیط ویندوز یه سری توضیحاتی بهش دادم . دستمو که میبردم سمت موس دستم میخورد به بدنش و یهویی دست گذاشتم روی دستش روی موس لرزه رو توی بدنش حس میکردم بهش گفتم چیه نترس میخوام کپی پیست رو بهت یاد بدم . آروم آروم دست رو نوازش میکردم . گفتم خب حالا خودت این پوشه رو از اینجا کات کن ببر تو درایو پیست کن. دستمو از رو دستش برداشتم . یه چشمم به در بود که کسی نیاد داخل دفتر و یه چشمم به سینه های دختر عمه که از زیر مانتو خودنمایی میکرد.
دستمو آروم گذاشتم توی کمرش کمی تا حدودی آروم شده بود ولی ترس و استرس رو توی وجودش میشد حس کرد از طرفی خودمم استرس داشتم این اولین بار بود که از روی لباس دست میکشیدم تو کمر دختر عمه م . کیرم هم شدید بزرگ شده بود و با پا رو پا انداختن سعی داشتم بپوشونمش .
به خودم جرات دادم و دستمو گذاشتم روی ران پاش و آروم به سمت داخل رانش مالیدم . یهو خس کردم یکی داره میاد سمت دفتر دستمو کشیدم و اداری روی صندلی نشستم. اون آدم نیومد داخل و رد شد رفت . ارتفاع صندلی پشت کامپیوتر جوری بود که مانیتور جلوت رو پوشش میداد و پیدا نبود. در حال حرف زدن بودیم گفتم یه کم روسریتو بده کنار و دکمه اول مانتو رو باز کن لااقل خط سینه هاتو ببینم . اولش میگفت نگو خجالت میکشم کسی میاد ولی با اصرار من دکمه اول مانتوشو باز کرد. منم بلند شدم و بالای سرش ایستادم خط سینه هاشو یه کم میشد دید ولی شرایط جوری نبود که بشه دکمه های بیشتر رو باز کنه . از همین فرصت مختصر استفاده کردم و دستمو رو خط سینه هاش کشیدم نررررررم و داااااغ بود فوق تصور . دیگه راااااام شده بود . ولی جاش مناسب نبود. گفتم مانتوت رو از زیر کونت بکش بیرون از پشت که نشسته بود یه کم مانتو شو دادم بالا خط کونش از بالای شلوار پیدا بود یه دست کوچیکی هم به اونجا کشیدم ولی زوم تموم شد چون ممکن بود کسی بیاد . گفت من میرم توی خیابون یه دوری میزنم بعدش میرم خونه . منم گفتم باشه برو منم یه کم اینجام و بعدش میرم خونه. ظهر که رسیدم خونه پیامک بهش دادم از اتفاق هایی که توی دفتر افتاده بود گفتیم ولی میگفت خجالت کشیدم تو پسر دایی من هستی . منم با بهانه الکی توجیح میکردم. گفتم کجایی حالا گفتم خونه توی سالن دراز کشیدم بقیه رفتن توی باغ فقط مادر بزرگم توی اتاق هست خوابیده . گفتم به یه بهانه بیام اونجا و برم گفت نننننننه یهو یکی میاد. بعدش من ازت خجالت میکشم. از من اصرار و از اون انکار تا اینکه راضی شد یه لحظه بیام و به بهانه آب خوردن در رو برام بزنه و گفت من روم نمیشه ببینمت لیوان آب رو میذارم جلو در بیا بخور برو خودم توی سالن دراز کشیدم.
رفتم جلو در با هزار ترس و دلهره در باز بود رفتم تو دیدم یه لیوان آب جلو در سالن گذاشته و دختر عمه م هم تو سالن دراز. کشیده و مثلا خوابیده. آب رو یه کم خوردم ضربان قلبم روی هزار بود رفتم سمتش روی شکم خوابیده بود. دست کردم توی شلوارش و از زیر شرت دست گذاشتم روی کونش . داااااغ ، نررررررررم باورم نمیشد که دارم کون دختر عمه مو لمس میکنم. شاید کلش سی ثانیه هم نشد و اونم خودشو به خواب زده بود که با من چشم در چشم نشه ولی با دست لمبه هاشو می مالیدم و سعی میکردم دستمو از پشت به کس و سوارخ کونش برسونم . بعد سی ثانیه ای دستمو کشیدم و سریع محل رو ترک کردم. خیسسسس عرق شده بودم برگشتم خونه …
ادامه دارد …

نوشته: حمید


👍 11
👎 4
19101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

882573
2022-07-02 01:01:42 +0430 +0430

سپردمت به بعدی😉

0 ❤️

882586
2022-07-02 01:23:26 +0430 +0430

اخه کسکش چجوری شد فکر کردی با این داستان شیری میتونی مارو شهوتی کنی ، اصلا کجاست سکسی بود؟ چهار تا چت درباره سوتین و فلان؟ بابا خیلی تو کفین شما

1 ❤️

882622
2022-07-02 04:17:21 +0430 +0430

چرا همه یادگرفتن داستان دنبال دار مینویسن

0 ❤️

882712
2022-07-02 23:08:36 +0430 +0430

سلام خوبی؟مرسی که چهار پایه رو برام گرفتی!!!
کیر تو رو باید کرد تو چرخ گوشت با گوشت چرخ کرده ش کتلت درست کرد همونم بوکونم تو دهنت و کیونت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها