اولین سکس من با دنی

1395/10/01

تابستون بود. من تازه وارد 18 سالگی شدم و از دبیرستان فارغ التحصیل شده بودم؛ خیلی سال خوبی بود برای من. نمرات خوبی داشتم، داشتم رانندگی یاد میگرفتم، و تازه مورد توجه پسرا قرار گرفته بودم. توی چند سال گذشته بدنم تغییر کرده و بود داشتم به یه زن تبدیل میشدم. کونم خوش فرم و کمر خیلی باریک شده بود. اندازه سینه هام هم از پرتغال شده بود گریپ فروت! به ندرت سوتین میبستم چون سینه هام خیلی خوب و سربالا بودن. نوک سینه هام مثل یه آبنبات بودن و خیلی حساس. یه لمس کوچیک باعث میشد نوکشون از زیر هر لباسی که میپوشیدم بیرون بزنه. منتظر بودم تابستون بشه و هرچه زودتر رانندگی رو یاد بگیرم و زمان زیادی رو توی ساحل با بیکینی بندی مدل جدیدی که داشتم بگذرونم.

سال دیگه وارد دانشگاه میشدم. خیلی دوس داشتم مستقل باشم. پدر و مادر به شدت مذهبی من خیلی تو دبیرستان مواظبم بودن. اجازه نداشتم با کسی قرار بذارم مگه اینکه با یه زوج دیگه بودیم یا یکیشون همراهم میومد. خیلی راجع به سکس مطالعه کرده بودم، اما هیچوقت فرصت تجربه اش رو نداشتم. دوستام بهم میگفتن که چقد با سکس حال کردن، ولی من منتظر فرصت مناسب بودم تا خودم طعمشو بچشم. رفتن به دانشگاه تو یه شهر دیگه اولین موقعیت برای رفتن به یه قرار واقعی بود و بی صبرانه منتظر بودم. خبر نداشتم که این چند هفته ی آخر تابستون قراره چه اتفاقی رقم بخوره.

کلاس آموزش رانندگیم بعد از ظهر روزای سه شنبه و چهارشنبه بود. معلم رانندگیم کمی از من بزرگتر بود و تازه 20 سالش شده بود. ماهایی که آموزش میدیدم 3 نفر بودیم، یه پسر و دختر دیگه غیر از من. جلسه های ما 2 تا 3 ساعت طول میکشید و هر کدوممون حداقل 2 بار پشت فرمون مینشستیم. ما هم رانندگی شهر و هم جاده رو تجربه میکردیم و گاهی اوقات 30 40 کیلومتر از شهر خارج میشدیم. یه روز توی اوتوبان بودیم ، من داشتم رانندگی میکردم. متوجه دنی، معلممون، شدم که داره از گوشه ی چشمش منو نگاه میکنه. سرم رو چرخوندم و بهش نگاه کردم . اونم یهو روشو کرد اونور. بعدش متوجه یه برجستگی عجیب روی شلوارش و لای پاهاش شدم.
یادم اومد که ممکنه آلت یه مرد از برانگیختگی جنسی بزرگ بشه. بالاخره من سال اول دبیرستان درس زیست شناسی داشتم و اون قدرا خنگ نبودم راجع به سکس! یکی از دوستام هم عکسای آلت مردونه رو تو کتابخونه بهم نشون داده بود. یادمه چقد خندیدیم بهشون وقتی که تو حالت خوابیده باشن و همینجوری آویزونن!
بعد از کلاس اون روز، جنی(دختر دیگه ای که تو آموزش همراهم بود) و من داشتیم پیاده می رفتیم خونه، خونشون نزدیک خونه ما بود. من بهش راجع به آلت برجسته شده دنی موقع تمرین گفتم. اون یه نگاه بهم کرد و گفت :« میدونی که سوتین نبستی؟! به اضافه بلوزآستین کوتاهی که پوشیدی سینه هات رو خیلی گنده نشون میده موقعی که دستات رو فرمونه.» خودم یاد وقتی افتادم که از پنجره ماشین نسیمی میوزید و از آستینم بالا میرفت و سینه هام رو خنک میکرد. اصلن به دنی فکر نکرده بودم که ممکنه چی دیده باشه وقتی که من رانندگی میکردم.

چند هفته ای گذشت و ما همه خیلی خوشحال بودیم که داریم گواهینامه آزمایشی میگیریم که بهمون اجازه میداد با وجود یه بزرگسال تو ماشین رانندگی کنیم. حتی بعد از گرفتن گواهینامه آموزشی، کلی آموزش دیگه بود که باید میگذروندیم. یکی از این تمرینا این بود که باید 60 کیلومتر در شب رانندگی میکردیم و به یه شهر دیگه میرسیدیم. برای این جلسه ها باید ساعت 5 بعد از ظهر از خونه راه میفتادیم و دیروقت برمیگشتیم خونه. چیزی که منو هیجان زده میکرد این بود که تو این سفرا فقط دو نفر معلم و شاگردش حضور داشتن.

بالاخره نوبت من شد و من با دعای مامان بابام از خونه رفتم بیرون، اونا منو تماشا میکردن که سوار ماشین معلمم شدم و حرکت کردیم. دنی دوست خوب خانواده ما بود و والدینش و پدر و مادر من سال هاست که دوست هستن. ما ساعت 6 غروب به شهر رسیدیم. رانندگی تو مرکز شهر با کلی چراغ های راهنمایی و علائم رانندگی خیلی باحال بود. حتی تو یه خیابون یه طرفه هم رانندگی کردم، جایی که قبلا نمیتونستم برم. حدود ساعت 7، دنی ازم پرسید که گرسنه ام هست یا نه. من جواب دادم، آره، « من خونه شام نخوردم چون خیلی زود راه افتادیم». اون پیشنهاد داد که به سمت خونه حرکت کنیم و دم یه فست فود مک دونالد که سر راهمون بود توقف کنیم که چیزی بخوریم. جواب دادم. «خوبه» دور زدم و مسیر خونه رو پیش گرفتم.
سر راه، از مک دونالد همبرگر و سیب زمینی سرخ شده با یه نوشیدنی خنک گرفتیم. برگشتیم سمت ماشین و دنی گفت:«میخوام که خروجی بعدی بپیچی سمت راست»، «یه دریاچه خیلی زیبا اونجا هست و دوس دارم اونجارو نشونت بدم». گفتم باشه. چند دقیقه بعد به دریاچه رسیدیم. راه خاکی باریکی اونجا بود که به لبه دریاچه میرسید و به نظر میومد جای دنجی باشه. هوا دیگه داشت تاریک می شد و تلالو نور ماه رو تو سطح دریاچه می شد دید. «بیا بریم پایین و لب آب بشینیم. من یه زیرانداز تو صندوق دارم». گفتم باشه و از ماشین پیاده شدم.
دنی زیرانداز رو از تو صندوق برداشت، و ما پیاده تا لب آب رفتیم. اون زیر انداز رو پهن کرد، دستم رو گرفت و گفت : «بیا بشینیم و از منظره لذت ببریم». احساس کردم یه اتفاقی قرار بیفته که من انتظارشو ندارم. دنی آروم گفت:«بیا، بذار بازومو دورت حلقه کنم. با غروب خورشید هوا یکم سرد میشه». من یه حس هیجان خوبی تو بدنم بود وقتی که دستش رو شونه ام گذاشت ،و خیلی آروم دست راستش به سینه راستم میخورد. احساس کردم نوک سینه راستم داره برجسته میشهو یه حس عجیبی لای پاهام به وجود اومده بود. اون یه نگاه بهم کرد و گفت: «امیدوارم از این حرفم ناراحت نشی، اما تو بانوی خیلی زیبایی هستی، بانویی که خیلی دوست دارم باهاش عشق بازی کنم». این اولین بار تو عمرم بود که کسی منو بانو خطاب میکرد و هیچکس نگفته بود که میخواد باهام عشق بازی کنه. «دنی، من ازت کوچیکترم و نمیدونم کاری که میخوای بکنی منو به دردسر میندازه یا نه». دنی جواب داد:«تو لازم نیس نگران باشی، قرار نیس کسی بفهمه، این یه چیز خاص بین من و توئه»

یه مدت زیادی بهش نگاه کردم؛ اون خیلی آروم سینه راستم رو میمالید و با انگشت شصتش با نوکش بازی می کرد. یه برقی توی ستون فقراتم حس کردم، و یه احساس عجیبی تو کوصم پیدا کرده بودم.دنی بهم نگاه کرد و منو به سمت خودش کشید. لبهاش رو روی لبام گذاشت و چن لحظه بعد مشغول خوردن و میک زدن لبای هم بودیم. هر لحظه با نوازش دستاش و گرمی لبای بی نظیرش شهوتم بیشتر میشد. تو همون حال دکمه های بلوزم رو باز کرد و سینه هام زیر نور ماه خودنمایی میکردن. اون شروع کرد به مالوندن سینه هام و آروم بوسشون میکرد و نوکشون رو میک میزد.
خیلی حس شگفت انگیزی بود، بیشتر از هر چیزی که تاحالا تجربه کرده بودم. من هم هیجان داشتم و هم میترسیدم و نمیدونستم بعد قرار چه اتفاقی بیفته. دستم رو گرفت و گذاشت روی کیرش. میتونستم سفتی کیرش رو از رو شلوار حس کنم.

اون یه بوس خیلی عمیق کرد و گفت: «چرا زیپ شلوارمو باز نمیکنی و درش نمیاری» من زیپش رو پایین کشیدم و اون کونش رو بالا گرفت تا شلوارو از پاش در بیارم و تا زانوش پایین کشیدم. زمزمه کرد: «حالا شرتمم در بیار». واسه اولین بار، درست رو به روم، یه کیر خیلی بزرگ بود. هیچی شبیهش ندیده بودم، مگه تو کتاب. اصلن شبیه کیرای آویزونی نبود که تو کتاب دیده بودم. حدود 20 سانت طولش بود و خیلیم کلفت بود. گفت : «اشکالی نداره.اگه دوس داری میتونی با دستت بگیریش» «دستتو دورش حلقه کن و بالا پایین کن و سرشو فشار بده». خیلی گرم و سفت بود، و کلاهک کیرش هم خیلی نرم بود. چند قطره آب از سر کیرش بیرون اومد،گفت: «بمالش رو کیرم» خیلی گرم و لغزنده بود و کف دستم خوب و نرم بود. «اینو بهش میگن مایع پیش منی. همه اش رو بمال روی کیر خوشگلم»

بهم نگاه کرد و گفت: «حالا نوبت توئه، میخوام شلوارو لباس زیرتو در بیارم تا بتونم کوص کوچولوی خوشگلتو ببینم». تا اون موقع خیلی داغ و حشری شده بودم، تاحالا همچین حسی نداشتم، و هر کاری که میخواست براش انجام میدادم. شلوارمو درآوردم و شورتم هم پایین کشیدم. کاملا لخت زیر نور ماه نشسته بودم. شروع کرد به بوسیدنم، بعد سینه هام و خیلی آروم رو بدنم بوسه میزد و پایین میرفت. وقتی که به کوصم رسید، زبونش رو لای لبه های کوصم رد کرد و تو شیار از بالا تا پایین لیس میزد.
اون چوچوله ام رو پیدا کرد و لباش رو روش میکشید. منم کوصم رو صورتش فشار میدادم و خیلی حال میکردم. داشتم فکر میکردم، پس این حسیه که سکس با آدم میده.

اون موقع خیلی کم میدونستم و کلی چیز دیگه تو راه بود.
اون بهم نگاه کرد و لبمو بوسید و زبونمو میک زد. گفت : «میخوام کوص کوچولوی شیرینت رو بخورم، میخوام که ارضا بشی». من میدونستم که ارگاسم باید چه جوری باشه، اما تاحالا ارضا نشده بوده بودم. اون پاهام رو باز کرد، به سمت بالا هلشون داد. اون شروع کرد به خوردن و لیسیدن کوصم، علی الخصوص چوچوله ام. بعد از 5 دقیقه حسیو داشتم که تاحالا نداشته بودم، حس میکردم قراره یه چیزی داخل کوصم منفجر بشه، تو بدنم یه سری انقباض شکل گرفته بود، و یهو جیغ بلندی از لذت زدم، واسه اولین بار ارضا شدم. امواج لذت تو بدنم جاری بودن . نوک سینه هام رو فشار میدادم و به دنی التماس میکردم که کارشو ادامه بده و متوقف نشه. دوست داشتم بارها و بارها اون حس رو تجربه کنم.

بعد از کلی لب گرفتن و بازی کردن دنی با سینه هام،تازه آرامش پیدا کردم، بهم زمان داد که فکر کنم بعد قراره چیکار کنیم. اون منو نزدیک خودش کرد، کیر کلفتش روبروی شکمم بود، و دستاش روی سینه هام؛ نوکشون رو فشار میداد و باهاشون بازی میکرد وقتی که عمیق ازم بوس میگرفت. منو به خودش فشار داد، تو چشمام زل زد و گفت: « آماده ای که یه مرد بکنتت؟!». من بهش نگاه کردم و سرم رو نشونه تایید تکون دادم. پاهام رو تا جایی که میتونستم باز کردمو نمیدونستم چی میشه.
منو به آرومی به پشت خوابوند؛ کیرشو تو دستش گرفت؛ شروع کرد به مالیدنش رو لبه های کوصم. میتونستم حس کنم کوصم داره بازتر میشه وقتیکه داشت سر کیرش وارد من میکرد. من یه جورایی داشتم ناله میکردم همزمان که کیرش رو بیشتر فشار میداد. ناگهان احساس کردم کوصم باز شده و کلاهک کیرش تو کوصمه، میتونستم حس کنم که داره به یه چیزی فشار میاره و خیلی درد داشت. گفت : «میخوام پرده ات رو بزنم» «یکمی اولش درد داره ولی بعدش تو عاشق کیر کلفتم توو کوص داغ و خیست میشی» اشک به چشمام اومد خیلی درد داشت. نگاهش کردم و گفتم: «باشه، بُکُن، میخوام کیرتو تو وجودم حس کنم»

اون عمیق تو چشمام نگاه کرد، و لبهاش رو لب هام فشار داد. بعد با یه فشار محکم، کیر بزرگش پرده ام رو کنار زد و تا ته وارد کوصم شد. سعی کردم فریاد بزنم، اما بوسه هاش صدام رو خفه کرد. خیلی ساکت روم خوابیده بود و منو بغل کرده و بوسم میکرد. کیر بزرگش توی وجودم بود. ازم پرسید: «حالت خوبه؟!». گفتم : «آره». اشکام سرازیر شده بودن. «میخوام منو مثل یه زن بُکنی. با کیر بزرگت کوصمو بکن تا ارضا بشم»
شروع کرد به آرومی کیرشو تو کوصم جلو و عقب کردن. دردم از بین رفته بود و تنها حسی که داشتم مالیده شدن کیرش به داخل کوصم بود. خیلی گرم و داغ بود، و ازش میخواستم که منو سریع و محکم بگاد. گفتم : «اوه دنی!». «لطفا حامله ام نکن، نمیخوام بچه دار بشم». بهم نگاه کرد و گفت : «نگران نباش، قبل از اینکه آبم بیاد میکشم بیرون و تو دهنت خالیش میکنم، اگه اشکالی نداره»

من خیلی حشری بودم و اصلن برام اهمیتی نداشت که آبشو کجا بریزه. «هر جا غیر از تو کوصم خواستی بیا» شروع کرد منو محکم و خیلی سریع گاییدن، خیلی طول نکشید که اون حس عمیق دوباره برگشت. داشتم دوباره ارضا میشدم! ضجه زدم : «آاااه دنی» «منو بگا! بکنش… دوباره ارضام کن با اون کیر بزرگ لامصب… بکن… جرم بده… میخوامش…اوه خدای من…» همینطور جیغ زدم تا واسه دومین بار تو زندگیم ارضا شده باشم.

دنی آروم شد و دراز کشید، کیرش هنوز داخلم بود، همینطور که من داشتم از حس خوبی که تو کوصم بود لذت میبردم. کیرش رو آروم از کوص داغ و خیسم بیرون کشید. بهم نگاه کرد و گفت همیشه دوست داشته لای سینه هام رو بگاد. رو زانوهاش قرار گرفت و سینه هام رو بهم فشار داد. کیرش رو لای اونا گذاشت و شروع کرد به گاییدن همون جوری که تو کوصم میکرد.سر کیر درازش به زیر چونه ام میخورد و من بهش زبون میزدم. کیرش مزه ای داشت که احساس کردم قبلن طعمشو چشیدم، ولی نمیدونستم چی بود. بعداً فهمیدم که این طعم آبمو کوصم بوده که مزه میکردم. اون با شدت بیشتری لای سینه هام تلمبه میزد و دیدم که سر کیرش داره بزرگتر وسفت تر میشه. ناله اش دراومده بود و کیرشو توی دهنم کرد. منم شروع کردم به خوردن کیرش اونم تو دهنم تلمبه میزد. یهو ناله ی بلندی کرد و تموم آب داغش رو تو دهنم خالی کرد. پشت سر هم آبش رو از کیرش مک زدم و قورت دادم و حس میکردم کیرش کوچیک میشه. تا آخرین قطره آبش رو خوردم تا ایکه کیرش شل شد. بهم نگاه کرد و گفت: «این بهترین ساک زدن عمرم بود، تو چه زن بی نظیری هستی، هیچوقت این شب رو فراموش نمیکنم»

بلند شدیم و رفتیم تو آب گرم دریاچه، لخت زیر نور مهتاب. همدیگرو با آب دریاچه میشستیم و میخندیدم و با خوشحالی از لحظات خوبی که داشتیم حرف زدیم. بهش گفتم که خیلی خوشحالم که اولین بارم با اون بود، و اینکه چه معلم خوبیه. لباسامون پوشیدیم و به سمت خونه راه افتادیم. تقریبن ساعت 10 رسیدیم خونه. نگاه کردم که کسی رو ایوان خونه نباشه و یه بوس شب بخیر ازش گرفتم، و باز تشکر کردم.

این دفعه اول واسه کلی کارایی بود که تاحالا نکرده بودم. دنی عاشق بزرگی بود، مهربون و جذاب. من هیچوقت بار اولم رو با اون فراموش نمیکنم. اگرچه هر چن وقت یه بار میدیدمش، اما با هیچکس از این موضوع حرفی نزدیم. حالا دانشگاه رو با یه تجربه ی سکسی واقعی شروع میکنم، و به سختی میتونم صبر کنم تا دوباره موقعیت عشق بازی با یه مرد شگفت انگیز دیگه رو تجربه کنم.

داستان واقعی، تنها اسم دنی رو عوض کردم تا کسی نفهمه اون کیه.

ترجمه:‌ Ali Decay


👍 12
👎 5
18475 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

569671
2016-12-21 22:35:28 +0330 +0330

عجببب! که پس دنی منو بکن لامصب!!! :)

1 ❤️

569695
2016-12-22 01:48:15 +0330 +0330

ترجمهٔ خیلی‌ خوبی‌ بود اما به نظر من یک مترجم خوب علاوه بر وفادار بودن به متن باید سوتیهای نویسنده رو هم بگیره مثلا سن دنی که بیست سالش بود و معلم رانندگی‌ بود.دوست گرامی‌ تو اروپا حداقل سنّ برای اینکار بیست یک سال تموم و دوره آموزشش هم بنا بر استعداد طرف حدوداً یک ساله. ولی‌ در کّل بسیار خوب و روان ترجمه کردی و بعضی‌ جاها ایرانیزش کردی که این عالی بود خسته نباشی‌

1 ❤️

569752
2016-12-22 15:08:31 +0330 +0330
NA

اوتوبان!!!
کوص!!!
آخه تو خیر سرت مترجمی؟
بلد نیستی فارسی درست تایپ کنی ادعای مترجمیت هم میشه!
نمیدونم چی بگم!
دوستان از خجالتت در میان (erection)

0 ❤️

569778
2016-12-22 19:38:20 +0330 +0330
NA

ا و ل شدم … هوررررررررررررراااااااااااااااا

2 ❤️

569815
2016-12-22 23:04:41 +0330 +0330

خوب بود…لااقل از کسشعرای وطنی بهتر بود…

1 ❤️

570210
2016-12-25 15:12:33 +0330 +0330

این داستانا اصالت و سبک خاصی داره و کاملا مشهوده.
ترجمه ی زیبا هم مزید بر علت شده که خواننده محو داستان بشه.مرسی گل کاشتی.

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها