اولین و آخرین عشق بازی با هم دانشگاهی

1399/10/18

سلام
اول که داستانی که می خوام بگم واقعی هستش
پس نیاز به اثبات نداره
خودتون را هم خسته نکنید برای فحاشی
بریم سر داستان
سال دوم دانشگاه سر کلاسی مشترک برای اولین بار دیدمش
بعد اولین شکست عشقی و اینکه مجبور شدم دوسال از دانشگاه دور باشم دوباره زندگی را از نو شروع کردم
دیگه نمی خواستم به دختری دل ببندم و تو حسرت های خودم بسوزم
اسمش نگار بود
قیافه جذاب و قد کوتاه و صدای زیبا و تو دل برو، اما چون به خودم قول داده بودم نزدیک کسی بشم کاری باهاش نداشتم
امتحان های میان ترم که نتیجه اش اومد و یخ بچه ها بعد سه ترم باز شده بود کم کم می اومدن کسایی که برای نمره و پاس کردن درسا کمکشون کنم
نگار برای اولین بار بعد کلاس گسسته ازم جزوه خواست
اخه اصلا اهل جزوه نوشتن نبود و کلاس ها را یکی در میون می اومد اما شب امتحانی فوق العاده ایی بود و نمراتش عالی می شد
شب امتحان تا نزدیکای 4 صبح هی زنگ می زد و می گفت اینجای جزوه چیه و اونجا چیه و …
من طبقه دوم خونمون زندگی می کنم و اکثر اوقات تنهام مگه برای ناهار یا شام
اونم تقریبا اتاقش طبقه دوم بود اما دوتا داداش بزرگتر از خودش داشت که خیلی روش حساس بودن
خلاصه که اولین استارت آشنایی ما خورد اما ترم چهار وقتی فهمیدم با یه پسر دیگه ایی هستش دیگه کلا فاصله ازش گرفتم
من ترم 6 بودم و با احتساب واحد های اون ترم کلا 30 واحد برام مونده بود و می خواستم سر هفت ترم تموم کنم
هم کری درس خوندن و هم کار پیدا کردن
نگار تابستون قبل ترم هفت دوباره شروع کرد زنگ زدن واحوالپرسی و چرا ازش فاصله گرفتم و منم دلیلش را گفتم چون نمی خواستم دختری که مال کس دیگه ایی هستش را دنبالش برم
از اول اینجوری بودم و کلا سمت دختر نمیرفتم و کلا تا این سن که 28 سالم باشه 4 تا دختر توی زندگی ام بوده
نگار رفتارش و محبتش خاص شده بود و هر روز بهم زنگ می زد و به بهانه های خاص احوالپرسی می کرد و عکس برام میفرستاد
تا اینکه اولای ترم هفت یه روز گفت تو با چی میری دانشگاه و منم گفتم ماشینم
گفت میشه منم بات بیام و منم قبول کردم
خلاصه هفت و نیم سوارش کردم و هشت باید دانشگاه بودیم
پنجشنبه بود و کلاس حالگیری تا 11 و نیم یکسره
نگاهش سر کلاس فرق داشت
برگشتنه هم گفت میشه برسونیم و منم گفتم باشه
تو مسیر گرم صحبت شدیم و از خانواده و فشار زندگی که قبلا برام گفته بود،کفت…
تا اینکه دیدیم رسیدیم بیرون شهر و به سمت بهارستان
جاده خلوت پشت مسکن مهر ها و …
اولش گفت چرا اومدی اینجا گفتم چون می خواستم حرف بزنیم
خلاصه حرف زدیم و حرف زدیم تا دستم را گرفت و بغلم کرد و گفت می خواد به جبران زحمت های ترم برام سنگ تموم بزاره و خودش لباش را گذاشت روی لب هام و منم همراهیش میکردم
دروغ نگم از اول سوار شدن وسوسه بودم برای دستمالی و … ولی نه تا این حد
دیگه اینقدر ادامه پیدا کرد لب گرفتن که خودش را جدا کرد و تو چشمام زل زد
منم دستم روی سینه هاش بود اونم تو اوج لذت
اصلا نفهمیدیم چند ساعت بیرون هستیم که یهو هوای تاریک پاییزی را دید و گفت بریم سمت خونه
اما ته دلش نمی خواست بریم نزدیکای خونوشون دوباره دستش اومد تو دستم و نوازش من
گفت یه جا میشه نگه داری،هوا سرد بود و ماشین بخار کرده بود و نگار تو بغلم توی صندلی عقب
دیگه راحت اجازه می داد که همه جاش را لمس کنم و بمالم
از سینه گرفته تا بین پاهاش
اینقدر ادامه دادم که ساپورت مشکیش خیس شده بود
تو اوج لذت بود که از من پرسید تو چی
گفتم من فقط میخوام تو لذت ببری
آره خر بودم یا هرچی
اما دلم نمیخواست اینجوری باشه،اونم برای اولین رابطه جنسی که اصلا نفهمیده بودم چرا به این جا رسیده بود
خیلی تاپ و … نیستم اما برا خودم ارزش قائلم و همیشه بر این اصول خودم هستم
اینقدر تلاش کردم تا دوبار ارضا شد
گفت تو چی
گفتم بماند برای یک دفعه دیگه
خلاصه رسوندمش و کار اون شده بود هر روز برام گیف سکسی فرستادن و کار من هم همراهیش اما نه با عشق و نا با لذت
ترمم که تموم شد و درساش که سنگین بود و از ریز پردازنده و هوش مصنوعی و سیستم عامل تا ازمایشگاه ها که به کمک من پاس کرد با نمره خوب دیگه سر سنگین شد
تا اینکه یک روز توی دانشگاه دیدم با یه پسره داره قدم میزنه
رفتم جلو گفتم ارزش من چندتا درس بود و سر دعوا باهاش گرفتم که حراست دید و جفتمون را خواست و تعهد و…
خلاصه که اون رفت و منم الان تنهام و حسرت اینکه باید همون روزا با بدترین حالت ممکن ترتیبش را میدادم
این داشتان سکسی نبود و فقط جنبه درد و دل داشت
ممنون از کسایی که وقت گذاشتن و خوندن و فحاشی نکردن
اونی هم که فحاشی کنه لایق خودشه
چون اولشم گفتم سکسی نیست و دروغ نبود
مطلب و آشنایی مون زیاد بود خلاصه گفتم
درد دل آخرم اینه که اگه حرف دلم را بزنم توی رابطمون از یه جایی دوسش داشتم
بیشتر از خودم و نگرانش بودم دلم لرزید و پام سر خورد ولی خب نشد
سهم من نبود و زود رفت و منم دل تنگ صداش …
اگه بگی چرا حسرت کردنش را خوردم دروغ نگفتم ولی دلم میخواست پاک و طیب و حلال و با تمام وجودمون باشه ولی نشد…
با تشکر از همه که خوندن

نوشته: و… تنها


👍 7
👎 4
12801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

785146
2021-01-07 00:44:26 +0330 +0330

داستان کسشر بود کلا ولی
برگشتی دیدم دست تو سرده ، گفتی از قطب اومدم خرس منو کرده

1 ❤️

785157
2021-01-07 01:05:13 +0330 +0330

معمولا نزدیک امتحانای آخر ترم شاگرد اولا و خرخونها میشدن مرکز توجه کسهای دانشگاه ولی امتحانا که تموم میشد کسی پشم کسشم حسابشون نمیکرد!

5 ❤️

785267
2021-01-07 11:28:01 +0330 +0330

من به همه پیشنهاد میکنم فیلم ""نوبت عاشقی ""محسن مخملباف را ببینین و نسبت به نوع تصمیم گیری ببینن کدوم تصمیم رو میگیرن و در مورد شما،،،،اگه بهش پیشنهاد دوستی و ازدواج داده بودی باید ناراحت میشدی و گرنه اون طرف شاید داشت سوال راجع به تو میکرده،،،،،که چه جور پسری هستی

1 ❤️

785315
2021-01-07 21:08:21 +0330 +0330

بدبخت جقی تو به ترک دیوار رحم نمیکنی، بهش گفتی برا بعد؟
کیرم تو اون تخیل ملجوقت

1 ❤️

785317
2021-01-07 21:21:35 +0330 +0330

داداش توام مثل من کسخل عاشق پیشه ای و میبینم که بزودی دنبال شیرخشک و پوشک بچه میری و حسرت کوسایی که نکردی رو باآه مرور میکنی.
بکن و لذت ببر

0 ❤️

785318
2021-01-07 21:25:07 +0330 +0330

داداش توام مثل من کسخل عاشق پیشه ای و میبینم که بزودی دنبال شیرخشک و پوشک بچه میری و حسرت کوسایی که نکردی رو باآه مرور میکنی.
بکن و لذت ببر

0 ❤️

785590
2021-01-09 11:22:29 +0330 +0330

جالب بود…حداقل نکته اموزمده داشت…لایک و احترام👍🏻

0 ❤️

785746
2021-01-10 11:18:26 +0330 +0330

دختر و پسر نداره!همه جا تا کارت دارن خایه مالیتو میکنن
اینجا اگه نکنی یکی دیگه میکنه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها