این شورت مال کیه؟ (۲)

1400/11/02

...قسمت قبل

-سلام زوجیم مهدی ۳۳ مونا ۲۷ تهران. پایه ضربدری هستیم اگه واقعا زوج هستین پیام بدین،مگرنه بهتره وقت همدیگرو تلف نکنیم
بنظرم اومد اینا هم فیک باشند خواستم سر به سرشون بزارم و بعدش بلاک کنم
+اگه زوج هستین اثبات بدین منم اثبات میدم…
بعد چند ساعت دایرکتم رو چک کردم ،دیدم برام ویس گذاشتن،وقتی باز کردم باورم نمیشد که یه خانم ویس داده باشه
-#سلام مونا هستم ،بعد اثبات،اگه پایه باشین در مورد ضربدری باهم صحبت کنیم
من باید به اینا چه جوابی میدادم؟!! بعد این همه مدت حالا یه زوج واقعی پیدا شده ،نباید این موقعتو از دست میدادم.باید هرجور شده مهنازو راضی میکردم اگه میرفتم رو مخش شاید قبول میکرد ،وای که هیجان ضربدری حشریم میکنه ،مهناز سکسش خوبه هر کاری میگفتم برام انجام میده،ولی سارا یه چیز دیگه است،بهش زنگ زدم
-سلام رامین سرم شلوغه یک ساعت دیگه زنگ بزن
+سارا امروز می‌خوام بیام پیشت ،کی بیام؟
-۵بیا بای عزیزم

همین که رسیدم خونه ی سارا،بغلش کردم و ازش محکم لب گرفتم
-یواش بابا چه خبرته؟؟
+سارا حالم خیلی خرابه
-جوووون
یه شلوار جین و تاپ تنش داشت،عاشق لخت کردنش بودم،بغلش کردم و بردمش اتاق خوابش تاپشو در آوردم سوتین نداشت،رو تخت خوابوندمش افتادم روش سینه هاشو با ولع تمام خوردمشون ،می خواست دکمه های زیپ شلوارشو باز کنه
+نه خودم می خوام درش بیارم
اومدم پایین تخت نشستم رو زمین شلوارو از پاهاش درآوردم .یه شورت زرد که طرح قلب و ستاره های کوچک داشت.از رو شورت کسشو لیس زدم، با دندونم شورتشو می خواستم در بیارم
-آرووم پاره کردی
+پاره شه یکی دیگه برات میخرم
کس کوچولو و دخترانه اش دیونه ترم کرد،همین که زبونم بهش خورد آه و ناله اش شروع شد
-آآاااای دوست دارم بخووووور
سوراخ کونشم لیس زدم،سارا برام جنده پولی نبود،اونو مثل دوست دخترم دوست داشتم ،حتی میتونم بگم کم کم داشتم بهش وابسته میشدم . سریع لخت شدم اومد برام ساک زد،کیرمو گرفت تو دستش تخمامو لیس زد، کیرم مثل سنگ سفت شد
+میشه با کاندوم نکنیم؟
با سرش تائید کرد
زیر کمرش یه بالشت گذاشتم ،کنار تخت وایستادم پاهاشو باز کرد با یه فشار کوچک کیرمو گذاشتم تو کوسش، شروع کردم به تلمبه زدن،مچ پاهای ظریفشو تو دستم گرفتم و تا اونجا که میشد پاهاشو باز کردم یه بوس از ساق پاش زدم و تلمبه زدنم رو سریعتر کردم، اونم چشم هاشو بسته بود و آروم ناله میکرد،به نظرم اومد این بار جنس ناله هاش از جنس لذت نیست و مصنوعی بود ولی اهمیتی ندادم به کارم ادامه دادم. رفتم رو تخت،روش خوابیدم ،دوست داشتم تا اونجا که امکانش هست بدنم با بدنش تماس داشته باشه،ازش لب گرفتم اونم موهامو چنگ میزد که با لذت زیادی ارضا شدم و کنارش خوابیدم.سارا رفت دستشویی من هنوز داشتم نفس نفس میزدم .
بعد چند دقیقه اومد تو اتاق لباساشو پوشید رفت نشست جلوی میز توالت ،آرایششو تازه کنه
-سارا؟
+جونم؟
-سر حال نیستی!!!
برگشت سمتم و در حالی که فقط به یکی از پلک هاش ریمل زده بود،یه آه کشید و با یه لحن آروم گفت
+رامین غریبه نیستی که این کار خسته ام کرده ،شاید دیگه بزارم کنار.خودتو نگاه نکن خیلی از مشتری ها بی شخصیتن ،اذیت می کنن
-اتفاقی افتاده؟
+راستش دیشب با دو تا پسر گروپ سکس داشتم ،تو سکس مشکلی نداشتم، ولی وسط کار همش فحش میدادن بهم .هرچقدرم به خودم میگم بیخیال اینا بیشعورن،تموم که شد تو پولتو بگیر برو، ولی نمیشه یه حرفایی میره رو اعصابم!!!
اگه یکمم ادامه میداد گریه میکرد، رفتم و بغلش کردم
+می‌دونم چی میگی، بعضی ها مریضن،نمیدونن چی میگن و چی کار می کنن
-آره
-بیخیال یکمم پول جمع کنم دیگه از این کارا نمی کنم.
+تو که ماشاالله الآنم وضعت خوبه
-آره ولی من تاوان سنگینی رو میدم،تازه همیشه نمیتونم این کارو انجام بدم،همیشه که جوون نیستم!!!
+آره اینم هست ،راستی گروهی اینام میری؟چجوریاس؟؟
-خوب اونم آدم های خودشو داره.تازه یه دوستی دارم اسمش سحره، با اون دو نفری هم میریم
+واقعا؟
یه لبخندی زد
-آره . پولش بیشتره،راحتم هست
+یعنی چجوری راحته؟
-خوب دو نفری یه نفرو ارضا کردن راحتتره دیگه
تو اون لحظه یه فکر شیطانی اومد تو ذهنم
+سارا سکس های گروهی و خانوادگی هم باشه میری؟
-سکس خانوادگی دیگه چیه تو رو خدا؟
یه نفس عمیقی کشیدم و باهاش چشم تو چشم شدم
+سارا شاید به نظرت من روانی یا مریض باشم ،البته اره واقعا هم هستم که این چیزا میاد تو سرم
-چی می خوای بگی أخرشو بگو؟
یه نفس عمیق دیگه کشیدم
+من فانتزی سکس ضربدری دارم ،ولی فقط یه بار حرفشو زدم ،زنم دو هفته باهام قهر کرد،الان بعد کلی دردسر یه زوج پیدا شده،می خوام تجربه اش کنم
-اهان فهمیدم می خوای من نقش زنتو بازی کنم؟!!!
رفت از کیفش یه پاکت سیگار درآورد و یه نخم به من داد. در حالی که با یه نگاه عاقل اندر سفیه به من نگاه میکرد پوک میزد .بهم خیره شده بود و داشت فکر میکرد ،خونه تو سکوت مطلق بود.نمیتونستم از چشم هاش بخونم به چی داره فکر می کنه که یهو بلند خندید طوری که تموم دندون های سفید لمینت شدش مشخص شد
+دیوونه .تو دیگه کی هستی؟؟
-خوب اینم فانتزیه ،این سایت ها و پیج ها اینا رو درست کردن .اصلا ولش کن!!
خنده اش ناراحتم کرد،بهم برخورد.نرم افزار بانکیم رو باز کردم تا پولشو بزنم به حسابش و برم. سرم تو گوشیم بود و نمی خواستم نگاش کنم.
+حالا اخم نکن، ببخش خندیدم برام جالب بود، شنیدم این چیزا رو ،ولی نمی‌دونستم واقعیه
-حالا بیخیال ،پولتو زدم.
+ناراحت نشو دیگه!!! داشتم به بدبختی خودم می‌خندیدم اون از شوهرمممم، گی بود و کون میداد،الانم یکی پیدا شده میگه بیا زنم شو!!ولی می‌برمت یکی دیگه جلوم بکنه.شانس منوووو اخه چرا؟؟؟
-گفتم که بیخیال ،نباید میگفتم
+دلیلشو فقط می خوام بدونم
-میدونی،دوست دارم یه زن دیگه رو جلو شوهرش بکنم و به اون مرد نگاه کنم
+همین؟
-اره
+احتمالا دوست نداری سکس زن خودتو با یکی دیگه ببینی؟
جوابی نداشتم بهش بدم
دوباره خندید و با اینکه نتونسته بود خودشو قانع کنه با خنده بهم گفت
+رامین من کارم اینه،بخاطر تو حاضرم انجامش بدم،تازه من عاشق هیجانم،خودمم دوست دارم ببینم چه اتفاقی میوفته اونجا،فقط باید پول یه شبخوابو بهم بدی
-پس مشکلی نداری؟
+نه گفتم که خودمم دوست دارم. فقط دردسر نشه
-اوکی.اونا ازم اثبات خواستن ،زنگ بزنم باهاشون بحرفیم؟
+باااش.الان میزنی؟من ساعت ۷ مشتری دارم
سریع به اون آیدی پ دادم ،از شانسم همون لحظه سین شد.خلاصه کنم بعد یکم چت و عکس های نشانه دار مسخره،قرار شد تماس تصویری بگیریم و هر چهارتامون باشیم
مونا و حمید بنظر یه زوج باکلاس و امروزی بودن،خودشونو مهندس معمار معرفی کردن.قرار شد فردا عصر اول تو یه کافه همدیگرو ببینیم و اگه مشکلی نداشتیم باهم بریم خونه اونا،فردا عصر شیفت کاریم بود،با همکارم تماس گرفتم و شیفتمون رو عوض کردیم.همین که از خونه سارا اومدم بیرون یه حس هیجان عجیبی تو دلم افتاد،قلبم خیلی تند میزد

روز عجیبی بود،با صدای کلاغ ها از خواب بیدار شدم،مهناز تو آشپزخونه داشت ظرف ها رو می‌شست ،رفتم از پشت بغلش کردم
-نچسب بهم له شدم
+چه رومانتیک
-لوس نشو!!خواب بد دیدم سرم درد می کنه
+چی دیدی!
-واضح نبود،مادربزرگم حلیم پخته بود ازش خون دراومد .همین یادمه
+چه خواب چندشی
-خدا بخیر کنه
+رامین یخچال خالیه . یه لیست نوشتم تو واتس آپ برات فرستادم تا ظهر اینا رو بخر
+چشم

  • ۱تومنم بزن به کارتم عصر می‌خوام برم یه مانتو بخرم
    +اونم چشم

ساعت ۱۰ شد مهناز رو رسوندم سالن و خودم رفتم فروشگاه، سارا یه فاحشه گرون بود که با پولدارها میپرید،واسه منی که حقوق بگیر بودم یکم سخت بود تازه امشب باید پول شبخواب میدادم،باید یجوری مدیریت میکردم،مگرنه آخر ماه کم میاوردم.
امروز یه حسی داشتم که انگار قراره اتفاق بدی بیوفته،می خواستم قرار امشب رو کنسل کنم ولی بعد پشیمون شدم و به خودم گفتم این فانتزی رو هم انجام بده و دیگه تمومش کن.

بعد حموم و اصلاح بهترین لباس های خودمو پوشیدم،رفتم دنبال سارا. وقتی داشتم رانندگی میکردم ،نگاه های مردم برام یجور دیگه بنظر میومد،فکر میکردم همه میدونن می خوام چی کار کنم
بخاطر ترافیک یکم دیر رسیدم،سارا تو کوچه منتظرم بود،تیپش محشر بود،
یه مانتو مجلسی شیک طرح پوست مار با یه دامن که تا ساق پاهاشو میپوشوند،موهای هایلایت شده و آرایش غلیظش ،هر مردی رو حشری میکرد، هیچ چی نشده به خودم گفتم کوفتت بشه حمید که این جیگرو قراره بحساب من بکنی . سارا نزدیک ماشینم شد و با اشاره بهم فهموند که شیشه رو بیارم پایین
-چرا سوار نمیشی؟؟
+می خوای با ماشین من بریم؟؟
بدم نمی‌گفت،قبول کردم. ال ۹۰ خودمو همون جا پارک کردم سوار النترای سارا شدیم و رفتیم سمت کافه ای که قرار گذاشته بودیم
حمید و مونا زودتر از ما رسیده بودن، تو نگاه اول یه زوج خوشتیپ و شاد بنظر میومدن، احوال پرسی گرمی از هم کردیم و باهم دست دادیم . حمید یه مرد لاغر با صورت کشیده که موهای جوگندمی لخت و بلندش با عینک گرد،خیلی جذابش کرده بود، مونا هم یه خانم جاافتاده که هیکل ورزشکاری داشت،لب های پروتز شده و موهای مشکی پرکلاغی خیلی بهش میومد.
استرس خاصی داشتن و همه مون یجوری از هم خجالت می‌کشیدیم.تو اون جمع فقط سارا ریلکس بود و بیشتر اون بود که سرصحبتو باز میکرد.از نگاه های حمید میشد فهمید از اینکه قراره با سارا بخوابه خیلی هیجان داره
سارا: خوب احوال پرسی هامونو کردیم،الان بریم سر اصل مطلللللبببببب
حمید :باشه
سارا : چی شد که به فکر این کارا افتادین؟
حمید :خوب راستش ما دو ساله ازدواج کردیم، زندگیمون داشت یکنواخت میشد،دنبال یه هیجان و تنوع هستیم
سارا :فقط همین؟
من :خوب حتما همین،ما هم مثل اینا یه همچین چیزی لازم داریم
مونا : شما هم بار اولتونه؟
من: آره
حمید : امیدوارم بهمون خوش میگذره و دوستیمون ادامه پیدا می کنه
مونا(با خنده) :حمید چه خوش اشتها شدی
سارا :خوب حق داره بنده خدا
من :خوب راست میگه حمید جان،منم امیدوارم دوستیمون ادامه پیدا کنه
سارا : یه سوال دیگه.اول کدومتون پیشنهاد داد؟
حمید :من ،البته خیلی تلاش کردم تا بالاخره راضی شد
سارا: دقیقا مثل رامین.امان از دست این مردا!!!
همه باهم خندیدیم

آپارتمان اونا یه خونه شیک و مدرن سمت سهروردی بود،چیدمان و رنگ بندی قشنگی داشت ،از همه جالب تر تابلوها و مجسمه های پست مدرنیسمی بود که تو همه جای خونه داشتن .به محض ورود،مونا مانتوشو درآورد چیزی که نظرمو جلب کرد، کون گرد و خوش فرمش بود که داشت تحریکم میکرد،معلوم بود حرفه ای ورزش می کنه
حمید:با اسپرسو موافقین؟امشب احتمالا اصلا نخوابیم
همه موافقت کردن
من و سارا کنار هم نشستیم و اونا هم رو به رو مون .سکوت سنگینی تو اون لحظه و فضا بود،همه مون میدونستم قراره چی کار کنیم ولی کسی جرات نداشت شروع کنه،بازم سارا پیش قدم شد و همه رو سورپرایز کرد
سارا: مونا جون؟
مونا :جونم عزیزم
سارا :یه سوال رک بپرسم؟
مونا:بپرس
لز داشتی تا حالا؟؟
سوالش خیلی عجیب بود.همه تعجب کردیم،مونا بعد چند ثانیه با لکنت جواب داد
مونا :نه تا حالا نداشتم.چطور مگه
سارا :اگه پایه باشی یه حرکتی کنیم تا یخ این مردای خجالتی آب شه
مونا سرخ شد،یه لبخندی زد و گفت تا حالا تجربه اش نکردم نمی‌دونم چی بگم
سارا :اگه بدت نمیاد یه کوچولوشو با من امتحان کن .آقا حمید اجازه میدین؟
همه مات و مبهوت داشتیم بهم نگاه میکردیم سارا اونا رو بدجور تو عمل انجام شده قرار دارد.
سارا : رامین جان تو برو پیش آقا حمید بشین، مونا عزیزم بیا پیش من
وقتی مونا نشست پیشش،سارا یه لبخند بهش زد ،بعد یه دست روی گردن و لب های مونا کشید بعد تو چشم های هم نگاه کردن و سارا لباشو بوسید و مونا باهاش همراه شد. دیدن همچین صحنه ای واقعا تحریک کننده بود،سارا درحالی که لب میگرفت دستاشو گذاشت رو سینه های مونا تا بیشتر حشریش کنه،مونا هم همین کارو کرد،سارا لباسشو درآورد و با یه سوتین مشکی نشست رو پای مونا،بعد پیراهن اونم درآورد و گردنشو می‌بوسید و لیس میزد، تو اون لحظه یه نگاه به حمید کردم که داشت از شهوت میمرد،خودمم حالم بهتر از حمید نبود،کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد.سارا شلوار مونا رو درآورد،چیزی که می‌دیدم یه باسن توپول و سفید بود که انگار با پرگار رسم کرده بودن.میدونستم اگه الان با مونا سکس کنم دو دقیقه نشده آبم میاد که حمید نجاتم داد انگار مغز منو خونده بود
حمید :یه پیشنهاد!!اگه موافق باشین واسه اینکه ضربدری بیشتر بچسبه یه بار موازی سکس کنیم بعد شام ضربدری بریم. تا قبل اینکه کسی مخالفت کنه،سریع موافقت کردم.
سارا اومد سمت من نشست رو زمین و از رو شلوار کیرمو مالید
سارا :درش بیار،مگه همینو نمی خواستی ؟!!
همین که کیرمو درآوردم ،انگشتاشو حلقه کرد و دورش کشید،بعد شروع کرد به ساک زدن، اونور حمید داشت سینه های مونا رو میخورد و کسشو میمالید،مونا شروع کرد با صدای بلند آه و ناله کردن.سارا دامن و شورتشو در آورد و نشست روی کیرم ، اون طرفم حمید داگ استایلی مونا رو میکرد، کار به یه دقیقه هم نشد که ارضا شدم ،شاید بخاطر صدای شهوانی مونا بود، ۱۰ ثانیه بعدش ،حمید ارضا شد
سارا: جنتلمن های ما رو نگاه کن تو رو خدا!!! مرد هم مردهای قدیم
مونا: آره واقعا
سارا: دستشویتون کجاست؟
مونا :بیا نشونت بدم عزیزم
من و حمید تنها موندیم ،نمیتونستیم تو چشم هم نگاه کنیم،هنوز قسمت اصلی داستان مونده بود.
خانم ها رفتن اتاق خواب واسه تعویض لباس .لباسامو پوشیدم و الکی داشتم به گوشی نگاه میکردم
حمید : رامین نظرت چیه؟
من: تا اینجاش خوب پیش رفته،من که خیلی هیجان دارم
حمید :خانمت خیلی خونگرم و خوش برخورده،اگه یجور دیگه بود شاید الان این حسو نداشتیم
با گفتن خانمت یاد مهناز افتادم که تو خونه تنها بود،معمولا شب هایی که شیفت بودم حداقل یه بار بهش زنگ میزدم،چه حس عجیبی یهو دلم براش تنگ شد،یکم دیگه باید به یه بهونه ای میرفتم بیرون باهاش حرف میزدم.
خانم ها از اتاق اومدن،مونا یه شلوار چرمی براق و تی شرت سفید پوشید،سارا هم یه دامن کوتاه توسی و یه نیم تنه مشکی .
حمید زنگ زد از بیرون شام سفارش داد،دورهم غذا خوردیم و باهم گپ زدیم .

گوشه پذیرایی خونه شون یه مبل بزرگ ال شکل داشتن که جلوش یه میز بزرگ سنگی بود،بعد شام،به پیشنهاد مونا رفتیم اونجا نشستیم،سارا کنار دست من بود،حمید و مونا یه شیشه ویسکی با کلی مزه روی میز چیدن. نه اینکه اهلش نباشم،اون شب حس مست شدن نداشتم‌،به بهونه رانندگی فقط ساقی شدم. دو سه تا پیک سبک ریختم براشون،حمید سلامتی های لاتی قشنگی میداد،مشروب داشت اثرشو میذاشت و داشتن سرخوش میشدن
حمید :وقتی شیشه میشکنه صدا میده و اونی که شکوندتش برای جمع کردنش زخمی میشه
به سلامتی دل که بی صدا میشکنه تا دست اونی که شکوندتش زخمی نشه
سارا : عالی بود،حرف دلمو زدی!!!
اگه مشروب خوری رو ادامه میدادن ممکن بود فاز جمع عوض شده واسه همین حرف ضربدری رو وسط انداختم
من : بچه ها فکر کنم دیگه وقتشه…
حمید: موافقم شروع کنیم
سارا: مونا بیا جاهامونو عوض کنیم
سارا مستقیم رفت تو بغل حمید ،مونا کاملا سرخ شده بود و معلوم بود استرس گرفته،اومد پیش من نشست و بهم چسبید،گرمای تنش رو حس میکردم و این تحریکم میکرد. دستمو انداختم دور گردنش و انگشتمو کشیدم رو گردنش لبشو آروم بوسیدم،هیچ حرکتی انجام نمیداد،لب پایینش رو محکمتر مک زدم و دستمو گذاشتم رو سینه هاش. حمید و سارا مثل دو تا کبوتر عاشق داشتن از هم لب میگرفتن، مونا بیشتر از خودمون حواسش به اونا بود،لاله گوشش رو مک زدم،گردنشو آروم میبوسیدم ولی هیچ واکنشی نداشت، سارا نیم تنه اش رو درآورده بود،حمید داشت مثل قحطی زده ها سینه هاشو میخورد. مونا بی حس شده بود،همش نگاهش به حمید بود بنظرم از اینکه حمید داشت سارا رو میکرد حسودیش میشد،باید یه کاری میکردم که از این وضعیت دربیاد
آروم تو گوشش گفتم: مونا تو خیلی خوشگلی ،امشب ما باید بیشتر از اونا حال کنیم
ولی حواسش به من نبود کم مونده بود گریه کنه و همه چی خراب شه.لباساشو در آوردم و شورت و سوتینشم زود از تنش کندم.مزه ها و ویسکی رو زدم کنار،رو‌ میز خوابوندمش،طوری که نتونه حمید و سارا رو ببینه، نشستم رو زمین و سرمو گذاشتم لای پاهاش، شروع کردم به لیس زدن کوسش.
زبونمو مثل گربه ای که آب میخوره،میزدم رو چوچولش،این کارم جواب داد و آب کسش راه افتاد،از پایین کسشو لیس میزدم میومدم بالا،چوچولشو‌ میمالیدم به لبام ،آه و ناله اش شروع شد. سارا داشت دارکوبی واسه حمید ساک میزد. می خواستم مونا رو با زبونم ارضا کنم،دو تا انگشتمو آروم کردم تو کسش، و با انگشت اون یکی دستم،چوچولشو میمالیدم،آب کسش بیشتر شد و ناله هاش بلندتر شد ،بدنشو تاب میداد ،حرکت دستمو تندتر کردم،نفس نفس زد با یه آه گفتن خیلی بلند بدنش لرزید…
حمید: ای جونممممم… مونا دیدی خوشت میاد عشقم؟؟؟
جوابشو نداد،بغلش کردم و گذاشتمش رو مبل،شروع کردم به بوسیدنش،این بار همراهیم میکرد و لب و زبونم رو مک میزد، مونا ارضا شده بود ولی من تازه داشتم لباسامو در می آوردم. پاهای سارا رو شونه های حمید بود و تو حال خودشون بودن.مونا حالت طاق باز خوابید،کیرمو تنظیم کردم تو کسش و فشار دادم یه آخ از سر درد گفت، تنگ تر از اونی بود که فکرشو میکردم،خیلی سخت سرشو جا کردم،آروم آروم شروع کردم به عقب و جلو کردن،داشتم سرعتمو بیشتر می کردم که صدای ارضا شدن سارا باعث شد بهشون نگاه کنیم.اونا حالتشون رو عوض کردن و داگی ادامه دادن، حالا نوبت من بود که دوباره آب مونا رو بیارم،محکم تر تلمبه میزدم و با نوک سینه هاش بازی میکردم،اونم با عشوه ناله میکرد،حمید و مونا بهم نگاه میکردن
مونا :حمید میبینی دارم کس میدم؟؟؟به آرزوت رسیدی
حمید :آره خوشم میااد
حمید اینو گفت و آبشو ریخت تو کس سارا
مونا: بکن منو بکننننننن.رامین آبمو بیااار
من: جووونم یجور می کنمت بازم بخوای.قمبل کن اونجوری بکنم…
سریع داگ استایلی شد،منم هر چی زور داشتم محکم میکردمش
مونا : بزن.بکوب رو کونم
چند تا دم کونی محکم بهش زدم که باسنش قرمز شد،یهو دیدم سارا اومد کنار من دستشو برد سمت کس سارا ،ناله های مونا شدیدتر شد
سارا: حمید بیا اینجا
حمید از پشت مبل اومد جلوی زنش وایستاد،سینه هاشو میمالید و لباشو می‌بوسید ،مونا هر بار که ناله میکرد صدای آه کشیدنش بلندتر میشد تا اینکه تنش لرزید.منم تو همون لحظه در حالی که با حمید رو به رو بودم آبمو ریختم تو کس زنش…

شب عجیبی بود,فکر نمی کردم اینجوری پیش بره، حمید و مونا داشتن زوایای جدیدی از احساستشون رو نسبت بهم کشف می کردن،از امشب دیگه اونا همون زن و شوهر سابق نمیشدن. بنظرم عشق زیادی که بین اونا بود و این عشق، این رابطه جنون آمیز و قمار خطرناک رو براشون رقم میزد، از رفتار اونا اینو کشف کردم، که این دو تا ،در حد مرگ همدیگرو دوست دارن!! ولی دلیل این کارا چی بود؟؟؟؟؟؟

بعد دو تا سکس پست سر هم همه مون خسته بودیم ، نیم ساعتی کنار هم نشستیم،صحبت های زیادی رد و بدل نشد، پلک ها داشت سنگین میشد ،طبق قرار اولمون، شب رو تو اتاق های جدا می خوابیدیم .
حمید برامون لباس راحتی آورد
سارا : نمی خوام مرسی ،من می خوام لخت تو بغل حمید جون بخوابم
به سارا و حمید شب بخیر گفتم،رفتم تو اتاق خواب مستر ،چند دقیقه بعد مونا،در حالی که آرایش صورتش رو پاک کرده بود وارد اتاق شد،لباساشو درآورد و یه لباس خواب توری سفید تنش کرد. چراغ هارو خاموش کرد و آباژورو روشن کرد،نور قرمز آباژور حس خوبی بهم میداد، رو تخت خواب پیشم دراز کشید، خسته و پریشون بنظر میومد،شروع کردم به نوازش موهاش.
-مونا؟
+جونم؟
-امشب خیلی اذیت شدی
+نه چه اذیتی،همه چی عالی بود
-یه چیزو میپرسم فقط راستشو بگو
+اوکی
-چی تو رو عصبی کرده؟
+هیچ چی خسته ام .همین
-قرار شد راستشو بگو
در حالی که بدنش کاملا به بدنم چسبیده بود و دستم رو شونه اش بود ،تو چشم هام نگاه کرد
+از این که زندگیم از دست بره
-چرا باید زندگیت خراب شه عزیزم؟
+سارا خیلی خوشگل و خوش هیکله،سکسشم عالیه،میترسم حمید دیگه منو نخواد
-این حرفو نزن،اینکه سارا خوشگله درست،ولی معلومه حمید تو رو خیلی دوست داره،سارا یا زن دیگه براش هوسه همین
+امیدوارم که همینجوری که میگی باشه
-مونا؟چجوری راضی شده واسه ضربدری
+قول بدی به حمید و سارا نگی،میگم
-باشه قول،خیالت راحت باشه
+من یه بار طلاق گرفتم،حمید شوهرمو می شناخت،ولی هیچوقت به روی خودش نیاورد ،باهم زندگی آروم و نرمالی داشتیم، تا اینکه یه روز یه فیلمی از سکس من و شوهر سابقم تو لپ تابم پیدا کرد،اصلا یادم رفته بود همچین فیلمی تو لپ تابم دارم،مگرنه هزار بار پاکش میکردم
-خوب…
+شوهر اولم برعکس اخلاقش که گند بود،یه مرد خوشتیپ و خوش هیکل بود،کیر کلفتی هم داشت،از وقتی حمید این فیلمو دید رفتارش عوض شد،فکر می کنه از سکس باهاش راضی نیستم،بخاطر لذت من همچین پیشنهادی داد .اینم بگم ما باهم تو یه دانشکده بودیم،قبل اینکه با من ازدواج کنه،دوست دخترهای زیادی داشت،میدونم اونم دلش تنوع می خواد، از ترس اینکه بهم خیانت نکنه قبول کردم
-عجب…
+خدا رو شکر شما ها طوری نبودین که اذیت بشیم و تا حالا همه چی خوب بوده
چیزی نداشتم بگم،داشتم به حرفاش فکر می کردم که صدای ناله های سارا افکارمو پریشون کرد.مونا یه لبخند شیطانی بهم زد و گفت
+چه بکن بکنی راه انداختن اونا. ما چرا کاری نکنیم؟
-خسته نیستی؟
+نه .تازه من هنوز برات ساک نزدم
دستشو کرد تو شورتم کیر نیمه جونمو درآورد شروع کرد به لیس زدن، بعد بحالت ۶۹ نشست رو رو صورتم منم حسابی کس و کونشو لیس زدم.کیرم که سیخ شد نشست رو کیرم…

یک هفته ای از این ماجرا گذشت،تا آخر ماه فقط ۷۰۰تومن تو کارتم داشتم،بعد اورژانس،یکی دو ساعتی با اسنپ کار میکردم.ساعت ۹شب بود که رسیدم خونه،تو پارکینگ ،وسوسه شدم یه نگاه به پیج فیک اینستگرامم بندازم.یه پیام از طرف مونا داشتم
-سلام رامین جان.حمید سه تا زوج پیدا کرده که باهم همزمان،سکس گروهی انجام میدن،میترسم تنها بریم، اگه میشه شما هم با ما بیاین خوش میگذره…

ادامه...

نوشته: جبر جغرافیا


👍 59
👎 2
121301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

854648
2022-01-22 00:52:43 +0330 +0330

زندگی نامه نوشتی مردک

0 ❤️

854660
2022-01-22 01:27:34 +0330 +0330

بچه بیا پایین کس شعر نگو

0 ❤️

854683
2022-01-22 02:54:51 +0330 +0330

عالی بود

2 ❤️

854697
2022-01-22 04:54:13 +0330 +0330

عالی بود، همه چیش خوب بود

1 ❤️

854699
2022-01-22 05:23:37 +0330 +0330

سلام جبر جغرافیای عزیر . امیدوارم حالت خوب شده باشه عزیزم . ممنون از داستانت

3 ❤️

854742
2022-01-22 12:34:07 +0330 +0330

داستانت قشنگ بود افرین بر تو پهلوان

0 ❤️

854752
2022-01-22 14:22:42 +0330 +0330

خدایی عالی بوود دمت گرم

0 ❤️

854766
2022-01-22 16:49:32 +0330 +0330

خوبه والا هم میخونن هم دری وری میگن .
لایک خوب بود

0 ❤️

854787
2022-01-23 00:05:47 +0330 +0330

عالییییییی 😈😈😈😈😈

0 ❤️

854813
2022-01-23 01:27:03 +0330 +0330

عالی بود مرسی
قلمت شیک و روان

0 ❤️

854818
2022-01-23 01:45:00 +0330 +0330

فکر کنم این داستانو یه جایی خوندم سارا بعد اینکه با حمید میره شمال برا یکی گروپ سه زوجی بعد برگشتن همسر حمیدو لو میده و اونام میان ترتیب همسر حمیدو جلو چشمش میدن😂😂😂

0 ❤️

854893
2022-01-23 14:10:10 +0330 +0330

سلام
یه داستان دیگه هم بود از شما به اسم کسکشی مدرن چرا اون رو ادامه ندادین؟

0 ❤️

854894
2022-01-23 14:11:36 +0330 +0330

سلام
یه داستان دیگه هم بود از شما به اسم کسکشی مدرن چرا اون رو ادامه ندادین؟

0 ❤️

854937
2022-01-23 20:37:15 +0330 +0330

قشنگ بود مرسی

1 ❤️

854942
2022-01-23 21:34:33 +0330 +0330

شما ها تا زنتونو ندید بکنیم ول کن نیستیدا
نمیخوایم بخدا راضی به زحمتتون نیستیم جاکشا

1 ❤️

855184
2022-01-24 18:40:46 +0330 +0330

parsa_SR99
فک کنم تو کونی تر از این حرفایی. از اینایی هستی که دوس داری با کاپل باشی تا شوهره کونت بذاره. جوون من پایتم اگر هستی آیدی بدم بهت پارسا کون قلمبه… طوری میکنمت صدات تا صدتا کوچه بره.

1 ❤️

855186
2022-01-24 18:41:48 +0330 +0330

داداش داستانت عالی بود. مثل خاطره بود تا داستان. خدایی تجربه خودت نبود کلک؟؟ 😁

0 ❤️

855986
2022-01-28 03:45:13 +0330 +0330

کصم خیس شد

1 ❤️

856652
2022-01-31 21:10:54 +0330 +0330

پارت سومشو بزار لطفا

1 ❤️

856987
2022-02-02 12:24:18 +0330 +0330

عالی بود … قبلا بت گفته بودم از این جور سک س کردن خوشم نمیاد انجام بدم((مجرد هستم من کلی میگم)) اما از قلم تو خوشم میاد و عادت دارم ن موافق ن مخالف هیچ نوع یا تم نباشم همه را می خونم ولی داستانهای تو را بعد از دو داستان دومی و سومی شما کلا می خونم و خوشم میاد از نگارش و تمام قواعدی که تو داستان داری و پیش میبری
دست مریزا … 👍

2 ❤️

857166
2022-02-03 09:55:44 +0330 +0330
RSZ

سلام خیلی عالیه حتما ادامه بده

1 ❤️

860815
2022-02-24 17:48:31 +0330 +0330

داداش یک سوال این داستانت امسال بهمن منتشر شده درسته؟
بعد چجوری شما با همسرت با 700 تومان تا انتهای ماه میگذرونی؟؟؟
من یکنفر آدمم خرج خوراک و میوه و اینام ماهی 2و نیمه
حالا خرج رفت و آمد، لباس ، قبض و اینا هم به کنار
تازه من تو شهر کوچکم نه تهران
این داستانی که تو نوشتی بنظرم از کمیک های مارول هم تخیلی تره

0 ❤️

868092
2022-04-10 13:55:16 +0430 +0430

خیلی خوب پیش رفتی جبرجغرافیایی جان

1 ❤️