تو همه سال های اخیر زندگیم دوست دختر فاب داشتم و از نظر رابطه تامین
ولی چیزی که همیشه می ترسوندم اینه که لذت تلاش برای رسیدن به یه رابطس ؛که روحم رو ارضا میکنه وگرنه جسم رو میشه با دست هم راضی کرد
به قول ندسون ماندلا زمانی که زندان بودم دست راستم کار زنم رو میکرد و وقتی بیرون بودم زنم کار دست راستم رو :) بگذریم
اون زمانا یه نرم افزار زنبور نشانی بود به اسم بی تاک و یه جستجو داشت که تو آپدیت های قدیمش اسمش shake بود و اواخر هم شده بود radar
یه جوری که وقتی میزدی روش کسایی که هم زمان با تو ، shake کرده بودن و نشون می داد، تازه به ترتیب نزدیک بودن از نظر مسافت. خلاصه کار هر روزم بود و با این که عکسای باکلاسی رو پروفایلم بود از صدقه سری ملت کس لیس و کس پرور از هر ۲۰ تا درخواستم یکیش قبول میشد و شروع میکردیم به چت و لاس خشکه
اکثرا به اکانت هایی پیام میدادم که عکس نداشتن . تو ۲۰ سالگی می فهمیدم که اونا راحت تر اکسپت میکنن
یه بار یه درخواستم قبول شد و بعد احوال پرسی فهمیدم طرف متاهله و دختر ۵ ساله داره
فک کنم متولد ۶۸ بود ، خیلی هیجان داشتم که هم از من بزرگ تره و هم شوهرداره با این که تجربه تو این جور روابط نداشتم ولی اینقدر این موضوع رو تو ذهنم فانتزی کرده بودم که کلاهک کیرم زمام امور رو به دست گرفته بود
من تو ۲۰ سالگی و اوج حوصله …. چت چت چت ، از بی تالک رسیدیم به تلگرام ، اون موقع قبل فیلتر تلگرام کاربریش برای ما بیشتر از واتس اپ بود
اون میگفت از شوهرش ، از این که از زندگیش راضی نیست و به شوهرش حس نداره و …. منم سرمست ازاین که تونستم جلب اعتماد کنم و بی خبر از این که چی قراره پیش بیاد
چند ماهی خیلی جدی چت میکردیم و گاهی حرفای سکسی و خیلی کم هم عکسای سکسی ازش میدیدم
کمی تپل و سینه های بسیار بزرگ و متاسفانه آویزون، پوست سفید و چهره ای نه زیبا ولی قابل تحمل :)
بعد از ماه ها چت زمستون سرد ۹۵ و روز موعود ، شوهرش خارج از تهران و تو شهرشون یه کسب و کار کوچیک داشت که گهگاهی بهش سرک میکشید
بلاخره نگار ترسوی قصه ی ما مواجه شد با غلبه شهوت بر ترس و منو دعوت کرد خونشون ! از اون موقع تا همین الان فکر میکنم که چطور نترسید و یه پسر اورد تو خونه شوهرش ! با بچش ! برای دیدار اول !
ولی شد و اون شب وقتی حدود ساعت ۱۱:۳۰ شب رسیدم بالا تو آپارتمان تقریبا ۷۰ متری و یک خوابشون ؛ میلرزیدم ! سرما رو بهونه کردم ولی میدونستم این لرزش زاییده ی دلخواه ترین ترکیب دنیاست ! ترکیب ترس و شهوت
رسیدیم و اروم از ترس بیدار نشدن دخترش اروم رفتیم تو تخت ، فکری که این تخت قلمرو یک مرد دیگست لذتی بالاتر از سکس با جنده های اسمی تهران رو بهم میداد
بعد کمی صحبت و بوس بوس بازی خیلی آماتور برام لخت شد
سینه های اویزون و کمی شکم و چهره نه چندان دلبر و از طرفی باسن بزرگ و خوش فرمش ، جنگ خاصی رو تو ذهنم راه انداخته بودن ، جنگ بین راست شدن یا نشدن کیرم
ولی این موضوع که این یه زن شوهر داره کمکم میکرد تو حس بهتر گرفتن
تو هم قفل شدیم و تا دم دمای سحر من ۳ بار و اون قطعا بیشتر از من ارضا شد
از اون شب ۵ سال میگذره و ما هنوز با هم در ارتباطیم ۴ بار بعد از اون ؛ اون شب تکرار شد، تو ۵ سال
دوست دخترای فابی و اومدن و رفتن ولی هنوز با نگار در ارتباطم
حس میکنم دیگه اندامش رو مخم نیست
چهرش تو دل برو شده برام و بر خلاف تصور اول خودم و تصور الان شما اون جنده نیست!
فقط کسیه که پر لذت جنسیه ولی تا به خودش اومده خودش رو کنار مردی دیده که بهش بی حسه و دختری تو آغوشش که مجبوره زنگیش رو برای اون حفظ کنه
پی نوشت : این اولین داستانیه که مینویسم
داستان واقعیه به جز اسم طرف
جزئیات سکس به این دلیل ذکر نشد چون خودم وقتی داستان میخونم تم داستان برام مهمه و این که طرف رو تو چه پوزی کرده برام بی اهمیته
فحش آزاد :)
مخلص
نوشته: نایفر
میگم یعنی تو ۵ سال ۵ بار کردیش😁😁
سالی یکبار😅😅
نکنه سالگرد براش میگرفتی و میکردی🤣🤣
یه روز زنتم به یکی دیگه میده شک نکن تاکید میکنم شک نکن
کسانی که میگن یه روز زنت به یکی دیگه میده، یه روز زنشون به یکی دیگه میده، بی رودربایسی
رابطه با زن شوهر دار اگه مراقب باشی و بند رو آب ندی میتونه خیلی شیرین باشه
این داستان رو خیلی دوست دارم
الان اومدی بگی چی ؟؟؟؟؟میتوای بگی نویسنده ای؟؟؟ میتوای بگی آخر فضا سازی ؟؟؟؟ میخوای بگی خیلی داستان نویسی ؟؟؟ نه کسعقل تو کستان نویسم نیستی فهمیدی؟؟؟؟ کونگلابی همه میان اینجا که داستان سکسی بخونن بعد تو قسمت سکسیش رو حذف کردی که تم داستان رو نشون بدی گله کیری داستانت اصلا تم داشت؟؟؟؟؟
دیگه ننویس باشه عمویی وگرنه میگم عمو کیر کلفت بیاد کونت بذاره
یه جمله از داداش نلسون ماندلا آقای ندسون ماندلا گفتی در حد
خیانت مساوی با دیس لایک کلا پسندیده نیست
داستان روند خوبی داشت ولی تم موضوعی با عنوان خیانت و البته توجیه بند پایانی اصلا جذاب نبود .
اما نمیشه قضاوت کرد شاید هر کس دیگه ای هم بود تو اوج شهوت تن به این خیانت میداد
داستان که جذاب نبود ولی اون جمله نلسون ماندلا اینه:
در 20 سال مبارزاتم زنم نقش دست راست مرا بازی میکرد و در 20 سال زندان ، دست راستم نقش زنم را.
كييييييرم دهنت …