بازگشت به شوهرم

1392/10/22

هفتاد روزبود که از پیشم رفته بود.از وقتی که رفت روزها به سختی می گذشت.دیگه هیچ امیدی واسه ادامه زندگی نداشتم.توی این مدت چند بار باشوهرم دعوا کردم.حتی یه دفعه تا مرز طلاق هم پیش رفتم اما با دخالت خانواده نتونستم ازش جدا بشم.ازش متنفر بودم.
دیگه هیچ چیز برام معنی نداشت.اون همه زندگی من بود.من بدون اون یه مرده متحرک بودم.بارها تلاش کردم توی ذهنم ازش یه نامرد بسازم تا بلکه بتونم فراموشش کنم.اما اون اینقدر مهربون بود ومن ایقدر عاشقش بودم که هیچوقت نتونستم از یاد ببرمش.گاهی از اوقات حالش رو از برادرزاده اش میپرسیدم.اما دلم واسه دیدنش پرمیزد.
یه روز با حامد(برادرزاده اش)اومدن پاساژ.خودش نیومد مغازه اماحامد اومد تاحال منو بپرسه.منم خیلی از دستش ناراحت بودم.حامد رو ازمغازه پرت کردم بیرون وهرچی از دهنم در اومد بهش گقتم.اونم بدون اینکه به من چیزی بگه رفت.بعد از رفتن حامد دلم به حالش سوخت اما غرورم بهم اجازه نمی داد تابرم و ازش معزرت خواهی کنم.
حامد هم چون سرباز بود برگشت سرخدمتش.وباز هم من تنهای تنها شدم.خاطرات منو میلاد و روز هایی که در کنار هم عاشقانه سر میکردیم منوداغون کرده بود.
دو هفته بعد به شماره حامد تک زنگ زدم.روشن بود! اون توی خدمت همراه نداشت.پس معلوم بود که اومده مرخصی.ازش خواستم تا بیاد پیشم.اونم اومد.ازش بابت اون روز معزرت خواهی کردمو حال عموش (میلاد)رو پرسیدم.اونم گفت میلاد در کنار زنش روز های خوبی رو سپری میکنه.
(از اینکه کسی جلوی من از زن میلاد حرف میزد خیلی لجم میگرفت.اخه اون یه روزی مال من بود اما حالا یکی دیگه توی بغلشه)
خیلی دوست داشتم ببینمش اما چون توی اوج دوست داشتنم منو تنها گذاشت ازش خیلی دلخور بودم.
بعد از میلاد خیلی از پسرای پاساژ بهم پیشنهاد دوستی دادند.اما من عاشق بودم ودلم پیش میلاد بود.اخرین نفری که بهم پیشنهاد داد حامد بود.وبهم گفت که منو خیلی دوست داره.اما از نظرمن حامدمثل برادرم بود ومن نمیتونستم اونوجایگزین میلاد کنم.
یک روز بعد از رفتن حامد به خدمت توی مغازه بودم که دیدم میلادم جلوی در مغازه است.باورم نمیشد که اون برگشته باشه
از دستش خیلی عصبانی بودم رفتم جلو وبهش گفتم اینجا چکار داری.؟
فقط داشت به من نگاه میکرد.
سرش داد زدم گفتم از من چی میخای؟
گفت دلم برات تنگ شده بود اومدم ببینمت.
گفتم حالا زود ازاینجا برو تا یه بلایی سرت نیاوردم.اونم رفت.
یک دقیقه بعد تمام دنیا روی سرم خراب شد.با خودم گفتم خاک بر سرت که با همه زندگیت اینطوری حرف زدی حتما ازت دلخور شده.
ظهر با کلی ناراحتی و عصبانیت رفتم خونه.دم در که رسیدم یه عروسک خیلی قشنگ به همراه یه کاغذ که شماره میلاد توش بود رو دیدم.بهش زنگ زدم و گفتم چرا این عروسکو اوردی دم خونه من .خیلی خون سرد بهم گفت یه هدیه ناقابله…
بهم گفت اجازه بده تا هفته ای یک بار بیام پاساژ و ببینمت.اما من نمیخاستم فروشنده های دیگه بهم شک کنن.بهش گفتم هروقت اومدی بهم خبر بده تا من بیام بیرون و ببینمت…
انگار بهترین خبر دنیا رو بهم دادن…باورم نمیشه که دوباره می تونم روز های خوبم رو تکرار کنم.روح من دوباره به سمت من اومده بود.
فرداش بهم زنگ زد منم رفتم بیرون وباهم یه دوری زدیم.
روز ها سپری میشد و من بیشتر ازقبل عاشق میلاد میشدم.ودلم برای اغوش گرمش خیلی تنگ میشد. اما دیگه شرایطم طوری نبود که بتونم اونو به خونم ببرمش.اما از چشماش،حرکاتش؛گرمی بدنش حس می کردم که اون هم به من نیاز داره ولی نمی تونستم کاری بکنم و این منو ذجر میداد.
ما قبلا توی انباری خونه میلاد زیاد سکس داشتیم و تمام اون خونه برای من خاطره شده بود یه شب بهم زنگ زد و بهم گفت که خونه ما کسی نیست؛ میتونی بیای پیشم؟
منم گفتم اره و با سرعت هرچی تمام تر رفتم حموم و اومدم لباس کردم و از شوهرم خواهش کردم تا منو به نزدیکی محل اونا برسونه.بهش گفتم خونه یکی از دوستام اونجاس.اون هم منو رسوند وخودش برگشت.
دل توی دلم نبود.اصلا نفهمیدم که چطور رسیدم به خونشون؛
طبق معمول همیشه دم در منتظر بود تامن بیام.
وقتی منو دید چشاش برق زد و منو توی بغلش گرفت و پیشانی منو بوس کرد.ومنو برد توی حیاط.
داشت می رفت سمت خونه که صداش زدم
میلاد میشه یه چیزی ازت بخوام؟
گفت اره تو جونموبخواه تا بهت بدم.
گفتم میشه بریم توی انباری؟
یه نگاهی بهم کرد و گفت واسه چی انباری؟من خونه رو واسه تو اماده کرم
گفتم دلم میخاد به یاد قدیما بریم توی انباری
گفت باشه
توی انباری منو محکم بغل کرد وبهم گفت که باور نمیکنه که من پیشش باشم
منم یه بوس از گوشه لبش کردم و گفتم همه وجودم مال تویه تو هر جای دنیا بگی من میام.
بعد خیلی اروم مانتوی منودر اورد وباز دوباره منو بغل کرد وگفت میلاد فدای این بدن ناز بشه.با این حرفاش خیلی تحریک می شدم.منم شلوار و شرتش رودر اوردم که دوباره چشمم به کیر ناز وقشنگش افتاد.توی اون لحظه همه دنیا مال من بود.
کیرش رو توی دهنم کردم و شروع کردم با زبونم به بازی کردن
اون هم قربون صدقه من میرفت و منم بیشتر لذت می بردم.چند دقیقه ای که خوردم منو بلند کرد و یه لب محکم ازم گرفت وخم شد که کوس منو بخوره.اماچون من خیلی تحریک شده بودم اجازه ندادم که بخوره.اون هم منو خابون و روی من دراز کشید و منو توی بغلش کرد
واییی پوست گرم میلاد روی پوست من بود
خیلی داغ بود.بانگاهش داشت میگفت شروع کن.
منم کیرشو گرفتم . اروم دم کوسم گذاشتم و اون هم با یه فشار کوچیک تمام کیرشو کرد توی کوسم…چه حس خوبی بعد از80 روز دوباره لذت سکس رو تجربه میکردم
اون هم با تمام وجود داشت منو میکرد
توی اسمونا بودم بعد چند دقیقه بلند شد وخودش روی زمین خوابید و منو اورد روی خودش.
میدونستم از این نوع سکس خیلی خوشش میاد.منم رفتم روش وکیرش رو کردم توی کوسم داشتم به اوج لذت می رسیدم که یهو تمام اب میلاد توی کوسم خالی شد…
ازبس ابش داغ بود که داشتم حس می کردم چقدر برای سکس بامن مشتاقه.
بعدش منو محکم بغل کرد ویه فشارمحکم منو داد و گفت هستی من ازت خیلی ممنونم که امشب اومدی…اون شب برام اروم ترین شب توی 80 روز گذشته بود.دیگه هیچ کمبودی رو توی زندگیم حس نمیکردم انگار بودن میلاد در کنارم برابر بود با رسیدن من به تمام ارزوهام
تمام…
منتظر انتقادات وپیشنهادات شما هستم
با تشکرNA


👍 0
👎 1
86345 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

409936
2014-01-12 14:56:51 +0330 +0330
NA

he he bad az omri dobare omadam ye nazari bedam khondam chon alan dar asare majoon chetam chizi nafamidm halam omad sare jash doorost mikhonam

0 ❤️

409938
2014-01-12 15:13:19 +0330 +0330
NA

چی بود این

0 ❤️

409939
2014-01-12 16:27:02 +0330 +0330
NA

همين ديوانه بازي و پرخاشگريت باعث شده ميلاد جونت بره سراغ يكي ديگه .

0 ❤️

409940
2014-01-12 16:30:02 +0330 +0330
NA

خوب بود اگه باز هم خاطره قبل از شوهرت داری بنویس

0 ❤️

409941
2014-01-12 17:32:52 +0330 +0330
NA

من نفهمیدم تو اگه با شوهرت قهر بودی چرا اون رسوندت؟ برگشت به کدوم شوهر تو این داستان صورت گرفت؟ کلا تحفه ای نبود داستانت .

0 ❤️

409942
2014-01-12 19:11:20 +0330 +0330
NA

واقعا بي سرو ته بود؛مسخره

0 ❤️

409943
2014-01-12 20:51:04 +0330 +0330

خدا شفات بده
منظورت از برگشتن به شوهر لابد پیش اون مرتیکه الدنگ بوده و در اصل شوهر قرمساقت که فقط مسیول جابجا کردن و رساندن جنده خانوم به مکان دادن هستش

0 ❤️

409944
2014-01-12 22:42:04 +0330 +0330
NA

احتمالا این کسخلک معنی شوهر رو هنوز نمیدونه.

0 ❤️

409945
2014-01-13 01:20:07 +0330 +0330
NA

احمقانه بود… دیگه ننویس( به قول تکاور)
طلاق گرفتی
تو پاساژ بهت پیشنهاد دوستی دادن
شوهرت زن گرفته
تو شوهر کردی
80 روز بود سکس نداشتی
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
!!!
کسخول همه را به کیش خود پندارد

0 ❤️

409946
2014-01-13 01:26:06 +0330 +0330

البته گفتنی ها رو دوستان گفتن ولی بازگشت یا رجوع یک اصطلاح فقهی و قانونیه به معنی دوباره محرم شدن و زن و شوهر شدن…البته نه برای زنی که شوهر دیگه ای کرده و اساسا به معنی کس دادن دوباره نیست…

0 ❤️

409947
2014-01-13 02:49:26 +0330 +0330

پسرونه بود، ننویس . . . . . . . . . . . . . . . .
به نظرم پسر هستی. جلقو هم هستی. دیگه هم ننویس. کله کیری میشه بگی این وسط نقش شوهرت چی بود؟ تو به سوی شوهرت بازگشتی یا به سوی جنده‌خونه؟ توی انباری خوابیدید رو زمین؟ فرش و مبلمان بود؟ شاشیدم تو کف دستت که این همه جلق میزنی. دیگه ننویس.

0 ❤️

409948
2014-01-13 04:59:56 +0330 +0330
NA

من که نفهمیدم اخرش شوهرت کی بود این وسط از بس که همه میخاستن بکننت همه چی قاطی بود سروته داستانت تو کست بود که فقط وسطشو تعریف کردی؟جنده!

0 ❤️

678711
2018-03-24 03:18:41 +0430 +0430

کاملن گیج کننده بود.
خوب یه تم از خاطره و داستانت بده که شوهر داری و میلاد دوست پسرته.
خواننده از کجا بدونه که ((اون ))کیه؟
شوهرت که ازش متنفری یا دوست پسرت!
اسم داستانت هم که خیلی خیلی گیج کننده تر!
مجبور شدم دوباره بخونم که بفهمم کی به کیه و چی به چیه

0 ❤️

736995
2018-12-23 17:57:14 +0330 +0330
NA

سلام جنده اون مردک لاشی هرزه دوست پسرت بوده ته شوهرت نادرجنده تو شوهرداری رسونده تورادم درب منزل وگفتی منزل دوستمه اون به تو اعتماد کرده کیر خرزو خان تو کوس ننه فاحشه ات با پس انداختن تو افرادی مثل تو رابه جاه فاضلاب باید بیندازن هرزه همه جایی مطمّن باش زمانی که تو با اون قرمساق میلاد بودی شدهرت کوس ناب دختر میکرده وزن وخواهر ومادر اون میلاد زیر کیر دیگه کوس میدادن ولد زنا

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها