بازی مرکب (۳)

1401/06/29

...قسمت قبل

قسمت ۶ - وحید، ۴۷ ساله، فروشنده (بیکار)، پدر:

بعد از این که با مهتا تنها شدم، احساس آرامش کردم. رابطه عاشقانه ما تو این چند ماه گذشته بخاطر استرس کم شده بود و من نگران بودم که این بازیها خونه ما رو پس بده، اما ازدواج ما رو از بین ببره و مجبور بشیم با زنای دیگه بخوابیم. اما صبح امروز یکتا بیشتر شبیه خود قدیمیش بود، درست مث شب قرار اولمون.
اما بچه ها خیلی عجیب رفتار میکردن. سعی کردم از ماکان بپرسم که اونا برای این مرحله چیکار کردن، اما اون فقط سرشو تکون داد و گفت که نمیتونه در موردش صحبت کنه.
شاید بعد از یک ساعت از همه خونواده ها خواستن که به سالن غذاخوری بیان. خیلی از وقت صبحانه خوردنمون نگذشته بود، اما اشتهام بعد سکس زیاد شده بود.
آشپزای نقابدار مشغول درست کردن ناهار بودن. و مدیر منتظر ما بود. ایندفعه صفحه پروژکتور بزرگی تو سالن بود. انگار میخواستن… یه چیزی رو بهمون نشون بدم. به ما گفتن که به صورت خانوادگی سر میزا بشینیم و بعد از اعلام نتایج غذا رو برامون میارن.
مدیر توضیح داد: “اینبار رقابت خیلی نزدیک بود. از دیدن کاراتون باورم نمیشد. و همینطور برای افراد VIP باورنکردنی بود! اونا خیلی تحت تاثیر قرار گرفتن”
من و زنم نگاهی به بچه ها انداختیم، اما اونا به جای غرور، یکم شرمنده به نظر میرسیدن.
“ما تصمیم غیرمعمولی گرفتیم. تیم های قرمز، سبز و زرد همگی تو جایگاه دوم قرار میگیرن و هر تیم ۲۰۰ میلیون میبرن. اما تیم آبی جایزه تیم برتر ۲ میلیاردی رو دریافت میکنه.”
دوروبر صدای دست زدن و بغل کردن میومد، پدرو مادر هر تیمی سعی میکرد بچه هاشونو بغل کنن. ولی همه بچه های تیما یکم تو خودشون بودن"
“اما قبل از اینکه ناهارا رو بیارن، باید به همه نشون بدیم که بچه هاتون چطور این پولو بدست آوردن”
پروژکتور روشن شد و کلیپ های ویدیویی پخش شد.
مدیر گفت: “بیاید با تیم قرمز شروع کنیم، درسته؟”
صفحه نمایش دو ویدیوی مختلف رو کنار هم نشون میداد. هیچ صدایی از هیچکدوم از ویدیوها نمیومد. سمت راست یوسف و همسرش یاسمن بودن. اونا هم مثل ما تصمیم گرفته بودن از وقت خصوصیشون تو اتاق خواب برای سکس استفاده کنن. بعد صفحه سمت چپ بچه هاشونو نشون داد. اونا هم مث ما یه دختر بزرگتر و یه پسر کوچیک داشتن. اونا داخل یه پاکت خوندن.
بعد لباسای ورزشیشونو درآوردن.
و بعد لباس زیرشونو درآوردن.
و بعد پسر و دختر شروع کردن به مالیدن کیر و کوسشون… اونا کنار هم داشتن به پدر و مادرشون نگاه کردن و جق میزدن. هر دو اولش با اکراه شروع کردن، اما کم کم بیشتر و بیشتر تو فاز جقشون رفتن. دختر تیم قرمز حتی چهار انگشتشو داخل کوسش میکرد.
با صحبت مدیر، سرعت ویدیو رو دور تند گذاشتن: “می بینید، وظیفه اونا خیلی ساده بود. اونا میتونستن شما رو از اونطرف یه آینه یه طرفه ببینن. اون باید حین تماشاتون خودارضایی میکردن. کار بزرگی انجام ندادن. این کاریه که هر پسر و دختر نوجوونی هر روز تو خونه انجام میده!”
وقتی که پسر تیم قرمز ارضا شد، سرعت ویدیو عادی شد و دوباره حدود چند دقیقه بعد دختر به ارگاسم رسید. برای موقع ارضا شدنشون صدا رو روشن کردن. پسرشون آخرای جقش میگفت: “اوف دارم میکنمت. عجب کوس تنگی داره، اوه مامانی، داره آبم میاد!”
صفحه نمایش خاموش شد و همه ما تو سکوت شوکه کننده شده اتاق قرار گرفته بودیم. همه برگشتن و به تیم قرمز نگاه کردن.
بعد کم کم به بچه های خودمون نگاه کردیم. و ما میدونستیم که تو ویدیو های بعدی قراره چه اتفاقی بیوفته.
“برای ویدیوی بعدی میخوام به تیم زرد اخطار ویژه ای بدم”
با پخش ویدیوی بعدی گندش دراومد. پدر تیم زرد با عصبانیت صندلیشو بلند کرد و سعی کرد صندلیشو به سمت پروژکتور پرتاب کنه، ولی به پرژکتور نرسید. در عرض چند ثانیه افراد نقابدار محاصرش کردن و اونو عقب بردن و به دیوار چسبوندن. اما اونو از اتاق بیرون نبردن. اونو همونجا نگه داشتن تا ویدیو رو تماشا کنه.
“همونطور که گفتم، تیم زرد. با اینکه بهشون گفتیم که تو این اتاق راحت باشن و کسی مزاحمشون نمیشه، اما پدر و مادرشون تصمیم گرفتن که از تخت نرم خوب ما برای یکم تفریح ​​زناشویی استفاده نکنن. اما این مانع از این نشد که پسر و دختر سخت کوششون برای پدر و مادرشون جق نزنن.”
مطمئناً همینطور بود. ویدیوی سمت راست مادر و پدرو نشون می‌داد که با لباس کامل روی تخت داشتن چرت میزدن. اما سمت چپ هر دو دختر کوچیکتر و پسر بزرگترشون رو نشون میداد که شورتاشونو تا مچ پا پایین کشیده بودن و با عصبانیت خودارضایی می کردن.
مدیر بهشون تیکه انداخت: “فکر می کنم بچه هاتون بیشتر از شما میخوان خوتونو پس بگیرن! لطفا فعلا زردها رو به اتاقشون ببرید.”
مدیر هم چند ثانیه بعد پشت سرشون وارد اتاق تیم زرد شد.
بعدی ما بودیم. این یه فیلم ترسناک بود. این چیزی بود که هیچ پدر و مادری نمیخواست ببینه. و صدا رو باز گذاشتن. صدای سکس ما. حالا نه فقط بچه ها، بلکه همه آخ و اوخای زنمو شنیدن و میدیدن که من چوچولشو لیس میزدم. صدای خوردن تخمام به کوسشو شنیدن. و پسرم وقتی که داشت خودشو با مادرش تصور میکرد، ساکت ارضا شد. و دختر نازنین ۲۳ سالم وقتیکه من داشتم در مورد سکس با دختر تیم آبی صحبت میکردم اون منو نگاه کرد و گفت: “بابا” و ارگاسم شد.
هیچ چیز این لحظه رو از ذهنم پاک نمیکرد.
ویدیوی ما با سرعت معمولی پخش شد و تا وقیتکه مدیر به سالن برگشت، ویدیوی ما تموم شده بود. با زبون بدنش (صورتش هنوز نقاب داشت) میتونستم بفهمم که خوشحال نیست.
تیم زرد باهاش برنگشت.
“بالاخره، همونطور که گفتم، ما بخاطر این کار چشمگیر بچه ها، بیشترین مبلغ جایزه رو به تیم آبی میدیم”
کلیپ بعدی به طور کامل پخش شد، (بدون افزایش سرعت) از داخل اتاق زرد دوباره سرو صدا دراومد، مدیر دوباره برای گرفتن جلوی تیم زرد از سالن خارج شد.
خیلی زود مشخص شد که چرا تیم آبی امتیاز بیشتری گرفتن. اونا کاملا راحت بودن. اونا این بار صدای بچه ها رو پخش کردن.
دختری که دیروز کرده بودمش، دیدم که با هوس کوسشو میمالید و تقریباً فریاد می زد: “بابا منو بکن! ای کاش این کوس من بود که می کردی بابا! ای کاش کیرت همین الان تو کوس من بود بابا!”
پسر تو همان حالتی که پدرش تو اونیکی اتاق داشت سگی زنشو میکرد، زانو زده بود و وانمود می کرد که خودشه که داره مادرشو میکنه نه پدرش. “آره مامان. مامانی کیرمو دوست داری؟ می خوای آبمو توت بریزم، مامانی؟”
نمیدونم اگه بچه هام اینو به ما میگفتن، چه فکری می‌کردم! الان تقریباً از کار ماکان و مهتا همینکه که فقط وظیفشونو انجام داده بودن و خودشونو کنترل کردن، آرومم میکرد. من به تیم آبی نگاه کردم، اما پدر مادرشون بیشتر از اینکه شوکه بشن، خوشحال به نظر میرسیدن. من حدس می زنم اگه بچه های شما فقط بخاطر یه بازی ۲ میلیارد ببرن، شما هم خوشحال میشید!
ویدیو تموم شد و مدیر به سالن برگشت. یکم آرومتر و کنترل شده تر از قبل بود:
“خانوما و آقایون. فکر می‌کنم همه می‌تونید ببینید که چرا ما تیم آبی رو به عنوان برنده نهایی انتخاب کردیم. این خواهر و برادر کار بزرگی کردن. الان همونطور که می‌بینید، تیم زرد اینجا نیست. ما تصمیم گرفتیم که اونا رو از بازی اخراج کنیم. رقابت همچنان ادامه داره. این تقصیر خودشونه و ما بهش احترام میذاریم. اونا بخاطر سرپیچی از قوانین هیچ پولی بهشون داده نمیشه. همونطور که قبلاً گفتیم، اونا با اشتباه خودشون خونه خودشونو هم پس نمیگیرن و فروخته میشه. ما میخواستیم بهشون کمک کنیم،‌ اما ونا کمک ما رو نخواستن”
یادم اومد چرا همه اینجا بودیم. تا خونه هامونو از بانک پس بگیریم و به رفاه و زندگی سابقمون برگردیم.
مدیر ادامه داد: “خودتونو که تا الان تو بازی موندین رو تشویق کنین. معلومه که برای گرفتن پولاتون باید چیکار کنین؟ خوبه! ناهار آمادس! بخورید!”
بعد از تموم شدن حرفش، آشپزا ناهار داغو تو بوفه گذاشتن و ما شروع کردیم به صف کشیدن برای گرفتن غذا. صف کشیدیم، انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. مثل اینکه انگار بچه هامونو تو اتاقشون موقع جق زدن ندیدیم. انگار که سکس من با زنمو ندیدن. انگار که انگشتای دخترمو ندیدم که داخل و بیرون کوس تنگش می‌لغزه. انگار ندیدیم که آب کیر پسرم به خاطر تصور سکس با زنم ازش بیرون اومد.
همه مث دیوونه ها همه چیزو عادی جلوه میدادیم و پروژکتوری که سکس ما رو نشون میداد، انگار داشت یه فیلم اروتیک برامون پخش میکرد. دوباره همه رفتیم سمت بازی های تخته ای و خیلی زود مردم تخت نرد و شطرنج بازی میکردن و از زندگی قبلشون و بعد تموم شدن این دیوونه بازی ها صحبت میکردن. خیلیا صحبت کردن که با پول جایزشون میخوان چیکار کنن، اما کسی نمیگفت برای گرفتن پولای بیشتر ممکنه تا کجاها پیش برن و مجبورشون کنن که چه کارایی بکنن. حالا برای همه مهمترین چیز رسیدن به این پول گنده بود.
بدون تیم زرد عجیب بود که بازیهای بعدی چطوریه؟ اما با تیم آبی و قرمز به اندازه کافی رفیق شده بودم. یکتا از اخراج شدنشون ناراحت بود، چون اونا رو از قبل میشناخت.
هیچ ساعتی تو سالن نبود، اما حدس می‌زنم حدود ساعت ۴ بعدازظهر بود که مدیر با دستیاراش و چند وسیله برای بازی بعدی برگشت
دستیارای نقابدار سه پایه های نقاشی و بوم های ساده سفید به سالن آوردن. برای هر تیم ۳ تا قلمو با چند رنگ گذاشتن. و ۳ تا مبل راحتی کنار هم با فصله گذاشته بودن
“خب، وقتشه که کارای هنری انجام بدیم. و همه برای این بازی اینجا کنار هم میمونید، پس لطفاً کمک کنید تا میزها رو کنار ببریم”
طبق دستور مدیر، صندلی‌ها و میزا رو جابه‌جا کردیم تا فضا برای نقاشی کردن سه تیم باز بشه.
“سه نفر از شما نقاشی میکنید و یکی از شما مدل میشه. لطفاً تو تیمتون سریع تصمیم بگیرید که کدومتون میخواد مدل بشه”
مهتا گفت: من باید مدل باشم. همه ما میدونیم که من هنرمند نیستم. ریاضی بود باز یه چیزی ولی هنر، نه."
من نمیتونستم مخالفت کنم. تو مدرسه اون همیشه علوم و ریاضیش خوب بود، اما هر موضوعی که نیاز به هنر داشت… این مهارت برادرش بود، نه اون.
زنم گفت: “اگه مطمئنی، باشه عزیزم”
مهتا سرشو به نشون تایید تکون داد. اون برای مدیر دستشو برد بالا و بعدش اشاره کرد که ما تصمیممونو گرفتیم.
رئیس نقابدار وقتی همه تیما مدلاشونو انتخاب کردن، گفت: “عالیه. حالا، نقاشی چیه؟ کیه که از دیدن نقاشی یه آدم لخت لذت نمیبره؟ مدل ها، لطفاً همه لباساتونو دربیارید.”
دیدم که دختر ۲۳ سالم آروم لباس ورزشی سبزش و سوتین و شورت سفیدشو در میاره. دخترم حالا جلوی من و همه لخت بود.
یه نگاه به تیمای دیگه انداختم. تیم آبی مادر گروهو انتخاب کرده بود، ولی تیم قرمز پدرشون رفته بود.
“حالا مدلا، لطفا روی مبلایی که براتون قرار دادیم بشینید، یه ژست سکسی بگیرید، باید ۲ ساعت تو همون ژست بمونید. یادتون باشه که ژست شما ممکنه روی امتیاز نهایی تیمتون برای این کار تأثیر بذاره”
مهتا تصمیم گرفت روی صندلی بشینه و پاهاشو روی هم بذاره، اما دست‌هاش یکی روی دسته ی مبل و اونیکی روی رون پاش باشه، پس میتونستیم سینه‌های آزادشو ببینیم، اما بین پاهاشو نه. از اینکه نیازی نیست خصوصی ترین قسمت بدنشو نقاشی کنیم خدا رو شکر میکردم.
از طرف دیگه، مادر تیم آبی برعکس مهتا بود، ژست خیلی سکسی حشری گرفته بود، پاهاشو باز کرده بود و با ۲ تا انگشتاش کوسشو باز کرده بود و به خانوادش داخل کوسشو نشون میداد. اونیکی دستشم کرده بود تو دهنش و انگشتشو گاز میگرفت.
یوسف از تیم قرمز عادی روی مبل دست به خایه نشسته بود.
چیز بعدی که مدیر بهمون گفت هممونو غافلگیر کرد:
“اوه، من احساس میکنم که مدل از اینکه فقط اونا تنها لختای جمعن راحت نیستن و نمیتونن خوب ژست بگیرن. فکر می کنم بهتره همتون برای این کار لخت شید تا اونا هم راحت باشن”
بعد از لحظه ای که متوجه شدیم مدیر دقیقاً چی میخواد، همه کارایی که ازمون خواستن رو انجام دادیم. با احتیاط لباس گرمکن سبزمو و بعد شورتمو در آوردم. پسر و زنمم همین کار رو کردن. در عرض یکی دو دقیقه، همه لخت کنار خونوادشون وایساده بودن.
“اینطوری خیلی بهتر شد. شما دو ساعت فرصت دارید تا اثر هنری خودتونو بکشید و من تو حین کار موزیک آرامش بخشی براتون میذارم تا با آرامش به کارتون برسید”
یک قلمو و رنگ قرمزو برداشتم و یه طرح کلی از بدن لخت دخترم کشیدم. وقتی سینه هایشو شکل دادم خیلی سعی کردم حشری نشم. همونطور که قلم روی بوم دور کمرش و رون پاهاش خمیده میشد و خط سایه بین پاهاشو میکشیدم،‌ کمرمو میدادم عقب و پاهامو به هم نزدیک میکردم تا سفت شدن کیرم مشخص نشه
یه نگاه به پسرم انداختم. اونم داشت سعی میکرد که با دیدن خواهر لختش راست نکنه. به نظر می رسید مردای دیگه تو اتاق هم دارن خودشونو کنترل میکنن. راست کردن از دیدن بدن لخت دخترم گناهه؟
صدایی از بلندگو اومد: “انشایی که دیروز انجام دادینو یادتون هست؟ بیاین چندتا از جوابای خوبو براتون بخونم؟”
"سؤال ۴۵ - موافق یا مخالف سکس با اعضای خانواده در صورت رضایت برای بچه دار نشدن هستید یا نه. پاسخ خود را در کمتر از ۵۰ کلمه توضیح دهید.
من جواب خودمو به یاد آوردم که جز اولین نظرا پخش شد
رابطه جنسی با محارم معمولاً بخاطر خطرات نقص ژنتیکی بچه های بدنیا اومده از این رابطه، تابوی جهانی محسوب میشه. اگه دو طرف نخوان که بچه دار بشن، خطر حاملگی وجود نداره. با این حال، بازم تابوهای مذهبی و اجتماعی رو میشکنه. همچنین میتونه اونا رو از جامعه دور کنه. واسه همین من با این گفته مخالفم.
همونطور که نقاشی میکردم، به جوابا گوش میدادم. نقاشیمون خیلی سکسی شده بود و از اینکه همه تو سالن لخت بودیم، تقریبا همه مردا راست کرده بودیم. پسرم نتونسته بود جلوی خودشو بگیره و درحالیکه داشت بدن لخت خواهرشو رنگ میکرد، کیرش، رو هوا برای خواهرش دست تکون میداد و از دختر تیم قرمز شنیدم که گفت: “بابا من تو رو با کیر راستت بکشم یا نه؟ تصمیم خودتو بگیر!”
من همینطور از دونستن اینکه چند نفر گفته بودن که موافق رابطه جنسی با اعضای خونوادشونن در صورتی که پنهونی باقی بمونه و بچه دار نشن، تعجب کردم. تقریباً بیشتر از نصف انشا ها توش گفته بودن که با این کار موافقن. اونا انشاها رو میخوندن اما اسم کسایی که این انشاها رو نوشته بودن رو نمیگفتن و من نمیدونستم که نظرای خونوادم چی بود؟
یه دختر نوشته بود: به پدرا پیشنهاد میکنم که با دختراشون از کون رابطه داشته باشن، تا هم دخترشون حامله نشه و هم پردش زده نشه.
نمیدونم این انشای دخترم بود؟
یا یه پسر نوشته بود: بنظرم اشکالی نداره که یه پسر از مادرش بخواد که برای پسرش با دستاش جق بزنه. این گناه محسوب نمیشه چون سکس بینشون اتفاق نمیوفته. نمیتونستم پسرم جای هیچکدوم از نظرای مثبت تصور کنم.
یا یه مادر نوشته بود: اگه یه روزی پسرم بخواد باهاش رابطه داشته باشم این کارو انجام میدم. ولی هر کاری به جز کردن کیرش تو کوسم. مشکلی با سکس از کون، لاپایی و ساک زدن ندارم.
یه پدر گفته بود: اگه مادر راضی باشه، اشکالی نداره که پدر دخترشو وارد رابطه کنه تا اونا با هم یه رابطه ۳ نفره داشته باشن
زنگ به صدا در اومد و همه از بوم نقاشی فاصله گرفتیم. عقب رفتم و از نقاشی خودمون تعجب کردم. من به چیزی که کشیده بودیم افتخار میکردم.

============================

قسمت ۷ - یکتا، ۴۲ ساله، آرایشگر (بیکار)، مادر:
به نقاشی هایی که همه کشیده بودن نگاه کردم. یکیشون خوب بود. من فکر کردم نقاشی ماکان از خواهرش واقعاً خوب بود. من فهمیدم که نقاشی تیم آبی بیش از حد روی جنبه سکسیش تمرکز کردن. کل نقاشی فقط کوس باز مادرشون بود و روی بقیه بدنش خوب کار نکرده بودن. تیم قرمزم نقاشی خوبی از پدرشون کشیده بودن، هرچند که قسمت کیرش خوب در نیومده بود، چون چند بار پاک کردن و اندازه کیرو عوض کردن.
همه با هم شام خوردیم و منتظر نتیجه کار بعد از ظهر بودیم.
و منتظر موندیم.
و منتظر موندیم.
ساعت حدود ۱۱ شب بود و همه خواب آلود بودن که بالاخره مدیر وارد سالن شد:
“سلام به همه! باید بگم، ما واقعاً آثار هنری شما رو دوست داشتیم. پس هر اثر هنری جداگونه بین افراد VIP به حراج گذاشته میشه و اونا هرچقدر که تابلو هاتونو بخرن پولش همش بهتون میرسه! کی میدونه، اون نقاشی دوست داشتنی که کشیدید شاید خیلی زود رو دیوار خونه مجلل یه مرد میلیاردر یا تو یه دفتر شرکت آویزون بشه که هر روز هزار نفر ببینن و از تماشا لذت ببرن”
تو اون لحظه خیلی خوشحال بودم که دخترم به جای یه ژست سکسی بی حیا، ژست با احتیاط تری رو انتخاب کرده بود.
“من تصور میکنم همه شما خسته هستید، اما نگران نباشید، زمان بازی شبانس و ما شما رو برای این بازی به ۴ تیم ۳ نفره تقسیم میکنیم. همه برای این دور امتیاز می گیرن، پس همه تلاشتونو بکنید. پسرا - ماکان، جواد و امیر، لطفاً به اتاق ۱۶ برید. دخترا - مهتا، لیلا و بیتا، به اتاق ۱۰ برید. مادرا - یکتا، یاسمن و سولماز، اتاق ۸. و پدرا - وحید، یوسف و کیوان، اتاق ۲. شما همه دستورالعمل های بازی رو تو پاکت داخل اتاق پیدا میکنید”
من با خانوادم راه افتادم و قبل اینکه که به اتاق خوابای جدا بریم، همو بغل کردیم و ازهم جدا شدیم.
من اولین نفر از ۳ مادر تو اتاق بودم که رسیدم و پاکت دستورالعمل رو پیدا کردم منتظر موندم تا همه باشیم. این پاکت بزرگ‌تر از پاکتایی بود که قبلاً استفاده می‌کردیم و واضح بود که کاغذای بیشتری داخلشه. وقتی سولماز (مادر تیم آبی) و یاسمن (مادر تیم قرمز) اومدن، پاکتو باز کردم. داخلش یه پاکت دوم کوچیکتر بود (که با علامت ‘۲’ مشخص شده بود) و معلوم بود امشب وظیفه های زیادی داریم.
قوانین اصلی:
نمیتونید تا فردا صبح از این اتاق خارج بشید.
وقتی فردا صبح صدای زنگ رو شنیدید به معنی تموم شدن بازیه و میتونید اتاقو ترک کنید
یه حمام داخل این اتاق وجود داره. اگه خواستید دوش بگیرید از حموم استفاده کنید
وظیفه ۱-
هر زن باید لخت باشه و تا زنگ فردا نباید لباس بپوشه
به نوبت خودتونو معرفی کنید و در مورد اندام های بدنتون چیزی که بیشتر از همه دوست دارید یا چیزی که بیشتر از همه ازش بدتون میاد صحبت کنید.
بعد از اینکه مرحله اول رو انجام دادید، پاکت دوم رو باز کنید.
پاکتو روی تختِ وسط اتاق گذاشتم و به خانوما نگاه کردم.
یاسمن (مادر تیم قرمز) گفت: “احساس بدی به این دارم. فکر می‌کنم میدونم آخرش چی میشه. اولش ما رو لخت می‌کنن. و بعدش لابد میخوان…”
سولماز (مادر تیم آبی) حرفشو قطع کرد و گفت: “هممون دقیقا میدونیم که ازمون چی میخوان. پس تو هم میتونی با سواری رو من حال کنی. خخ… اگه این احساس بهتری بهت میده پس بذار اول من لباسمو در بیارم”
و اون این کارو کرد. از اونجایی که همه ما فقط گرمکن و شلوار ورزشی و شورت و سوتین می پوشیدیم، اصلاً زمان زیادی نمیبرد.
“من سولماز هستم. من واقعاً اندازه ممه هام و کونمو دوست دارم، اما از ترک های پوستی که از حاملگی رو شکمم مونده متنفرم.”
من نفر بعدی درحالیکه شورت از پام روی زمین افتاد، گفتم: “سلام من یکتا هستم. من فکر می‌کنم استخوانای لاغری دارم. ۳ بار مچ پام شکسته. اما صورتمو دوست دارم. من کلا استخون بندیم کوچیکه و بیبی فیسم، قبلنا از بیبی فیس بودنم بدم میومد و خجالت میکشیدم ازاینکه به کافه میرفتمو فکر میکردن من و شوهرم پدر و دختریم، اما الان ۵ یا حتی ۱۰ سال جوونتر از سن واقعیم نشون میدم خوشحالم”
به یاسمن نگاه کردیم. با خجالت شروع به درآوردن لباس هاش کرد.
“من… یاسمن هستم. شوهرم یوسفه. بچه هام جواد و لیلا هستن. من… سینه هامو دوست ندارم. الان بیشتر آویزون شده. قبلا سفت تر بود. اما من موهامو دوست دارم و … اوم … اگه اشکالی نداره، کوسمو، اوم. فکر کنم هنوز خوبه و تنگه…اوم… کردن کیر شوهرم تو کوسم هم برای من حس خوبی داره و هم شوهرم هنوزم ازم راضیه. و همین. اممم…تموم شد”
شونه بالا انداختم و سرمو تکون دادم و از یاسمن رد شدم تا پاکت دوم رو باز کنم، اما اون خودش برش داشت و به من داد. بازش کردم و با صدای بلند خوندم. همونطور که شروع به خوندن کردم، دیدم پاکت سوم کوچیکتر از لای پاکت بیرون افتاد و روی زمین افتاد.
وظیفه ۲:
یکی یکی، بعد از خوندن این کار، لخت روی تخت دراز می کشید و پاهای خودتونو باز میکنید.
زن سمت چپتون باید کوستونو لیس بزنه. در حالی که داره کوستونو میخوره، باید در مورد کسی که تو بازی اول باهاش سکس داشتی با نفر سمت راستت صحبت کنی و تجربتو با جزئیات تعریف کنی تا به ارگاسم برسی
یادتون باشه که حتی نحوه خاطره ای که تعریف میکنید و هرکاری که تو بازی انجام میدید، امتیاز داره.
به سمت چپم نگاه کردم. یاسمن بود. اون مثل لباس تیمش قرمز شد: “من هیچوقت… کوس هیچ زنی رو لیس نزدم”
من یکم آرومش کردم: “نگران نباش. مطمئنم از پسش بر میای”
دراز کشیدم و پاهام روی تخت کاملا باز بود. یاسمنو دیدم که آروم نزدیک می‌شد، در حالیکه سرش به لای پای باز من نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌شد، از خودش مطمئن نبود. اون منو یاد دوست سابقم تو خوابگاه دانشگاهم انداخت. وقتی تنها لز زندگیمو باهاش تجربه کردم. مطمئن نبودم که میخواستم چه کار کنم. اما همونطور که خیلی سال پیش زبونم به کوسش خورد سریع متوجه شدم که چی رو باید بمالم و کجا رو باید بلیسم. و مث اون زمان، زبون یاسمن سریع فهمید که چطور باید یه زنو راضی کنه. هیچ کس بیشتر از یه زن، کوس زنا رو نمیشناسه.
وقتی زبونشو آروم دور کوسم میچرخوند و آبِ لذت کوسمو خیس کرده بود، به فکر سکسم تو بازی اول افتادم. خوشحالم که مادر تیم زرد اینجا نبود. لازم نبود تا براش توضیح بدم پسرش چقدر تو سکس بد بود.
“همخواب من پسر تیم زرد بود. کیرش خوب بود. یکم کوچیک بود، اما دورش کلفت بود. مهارتش تو لیسیدن کوسم وحشتناک بود. برعکس تو یاسمن. زبونت حس خیلی خوبی داره! اما کردنش بدتر بود. کلا دوتا تلمبه زد و کیرشم نتونست بکشه بیرون و توم خالی کرد. حتی روی صورتمم نریخت. مطمئنم که تیم من به خاطر همین امتیاز بدی گرفت”
سولماز تقریبا با مسخره کردن گفت: “چقدر داستان غمگین و کوتاهی. حالا نوبت منه”
من از یاسمن نخواستم که وایسه (زبونش خیلی احساس خوبی داشت) ولی هنوز ارگاسم نشده بودم، اما به محض اینکه سولماز اینو گفت، یاسمن جوری که انگار سوسک دیده باشه، از رو تخت پرید پایین و کارشو تموم کرد و از تخت فاصله گرفت.
اگه نوبت حرف زدن سولماز بود، نوبت من بود که لیس بزنم.
من حرکت کردم تا سولماز بتونه روی تخت دراز بکشه. اونم مثل من یه کوس خوش تراش داشت، هرچند بعضی از موهاش تازه داشتن در میومدن. سرمو نزدیکتر کردم و بوی جذاب یه کوس خیسو بو کشیدم. و برای دومین بار تو زندگیم شروع به لیس زدن کوس یه زن دیگه کردم.
“از کجا شروع کنم؟ خب، اون پسر خوبی بود. اون کارشو برای خوردن کوسم بلد بود. اون یکم با ممه هام خشن بود، اما من کاراشو دوست داشتم. کیرش خیلی خوب بود. دراز و کلفت. اوه، اوه آره یکتا. همینطوری”
همونطور که چوچولشو لیس میزدم، با تماشای پیچ خوردن و قوس بدنش، متوجه شدم، اون ماکان بود. همخوابش ماکان بود. اون داشت تعریف میکرد که سکس با پسرم چطوره.
کیر همخوابم تو اعماق کوسم فرو رفت و خیلی هم دووم آورد. بهتر از بیشتر جوونایی که باهاشون سکس داشتم بود، ولی نمیدونست کوسمو چطور باید بُکنه. راستش، هنوز بی خام و بی تجربه بود. من معمولا دوست دارم پسرا تو سکس یکم آتیشی تر باشن. خوب بود، اما هرچی تلمبه زد، من نشدم. منظورمو که میفهمین! خخ"
من ناامید سعی کردم به این واقعیت فکر نکنم که پسرم کوسی رو که من الان دارم لیس میزنمو کرده بود. که این زن، این مادر، با پسر من بوده. پسر ناز من.
“به هر حال به موقع بیرون کشید و آبشو روی صورتم پاشید. هیچ چیز خاصی نبود، هرچند که فکر کنم اولین بارش بود که آبشو روی صورت یا زن میریخت. اون به من گفت که بیشتر به استفاده از کاندوم عادت داره و فقط داخل کاندوم ارضا میشه”
سولماز خودشو یکم کمی روی تخت تکون میداد و بالاخره ارگاسم شد و بعد با دستش سرمو از کوسش کشید بیرون و بهم گفت: “فکر کنم اولین بارت نیست که یه کوس میلیسی” و بعدش به سمت یاسمن برگشت و بهش گفت: “دراز بکش و بذار بهترین سواری زندگیتو بهت بدم.”
وقتی من بلند شدم یاسمن روی تخت نشست. دیدم که سولماز عین وحشیا سرشو کرد تو کوس (یکم پر مو) یاسمن و میخندید.
“آه خدا! وای خدا نه، حتی شوهرمم…وای خدا!”
من آروم ازش خواستم که توضیح بده، چون غرق شهوت لیس زدن سولماز شده بود: “در مورد کسی که باهاش سکس داشتی بهمون بگو یاسمن”
“اون…خدایا…اون خوب بود. اون رو من پوزیشن 69 انجام داد. خیلی طول کشید. بعدش منو به صورت سگی از پشت کرد. اون خیلی خشن بود. احساس می کردم بَردشم. اما این احساس خیلی خوبی هم داشت. وقتی کیرش هنوز تو کوسم بود، با درد ارگاسم شدم. بعد کیرشو بیرون کشید و آبشو روی صورتم پاشید”
صدای خفه ای از بین پاهای یاسمن اومد: “اون پسر منه”. سولماز میدونست که داره تعریف پسرشو میکنه، و به این که چطور این زنو از کوس کرده بود افتخار می‌کرد.
یاسمن داستانش تموم شد و حین تعریف کردن به ارگاسمم رسیده بود، ولی سولماز به لیسیدن کوسش ادامه میداد. مجبور شدم به همشون یادآوری کنم که هنوز یه پاکت دیگه برای مرحله بعد باقی مونده و با دستم سولمازو یه تکون دادم و گفتم: “سولماز چرا خودت پاکت بعدی رو باز نمیکنی؟”
بالاخره سولماز سرش و بلند کرد و گفت “خب. تازه داشت حال میداد. ضد حال زدی”
یاسمن گفت: “وایسید!” قبل از اینکه پاکتو بعدی رو باز کنید، من برم یه دوش بگیرم، خیلی خیس شدم و بوی بدی گرفتم"
در حالیکه یاسمن داشت از حموم استفاده میکرد. سولماز و من بی سر و صدا روی تخت نشستیم. دیوارا اونقدر ضخیم نبودن و صدای شرشر دوش آبو میشنیدیم.
سولماز سعی کرد سکوتو بشکنه: “خب پس اولین بارت نبود که با یه زن لز داشتی؟”
جوابشو دادم: “نه. دومین بار بود. با یکی از دوستای خوابگاهم یه شب مست کرده بودیم و بعدش لز زدیم. ولی من اهلش نیستم و فقط همون یه بار بود. تو چی؟”
من ازش اینو پرسیدم، ولی جوابشو میدونستم.
“اوه نه من مث تو نیستم. من هم عاشق کیرم هم عاشق کوس. هم با شوهرم سکس دارم. هم با دوستام لز میکنم و هم سعی میکنم هفته ای یه بار یه مرد دیگه هم پیدا کنم تا باهاش سکس کنم. ولی اگه شوهرمو حساب نکنیم، کوسای زنا رو بیشتر از کیرای مردا لیسیدم. خخخ”
درب حموم باز شد و یاسمن برگشت: “خب دیگه، آمادم”
سولماز پاکت سومو باز کرد. از اونجایی که هیچ پاکت دیگه از داخلش درنیومد، حدس زدم باید آخرین مرحله این بازی باشه. اون بی صدا خوند و یکم با خودش خندید.
یاسمن پرسید: “چی نوشته مگه؟”

  • “میگه لباساتونو بپوشید و توبه کنید”
  • “واقعا؟!” [یاسمن خندید]
  • “نه. این میگه که همه باید با هم و رو به روی هم روی تخت بشینیم”
    هر کدوم ۳ نفری رو یه قسمت تخت نشستیم و مثلث درست کردیم.
  • “حالا باید با چوچولمونو بمالیم و جق بزنیم”
    من پرسیدم: “فقط همین؟”
    “نه. یه سوالایی هم هست که موقع جق زدن باید جواب بدیم.”
    اون به جای اینکه برامون سوالا رو بخونه، کاغذو وسط تخت، بینمون گذاشت. همه میتونستیم سوالی رو که باید جواب میدادیم رو بخونیم"
    “آیا تا به حال با بچه هاتون سکس داشتید؟ برای داشتن سکس باهاشون خیالبافی کردید؟”
    یاسمن شروع کرد: “نه… من هیچوقت”. سولماز پرید وسط حرفش
    “موقع جواب دادن باید با چوچولت بازی کنی. حتی موقعی که نفر بعدی داره صحبت میکنه. تا وقتی هممون سوالا رو جواب ندادیم هیچکدوم نباید وایسیم.”
    دوتا انگشت اولمو لیس زدم و شروع کردم به مالدین لبه های کوسم جلوی بقیه. من از قبل که یاسمن کوسمو لیسیده بودم، حشرم بالا زده بود و کوسم هنوز خیس بود.
    یاسمن دوباره شروع کرد به صحبت کردن، این بار با دو انگشت داخل کوسش، آروم دور کوسش می چرخوند و داخل و بیرون میکشید.
  • “من هیچوقت با پسرم سکس نداشتم. یعنی سکسی که خودم بدونم. شاید تو بازی که باید یه کیرو ساک میزدیم این کارو کرده باشم. امیدوارم که اینکارو نکرده باشم. اما مطمئن نیستم که کیر کیو ساک زدم”
  • “در موردش خیال پردازی چی با خیالش خود ارضایی کرده؟ تابحال تو رویات خواستی کیر کلفتش بره تو کوس تنگت؟”
  • “نه خب… یه بار. ما یه بار خانوادگی مسافرت رفته بودیم شمال، و یه ویلا گرفته بودیم. وقتی که شوهرم و دخترم ساحل بودن، من رفتم ویلا که یه چیزی رو بردارم ولی دیدم که پسرم در حمومو نیمه باز گذاشته و تو حموم داره با کف صابون کیرش که راست شده بود رو میمالید”
    وقتی یاسمن صحبت می‌کرد، میتونستم ببینم که با اشتیاق بیشتری کوسشو انگشت میکنه.
    “و خب، تا اون موقع من به این فکر نکرده بودم که اون مردی شده واسه خودش و کیرش خیلی بزرگ شده. اما به هر حال، اون شب ما تا آخر شب بیرون گشتیم. و بعدش که برگشتیم ویلا و به بچه ها شب بخیر گفتم و رفتن که بخوابن، شوهرم ازم خواست که بریم تو اونیکی اتاق سکس کنیم… و من فقط همون شب یه بار پسرمو جای شوهرم تصور کردم که داره منو میکنه. دیدنش تو اون حالت منو حشری کرده بود! با این کاری که کردم، یعنی من مادر بدیم؟”
    سولماز در حالیکه انگشتاشو دور چوچولش میچرخوند جواب داد: "وای نه، اصلا. تو مادر خیلی خوبی هستی. یکتا بعدی میخوای تو صحبت کنی یا من؟
    بهش گفتم: “اگه میخوای تو صحبت کن”. نمیخوستم بهش بگم که به ارگاسم نزدیکم و با صحبت کردن حواسم پرت بشه و شهوت پایین بیاد.
    سولماز صحبت کرد: “نه، پسرم هیچوقت منو نکرده. ولی دوست دارم یه روزی اگه موقعیتش پیش بیاد و کسی نفهمه، حداقل یه بار سکس باهاشو امتحان کنم. من حتی بعضی وقتا وقتی تو خونه تنها بودیم، جلوش لباسای تنگ و سکسی پوشیدم و ژست سکسی براش گرفتم، ولی اون یه دوست دختر داره که خیلی وقته باهاشه و عاشق دخترس و تو فکر خیانت بهش نیست. پس تا الان که اینجاییم هیچوقت نخواسته با من باشه”
    خیلی عجیب بود شنیدن اینکه یه زن که اینقدر رک صحبت میکرد و مسخواد پسرش بکنتش! ولی برام حشری کننده هم بود.
    سولماز ادامه داد و عمداً سعی میکرد خودشو عادی و بی تفاوت نشون بده: “ولی با دخترم سکس داشتم”
    من و یاسمن با هم گفتیم: “چی؟”
  • “آره. اونم مثل من هم لزه و هم سکس دوست داره، هرچند بیشتر کیر رو ترجیح میده. ما خونواده ی روشنفکری هستیم. من به دخترم اجازه دادم که باباش سکس داشته باشه، اما نه بدون من، بهشون گفتم که در صورتی موافقم که سکساشون فقط ۳ نفره و با من باشه. ما همیشه سعی میکردیم این روشنفکری رو تو زندگیمون داشته باشیم. و وقتی لیلا دخترم ۱۸ ساله شد، ازش خواستم که بیاد و سکس من و باباشو ببینه که زن و مرد چجوری سکس میکنن و اگه دوست داشت با سکسمون خودارضایی کنه. بعداً دیگه این کار برامون عادی شد و دائم برای تماشای سکسمون به اتاق دعوتش میکردیم و اونم با دیدن ما خودشو میمالید و ارگاسم میشد. یه روز در مورد این صحبت کرد که اونم میخواد سکس با باباشو امتحان کنه و عاشق باباشه و میخواد کیر کسی رو تجربه کنه که اونو کاشته و از اونجایی که ما با هم لز داشتیم به شرطی قبول کردم که سکس ۳ نفره بین ما ۳ تا باشه. من میدونم که اون یه سکس خونوادگی میخواد و دوست داره سکس با داداششو هم تجربه کنه، اما همونطور که گفتم، پسر ما تو این باغ نیست، و نمی خواد به دوست دخترش خیانت کنه. دهنم کف کرد. سوال دیگه ای نیست؟”
    از داستان سولماز حسابی شوکه شدم و حرفاش منو حشری تر کرد، ارگاسمم به اوج خودش رسید، لذت تو بدنم جاری شد. از فکر اینکه مادر و پدر و یه دختر ۱۹ ساله ۳ نفری سکس دارن و اون مادر هم سکس و هم لز رو تجربه میکنه به ارگاسم رسیدم!
    یاسمن صدام کرد: “یکتا نوبت توئه صحبت کنی؟”
    سولماز به شوخی گفت: “نمیبینی ارگاسم شده، چیکارش داری؟ خخ. فکر سکس ۳ نفرم با دخترم و شوهرم بدجوری حشریش کرده. بگو ناقلا. چه افکار پلیدی تو ذهنته؟!”
    درحالیکه نفس نفس میزدم، سعی کردم بعد از تموم شدن لذت ارگاسمم حرف بزنم: “من… من… هیچوقت با پسرم و دخترم سکس نداشتم. من، بعضی وقتا، به فانتزی سکس باهردوشون رویابافی کردم، هرچند هیچوقت با این رویا جق نزدم. همین! من شدم بچها!! و دیگه نمیتونم ادامه بدم! شماها چی؟”
    سولماز از روی تخت بلند شد و گفت: “منم. خیلی خوب بود. نوبت منه برم حموم”
    یاسمن یه سوال ساده لوحانه ازم پرسید: “فکر می کنی بچه های ما الان دارن چیکار می کنن؟”
    جواب دادم: “همین کارایی که ما انجام دادیم. همه کارا و وظایف این بازی برای هر نفر مث همه” [و انگشتای خیسمو با قسمتی از ملحفه تخت پاک کردم]
    ما قبلاً مجبور شده بودیم بچه هامونو ببینیم که با دیدن سکسمون جق میزنن. دخترم در حالیکه داره میبینه شوهرم منو میکنه، خودشو انگشت میکنه. اما حالا من داشتم همین کارایی که کردیمو بین اونو دخترای دیگه تو اتاق تصور میکردم. لیس زدن و انگشت کردن کوسای همدیگه و صحبت کردن در مورد اینکه تا به حال به سکس برادرشون یا پدرشون یا لز با مادرشون خیال پردازی کردن یا نه.
    دوباره ازم پرسید: “حتی پسرا؟”
    با خنده جواب دادم: “فکر کنم شوهرم و پسرم فردا تو راه رفتن یکم مشکل داشته باشن. خخخ”
    یاسمن چشاشو گرد کرد و با تعجب گفت: “چی؟ اوه. اوه! اوه نه.”
    سولماز از داخل حموم که صدامونو میشنید گفت: “اوه اوه آره! آره… کونیامون سالم برگردن صلوات”
    یاسمن دوباره سوال پرسید و سعی کرد موضوع رو عوض کنه: “حالا چیکار باید بکنیم؟ همه کارای پاکتا رو انجام دادیم”
    سولماز یه کلید چراغ پیدا کرد و چراغا رو خاموش کرد. اتاق تاریک بود. حس کردم سولماز اومد و بین یاسمن و من روی تخت خوابید. احساس کردم دستاش تو تاریکی شروع به حرکت روی پام کرده. حس کردم لب هاش داره به نوک ممه هام می خوره. پنج تا انگشتشو لای پاهام حس میکردم که گفت:
    “حالا وقت اضافه کاریه. فردا یادم بنداز پاداش این اضافه کاری رو ازشون بگیریم… خخخ”

ادامه...

نوشته: ماکان


👍 63
👎 3
60901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

896275
2022-09-20 04:50:16 +0430 +0430

دیگه زیاد ازت تعریف کردیم قسمتای قبل بازم کامنت بزاریم یعنی؟
خوبه آقا خوبه بخونین

0 ❤️

896309
2022-09-20 09:06:59 +0430 +0430

ادامه ادامه ادامه

0 ❤️

896311
2022-09-20 09:53:35 +0430 +0430

ادامه

0 ❤️

896320
2022-09-20 11:08:21 +0430 +0430

ايول خوبههه
ادامه بدهه
اگه اين سناريو فيلم ميشد عالي بوووود❤️🌹

0 ❤️

896326
2022-09-20 12:22:17 +0430 +0430

خیلی خوب وصفش کردی دوست داشتم🤤
دوست دارم قسمت بعدی گی هم داشته باشه😋

0 ❤️

896328
2022-09-20 12:44:14 +0430 +0430

عالی بود لطفاً قسمت های بعدی سریع تر قرار بده

0 ❤️

896335
2022-09-20 13:08:43 +0430 +0430

داستانت داره پس رفت میکنه بجای پیشرفت عوض اینکه هیجانشو بیشتر کنی ، سکون و خواب الودگیشو بیشتر کردی . به نظرم همشو در یک قسمت مینوشتی و جزئیات را کنار میزاشتی بهتر بود .

0 ❤️

896350
2022-09-20 15:50:41 +0430 +0430

هر ۳ قسمت رو با هم خوندم اولا باید بگم که مخت و گاییدم تخیلاتت معرکس چقدر خوب از سریالی که دیدی الگوبرداری کردی و چقدر خوب و روون داری مسابقه رو پیش میبری صد در صد به این فکر کردی که هر چی جلوتر میره باید مسابقه خشنتر و سخت تر بشه تا شرکت کننده ها رو بشکنه تا به حال از خوندن هیچ داستانی انقدر هیجان زده نشده بودم تا برم دنبال قست بعدش . وقتی داستانت بیشتر حال میده که میدونیم زاییده ذهنته و واقعیت نداره .دوسش داشتم بیگ لایک امیدوارم هیجان هر قسمت از قسمت قبل بیشتر بشه . افرین خوب تونستی فضا سازی کنی به امید فضا سازی بهتر در قسمت های پیش رو .

1 ❤️

896393
2022-09-21 01:35:00 +0430 +0430

عالی بود!
آره کاش فیلم این رو بسازن! چی بود اون فیلم خشن بازی مرکب! یکی بهشون بگه فیلم‌های سکسی قشنگ بسازید لذت ببریم!

0 ❤️

896456
2022-09-21 06:52:42 +0430 +0430

ایده جذاب و باحالیه ، منتظر ادامه اش هستم

0 ❤️

896515
2022-09-21 15:15:58 +0430 +0430

منتظر ادامشیم

0 ❤️

896525
2022-09-21 17:52:51 +0430 +0430

ماکان ترو جون هر کی دوست داری زودتر بزار ما از شعار مهسا ک برمیگردیم حال کنیم

0 ❤️