بالاخره همسرم رو به آرزوش رسوندم (۳)

1401/05/17

...قسمت قبل

اینقد خسته بودم که تا رسیدم خونه رفتم تو اتاقمو و لباس راحتی پوشیدم که بخوابم یهو یاد کارت ویزیتی که تو مهمونی گرفته بودم افتادم و کارت رو از تو کیفم در اوردم و شماره رو زدم تو گوشیم و همونطور که رو تخت خوابم دراز کشیدم که بخوابم یه پیام دادم به شماره ش:
«سلام.شما امشب کارتتونو به من دادین»
پیامو که دادم خوابم برد و صبح که بیدار شدم دیدم سه تا تماس از دست رفته دارم چند تا پیام که نوشته بود اره خودمم.ارش هستم و میخوام که اشنا بشیم و این حرفا…
بعد از شیش ماه که با آرش در ارتباط بودم ازم خواستگاری کرد و ازدواج کردیم.
خودش میگفت گذشته ت واسم مهم نیست و اون مهمونی و کامران رو از خاطرش دور کرده و همه چیو فراموش کرده ولی خب مگه میشه!؟…
خلاصه زندگی متاهلی من شروع شد و منم دیگه ارتباطم با اقایونی که تو دوران مجردی باهاشون بودم رو کنار گذاشتم.البته گهگاهی بدم نمیومد تو خیابون دلبری کنم و از نگاه پر از هوس اقایون به تنم لذت ببرم.
پوشش من قبل و بعد از ازدواج تقریبا شبیه هم بود تازه تو دوران بعد از ازدواجم یکم راحت تر بیرون میومدم و حلقه تو انگشتم احساس امنیت بیشتری بهم میداد هر چند فقط در حد احساس بود و در واقعیت هنوزم بیرون که میرفتم نگاه هارو به سمت اندامم میکشوندم.
یه جورایی انگار عادت کرده بودم که با پوشش باز بیام بیرون و لذت ببرم از هوسی کردن دیگران یه جور امتیاز به حساب میومد برام و اعتماد به نفسمو چندین برابر میکرد.
آرشم که که کلا هیچ مخالفتی نداشت راجب پوششم و میگفت بدن خودته به من ارتباطی نداره و با شیطنت و شوخی میگفت حتی اگه دوست داری لخت بیا بیرون و میخندید.
شیش ماه اول زندگی مشترکمون گذشت و من با بدن نمایی های گهگاه خودم تو بازار و خیابون هوسم رو کنترل میکردم تو سکس هم البته ارش چیزی کم نمیذاشت برام و نهایت لذت رو بهم میدادیم.
تا اینکه یه روز قرار شد با ارش بریم بازار مبل یافت اباد تا چند مدل مبل ببینیم و یه دست به مبلمان خونمون اضافه کنیم(ارش به خاطر شغلش هم وسواسش برای خرید و دکور خونه و تزیین خونه بیشتر از من بود و هم سلیقه بهتری داشت)منم بعدش برم باشگاه ازونجا.
اون روز چون ماشینمون خراب شده بودو تعمیرگاه بود تصمیم گرفتیم با اسنپ بریم اماده شدیم و ارش مشغول گرفتن اسنپ شد که یهو فکری به سرم زد و خواستم یکم شیطونی کنم به ارش گفتم چرا با مترو نمیریم ایستگاهش که نزدیک خونمونه ارشم قبول کرد و راه افتادیم به سمت ایستگاه مترو.
اون روز من مثل همیشه یه تیپ سکسی زدم.فصل بهار داشت تموم میشد و کم کم هوا داشت گرم میشد.
شلوارم جین جذب کوتاه تا بالای ساق پا و روشن زاپدار پاره پوره بود طوری که سفیدی رونای پام کاملا به چشم میزد و اینقد جذب بود که فاق شلوارم به کسم فشار میاورد و اگه کسی چند دقیقه روبروم میایستاد و دقت میکرد میتونست متوجه تو رفتگی درز شلوارم به سمت کسم بشه.یه بلوز ابی کمرنگ هم پوشیده بودم که یقه ش کاملا باز بود و اگه شال رو سرم نبود خط سینه هام کاملا تو دید میوفتاد ولی بازم از کنار شال سفیدی گردنم نمایان بود و جلب توجه میکرد مانتوم هم نازک بود و کوتاه تا زیر خط باسن و جلو باز طوری که رنگ بلوزم حتی از پشت مانتو هم دیده میشد و آستینش تا ارنجم بود و بازم ساعد لخت دستام امتیازی بود که باهاش میتونستم جلب توجه کنم.
اون روز مترو نسبتا خلوت بود و غیر از نگاه های چند نفر رو پاهام و سینه هام چیز دیگه ای توجه مو جلب نکرد شاید چون آرش باهام بود اقایون مراعات میکردن.
خلاصه رفتیم مغازه مجید یکی از دوستای آرش و چند مدل مبل رو بهمون معرفی کرد
هرچی تو مترو و خیابون به خاطر آرش که باهام بود تقریبا همه مراعات میکردن و روم زوم نمیشدن مجید خیلی ریلکس به بهونه صحبت کردن و معرفی مبلا چشاش تو سینه و لای پای من میچرخید و حتی یه بار که واسه تست راحتی یکی از مبلا نشستم روش و رونای پاهام پهن میل شد مجید طاقت نیاورد و همینطور که در مورد کیفیت چوب مبل صحبت میکرد اومد کنارم نشست و جلو آرش پاشو چسبوند به پام.تو همین لحظه موبایل آرش زنگ خورد و بعد از احوالپرسی آرش با اونور خط فهمیدم که مامانشه و آرش ازمون فاصله گرفت و رفت یه گوشه خلوت پیدا کنه و صحبت کنه.آرش که رفت مجید رفتارش صمیمی تر شد و گفت به نظرم این مبل و انتخابتون حرف نداره و مثل خودتون خوشگل و شکیل هست منم با گفتن ممنونم لطف دارین جوابشو دادم چند دقیقه ای به همین روال گذشت ما کنار هم رو مبل نشسته بودیم که آرش برگشت و گفت میترا مامانم یکم حالش بد شده انتخاب مبل رو بذار برای بعد و پاشو یه ماشین واسه تو بگیرم بری باشگاه و منم برم خونه ببینم مامان چی شده که مجید گفت ای بابا خدا بد نده مگه ماشین نیاوردین که آرش گفت نه و مجید گفت صبر کن یه لحظه و رفت سویچ ماشین خودشو اورد و داد به آرش و گفت من فعلا لازم ندارم ماشین تو ببر اونجا ماشین لازم میشی نگران میترا خانم هم نباش یا خودم ماشین بچه هارو میگیرم میرسونمش یا واسش ماشین میگیرم بره باشگاه که آرش قبول کرد و از مجید تشکر کرد و رو ب من گفت عزیزم پس اگه انتخابتو کردی سفارششو به مجید بده تا کاراشو انجام بده و خداحافظی کرد و رفت‌.
چند دقیقه ای گذشت و چند مدل دیگه دیدم و مجید هم به بهونه توضیح دادن در مورد مبلا تمام بدنمو با چشماش خورد.
بهش گفتم اقا مجید کاتالوگ هم دارین باقی کارارو اول نگاه کنم بعد تستش کنم چون یکم خسته شدم که گفت کاتالوگ هست ولی کارای جدیدمون رو اگه بخواین هنوز اضافه نکردیم به کاتالوگ و مبلا هم طبقه پایین تو انبار هست هنوز اماده نشده که بیاریمشون بالا.گفتم خوب اگه اشکالی نداره بریم اونارو هم ببینیم چون راه طولانیه از خونه تا اینجا میخام که همین امروز انتخابم رو بکنم.مجیدم گفت نه اشکالی نداره فقط پایین یکم شلوغه که بابتش معذرت میخوام و راه افتاد سمت انتهای مغازه و به شاگردش گفت حواست باشه من چند تا مدل تو انبار نشون خانم بدم بیام و با هم چند تا پله رو رفتیم پایین تا رسیدیم به انبار یه فضای خیلی بزرگ پایین بود که انتهاش یه در بزرگ داشت که طبق گفته مجید میخورد به پارکینگی که ازونجا بار تخلیه میکنن و بعد از انبار انتقال میدن به مغازه کل انبار هم پر بود از مبلایی که هر جا رو نگاه میکردی یه نمونه مبل میدیدی و خیلی سخت میشد رد شد از بینشون.
مجید گفت بازم شرمنده بابت شلوغی اینجا شما بفرمایید مدلا رو نگاه کنید و منم پشت سرتون میام و توضیحات اگه خاستین میدم خدمتتون .
راه افتادم از لابلای مبلا رد میشدم و میرفتم جلو و حواسم به سنگینی نگاه مجید به کونم از پشت سرمم بود.به خاطر کفش پاشنه بلندی که پوشیده بودم خیلی سخت میتونستم راه برم و یه لحظه نزدیک بود بیوفتم که مجید یهو نزدیکتر شد و از پشت دستمو گرفت و گفت من مراقبتون هستم.
دستمو که گرفت تپش قلبم رفت بالا و منم محکم دستشو گرفتم چند قدم دیگه رفتیم جلو که پام یهو گیر کرد به پایه ی یکی از مبلا و واسه اینکه نیوفتم خم شدم رو به جلو و از اونجایی که مجید دستمو گرفته بود با من اومد جلو و از پشت چسبید به من بعد از یه مکث چند ثانیه ای سریع خودشو جمع کرد.
برجستگی کیرشو خیلی راحت با کونم حس کردم وقتی چسبید بهم واسه همین برگشتم و نگاهش کردم سریع دستشو گرفتم جلو شلوارش که نبینم ورم کردن کیرشو.
خندیدم و گفتم وا اقا مجید فکر کنم دارین اذیت میشین ها.
اونم یکم خجالت زده شد و گفت ببخشید دست خودم نبود تا خوردم به شما نتونستم جلو خودمو بگیرم.
گفتم اشکالی نداره درکتون میکنم شما اقایون همتون مثل همین گفت چطور گفتم اخه تو بازار و خیابونم ازین تماسا با اقایون داشتم و دیدم که یهو ورم کردن.
خندید و گفت واقعا؟ پس زیاد اتفاق افتاده برا شما؟ گفتم اوووووو تا دلت بخواد.
گفت ببخشید که این حرفو میزنم ولی فرم بدن شما جوریه که ادم نمیتونه نگاه نکنه و لذت نبره.حالا در مقابل تماسایی که تو خیابون و بازاری که میگین داشتین چه عکس العملی داشتین شما؟ البته اگه فضولی نیست.
لبخندی زدم و پشت کردم بهش و گفت خب خانومام مثل اقایونن دیگه چه فرقی میکنه.
گفت جدی؟ یعنی شمام شده تو خیابون پسری رو ببینی و دوست داشته باشی با بدنش تماس داشته باشی ؟
گفتم ای یه موقع هایی اره
گفت خب الان شما فک کن اینجا خیابونه و شمام مثلا از بدن من خوشت اومده چیکار میکنی؟
دوباره برگشتم سمتش و گفتم نه دیگه داری شیطون میشی اقا مجید فک کنم بهتره بریم دیگه و راه افتادم به سمتش که برسم به پله های ورودی که اومده بودیم.تا رسیدم بهش و خواستم رد شم به خاطر تنگی مسیر و شلوغ بودن راهرو به پهلو شدم و پشتمو کردم به مجید که اونم به پهلو واستاده بود که من رد شم از جلوش دوباره شیطونیم گل کرد و وانمود کردم که دارم میوفتم و خودمو خم کردم و دوباره کونم چسبید به کیرش.یکم مکث کردم و تو همون حالت کمرمو راست کردم و ایستادم دیگه مجید دل رو زد به دریا و دستاشو از زیر بغلم رد کرد و رسوند به سینه هامو چنگشون زد و گفت فکر کنم الان تو همون حالتی هستیم که راجبش صحبت میکردیم و منم متاسفانه هیچوقت تو این شرایط نمیتونم جلو خودمو بگیرم و شده تو خیابون میچسبم به طرف.
گفتم عه اقا مجید لطفا ول کن من همسر دوستت هستم ها
گفت میترا خانم قول میدم آرش چیزی نفهمه و سرشو اورد پشت گردنمو و با زبونش گوشمو لیس میزد و با دستاش سینه هامو میمالید منم دیگه حشری شده بودم و چیزی نمیگفتم و با تکونایی که به کمر و کونم میدادم باهاش همراه شده بودم چند دقیقه بعد از همون پشت دستشو اورد پایین تر و بلوزمو تا بالای سینه هام زد بالا و دستاشو از زیر سوتینم رد کرد و دوباره افتاد به چنگ زدن سینه هام.همین که دستاش به سینه های لختم خورد انگار سه ساله سکس نداشتم و اب از کسم راه افتاد تو اون لحظه تنها چیزی که میخواستم سکس با مجید بود صدای اه و ناله م در اومده بود خودم دکمه های شلوار جینمو باز کردم و با وجود جذب بودن شلوارم و تنگی اون راهرو به سختی شلوار و شورتمو با هم تا زانوهام کشیدم پایین و گفتم زودتر انجامش بده فقط.مجیدم تو یه چشم به هم زدن کیرشو از تو شلوارش در اورد و با اب دهنش خیسش کرد و گذاشت جلو کسم و با یه فشار ی که به کمرش داد کل کیرشو تو کسم حس کردم کیرش معمولی بود و تقریبا مثل کیر آرش بود خیلی سریع چند تا تلمبه زد و به دو دقیقه نکشید که کیرشو کشید بیرون و ابش رو ریخت رو دستمالی که از جیبش در اورده بود من حیرون مونده بودم که چقد زود آبش اومده بود با همه شهوتی که هنوز فروکش نکرده بود لباسامو مرتب کردم و گفتم میشه یه ماشین بگیرین من برم باشگاه ؟
گفت مرسی بابت این اتفاق قول میدم بین خودمون بمونه و اگه دوست داشتین میتونیم ادامه دارش کنیم که گفتم اقا مجید لطفا راجب این قضیه دیگه صحبت نکنین گفت چشم فقط اجازه بدین خودم ماشین یکی از همسایه هارو میگیرم میرسونمتون که گفتم نه و برام یه اسنپ گرفت و رفتم باشگاه…
ادامه دارد…

نوشته: saeedjoon75


👍 51
👎 6
99201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

888958
2022-08-08 00:58:38 +0430 +0430

بیچاره شوهرت ک میره مثل …کار میکنه تا تو تووی رفاه باشی!

1 ❤️

888963
2022-08-08 01:17:15 +0430 +0430

بازم برامون از مجید خروس بنویس

4 ❤️

888993
2022-08-08 03:21:00 +0430 +0430

این سری یه کم ابکیش کردی ولی بازم لایک رو دادم.

1 ❤️

889024
2022-08-08 09:15:30 +0430 +0430

سعید کونی قسمت بعد دو تا کیر واسه میترا جنده جور کن معلومه که یکی کمشه!

3 ❤️

889081
2022-08-08 22:02:46 +0430 +0430

یکی از دوستای منم وقتی خانممو تو آشپزخونه با دامن کوتاه دیده رفته چسبیده بهش از پشت و خانمم از ترس صداشو در نیاورده اونم حسابی مالیده و دست زده. بعدا که با خانمم راختتر شدیم برام تعریف کرد کار دوستمو

3 ❤️

889098
2022-08-09 00:22:47 +0430 +0430

مرسی خیلی عالی بود

1 ❤️

889104
2022-08-09 01:10:22 +0430 +0430

و وقتی که خواب بود کیر رفیقش را در کسم گذاشتم و او بسیار شق کرد جمع کنید بابا این کسشعرازو بیشتر طنزن تا سکسی 😂 😂

0 ❤️

889105
2022-08-09 01:12:22 +0430 +0430

همچنان فانتزی تو ا دامه دارد

3 ❤️

889361
2022-08-10 05:05:02 +0430 +0430

خوشبحال شوهرت 😍

0 ❤️

892278
2022-08-26 11:06:56 +0430 +0430

پس ادامش چی شد؟

1 ❤️