بانو جان

1401/09/06

بانو جان وارد اتاق شدن و من بیشتر توی خودم گوله شدم.
یه سوتین مشکی فقط تنم بود و طبق صحبت بانو جان به جای شورت روی کصم مکش گذاشته بودم. ولی روشنش نکرده بودم و گذاشته بودم بانو جان بیان و تصمیم بگیرن.
گوشه اتاق پشت میزشون دو زانو نشسته بودم و تا ته خم شده بودم و دستام روی زمین دراز بود. مثل حالت یوگا. سرم هم روی زمین بود. بانو جان آرامش من براشون مهم بود.
صدای کفشای پاشنه بلند بانو تنم رو پر از لذت کرد. لذت صدای راه رفتنشون تک تک سلولام رو پر از خواستن میکرد. بارها تصور کرده بودم که روی من راه میرن. من زیرشون دراز کشیدم و بانو بهم لطف میکنن روی تنم راه میرن.
بانو بهم نزدیک شدن و بعد صدای پاشنه ی کفششون قطع شد. با فشار کوچیکی که به سرم وارد شد متوجه شدم بانو کفشاشون رو درآوردن و پاشون روی سر منه. خیلی جلوی خودم رو گرفتم تا وول نخورم، تمام وجودم داشت جیغ میکشید برای این که برگردم و تک تک انگشتای پای بانوم رو ببوسم. عطر پاشون رو به جونم بکشم و احساسشون کنم. بانو سرم رو نوازش کردن. خوش به حال موهام. داشتن انگشتای بانو رو احساس میکردن‌.
با احساس کشیدگی توی کصم متوجه شدم بانو مکش رو شروع کردن. کصم کشیده و کشیده و کشیده شد. همزمان بانو پاشون رو پشتم کشیدن و نوازشم کردن. خیلی آماده بودم. ولی میدونستم بانو جان حالا حالاها بهم اجازه ارضا شدن نمیدن. کصم شدیدا تحریک شده بود و فکر کردم حتما چوچولم خیلی بزرگ تر شده.
بانو جان مکش رو قطع کردن و بعد با لگدی که به باسنم زدن باعث شدن متوجه شن باید پاهامو فاصله بدم. پاهام رو باز کردم و بانو مکش رو برداشتن. کصم احساس رها شدگی میکزد. بانو لمسم کردن. انگشتاشون رو روی کصم کشیدن و بعد کص شدیدا اماده‌م رو توی دست قوی و تپلشون گرفتن. مشغول مالیدن من شدن. تمام سعیم رو کردم تا کمتر پیچ و تاب بخورم. شدیدا آماده ارضا شدن بودم. ولی طبق قرار قبلیمون تا بانو دستور نمیدادن حق نداشتم ارضا شم.
بانو جان سرعت دستشونو بیشتر کردن. همیشه میگفتن من از تو بیشتر انتظار دارم! و همیشه به من سخت میگرفتن. اگر چه یه سری امتیازای خاص هم داشتم.
مثلا من تنها کسی بودم که اجازه داشتم ب جز بانو جان عزیز دل دیگه ای هم داشته باشم.
تنها کسی بودم که بانو بهم اجازه میدادن باهاشون سکس داشته باشم.
و تنها کسی بودم که توسط انگشتای خود بانو دو بار گاییده شده بودم!
بانو بالاخره کصم رو رها کردن و دست خیسشون رو با رونام تمیز کردن.
بعد لگد دیگه ای به باسنم زدن و من پاهام رو بستم.

بانو جان چادرشون رو درآوردن و پشت میز نشستن، منتظر دستور بودم تا بدوم برم و زیر پاهاشون قرار بگیرم. از سر و صدایی که شد فهمیدم بانو دارن روی میز رو مرتب می‌کنن. قبلا وظیفه من بود، ولی جدیدا گفته بودن قراره به من وظیفه دیگه ای بدن‌.
صدای خاص بانو جان گوشم رو پر کرد: برای وظیفه جدیدت آماده‌ای؟
در حالی که تمام وجودم له له میزد گفتم: بله بانو!
-پاشو بیا اینجا.
همون طور که بانو بهم یاد داده بودن اول دستام و بعد بالا تنم رو بلند کردم. بعد دست به سینه از روی زمین بلند شدم. موقع بلند شدن نزدیک بود بیفتم، ولی تونستم خودم رو نگه دارم. شک نداشتم که بانو جان حسابی زیر نظرم گرفتن و اگه میفتادم برام برنامه داشتن. نگاهم که به نگاه مرموزشون افتاد حدسم به یقین تبدیل شد.
-فلج شدی؟
با تته پته و گیج شدگی گفتم: ب بل بله ب؟
با انگشتشون دوتا تقه رو میز زدن و گفتن: گفتم بیا اینجا!
سریع به سمت میزشون حرکت کردم.
-من برای برده های گیج برنامه دیگه ای دارم!
لبم رو گاز گرفتم و گفتم: ب ببخشید با بانو. من واق…
همش کلمه ها تو زبونم میپیچیدن.
بانو سرشون رو پایین انداختن و منتظر شدن تا ادامه بدم: ببخشید بانو. متاسفم.
سرشون رو تکون دادن و از پشت میز بلند شدن؛ ببینیم وظیفه‌ت رو چطور انجام میدی. به سمت در اتاق رفتن، به در اتاق که رسیدن برگشتن و نگاهم کردن.
با تته پته گفتم: بیام بانو جان.
بدون حرف نگاهم کردن.
سریع به خودم اومدم و به سمتشون رفتم. بانو دستور دادن: دستاتو از جلوی سینه هات بردار!
سریع دستام رو کنار بدنم گذاشتم.
بانو به سینه هام نگاه کردن. بعد با دستای قویشون نوک سینه چپم رو گرفتن. باهاش بازی بازی کردن. بعد رفتن سراغ نوک سینه راستم با انگشتاشون یواش کشیدنش و اون قدر ادامه دادن تا سیخ شه.
بعد محکم به بالای کصم زدن: پاها باز!
سریع پاهام رو باز کردم. با دیدن آب لای پاهام سرشون رو تکون دادن و به سمت میزشون رفتن. یه دستکش دستشون کردم و بعد بهم گفتن دراز بکشم روی میز و پاهامو باز کنم. توی عرض میز به پشت دراز کشیدم و پاهامو باز کردم و توی سینه خم کردم. بانو مشغول ور رفتن با کصم شدن. چوچولم رو کشیدن بیرون و باهاش ور رفتن. نمیتونستم جلوی اه و ناله هامو بگیرم و هر از گاهی صدام ازم خارج میشد، بانو لبخند میزدن و باهام بازی میکردن.

تند تند میمالیدن وقتی ناله هام زیاد میشد با لبخند عقب میکشیدن. چوچولم رو بین انگشتاشون گرفتن و یکم فشار دادن. بعد تند تند با انگشت بهم ضربه زدن. بعد انگشتشون رو بردن سمت واژنم و باهاش بازی کردن.
-انقدر خیسه که…
لبخند زدم و پاهام رو بیشتر باز کردم. مشغول مالیدن تند تند کصم شدن، میمالیدن و من از دنیای خودم خارج تر میشدم. دیگه نمیدونستم کجام و کیم، هیچی نمیفهمیدم، من متعلق به بانو جان بودم.
و بالاخره ارضا شدم. بانو دستشون رو روی کصم نگه داشتن و من تو کاسه ی گرم دستشون اومدم. از فکر این که لرزشام رو دستشون احساس میکنه پر از شوق بودم. بانو خم شدن و بوسه ای روی پام زدن. بعد دستکش رو از دستشون درآوردن و به سمت در رفتن.

بلند شدم و پشت سر بانو جلو رفتم. جلوی در منتظرم واستاده بودن. بهشون که رسیدم پاهام رو باز کردم و نوک سینه هام رو گرفتم و کشیدم و باهاشون بازی کردم تا سیخ بشن. بانو جان لبخندی زدن و سرشون رو تکون دادن. بعد در رو باز کردن و از در رفتن بیرون. در حالی که پاهام باز بود با سرعت کند از در رفتم بیرون. چون باید پاهام رو باز نگه میداشتم سختم بود تند راه برم. بانو نوک سینه راستم رو گرفتن و تو چشمام نگاه کردن. میخواستن ازش به عنوان افسار استفاده کنن؟ ترسیده بودم. رو نوک سینه‌م خیلی حساس بودم. هیچی نگفتم. بانو بی رحمانه نوک سینم رو کشیدن و تند تند جلو رفتن. سعی کردم بتونم پشت سرشون تند تند برم. بانو میکشیدن و میرفتن. دیگه باز نگه داشتن پاهام یادم رفته بود. تند تند دنبال بانو جلو میرفتم. بالاخره بانو واستادن. برگشتن و با دیدن بسته بودن پاهام سینه‌م رو ول کردن و با پشت دستشون ضربه ی محکمی به بالای کصم زدن. جیغ زدم. نوک سینه حساسم رو دوباره گرفتن و در حالی که فشار میدادن تو گوشم زمزمه کردن: حرف بانوتو انداختی زمین.
نگاهی به کصم انداختن و گفتن: باید تنبیه شه نه؟
نوک سینم رو بیشتر فشار دادن: اینم همین طور ها؟ چون اونقدری که من میخواستم درد نکشیده! تو قرار بود حیوون باشی و نتونی تند تند راه بیای! کی اجازه داد انسان بشی؟
زل زدم تو چشمای بانو و سعی کردم تحمل کنم. میدونستم بعدا درد سینه‌م اذیتم میکنه‌. ولی فعلا تا وقتی بانو حضور داشتن هیچی نمیفهمیدم. هیچی رو به جز حضور بانو جان حس نمیکردم.
نوک سینه‌م رو ول کردن و ازم لب گرفتن. لبام رو یواش و طولانی بوسیدن. به سمتشون متمایل شدم. اجازه دادن یکم بهشون بچسبم و بعد بغلم کردن. لبم رو بوسیدن و ازم لب گرفتن. دستم رو گذاشتم روی سینه‌شون. لپم رو بوسیدن و تو گوشم گفتن: زانو بزن!
سریع جلوشون زانو زدم. کفششون رو درآوردن و پاشون رو گذاشتن زمین. سرم رو بردم جلو و مشغول بوسیدن شدم…

نوشته: Mah


👍 7
👎 3
28501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

904404
2022-11-27 11:22:17 +0330 +0330

ادامه ادامه

0 ❤️