با دختر خالم خوش گذشت

1395/11/18

سلام طولانیه ولی اگه بیکاری بخون.
با دخترخالم باهم بزرگ شدیم همسایه بودیم تو گذر زمان عاشقش شدم با هزار بدبختی بهش فهموندم اولش میترسیدم ردم کنه به هر دلیلی و نتونم کنار بیام ولی اونم حس منو داشت دگه رابطمون شده بود عاشق و معشوق صحبتای بیرون رفتنامون شده بود راجب ازدواج و بعد ازدواج و اسم بچه خونه تنها شدنی عشق بازی میکردیم ولی فقط در حد لب میخواستیم سکسمون بمونه واس بعد ازدواج تا برا همدیگه مشتاق بمونیم.
بابام شرکت داشت ورشکست شدیم بدبیاریامون شرو شد ترم 4 دانشگاه بودم تنها کاری که سود خوب داشت قاچاق و چتربازی بود منم رفتم سمتش ولی یه سرویس بارم مشروب بود تو مهاباد پلیس خفتم کرد و رفتم زندان وقتی آزاد شدم دگه هیچی مثه اولش نبود درسته فقط دوسال گذشته بود ولی من باخته بودم.
درجریانش بودم بابام با اعتباری که داشت دوباره پیشرفت کرده بود و جریمه ی منو برا آزادی داده بود بدترین خبر ممکن این بود که سارا ازدواج کرده بود وقتی شنیدم مثه بچه ها شروع کردم به گریه کردن تنها راهم این بود که برم یه شهر دگه اومدم تهران یه اجیل فروشی زدم و کار کردم سه سال بعدش که عید برگشتم شهرستان میشد عید امسال.
من حسام 26 سالمه الان مرسی که میخونید.
عید و بازدید کردیم تا نوبت رسید خونه ی سارا اونا اومده بودن من نبودم مامانم راضی نبود منم برم ولی با اسرار خودم رفتم باهاشون سارا خوشکل بود خوشکلتر شده بود وقتی دیدمش دوباره تپش قلب گرفتم هیجان زده شدم اولین بارم بود شوهر و پسرشو میدیدم اسم پسرش همون اسمی بود که من دوس داشتم علیسان.
شبش کلوب بیلیارد بودم گوشیم پیام اومد دیدم نوشته سلام بیا تلگرام نوشتم شما گفت سارا
زود رفتم و بازی رو بیخیال شدم
بعد کلی سلام و احوال پرسی و چه خبر گفت دیدمت دلم برات تنگ شد یاد گذشته افتادم ولی اگه گذشته براش مهم بود به حرمتش لاقل بم میگفت که نمیتونم پات بشینم و ازدواج میکنم
حوصلم سر رفت یه لحظه بهش گفتم کار دارم فعلا گفت حسام شنبه میای دنبالم بریم بیرون اولش گفتم نه کار دارم ولی خب دلم میخواست برم باهاش بعدش گفتم خب باشه میام دنبالت بریم.
وقتی رفتم خونه فکرم رفت پیش خاطراتم من ارزوم بود با سارا به عنوان همسرم بخوابم و باهاش صفا کنم ولی لذت ارزوی من به کام یه نفر دگه شده واقعا عقده ای شدم تصمیم گرفتم به خواسته ای که قبلا داشتم برسم شد شنبه برخلاف سالای بعد زندان به خودم رسیدم و ماشینو بردم کارواش و رفتم دنبالش چی میدیدم یه خانوم خوشکل با مدل تیپی که من دوس داشتم سوار شد و بعد سلام علیک گفتم کجا بریم گفت همون جایی که همیشه میرفتیم هنوزم کار میکنه و سرجاشه رفتیم همون کافی شاپ اسمش وقت قرار بود تو راه سارا بی مقدمه صورتمو بوس کرد و گفت چقد دلم برات تنگ شده بود گفتم میدونم از شوهرت معلومه دگه حرفی رد و بدل نشد تا رسیدیم و سفارش دادیم و سر بحث باز شد و شروع کرد به اسمون ریسمون بافتن که مامانش یعنی خالم باعث شد و برا فرار کردن از جو خونه شوهر کرده و دلش پیش من بوده همه ی این مدت و از این مدل حرفا .دلم میخواست بگم دلیلات واسم مهم نیست ولی فقط نگاهش میکردم تا اینکه کلافه شدم و بحث رو عوض کردم بهم گفت چقد عوض شدی تو این مدت گفتم اره 5 سال زمان کمی نیست داشتیم حرف میزدیم گفتم سارا منو ناهار دعوتم میکنی؟اخه من همیشه دلم میخواست دست پختتو بچشم گفت باشه فردا ناهار بیا خونمون شوهرم نیست وقتی اینو شنیدم حالی به هولی شدم و بعد یه ساعت بردم رسوندمش و رفتم خونه صب زود بیدار شدم حموم و موبر و… رفتم قرص تاخیری و شق کننده گرفتم خوردم و رفتم خونشون نمیدونستم موفق میشم یا نه ولی محکم کاری کردم وقتی در رو برام زد و رفتم بالا دیدم دم در ورودی خونه با یه دامن مشکی کمی پایین تر از زانو و یدونه تاپ استین حلقه ای و ارایش ملایم وایستاده
رفتم نشستم که رفت داخل اشپزخونه که میوه و شیرنی بیاره پاشدم دنبالش رفتم پشتش به من بود اروم از پشت بغلش کردم گفت حسام معلومه چیکار میکنی من شوهر دارم گفتم هیسسس و لبمو گذاشتم رو لاله ی گوشش و با یه دستم باسنش رو فشار دادم سمت خودم و با دست دگم سینه شو میمالیدم فقط میگفت حسام نکن که دستم بردم زیر دامنش روی کسش و شرو کردم دست کشیدن پاهاشو جمع کرده و میگفت نکن حسام دستتو بکش ولی همینطور که میگفت بی تفاوت به حرفش شرو کردم با کسش بازی کردن و مالیدن حرکت دستمو تند و اروم میکردم کسش خیس شده بود و همراه با گفتن کلمه ی نکن جیغ میزد و نفس نفس میزد دیدم چشاش خمار شده و تو همون حالت صداش زدم سارا روشو نیمرخ کرد و با شهوت گفت جان که لباشو گرفتم و تو همون حالت هم کسشو میمالیدم هم سینشو هم لبشو میخوردم
بعد چن دیقه که کسشم کامل کامل خیس شده بود دستمو از رو کسش کشیدم و بغلش کردم و بردم اتاق خواب رو تخت گذاشتمش و شرو کردم لخت شدن همینطوری داشت با چشای خمار شدش بم نگاه میکرد که وقتی شرتمو دراوردم و کیرمو دید چشاش گرد شد رفتم رو تخت که گفت نه حسام دوباره گفتم هیسسسس
دامن و شرتشو دراوردم و سرمو گذاشتم لای پاش و شرو کردم خوردن کسش قشنگ تحریک شده بود به حالت 69 خوابیدم روش دوباره شرو کردم خوردن که خودشم کیرمو داوطلبانه کرد دهنش و بعد دو سه دیقه پا شدم و کیرمو تنظیم کردم رو کسش و خوابیدم روش که اخ بلندی گفت کسش تنگ بود واقعا شرو کردم تلمبه زدن دگه صدای سارا کل فضا رو گرفته بودم که و ناله میکرد و میگفت بکن عشقم من واس توام.
بعد ده دیقه حدودا از کس گاییدن دلم کونشو خواست اولش قبول نمیکرد تا رو شیکم خوابوندمش و با وازلینی که با خودم برده بودم حسابی کیرمو کونشو چرب کردم میگف تا حالا کون نداده نشستم رو کونش که کونشو سفت کرد با ی دست کولشو فشار دادم تا کونش رو شل کنه وقتی شل کرد با دست دگم کیرم گذاشتم رو سوراخش واقعا اولین بارش بود سر کیرم بزور رفت داخل که جیغ زد که تورو خدا دربیار در اوردم و دوباره وازلین زدم اینبار اول انگشتمو کردم بعد دوتا انگشت کردم تو کونش و وقتی خواستم کیرمو بکنم نسبتن راحت تر از دفه ی قبل شده بود باز سر کیرم که رفت تو شروع کرد خواهش تمنا که در بیار ولی بها ندادم و کمی صبر کردم و اروم اروم کیرمو میکردم تو کونش وقتی همه ی کیرم تو کونش جا کرد بلند گفت که سوختم کمی صبر کردم و بعد شروع کردم اروم عقب جلو کردن که رفته رفته بهش سرعت میدادم و میشد تلنبه دگه زیاد شکایت نمیکرد یه چن دقیقه ای از کون کردمش و دوباره دراوردم و کردم تو کسش و شرو کردم تلمبه کردن که دیدم دارم فرود میام بدون اینکه حرفی بزنم ابمو با ی اه بلند ریختم تو کسش که درست همزمان با من سارا هم شد از روش پاشدم و خوابیدم کنارش یه نیم ساعتی بود که بدون هیچ حرفی سارا تو بغلم دراز کشیده بودیم و داشتم بدنشو نوازش میکردم که گفتم سارا گشنمه اخه میخواستم بدونم از کارم راضی بود یا نه گفت باشه عشقم بریم ناهار بخوریم
اینطوری رابطه ی منو سارا دوباره جون گرفت ولی اینبار اون عاشقی میکنه من هوس بازی و الان دگه زیاد میرم سمت خودمون و هر باری که میرم حتما یکی دوبار سکس میکنیم و همیشه باهم در ارتباطیم.
مرسی که خوندید ببخشید که طولانی بود.

نوشته: حسام


👍 12
👎 10
66089 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

578013
2017-02-07 00:02:01 +0330 +0330

کص خواهرت کسکشه جغی

1 ❤️

578018
2017-02-07 00:15:35 +0330 +0330

انقدم طولانی نبود. طولانی تر از اینا هم اینجا پیدا میشه. نوشتت خوب بود.
جالبه ک زندگی ب تعداد ادم ها راه داره برای به گا دادن ادم ها.

0 ❤️

578019
2017-02-07 00:20:39 +0330 +0330

ایشالا زمین دهن باز کنه و امثال شما خائنین رو ببلعه!!!
ولی کاری به این توهمات ندارم،دو نفر که عاشق همن و روزگار راهشونو جدا میکنه،بعدا که متاهلن ،همو میبینن چیکار میکنن؟! خیلی سخته فک کنم…

4 ❤️

578032
2017-02-07 04:57:33 +0330 +0330

هیچ وقت با بهم زدن زندگی ینفر حال نکردم

1 ❤️

578055
2017-02-07 09:15:40 +0330 +0330

این جمله ی عشقم منو بکن من ماله توام رو دیگه میشنوم بالا میارم یه کم ابتکار به خرج بدین :(

2 ❤️

578063
2017-02-07 12:51:35 +0330 +0330

ناموسا داستان مینویسین از کلمه عشق استفاده نکنید ادم میمکنه بزنه یا یاد عشقش بیفته

1 ❤️

578075
2017-02-07 13:39:49 +0330 +0330

اگه کسی نخوادت توام اونو نخواه
نه دنیا انقدر شیرینه
نه مرگ انقدر سخت
که آدم روی شرفاتش پا بزاره

0 ❤️

578087
2017-02-07 16:11:33 +0330 +0330

نمیخوام تریپ نصیحت بردارم ولی از من پیر دِیر بشنو با زن شوهردار نخواب بَد میبینی !
اَز ما گفتن و از شماهم احتمالا نشنیدن اما مطمئن باش یه روزی به حرفم میرسی فقط اُمیدوارم خیلی دیر نشده باشه !!!

1 ❤️

578093
2017-02-07 16:23:59 +0330 +0330

حیف فحش ک بخواییم ب تو بدیم هه اشغال

0 ❤️

578113
2017-02-07 21:50:12 +0330 +0330

داداش من کامل نخوندم چون شرایطی مثل تو برام پیش اومد و به عشقم نرسیدم ، نتونستم تا آخر بخونم امیدوارم آخرش خوب تموم شده باشه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها