بخت (طنز)

1390/05/09

سلام من آرش هستم و 18 سال دارم شاید بخت چیز خوبی باشه شاید هم نه و فکر میکنم من از این بخت چیزی گیرم نیامده. میرم سر اصل مطلب روزی که با سایت شهوانی آشنا شدم حدود 6 ماهه پیش بود از سایت خوشم آمد بعضی از داستانها رو من تاثیر زیادی داشت ولی با دروغ و واقیعت اون کاری نداشتم ومن هم برای سکس شروع به کار شدم اسم تمامی فامیلها و و دوستانی که باهاشون خوب بودم رو لیست کردم این لیست خاله بزرگم پروانه وکوچیکه پری وعمم ستاره زن عمویم مینا ودختر خالم کتایون ودوست خالم محبوبه خانم بود .

به خودم گفتم که چه جوری شروع کنم ها گفتم اول تو ذهنم تجسم کنم بعد عملیش کنم چشامو بستم شروع کردم کدوم بود اها خاله پروانه بود فهمیدم خب تو حمام میشه آره خوبه به بهانه ی پشتشو کشیدن چون چندبار کشیدم البته فقط تونستم سینه هاشو ببینم به خودم گفتم وقتی وارد حمام شدم کف لیف رو خالی میکنم تو چشاش بعد یه دستم رو سینه هاش اون یکی دستم هم رو کسش میزارمو… یهو یاد یه خاطره ایی افتادم یه بار شوهر خالم با خالم دعواش شد برای آشتی اومد سینهاشو گرفت وبعد شروع کرد کسشو از روشلوار مالید که ازناراحتی درشبیاره یهو خاله محکم زد تو تخماش که شوهر خالم علی 4روز مرخصی گرفت چون نمیتونست راه بره به خودو گفتم نکنه با ما هم آره… ترسیدم چشامو باز کردمو از ترس عرق کردمو نکنه اگه ضربه خوردم عقیم شم بیخیال خاله پروانه شدم رفتم سراغ اسم بعدی که اون یکی خالم پری که خیلی هیکل سکسی داره.

باز شروع کردم به فکر کردن که فهمیدم چی کار کنم آره خودشه تو استخر آپارتمانشون چون چند بار با خاله پری تنها رفته بودم استخر میشه اونجا باهاش سکس کنم ولی باز یاد یک خاطره افتادم که پری داشت برای پروانه تعریف میکرد که یه بار داشت تو استخر شنا میکرد که در استخر اشتباهی باز مونده بود که یکی از همسایه های حشری میاد تو شروع میکنه به اذیت و ور رفتن با بدن خاله پری که خاله پری از هوشش استفاده میکنه میگه به یارو اگه میخای منو بکنی باید بری تو سونای بخارکه کیرت بخار ببینه اینجوری کیرت انعطاف پذیر ترمی شه اون یارو کسخول میشه پاشو که میزاره تو سونا ای دل غافل درو خاله پری روش می بنده طرف شروع میکنه به پاچه خاریو گه خوردن ولی در جواب خاله پری میگه باید ادب شی ولی چون خاله قصد کشتن نداشت بعد مدتی درو وا میکنه به بیمارستان خبر میده که مریض اورژانسی داریم سریع با انبولانس میبرنش بیمارستان طرف تا یک هفته بستری بود باز من ترسیدم دوباره چشامو باز کردم گفتم من دوست ندارم چیزای کلفت بخورم سریع رفتم سراغ نفر بعدی لیست اون عمم ستاره بود.

اون تو داروخونه کارمیکنه یکی دوبار دیده بودم عموم ازش کاندوم میخره دیگه لازم به تجسم نبودوقتی خونش تنهاست میرم پیشش میکشم پایین میگم سایز این کیرو برام بیار تو همونجا ترتیبشو میدم ولی بازبا بخت بد من یاد یک خاطره می افتم که خیلی وحشتناکه یک روز که عمم تو داروخانه تنها بوده یک پسره که مست مست بوده میاد تو داد میزنه کاندم میخام عمم یه ذره چپ چپ نگاش میکنه میگه که اونجاست برید انتخاب کنید پسره بعد از چند دقیقه میاد پشت دخل میکشه پایین میگه سایزشو بیار که میخوام بکنم تو کست عمه ستاره که همیشه مجهزه اسپریو سریع بر میداره میزنه تو چشش بعد با جای چسب میزنه تو دماغ طرفو میشکنه بعدم پلیس خبر میکنه و من بدون اینکه به چیزی فکر کنم و بعد بترسم عین پسر خوب رفتم سراغ نفر بعدی که مینا زن عموی من هست این مینا خانم چند سبک رقص روکلاس میره که من تو تجسمات تخمیم به این فکر رسیدم تو رقص به خاطر دامن کوتاهش و لباس جذبش خیلی راحت با دست زدن به سینه هاشو کسو کونش از رو لباس تحریکش کنمو بعدشم سکس کنم که باز یاد خاطرات کیری که کاشکی هیچوقت نبودو افتادم یک بار معلم خصوصیش که تو یک ترم مرد بود با مینا تنها بودشو داشت تمرین میکرد که یهو کسخول شدشو حشرش زد بالا شروع کرد سینه هاشو مالیدن بعد بخاطر دامن کوتاه و راحت مینا کونشو نوازش می کرد بعد کسشو مالییدالبته از رو شرت که با این کارا شق کرده بودو مینا هم اینو فهمیده بود صبر کرد تا فکری زد به کلش مربی رو با رقص کشوند طرف شومینه و چشاتون روز بد نبینه با یک هول کوچیک آقا مربی رفت تو آتش شومینه ولی سریع به دست مینا نجات پیدا کرد و سریع به بیمارستان انتقال یافت . چه سرنوشت کیری اقا مربی کمرش سوخت کاشکی کونش هم میسوخت ولی نشد که بشه .

من با ناراحتی تمام لیستو برداشتم دیدم به چه کسی رسیدم دختر خاله پروانه که خودشو نشد بکنم حداقل کتایونو بکنم دیگه که تکواندو میره و دان داره البته دانشو نمیدونم در تجسمات خود بودم که یاد این افتادم که بله این کتایون خانم ما یه چند باری از کون به یکی دوتا ازبچه های فامیل و دوستاش داده که باز من یاد یک خاطره ی تلخ دیگه افتادم که یک بار قرار بود به دوست پسرش کون بده که جاش دادش بزرگش که اراذل واوباش محله اومد و چون تن صداش شبیه داداش بود کتایون دراف افو واکرد وقتی طرفو دید حسابی جا خورد بدبخت نمی تونست کسی رو خبر کنه . صبر کرد پسره شروع کرد به لباس دراوردن و تا اخرشو دراورد حتی شرتشو بعد گفت در میاری یا خودم در بیارم کتایون گفت نه الان خودم در میارم بعد با یک ضربه ی جانانه چنان لگدی میزنه تو کیرش که میشکنه اینم از شانس بد ما من اصلا دوست ندارم این بلا سرم بیاد.

سراین قضیه اینقدر ترسیده بودم که رفتم سراغ آخرین نفر لیست به به محبوبه خانمه آشنایی من با این خانم به خاطر رفت امد من در خانه ی خاله پروانه هست چون زیاد اونجا میرمو حتی با بچه محلهای اونجا رفیقم و دوباره فکر کردم و به این نتیجه رسیدم خودشه زدم وسط هدف این یکی رو میشه کرد چون محبوبه خانم چشماش خیلی ضعیفه بدون عینک نمیتونه ببینه یعنی خیلی سخت میبینه به خودم گفتم از این نقطه ضعف میشه خوب استفاده کرد رفتم از امیر رفیقم همسا یه ی خالم اینا کمک بگیرم بعد از احوال پرسی مسله رو گفتم بهش گفت یه خاطره بگم من گفتم خوبه گفت اره خوبه پس بگو. گفت یه یه روز داشتم تو حیاط با توپ تمرین شوت میکردم که توپ رفت خونه ی محوبه خانم (آخه خونوشون چسبید ه به خونه ی محبوبه خانم یه چیزی هم یادم رفت بگم تازه شوهر محبوبه خانم عباس اقا نجاره وتو انباری خونشون میز و کمد درست میکنه و همین طور بچه بازه باور کنید کون گیرش نیاد میره سراغ گربهو مرغو …) رفتم به صدا کردن دیدم کسی جواب نمید ه به خودم گفتم بدون اینکه کسی بفهمه میرم سریع توپ میارم برمیگردم پریدم تو حیاط دیدم صدایی میاد بله عباس آقا داره با دستگاه چوب بری کار میکنه صدایی هم نمیشنوه من که همیشه از فضولی خوشم میاد گفتم یه سرم برم تو ببینم په خبره یواش رفتم تو یهو دیدم داره صدای آب میاد محبوبه خانم حمامه یهو در باز شد محبوبه خانم منو دید من که بد جور خایه کردم مونده بو دم چیکار کنم که محبوبه خانم گفت عباس بیا پشتمو بکش منم فهمیدم چی شده اینکه چشاش ضعبفه عینکشم بیرون حمام بود من کسخول شدمو صدا ی عباس اقا رو دراوردم گفتم باشه لباسام رو دراوردمورفتم تو چی دارم مبینم محبوبه خانم رو لخت مادرزاد(این محبوبه خانم از این کون گنده های تپله که سینه هاشم حدودا گنده است ولی هیکل سکسی نداره فقط چاقه)من که حشرم زد بالاو امدم تو لیفو برداشتم یه ذره کشیدم بعد بی هوا دستام رفت دم پستوناش شروع کردم به دست کشیدن محبوبه برگشت گفت من گفتم کمر نه سینه ولی جواب ندادم اونم چون داشت حال میکرد چیزی نگفت بعد خابوندمش کسشو خوردن بعد لاپاشو باز کردم سریع گذاشتم تو کسش محبوبه خانم وسط اه ه ه ه کشیدناش میگفت چقدر کیرت اب شده عباس جون.با شنیدن این اسم اینقدر ترسیده بودم که سریع وسط کاراومدم بیرو ن محبوبه خانم هم حشری شده بودوهی صدا میزد عباس بیا ادامه ی کارو انجام بده که من سریع لباسامو پوشیدم داشتم در میرفتم که یهو یکی من روگرفت برگشتم دیدم عباس اقا ست گفت کجا با این عجله بلنم کردو برد تو انباری منو حسابی کردو بعد از کردنم منو حسابی زد ولی فکر کرده بود من امدم دزدی خبر ندشت که چی کار کردم .(ا تمام خاطره ی امیر)
من گفتم امیرحالا اینفدرگریه نکن تازه این کجاش خوب بود گفت ولش کن یه کاری ازت بخوام برام میکنی گفتم بگو گفت منو بکن منم سریع از دستش در رفتم اونم فقط صدام میزد فهمیدم چی شده اقا پس از دیدار باعباس آقا کونی شده خلاصه وقتی اومدم خونه سریع لیستو پاره کردم و به خودم گفتم گه خوردم دیگه بهش حتی فکرم نمیکنم درسته شانسو بخت بدی دارم ولی سالمم همین خودش خیلی خوبه.

نوشته:‌ m.s.h


👍 2
👎 2
11790 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

291685
2011-07-31 20:56:02 +0430 +0430
NA

اولش ک از طرف خودت نوشتی بعد میگی داستان امیره؟
پشیمون شدی ک داستانتو گذاشتی :))
چون طنزه اشکال نداره میبخشمت.ولی من ک اصلا خندم نگرفت
ولی در کل بدم نیومد

0 ❤️

291687
2011-07-31 21:17:04 +0430 +0430
NA

از شرف عرض ملوکانه گذشت .

0 ❤️

291688
2011-08-01 00:04:02 +0430 +0430
NA

خوب بود (فقط خوب) مرسی بازم بنویس .(نوشتنت آشناست)

0 ❤️

291690
2011-08-01 01:22:43 +0430 +0430
NA

jaleb bod natije giriye khobi kardi kash baghiye ham be hamin natije miresidan

0 ❤️

291691
2011-08-01 04:13:59 +0430 +0430
NA

آره دادا خوبه سالمی و خیلی خوبه که تخیلت هم محشر کار میکنه یعنی دو فاکتور اساسی جلق زدن در حد حرفه ای رو دارا هستی.
در باره خاله ها و عمت هم با این اوصاف به نظرم هم از طرف مادر هم از طرف پدر ژنتیک کسخل میزنی خدا شفات بده یه پولی هم به ما بده.

0 ❤️

291692
2011-08-01 06:27:49 +0430 +0430

جون تو من که اسمارو قاطی کردم :) ولی باحال بود
سرنوشت منم اینه یعنی مثل اینه اما من کونی به جایی اینکه به عواقبش فک کنم انجامش دادم و تو اولی شکست خودم که پیشنهاد سکس با دختر خالم بود که قبول نکردو نمیدونم چه لجی با من داشت که به مامانشو مامان گفت و نتیجش ضایه شدن ما پیش خونواده خالم و خودم بود … :)) :D
اما ولش بگذریم
راستی من 15 سالمه =))

0 ❤️

291693
2011-08-01 14:14:07 +0430 +0430
NA

به نظرم زیاد جالب نبود
وقتی تو تجسمات میخواستی بری سمتشون ،زود اتفاقات یادت میوفتاد و موضوعش که خالت تو استخر بود یارو اومدو
اون یکی خالت که با دامن کوتاهو فلان
به نظرم کمی پیش میرفتی و تو مالش اتفاقات یادت میوفتاد و …

ولی قسمت محبوبه جالب بود
تمرین کن ،بهتر میشی
‏_‏__
کسی از سکس فانی خبر نداره؟ کجا غیبش زده؟
جسور هم که نیست!!!

0 ❤️

686137
2018-05-07 12:13:58 +0430 +0430
NA

دمت گرم خیلی خندیدم فقط اخرش منو بکن

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها