باسلام خدمت شماعزیزان این ماجرایی که امروز براتون میگم برای اولین باره که پس از این همه سالی که رو سینه من سنگینی میکردو من مجبور بودم با این موضوع کنار بیام
دوستان فکر کنم من تنها برادری هستم که خواهرش رو جلوی چشماش به بدترین وضع ممکن و با زور و خشونت مورد تعرض قرار دادن خواهرم رو جلوی چشمام بهش تجاوز کردن و من تنها نظاره گر بودم و یدتر اینکه مجبور شدم سالها این درد رو توسینه ام نگه دارمو و هر روز خودمو دادگاهی کنمو و هر روز بایت اون بی غیرتیمو و زبونیم مجازات کنم و البته که با وجودیکه همیشه دوست داشتم با درد و دل کردن با یک دوست خودمو و عقدهای حقارتی رو که رو دلم تلنبار شده بود رو سبکتر کنم ولی مجبور بودم باهاش کنار بیامو و صادقانه جرات بازگو کردنش را برای کسی نداشتم چون از تبعات افشای این راز میترسیدم و آبروی خواهرم و ایضا خانواده ام و غیرت و شخصیت خودم کمترین هزینه هایی بودن که امکان داشت هزینه دهن لقی من بشه
همانطور که گفتم همیشه خودمو تنها برادری میدونستم که خواهرشو جلوی چشماش به بدترین شکل ممکن و با خشونتی شدید بزور بهش تجاور کردن و و اون لحظه ای که خواهر من به حمایت و پشتیبانی من احتیاج داشت و از ترس و وحشت تمام بدنش متل بره ای که تو چنگ گرگ افتاده میلرزیدمن تنها نظاره گر بودمو وهیچ کاری نکردمو یک عمر تاوان حمافت و ترسمو دادم و مجبور به تحمل این شکنجه روحی که سالاهاست متاسفانه روحیه و شخصیت منو دچاره ضربه مهلک و فشار عصبی زیادی مرد
این خاطره برمیگرده به سالها قبل ، اواخر پاییز بود و من بشدت سرم درد میکردو دچار مسمومیت شده بودم و بخاطر همین هم توی اتاقم استراحت میکردم واز خونه بیرون نرفتم خواهر بزرگم بتازگی وضع حمل کرده بود و پدر ومادرم شهرستان خونه اونا بودن و من و خواهرم بعدیم تنها خونه بودیم من تقریبا خواب بودم که صدای در و شنیدم و فهمیدم خواهرم که دوسال از خودم بزرگتر بود از دانشگاه اومدو چون اتاق من طبقه بالا بود فکر کرده بود من رفتم دبیرستان من حالم اصلا خوب نبود و دوباره خوابیدم خلاصه خواب بودم که باصدای پریدن یک نفر توی حیاط ازخواب پریدم غروب بودو هواتقریباتاریک شده بودرفتم پشت پنجره دیدم یه مرداز رو دیوار بالااومده وپریدتو حیاط خونمون جریان از این قرار بود که خواهرم عصر رفته بود اشغالهارو بزاره تو کوچه که یهو در حیاط بسته میشه وخواهرمم چون نمیدونست من خونه ام وازطرفی بالباس خونه رفته بود بیرون ازهمسایه خواهش میکنه که در رو باز کنه براش خلاصه همسایمون هم در وباز کردو خواهرم اومد داخل که یهو همسایمون در وبست وخواهرمو بغل کردو کشون کشون برد تو اتاق پایین من یه لحظه مغزم کار نمیکرد و نمیدو نستم باید چکار کنم ولی بعدش آهسته و بی سر و صدا رفتم پایین و صحنه ای رو دیدم که تنها همون روز تو عمرم این صحنه رو دیدم خواهر تمام زورش رو میزد خودش رو از دست اون رها کنه ولی طفلک زورش نمیرسید نزدیک ده دقیقه ای این کش و قوس ادامه داشت و خواهرم سعی کرد خودش رواز دستش خلاص کنه ولی موفق نمیشد و در مقابل مرده هم که فشار شهوت به مرز جنون کشونده بودش و این مقاومت خواهرم هم بیشتر عصبیش کرده بود داشت بشدت خواهر مو کنک میزد و با مشت و لگد میزدشبعد از یمدت دیگه خواهرم کاملا فهمید تقلاهاش بیخوده واون کار خوش روانجام میده کم کم ارومتر شد و در حالیکه شدید گریه میکرد و التماس میکرد سعی داشت زور اخرش رو هم بزنه و مقاومتش کمتر شده بود یواش یواش خواهرم اروم تر شدو اونم بایه دستش سینه های خواهرمومیمالوند وبایه دستشم لای پای خواهرمو صدای قلبمو میشنیدم ولی نمیدونستم باید چیکارکنم هر فکری که از ذهنم میگذشت اخرش کار خراب تر میشد ترجیح دادم فعلا کاری نکنم بعد ازچند دقیقه ای که بابدن خواهرم بازی کرد یهو خواهرمو بغل کردوخوابوندش رو زمین و خودشم خوابید روش من از شدت هیجان بدنم داشت میلرزیدوبی سر و صدااز پشت پنجره خونه نگاه میکردکچ مچ دیدم خواهرمو خوابونده و خودش هم روش خوابیده روش و داره باهاش بازی میکنه خواهرم ساکت بود ولی هراز چند گاهی شروع به تقلامیکرد که مانعش شه وخواهش میکرد تمومش کنه ولی پسر همسایه بشدت شهوتی شده بودواجازه نمیدادخواهرم تکون بخوره متاسفانه منم تحت تاثیرقرار گرفته بودمو منم ته دلم مایل بودم به کارش ادامه بده خلاصه بلوز خواهرمو ازتنش دراوردوسینه بندش رو هم بازکرد وسینه های خواهرمو به نوبت میکرد تودهنشو مک میزد همزمان دستش رو بردسمت شلوار خواهرم معلوم بود خواهرم هم شهوتی شده چون چشماش رو بسته بود وداشت لذت میبردزمانی که خواست شلوار خواهرموبکشه پایین یهو خواهرم بخودش اومدو بشدت مانعش شدولی پسره که دیگه کاملاشهوت دیونه اش کرده بودبا خشونت شدیدی خواهرموخوابوند و بزور شلواروشرتش روکشید پایینو همزمان از پاش دراوردو کاملا خواهرمولخت کردبرای اولین باربود خواهرموبرهنه میدیدم خواهرم افتاده بود گریه والتماس میکردکاریش نداشته باشه اونم بدون توجه به گریه های خواهرم لخت شد ابجیم بهش میگفت الان داداشم میاد ابروم میره ولی اون بی اهمیت خواهرموخوابوند روزمین وافتاد رو خواهرموبازشروع کردبه مالیدن بدنش یواش یواش باز خواهرم داشت شهوتی میشدوبدنش شل میشد اونم پاشوگذاشته بودلای پای خواهرم وبازانوش رو کس خواهرمومیمالیدو کم کم پاشو انداخت لای پای خواهرموبازکردوکیرشو تنظیم کردو فشاردادیهو خواهرم مثل برق گرفته هانیم خیز شد وخودشو از زیر ش کشید بیرون وگفت بی شعور گه عقلت نمیرسه من دخترم گویایک لحظه کیرشو کرده بودتو کس خواهرم وبعداز کمی کشمکش خواهرم راضی شداز عقب بهش بده و به شکم خوابید ولی تامیخواست بکنه خواهرم سریعخودش رو از زیرش میکشید کنار ومیگفت دردم میاداخرش پسره به لاپایی راضی شد وخواهرم خوابیدواون کیرشو گذاشت رو کس خواهرمو شروع کردبه جلو عقب کردن وسینه های خواهرمو میخوردوخواهرم هم چشماشو بسته بودو صدای نفس نفسش خونرو گرفته بودوپسره رو بغل کرده بودو بخودش فشارمیدادکه یهوپاهش یکم لرزیدن ویه اخ گفت وارضا شد و همزمان پسره همسایه هم ابش اومد وریخت روشکم خواهرم و چند لحظه خوابید رو خواهرم که ابجیم بهش گفت پاشو برو دیگه الان داداشم میاداون بلند شد بره منم سریع رفتم اتاقم تاصدای در اومد که رفت یواش لباس پوشیدمو رفتم پایین دیدم خواهرم داره با دستمال لای پاشو رو شکمشوپاک میکنه یواش رفتم بیرون و چند دقیقه دیگه باسروصدا اومدم داخل که وانمود کنم از بیرون اومدم دیدم خواهرم حمومه.
نوشته: محمد
داستانت به هیچ عنوان قابل باور نبود
دیگه حال فش دادن ندارم
دوستان از خجالتت در میان
تو یکی از حرومزاده ترین آدمای روی زمینی ک با نوشتن اینجور داستانا می خوای پسرارو ب تجاوز کردن مایل کنی و بگاشون بدی.الان اونایی ک اینجور داستانارو می خونن فک میکنن ک آره دیگه می ریم یکم کتک می زنیم یارورو بعدش ک خسته شد یکم پساونشو یا کسشو بخوریم خودش دیگه لذت می بره و میده مام حالمونو میکنیم تموم میشه میره.هرچند بگا رفتن اینجور آدما اصلا واسم مهم اما آسیبی ک ممکنه اون آدمی ک بهش تجاوز شده و اطرافیانش ببینن ممکنه هیچوقت جبران نشه.
خودمو تو لحظه تصور کردم ، بیست مدل قتل مختلف تو ذهنم اومد ،اینقدر عصبی شدم ، نفهمیدم چن نخ سیکار کشیدم ، یهو دیدم جلوم پره فیلتر شده
فک نمیکنم هیچ کسی تو دنیا از دیدن تجاوز به خواهرش که برای من یه تیکه از وجودمه ،بتونه لذت ببره
تجاوز چه برای بیننده چه برای اونی که بهش تجاوز میشه هیچ لذتی نداره ،امکان نداره کسی از تجاوز حشری شه ، چه برسه به ارضا
کسخل خواهرتو جلو روت کردنش تازه تو مونده بودی چیکار کنی؟!
انقد ب خودت فشار نیار لات باز میشه
سوز میاد
اخه مادر خراب اوبی حروم زاده لاشی تف تو روی بی غیرتت خودت اول داستان میگی احساس ناراحتی میکنم این حرفا بعد تو ادامه مینویسی منم احساس نارضایتی نمیکردم و مایل بودم ادامه بده. تورو باید دستو پاتو ب چهار تا خر ببندن بعد تو چهار جهت مختلف خرارو بذارن برن تا جر بخوری
من بودم حتی اگه زورمم بهش نمیرسید با چیزی میزدم گنگش میکردمو دستو پاشو میبستمو تا میتونستم میکردمش یه بار یکی به خواهرم متلک انداخته بود طوری طرفو با یه مشت زدم که راهی بیمارستان شد گذشته از سه روز بازداشت شدن خودم ارزششو داشت که دماغ طرفو با یه مشت از ۸ جا شکوندم اگه میزاشتن کشته بودمش لعنت بهم اگه دروغ گفته باشم
در ضمن نویسنده دفه دیگه از بیغیرتیهات نگو کیرم تو کوس ننه بی غیرتها کیرم تو کوس ننه کسی که به زور یا زبون یا هیکل دخترو میکنه کیرم تو این روزگار نامرد که توش باید بیغیرتی همجنسهامونو بخونیم توف به غیرتت از داستانت دل درد گرفتم
این اسم بیشتر به داستانت میاد
روزی معمولی برای خواهرم و سوژه ی جق برای من
هفته پیش همه نویسنده ها کونی بودن با یه هفته تمام در باره کون دادن اینو اون خوندیم این هفته هم جقیا قلم به دست شدن این زندگیه من دارم :(
یعنی کیر تو کونت که انقد گوه میخوری خب تو که الآن از این احساسها داری اون موقع گوه خوردی کاری نکردی پس در نتیجه کلا داری گوه میخوری
آخه این چی بود که نوشتی. اسمش داستان واقعیت رومان چی؟ خود واقعا اصلا ی بار خوندی. خدا شفاه بده
چه تجاوزگر مهربونی، اول خواسته از جلو بکنه خواهرت گفته دخترم و بی خیال شده، بعدش خواسته کونش بزاره اونم گفته دردم میاد، پسره هم به لاپایی بسنده کرده.
چی میزنی داداش؟؟
یه بار برو خودت بخونش (dash)
واقعا فکر میکنی ادما خنگن
اخه دروغ در این حد
نصف داستان فقط کلمه خواهرمه
خواهرتو گاییدم
زمرسان دانشجوییم یه دوس دختر خیلی خوشگل داشتم.دانشگام ساوه بود و منم با چندتا بچه اونجا رفیق شده بودم واسه استفاده از باغشون اخه اکثرا ساوه باغ ویلا دارنف (انار ساوه همکه معروفه) ولی نمیدونیستم ساوه ای ها آدمای خارکصه و حرومزاده ای هستن
کوتاه میگم دوس دخترمو که خودم فقط لاپایی میکردم۷ نفر بهش تحاوز کردن از کون. رو منم چاقو کشیدن که بهتره قهرمان نشی. اینو میخام درکل بگم من فقط گریه میکردم میگفتم فقط بهش بگین علی(من) رو هم خفت کردین و بعدش با اژانس بفرستین بره و نمیتونستم حتی صدا رو بشنوم اون که دختر غریبه بود حالا این خواهرشو توخونشون همکتک زدن هم با گاییده شدنش جق زده بچه کونی. کم گوه بخور بی غیرت
اما اصل داستان ! نویسنده متاسفانه از توهین خوانندگان به خودش لذت می بره ! اما من بهت توهین نمی کنم که عیش تو رو خراب کنم ! والسلام
کیر من که برات کمه کیر خر تو مغزت که وقتی دارن خواهرت رو جلوت میکنن نمیدونی چیکار کنی و حتی دوست داری به کارش ادامه بده بدبخت جقی بیغیرت بیناموس برو بشین از صبح تا شب فقط جقتو بزن نیا اینجا کسشعر بنویس
(dash) (dash)
کیرم تو طول و عرض مغزت .پفیوز بی غیرت بخاطر یه کسشر نوشتن غیرت خودتو نبر زیر سوال .اگه دست من بودی میدادم سگای شهرمون به هفت مدل ممکن و هفت ندل غیر ممکن حاملت کنن .پسره جغی
کیرم دهنت داداش من هف سالشه تو خیابون یکی چپ نگا ننش کنه مادر طرفو میاره جلوش اونوقت تو خواهرتو جلوت گاییدن دوس داشتی ببینی ای کیر تو کونت کسکش
انگار خیلی دوس داری به خدمت مامان بزرگوارت برسیم بااین داستانت
احتمالا خواهرت تو رو وقتی پسر همسایه بزور کونت گذاشته بود غافل گیر کرده و اومدی اینجا عقده هات رو خالی کنی
من امیدوارم که این داستان واقعیت نداشته باشه و گرنه اون دختر بنده خدا چه مشکلات روحی براش پیش اومده من فکرشم که میکنم اگر کسی با من چنین کاری میکرد حالم بد میشه
کیرم از پهنا تو کوینت بچه کونی معلومه که خودت از کون دادن بدت نمیاد که این اراجیفو نوشتی
کرم از پهنا تو کوینت بچه کونی معلومه که خودت از کون دادن بدت نمیاد که این اراجیفو نوشتی
پسر همسایه دوست خواهرت بوده
و خواهرت خودش خواسته که بده
در سکس چت دیشب ابش رو اورده پسره زده به مغزش که تو خونتون بکنتش
خودتم که کونی از اب در اومدی
کیرم تو دهن خودت با کوس خواهرت
و کیرم تو ناموس یه مینی بوس از فامیلاتون ?
ناموست گناهی نکرده ک فوشش بدم هرچند واس تو بیغیرت فرقی نمیکنه.ولی کیرم تو کون خودت بچه کونی جقی ک اینجوری با این داستانت اعصابمو بهم ریختی.کسکش خواعرت داشته زجه میزده.میفهمی اینو بچه کونی.اگه دستم بهت میرسید ب خدا قسم جلو همون خواهرت جوری میکردمت ک بفهمی خواهرت اون موقع چ حسی داشته مرتیکه دبنگ
دیس 36…باباتو گاییدم ک ننتو گایید ک تورو بزاد…ده سگ کدوم تخم سگی از تجاوز به خارش لذت میبره…کردنش هیچی چون یه حسی هست به نام محارم…ولی ده اخه تجاوووز پدصگ…گمشو (dash)
خاک برسرت بی غیرت گذاشتی اینارو کنن باخواهرت
من سومین باریه که این داستان رو میخونم نمیدونم چرا یجورایی با دختر این داستان احساس همدردی میکنم ، شاید دلیلش اینه که من خودم تجربه چنین شکنجه ای رو دارم البته نه تا این حد و هرموقع که این داستان رو میخونم ناخوداگاه خودم رو جای دخترمظلوم این داستان میزارم اشک تو چشمام جمع میشه
من کاری به راست و دروغ این داستان ندارم ، ولی چیزی رو که نمیشه انکار کرد اینه که تو جامعه ایران خیلی از این موارد پیش میاد
من اصالتا ایرانی نیستم و پدرم افغان هست و امیدوارم یه روزی بتونم به کشور خودم برگردم ولی چیزی که هست من هم خاطره بدی برام مونده که هیچ وقت از ذهنم نمیره من به گفته اطرافیان چهره نسبتا زیبایی دارم البته مادرم ایرانی هست و خودمم و من و همه برادر و خواهرهام تو ایران بدنیا اومدیم ولی نکته جالب اینکه تمامی برادر و خواهرهام به خانواده مادرم شباهت دارن ولی من به خانواده پدرم و چهره ام کاملا مشخص افغان هستم و مادرم از زمانیکه من بچه بودم بیشتر از بقیه برادر و خواهرام مراقب من بود و همیشه نگرانم بود و متاسفانه زمانی که دختر ۱۵ یا ۱۶ ساله ای بودم نگرانی همیشگی مادرم واقعیت شد و من تاوان و هزینه سنگینی برای زیبایی چهره ام دادم و زمانیکه برای تفریح به خونه باغمون تو جاده کرج رفته بودیم با دختریکی از اقوام که همسن من بود رفتیم فروشگاه که از خونه فاصله داشت تو راه برگشت چندتا نمیدونم چی بگم چون حیوون هم نمیشد بهشون گفت ما رو بزور کشوندن تو یک ویلای نیمه ساخت و دیگه بد جوری مورد تعرض و آزار و اذیت قرار گرفتیم هم از نظر جسمی و هم روحی نابودمون کردن واقعا روح و شخصیتمون رو ترور کردن من بعد از اون ماجرا تا مدتها نمیتونستم راحت بخوایم و اونقدر روحم داغون بود که دوبار دست به خودکشی زدم و خانواده ام مانع شدن
خدا روشکر خانواده من انسانهای بسیار خوبین و انصافا خیلی بعد از اون ماجرا هوامو دارن و اگر هم حمایت همه جانبه اونا نبود از غصه میمردم
اخه یه دختر بچه ۱۵ ساله چه گناهی کرده که یک مشت حیوان برای چند دقیقه لذت حیوانی کاری باهاش میکنن و زخمی به روحش میزنن که هیچوقت خوب نشه
الان ۱۴ سال از اون موقع گذشته ولی من هنوز نتونستم ازدواج کنم و از کابوس اون روز رها بشم
به همه آقایونی که این کامنت رو میخونن بهنوانیه خواهر کوچیکتر التماس میکنم اگر روزی شرایطی پیش اومد که دچار وسوسه شیطون شدن قبل از تعرض به اون دختر به این فکر کنین که ممکنه این کارباعث مرگ اون دختر بشه و آیا شما حاضرید یک دختر بی گناه قربانی و هزینه چند دقیقه لذت شما بشه
تجاوز و از بین بردن بکارت یه دختر هیچ فرقی با اسید پاشی نداره چون هر دوشون تا آخر عمر اون دخترنابود میکنن
اینا داستانه یا کسشر های یک بی خواهر که غیرت هم نداره؟ واقعا ننویس دیگه!
این داستان کیری یاده یه خاطره افتادم
سالها پیش یه خواهر و برادر دوقلو خونه تنها بودن پسر همسایه فک کرده بود دختره تنهاست از دیوار حیاط میپره داخل حیاط برادره میاد کمک خواهرش پسره بی ناموس از ترسش با کارد خواهر و برادر رو بقتل رسوند
همون روز گرفتنش کمتر از یکهفته هم پسره رو در همون مخل اعدام کردن
این اتفاق در محله قصر الدشت شیراز پیش اومد
جیگره همه برا اون خواهر برادر نوجوون کباب شد
هيچ آدمي تاكيد ميكنم هيچ آدمي از تجاوز لذت نميبره
نميدونم اين اراجيف چطور به ذهنتون ميرسه
تا اونجا كه من ميدونم خانما با دهنشون آماده سكس ميشن نه با ماليده شدن اونم به زور
چيو ميخواي واسه بقيه عادي كني نميفهمم