حرفهای پیرمرد شوکه ام کرد ، اخه چجوری میشه ، من به شاهین ماشین فروختم، چجوری این که منو نابود کرد شاهین نبوده ، منکه تو زندگیم در حق کسی بدی نکردم این دو تا دیوث چرا باهام اینکار رو کردن .
هر چی فکر میکردم کمتر به نتیجه می رسیدم، زندگیمو الکی الکی نابود کردن ، نشستم تو ماشین و از اول زندگیم تا به امروز رو مرور کردم ، که کی باهام دشمنی داشته که باهام اینکار رو کرده ، اهل دعوا و شر هم نبودم ، گوشیمو نگاه کردم پر بود از پیام و تماس بی پاسخ ، زندگی مو نابود شده دیدم ، اشکم دراومد از اینکه آبرو خودم و نام نیک خانواده ام رو برده بودم ، دیگه تو این شهر نمیتونستم بمونم ، دیگه تو روی دوست و آشنا نمیتونستم نگاه کنم .
باید اول شاهین واقعی رو پیدا میکردم تا از طریق اون به برادر خواهر دیوث برسم ، برگشتم نمایشگاه و جلو در فرشید رو دیدم ، سرش رو انداخت پایین و یه سلام بهم داد ، انگار اونم فیلم رو دیده بود ، گفتم برو خونه فعلا نمایشگاه تعطیله ، گشتم تو مدارک دنبال مدارک شاهین ، کپی کارت ملی انقدر بد گرفته شده بود عکسش اصلا واضح نبود و انگار با فتو شاپ سیاه شده بود ، واسه انتقال ماشین من وکالت زده بودم به نام شاهین اصلی که حضورش اصلا احتیاج نبود و احتمالا اون شاهین دیوث مدارک رو داده موقع تعویض پلاک خود شاهین اصلی و اون باید رفته باشه تعویض پلاک، کد ملی شاهین رو فرستادم واسه یکی از دوست دخترام که تو دفتر خدماتی کار میکرد بعد زنگ زدم گفتم ببین از این آدرسی تلفنی پیدا میکنی ، چند دقیقه بعد یه شماره و آدرس برام فرستاد .
از نمایشگاه اومدم بیرون ، هرکسی که از کنارم رد میشد حس میکردم که فیلم رو دیده و تو دلش داره بهم میخنده ، این حس داشت دیوونه ام میکرد ، انگار همه عالم و آدم دیده بودن فیلم رو .
رسیدم به آدرس خونه شاهین ، یه برج خیلی شکیل و گرون قیمت بود که تو شهر معروف بود ، جزو گرونترین خونه های شهر بود، کلی فکر کردم که الان زنگ بزنم یا ببینمش بهش چی بگم ، که مغزم درست کار نمیکرد و نتونستم تصمیم درستی بگیرم ، گفتم زنگ بزنم بگم به اسمش کلاه برداری شده، قبل از اینکه شکایت کنم بیاد پایین حضوری حرف بزنیم تا بیاد پایین یه فکری میکنم .
به شماره اش زنگ زدم خاموش بود ، اومدم برم داخل ، آقای شیک پوشی که نگهبان بود سریع گفت ، آقا بفرمائید امرتون با کی کار دارین، گفتم با شاهین صرمدی قرار دارم ، موبایلش خاموشه ، اگر امکانش هست یه تماس با منزل بگیرید تو لابی باهاشون ملاقات کنم ، نگهبان گفت ایشون با خانواده رفتن خارج کشور ، فعلا کسی منزلشون نیست .
به فرشید سپرده بودم که روزی چند مرتبه به خونه پدری شاهین و خونه خود شاهین سر بزنه و اگر کسی اومده خونه بهم خبر بده ، یه اسلحه شاه کش هم خریدم که اگر لازم شد ، ازش استفاده کنم .
چند روزی تو خونه خودم رو حبس کردم ، روی بیرون رفتن دیگه نداشتم مطمئنا تو این چند روز کسایی که فیلم رو ندیده بودن هم صد در صد دیگه دیدن فیلم رو ، همش صحنه ای که شاهین آبش رو میریخت تو دهنم میومد جلو چشمم و حالت تهوع بهم دست میداد ، چند باری فکر خودکشی به ذهنم رسید ، آخرش به این نتیجه رسیدم ملک و املاک و دارایی ها رو نقد کنم از این شهر برم و یه شهر دیگه زندگی جدیدی شروع کنم ، اما باید قبلش دلیل این اتفاقات رو متوجه میشدم و انتقام میگرفتم ، چند باری به اون شماره زنگ زدم و همش خاموش بود ،
چند روزی از این ماجرا گذشت و فرشید زنگ زد که برق های خونه پدری شاهین روشن شده و کسی داخل خونس.
سریع اسلحه و اسپری فلفل و قمه رو برداشتم و رفتم خونه شاهین ، مطمئن بودم که شاهین هم با اون برادر خواهر دیوث همدسته، باید با زور و تهدید می فهمیدم جریان چیه، از دیوار خونه کشیدم بالا و وارد حیاط شدم ، کمری که به شاهین قلابی فروخته بودم تو پارکینگ بود ، به آرومی به پشت پنجره ساختمون رفتم و کسی رو طبقه همکف ندیدم ، اکثر چراغها روشن بود به جز گوشه سمت راست خونه ، به آرومی در رو باز کردم و به سمت راست خونه رفتم ، اونجا یه پانسیون گل و یه کتابخونه بزرگ بود که تمام گل هاش از بی آبی خشک شده بودن و چون تاریک بود جای خوبی واسه مخفی شدن بودن ، صدای خنده و صحبت از طبقه بالا میومد ، حدودا ۵ دقیقه ای گذشت که از داخل شیشه ها دیدم کسی به پله ها نزدیک میشه ، صدای پاشنه بلند روی پله ها بلند شد که پایین میومدن ، به وسط پله ها که رسیدن پشتشون به من بود ، یه مرد وسط بود که فقط شرت داشت و دو تا زن با شرت و کرست کنارش بودن و پایین میومدن ، صبر کردم ببینم که اگر حرفی میزنن ، از حرفاشون مطمئن بشم که مرد شاهینه و شاید چیزی دستگیرم بشه .
مادرجنده دو تا شاهکس آورده بود که حسابی عشق و حال کنه، داخل پانسیون که دقت کردم پشت کتابخونه یه قسمت باز بود که داخل همکف مشخص بود و چون تاریک بود منو نمیدیدن ، اونجا منتظر موندم ،
شاهین نشست روی کاناپه ای که بدبختی من ازش شروع شد ، صورت شاهین رو به وضوح میدیدم که کسکشی ازش می بارید، اما زن ها فقط کمی از نیمرخشون رو میدیدم ، یکی از زن ها گفت شاهین جون چنان برات بخورم که منو کنی هوو مرجان ، اون یکی زنه گفت ، سارا جون شما امشب زنده بمون ، اگر صبح رو دیدی با شاهین برید محضر ، تو بشو هوو من .
تا اینجا کار مطمئن شدم شاهین خودشه و اسم زنش مرجان و اون یکی ساراس.
سارا شرت شاهین رو کشید پایین و وایساد حرفه ای ساک زدن کیر شاهین ، مرجان پشت به من بود و از روی میز جلو کاناپه که بساط مشروب به راه بود و نصف کمتر شیشه مشروب رو خورده بودن یه شات ریخت و رفت بالا ، شاهین گفت واسه منم یه سنگین بریز، یه شات پر واسه شاهین ریخت و داد بهش و بعدش کنار سارا زانو زد جلو شاهین ، کیر شاهین رو از سارا گرفت و گفت یکمم من هنرم رو نشونت بدم فکر نکنی چه خبره ، وایساد دارکوبی واسه شاهین ساک زدن ، سارا هم از شاهین لب میگرفت،
کلی نقشه کشیدم که کی برینم تو حالشون و عقده هام رو سرشون خالی کنم ، پیش خودم گفتم یکم صبر کنم مستیشون بیشتر بشه تا بهتر جواب بگیرم.
سارا نشست پیش مرجان و دو تایی چسبیدن به کیر شاهین، نوبتی یکی کیرشو میخورد یکی تخماشو و باز عوض میکردن ، شاهین گفت بسه و سارا نشست رو کیرش و شروع کرد به کیر سواری ، مرجان رفت بالا و پای راستش رو گذاشت روی پشتیه مبل و کسش رو چپوند دهن شاهین ، شاهین هم داشت براش حسابی میخورد ، ۵ دقیقه بعد مرجان رو آورد پایین و ازش حسابی لب گرفت همونطوری که لب میگرفت خوابوندش روی کاناپه و کرد تو کسش من از پشت کس و کون مرجان رو میدیدم که کیر و خایه شاهین داره توش تلمبه میزنه ، سارا دیدم رو گرفت و از پشت خایه و سوراخ کون شاهین رو مک میزد و خود ارضایی میکرد.
شاهین بلند شد و از لب گرفتن دست کشید تازه واسه اولین بار صورت مرجان رو که دیدم خشکم زد ، این همون مرجانی بود که باهاش رفیق بودم و وقتی فهمیدم شوهر داره کاتش کردم و در آخر انقدر پیام داد تا بلاکش کردم. هنگ کردم چند دقیقه، تا فهمیدم که اینا همه نقشه شوهر مرجان بوده واسه انتقام از من .
صدای یه موبایل که روی میز بود بلند شد ، اونا بی اعتنا به موبایل به سکس خودشون ادامه دادن .
من به نقطه انفجار خودم رسیدم ، ضربان قلبم هزار بود و به مرز جنون رسیدم ، شاهکش رو گرفتم دستم رفتم داخل خونه ، شاهین رو هدف گرفتم و نزدیکش که شدم یه تیر شلیک کردم تو رون پای چپ شاهین،
شاهین عربده زد و دو تا زن ها جیغ ، داد زدم خفه شید ، صدای هرکدومتون در بیاد ، تیر بعدی تو مغزشه
سه تا لال شدن و با چشمای از حدقه بیرون اومده به من زل زدن ،
گفتم به به آقا شاهین خوبی منو که میشناسی ،
گفت نمی شناسم، گفتم اون خواهر برادر دیوث رو چطور اسم دختر شقایق بود انگار ، داداشش اسمش رو به من گفت شاهین ، خودش رو جای تو جا زد ، گفت نمی شناسم، گفتم به به مرجان خانم ، تو کجای این قضیه ایه ، منکه وقتی فهمیدم شوهر داری باهات کات کردم ، چرا این بلا رو سر من اوردین، مرجان گفت چی میگی من تو رو اولین بارمه میبینم، گفتم شما آخرین لحظات عمرتون رو سپری میکنید ، من دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم، امشب هر سه شما میمیرید پس سعی کنید دروغ نگید ،
شاهین داشت از درد به خودش میپیچید ، محکم جای زخمش رو گرفته بود گفت پسر جون واست بد میشه من جای تو بودم الان فرار میکردم از این شهر میرفتم ، گفتم از این شهر میرم اما اول باید شما ادرس شقایق و برادرش رو بهم بدین بعد شما رو میکشم بعد اونارو تکه تکه میکنم زجر کششون میکنم .
مرجان گفت آقای محترم ما اصلا شقایق نمی شناسیم ما با برادر خواهری در ارتباط نیستیم ، اشتباه گرفتین .
گفتم مرجان خفه شو ، انقدر فیلم بازی نکن ،
یهو چشمم به برنو روی شومینه افتاد ، رفتم برش داشتم از همون کشویی که برادر دیوث فشنگ برداشته بود ، فشنگ برداشتم و رفتم نشستم همونجا که شاهین قلابی روی دسته مبل نشسته بود ،
گفتم این برنو احتمالا مال بابابزرگته، این تفنگ و نقش شاهین که روی برنو هک شده هم خیلی دوس داشته ، واسه همین اسمت رو اجبار کردن گذاشتن شاهین .
مرجان متعجب شد و یکم شاهین رو نگاه کرد بعد منو . گفتم هان چیه ، مرجان تعجب نداره ، این طوری وانمود میکنی مثلا از همه چی بی خبری ،
واسه بار آخر ازتون میپرسم شقایق و برادرش کجان ، تا ۱۰ ثانیه وقت دارید اگر جواب ندید یک یک تون سوراخ سوراخ میکنم .
ده نه هشت هفت ، خواستم بگم شش دوباره گوشی روی میز زنگ خورد ، عکس شقایق روی گوشی بود ، خوشحال گوشی رو برداشتم که نوشته بود تماس تصویری از shd4680 ، گفتم شقایق هرچند مادرجنده است اما حلال زادس، حرف نامربوط بزنید یه گلوله حرومتون میکنم ،
تماس رو تایید کردم گرفتم سمت شاهین و مرجان ، صدای شقایق اومد که گفت سلام ، یکم مکث کرد گفت به به ایشالا همیشه به سکس و شادی، چرا اینقدر پکر و داغونید ، چرا حرف نمیزنید ،
مرجان گفت سلام شادی جان
یک ماه قبل
با سهراب نشسته بودم روی نیمکت پارک منتظر شاهین .
فیلم بعدی پلی کردم ، کنار یه استخر سرپوشیده بود ،
سیاوش فیلمبردار بود و کنار استخر بدن هردو خیس بود ، مرجان داگی بود و سیاوش تو کسش تلمبه میزد ، انگشت شصت چپش رو هم تو کون مرجان میچرخوند، صحنه زیبایی بود ،کون بزرگ مرجان و کمر باریکش با کیر خوش فرم سیاوش داشت حشریم میکرد ، سیاوش کیرش رو کشید بیرون ، سفت سفت و همه چیش به اندازه، هم کلفتیش هم درازیش، هوس کیر کردم اگر شرایطش بود دلم میخواست الان تو ماشین به یکی بدم، آروم آروم فرو کرد تو سوراخ کون مرجان، مرجان میگفت ای قربون کیرت برم، ای فدای اون آبت بشم ، خواست بیاد بگو بگردم آب حیاتت رو بخورم ، ای دورت بگردم، تو فقط باش تا آخر عمرم کنیزتم، هر روز فقط منو بگا ، تو آیینه وسط شیشه جلو نگاه کردم اشک تو چشای شاهین جمع شده بود ، بغض گرفتم صداشو بستم ، سیاوش کشید بیرون و مرجان دهنش رو تا جایی که میتونست باز کرد و سیاوش یه کمر آب رو ریخت تو صورتش و تو دهن مرجان ،
شاهین گفت میبینه چجوری قورت میده آب این کسکشو، یبار هم اینکارو واسه من نکرده، دلم میخواد الان برم مرتیکه رو بزنم به حال مرگ کونش بزارم بعد آبم رو بریزم حلقش،
گفتم تو نمیتونی اما سهراب میتونه ، گفت چرا اون وقت ؟ گفتم وایس سهراب بیاد یه نقشه واسش میکشیم .
فیلم سوم پلی شد ، داخل همین نمایشگاه مرجان رو صندلی مدیریت بود و داشت از فاصله نزدیک فیلم میگرفت ، کیر خوش تراش سیاوش آروم آروم داخل کس مرجان میشد و آروم بیرون میومد، انگار حرف میزدن که صداش بسته بود ، صحنه رو که میدیدم انگار سیاوش داشت خود منو میگایید ، خیس شده بودم، گوشی شاهین زنگ خورد و دادم بهش ، شاهین یه صحبت کوتاه کرد ، من دستم رو بردم تو شورتم و یکم چوچوله ام رو مالیدم ، فیلمها به شدت تحریکم کرده بودن ،
سهراب سوار ماشین شد و به من نگاه کرد که دارم به خودم میپیچم، به شاهین گفت با شادی چکار کردی، شاهین برگشت عقب و گفت زن جنده ات فیلمهای مرجان رو دیده حشری شده ، کیر میخواد حتما .
گفتم راست میگه فقط زودتر لطفا ، شاهین راه افتاد گفتم سهراب بیا عقب من الان میخوام، شاهین گفت خونه پدری نزدیکه کسی توش نیس وایس ببرمتون اونجا ، چند دقیقه بعد از داشبورد یه ریموت برداشت و رفتیم داخل یه حیاط بزرگ ، راه پارکینگ از سمت راست حیاط میرفت زیر خونه ، همون اول گفتم خوبه وایس .
به خونه های اطراف نگاه کردم همه ویلایی دو طبقه بودن و تو حیاط دید نداشت، یه آلاچیق خوشگل تو حیاط بود ، به آلاچیق نرسیده لباس هامو دراوردم، گفتم زود باشید فقط میخوام پارم کنید ، شاهین گفت من حس و حال ندارم ، نوش جونتون ، سهراب در حالی که دکمه های پیرهنشو باز میکرد اومد سمتم و ازم لب گرفت و کسم رو گرفت تو مشتش، گفت شادی جونم انگار هوس کیر سیاوش کردی ، با خنده گفت سیاوش تورو از من نگیره، گفتم از تو بهتر تو این دنیا پیدا نمیکنم .
شلوار و شرت سهراب رو کشیدم پایین و فقط خواستم که کیرش رو سفت تر کنم و خیسش کنم ، بعد از چند بار لیسیدنش دراز کشیدم داخل سکوی آلاچیق و گفتم سهراب فقط بکن ، سهراب سر کیرش رو گذاشت دم کسم تا ته یهو کرد تو ، یه آه کشیدم و به شاهین نگاه کردم که یه گوه خوردم از حرفم خاصی تو چشاش بود ،گفتم شاهین بیا داخل آلاچیق ، اونم شلوار و شرت رو کشید پایین و کیرش رو داد دم صورتم، یکم با دست مالیدم و بعدش شروع کردم براش ساک زدن ، چند دقیقه ای گذشت و جاشونو عوض کردن، سهراب گفت واسم باور نکردنی بود که شاهین دست رد به سینه شادی بزنه که خیلی سریع فهمیدم گوه میخوره .
شاهین گفت والا یوسف پیغمبر هم بیاری جلو شادی ، نمیتونه مقاومت کنه چه برسه به من که همیشه خدا هَوَل شادی جونم .
به سهراب گفتم بشین رو سکو و خودم چرخیدم و کونم رو دادم سمت شاهین ، واسه سهراب ساک میزدم و گفتم، آقای هول آروم بکن سوراخ کونم که برنامه دارم ، شاهین کرد تو کسم و آروم آروم با انگشت سوراخ کونم رو باز کرد ، فکر میکردم دیرتر ارضا بشم ، اما انقدر تحریک شده بودم که ارضا شدم ، شاهین کشید بیرون و ترشحات کسم رو ریخت رو سوراخ کونم و کیرش رو فرو کرد تو کونم ، با وجود ارضا هنوز سیر نشده بودم .
یکم که رفت و برگشت کیرش روون شد ، بلند شدم وسط آلاچیق ایستادم .
سقف آلاچیق چنتا میلگرد رد شده بود که جا دست خوبی بود ، از اونا اویزون شدم و پاهام رو از هم باز کردم ، ۱۸۰ درجه نبود اما ۱۶۰ درجه میشد ، بدون حرفی شاهین تو کسم فرو کرد و سهراب تو کونم ، هردو شروع کردن به تلمبه زدن ، سهراب و شاهین بدنم رو گرفته بودن و دستام دیگه وزنی رو تحمل نمیکردن، شاهین لبام رو میخورد و سهراب سینه هامو از پشت گرفته بود و می مالید ، شاهین بیرون کشید و ارضا شد گرفت بیرون آلاچیق و چمن های بیرون رو آبیاری کرد ، سهراب هم منو کف آلاچیق داگی کرد و سرعت تلمبه زدنش رو بیشتر کرد ، انقدر محکم میزد که کف آلاچیق درازکش شدم و این باعث شد تنگتر بشم و سهراب به ارضا رسید، سریع برگشتم و آب سهراب رو تو دهنم حس کردم .
هر سه نشستیم تو آلاچیق تا یکم حالمون جا بیاد ،
سهراب : خدا بیامرزه پدر مادرت رو جاشون خیلی خالیه ، شاهین: مرسی این کرونا کوفتی الکی الکی ازم گرفتشون، سهراب : اینجا واسه مکان کردن خیلی خوبه ، شاهین : انگار استارت مکان شدنش الان خورده شده ، شادی خانم هم سعی کرد سکسمون شبیه فیلمها بشه ، سهراب : فیلمها رو نشون منم بده یه راند روی مرجان برم ، شاهین : شادی جون چه نقشه ای اومد تو ذهنت که گفتی سهراب عملی کنه، گفتم فعلا یه فکر و طرحه، باید روش کار کنیم ، یجوری باید ازش انتقام بگیریم که از این شهر بره و مرجان هم دیگه بهش فکر نکنه .
نوشته: سیاوش
دیگه از اونجا که برگشتی به یک ماهه قبل هیچی نفهمیدم
اسم شقایق ، شادی
اسم شاهین ، سهراب
شاهین اصلی رفیق دوران خدمت سهراب
از یک ماه قبل داستان از طرف شادی که همون شقایق هست روایت میشه
خسته نباشی. داستان خوب پیش میره. فقط اون قسمت که راوی بدون هیچ اطلاعی تغییر کرد باعث میشه خواننده گیج بشه. وقتی دارید از زبان اول شخص روایت می کنید درست نیست بی اطلاع راوی رو سوییچ کنید.
ضمنا بغل درسته نه بقل و بعده ها هم به صورت بعدها درسته.
منتظر ادامه اش هستیم.
Atabak ممنون بابت نظرت
من همیشه واسه جایگزین آغوش بغل استفاده میکنم
واسه جایگزین کنار جنب ، بقل
میدونم اصلا واژه بقل وجود نداره و اشتباهه
واسه بعده ها این کلمه رو به صورت محاوره خودم نوشتمش مثل خیلی کلمه های دیگه که محاوره ای نوشته شده
سریع قسمت بعدی رو اوکی کن دمت گرم عالی نوشتی 💙💙💙💙💙💙
بعد از سالها یه داستان خوب داریم میخونیم ایول ادامه بده حاجی
عالی قسمت جناییش خیلی خوب اضافه شد کاش یکم قوی تر میبود
ولی در کل خوب بود منتظر الادامه هستیم
درست میفرمایید، با گوشی عجله ای نوشتمش، بعضی چیزا از دستم در اومد
خدایی داستان قشنگیه ولی از اونجا که گفتی یه ماه قبل فک کنم سیاوش نبود مرجان میگف اره
دادا بیا یک فیلم به سبک ایرانی از این داستانت درست کنیم . فقط هنرپیشه پاکار نمی شناسم.
یک سوال برام پیش امد این داستان حقیقی هست چون اسم خودت و نقش اول داستان یکی هست به نظرم حقیقی میزنه
در کل بعد شیوا داستانت اوله دمت گرم ادامه بده
مرسی بابت انرژی که دوستان دادن 🌹🙏🌹🙏