برادر یا ...؟ (۱)

1400/11/27

سلام. همین اول بگم این داستان هی چیزش واقعی نیست حتی این کلمات همه ش تخیلی هست و تمام کلمات و جملات اختراع خودمه و به تازگی وارد دستور زبان کردم. اون افرادی که اومدن پند اخلاقی بدن، از کثافت بودن این نوع سکس و فانتزی ها بگن و یا بدنبال کارآگاه بازی هستن تو همین چند خط اول راه همه چیز رو براتون بستم و جای این عن بازی ها توی کتاب دینی و قرآنه نه سایت سکسی و اگر با همچین قصدی اومدید پس بدونید یا یک مادر جنده ی به تمام معنایی یا شما هم روی محارمت فانتزی داری.
داستان از زبان سارا هست و اتفاقاتی که طی چندین سال براش افتاده رو در خط های داستانی متفاوت بیان می کنه
وقتی بچه ی بزرگ باشی اونم توی خونواده پرجمعیت و البته طبق معمول سنتی مثل خیلی دیگه از خونواده های ایرانی با این سبک از زندگی و فرهنگ یعنی بار زیادی روی دوشته چه از لحاظ مسئولیت فکری و اجتماعی و چه کارای خونه و بقیه مسائل ریز و درشت دیگه که خیلی هاتون می دونید. در بود و نبود مادرم خیلی از کارای خونه و بقیه بچه ها رو دوش خودم بود چهارتا بچه بودیم که تقریبن دو سال به دوسال اختلاف سنی داشتیم به غیر از حمید که آخرین بچه بود و چهار سال بعد از تارا بدنیا اومد.یه نسل اختلاف سنی من با حمید خیلی تفاوت ها بین مون ایجاد کرده بود و البته مسئولیت بیشتری رو هم برای من، طوری که من شده بودم مامان دومش و تمام وقت آزادم رو گرفته بود البته حامد و تارا که دیگه از آب و گل در اومده بودن گاهی وقتا توکارای خونه کمک می کردن اما همین‌که دردسری درست نمی کردن خودش بزرگترین کمک بود برام.حمید همیشه از بیشترین امکانات و توجه تو خونواده بهره مند بود و همین باعث شده بود که تا حدودی خیره سر و پرمدعا و امچنین پردردسر باربیاد اما درکل بچه ی بدی نبود و از من حرف شنوی خوبی داشت و به راحتی میتونستم به راه بیارمش، تا چشم به هم زدم سال ها پشت هم میومدن و میرفتن و منم مثل خیلی از مردم عادی دیگه توی یه زندگی ایرانیزه با سلسله اتفاقات معمولی و تکراری گیر افتادم، رفتم دانشگاه اون رشته ای که قبول شدم نه میخواستم،خواستگاری های پشت سرهم و ازدواج با اونی که بیشتر صلاح بود نه اونی که واقعن دوس داشتم، بچه داری خونه داری و در نهایت گیر افتادن دوباره تو همون دور باطل که بیشترمون درگیرش هستیم بدون اینکه بدونم زندگی واقعی چیه و یا اینکه بدونم خوشحالی،خوشبختی و لذت چه رنگیه یا چه طعمی داره و منم شدم یکی مثل والدین خودم بدون اینکه بفهمم چه موقع و چطور این اتفاق افتاد و گیر چه چیزی افتادم.
حاشیه رفتن بسه میخام از کشف لذتی به اسم سکس براتون بگم تا وقتی که دخترم بدنیا اومد تنها چیزی که از سکس فهمیدم تلمبه زدنای دردناک و بدون مقدمه شوهرم بود که در حد دو دقیقق خودش رو خالی میکرد و میرفت تا شب جمعه دیگه و منم داشت باورم میشد که رابطه جنسی همینه و بس. بعد از بدنیا اومدن بچه م شوهرم برای حقوق بیشتر ماموریتای زیادتری میرفت و از این بندر به اون بندر و از این گمرک به اون بارانداز مسافرت میرفت و ماه هایی بود که کلن چهار روزش خونه بود برای همین منم می رفتم خونه بابام که تنها نباشم. اونجا بود که کم کم حس کردم حمید بزرگتر شده و بدنبال اون رفتار و اخلاقش هم تغییر کرده. اوایل متوجه دید زدناش میشدم یا به هم ریختگی لباس هام و یا سرک کشیدناش وقتی میرفتم حموم یا تو رختکن بودم، بیشتر وقتا توجهی نمی کردم چون فکر نمی کردم چیز مهمی باشه تا شبی که برای اولین بار تو خواب دستمالیم کرد.تارا تازه ازدواج کرده بود و خونه شون رفته بود شیراز، حامد یه اتاق جدا داشت و من و حمید هم یه اتاق مشترک که شبا توی همون اتاق با هم میخوابیدم، یه شب که بچه از خواب پرید نیمه های شب بهش شیر دادم از خستگی خوابم برد سینه م بیرون از لباس مونده بود. توی خواب و بیداری حس کردم سینه م خیلی آروم لمس میشه اول فکر کردم دخترمه که داره چنگ میزنه اما توی تاریکی متوجه شدم دست حمیده که با احتیاط داره سینه مو نوازش میکنه اینقدر آروم و با احتیاط اینکارو انجام میداد که واقعن یه آتیشی درونم روشن شد اما زیاد ادامه نداد و با چرخیدنم به اون پهلو کارشو متوقف کرد. این برنامه شبای بعد هم تکرار شد بدون اینکه واکنش خاصی نشون بدم و یجورایی برام خوشایند هم بود. کم کم این دستمالی هاش بیشتر و وسیع تر شد طوری که بعد از یه هفته دستش رو می رسوند به چاک کونم و همونجا نگه میداشت و صدای شلپ و شلوپ جق زدنش رو می شنیدم و بعد تموم شدن کارش میرفت تا فردا شب یه شب که دامن پام کرده و جرات حمید هم زیاد شده بود انگشتاش رو روی سوراخ کس و کونم به خوبی حس کردم و بعد اینکه جقش رو زد اینقد تحریک شدم که شروع کردم با خودم ور رفتن ک جوری ارضا شدم که تا اونموقع این حس رو تجربه نکرده بودم. از شبای بعد با دامن خوابیدم اما بدون لباس زیر تا بتونم بیشترین حس لمس شدن رو تجربه کنم حمید لعنتی هم انگار متوجه قضیه شده بود و شب سوم که شرت پام نبود دستش رو از زیر دامن رد کرد و از لای پاهام که از عمد باز کرده بودم بدون واسطه کس و کونم رو لمس کرد، لمسی در حد چند ثانیه و باترس و لرز اما برای من بیشترین تحریک تا اون لحظه بود و وقتی خودم با خودم ور رفتم زیر یک دیقه آبم تمام لای پام رو خیس کرد. فرداش شوهرم از سرکار برگشت و رفتم خونه خودم و شبش هم یه سکس تجاوزگونه دیگه مثل همیشه و این ماجرا چندروز ادامه داشت،چند روزی که آرزو داشتم زودتر تموم بشه تا برگردم پیش حمید و همون تحریکای نیمه کاره و با ترس اما سراسر لذت رو دوباره تجربه کنم.بعد از رفتن علی برگشتم خونه بابام اما متاسفانه پریود بودم و مجبور شدم شبا تو حال بخوابم تا بدون مزاحمت دوره م تموم بشه. بعد از تموم شدن پریود وسپری کردن چند روز سخت شب رفتم تو اتاق حمید با یه دامن ساتن و بدون لباس زیر، اونشب طاق باز خوابیدم و منتظر موندم تا شروع کنه طول کشید تا مطمئن بشه خوابم و دستبکار بشه و خیلی با احتیاط هم پیشروی کرد، یه طرف دامنم رو با سرعت خیلی کم زد بالا و تا دستش رو رسوند به شیار کسم برام یکسال گذشت اما وقتی دست گرمش به چوچولم خورد آب از کسم جاری شد روی رون پا و سوراخ کسم با چندتا حرکت رفت و برگشت اختیار از دستم رفت و طاقتم تموم شد و خیلی بی مقدمه بلند شدم و نشستم، سریع دستش رو کشید اما مچش رو گرفتم و با صدای لرزون و تهدید آمیز گفتم داشتی چیکار میکردی ، چهره ی حمید رو خوب نمی دیدم اما معلوم بود قبض روح شده خیلی آروم و بریده بریده افتاد به گوه خوردن کلمات رو نمی تونست خوب ادا کنه و همین برای من کافی بود که به مراد دلم برسم چشام به تاریکی عادت کرده بود و صورت بهت زده ش رو می دیدم و دستش که توی دستم می لرزید گفتم خجالت نمی کشی دست دراز یمی کنی اونم به خواهر خودت اونم خیلی آروم همچنان به غلط کردم و گوه خوردن ادامه میداد دستمو بردم سمت کیرش و از رو شلوار کیر نیمه شقش رو گرفتم و گفتم این چیه؟ واسه من راست میکنی؟ زبونش بند اومده بود گفتم تند باش جواب بده و همچنان که کیرش تو دستم بود گفتم جواب بده دیگه میخاستی با این چیکار کنی؟ کیرش داشت سفت می شد اما بازم چیزی نمی گفت، گفتم اگه نگی همین الان میرم پیش مامان بابا،به حرف و اومد و گفت بخخدا فقط میخاستم خودمو خالی کنم بخدا غلط کردم دیگه تکرار نمیشه دستمو بردم تو شلوار و کیرش که دیگه تقربن سفت شده بود و بدون دیدن میتونستم بگم از مال علی بزرگتر بود رو گرقتم و با چندتا بالا پایین آبش پاشید رو دستم و شورتش رو چندبار دیگه بالا پایین کردم و دستم رو با شلوارش پاک کردم و آروم کنار گوشش گفتم‌سری آخرت باشه بدون اجازه به چیزی دست میزنی از بهت و ترس فقط صدای نفس زدناش مخلطو با یه باشه رو شنیدم
ادامه دارد…

نوشته: سهراب


👍 24
👎 6
112601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

859397
2022-02-16 01:51:09 +0330 +0330

وسط سکس با زنتم باشی، یهو اونجوری بهت شوک بده کیرت خشک میشه میوفته تا یه ماه نمیتونی شق کنی.
بعد این آبشم میاد.
داستانت واقعی نیست اوکی؛ ولی منطق داستانی ربطی به واقعی یا خیالی بودن داستان نداره.
یا ادامه نده یا سعی کن سبر داستانت منطقی باشه و زمینه سازی مناسب و نسبتا طولانی داشته باشه.
سکس با محرم مثل سکس با دوست دختر نیست که روز اول ببری خونه ترتیبشو بدی. خیلی مقدمه چینی های طولانی‌تر و صدالبته واقع‌گرایانه‌تر و منطقی‌تری میخواد.

3 ❤️

859408
2022-02-16 02:19:59 +0330 +0330

در پاراگراف اول سعی کردی داستانهای با مضمون سکس محارم را طبیعی جلوه دهی تا داستانت را به عده‌ای ارائه دهی که منطقی به نظر میاد اما این دلیل نمیشه که همه مخاطبان سایت را به یک چشم ببینی بنا براین جمله آخر همون پاراگراف برازنده خودت است
اما داستانت نسبتاً بد نبود و به شرط اینکه به مخاطب احترام بگذاری خواننده پیدا می‌کنی

3 ❤️

859415
2022-02-16 02:43:14 +0330 +0330

ببخشید بزرگوار میگم کیرم دهنت ، خیلی ببخشیدا چیز خر شرک تو حلقت آخه اون افاضات اول داستانت چی بود . کون گلابی محارم اصلا اونجوری که تو طبیعی میگی عادی نیست و فقط یه عده شل ناموس با محارم سکس و به محارم خودشون نطر دارن
دوما میخوای گناه خودت و با شریک قرار دادن بقیه کم کنی ، الاغ همیشه خودت و با بهترینا مقایسه کن
سوما چطور نصفه شب از خواب پرید و خفتت کرد هنوز نیمه خواب بود ، بعدم مالید آبت اومد
من زنم وسط سکس بگه آبت نیامد کیرم میخوابه ،
چهارم تو قیافت همیشه همینجوریه یا داری مسخره بازی در میاری
پنجما … فردا که بیدار شدی بع مادرت بگو من یع خوارکمبه ی بیناموس شل پدرم که داستان تخیلی محارم مینویسم کاربرا باهاش کف دستی برن ، ماهم داستان و خونده یا نخونده دیس میکنیم

1 ❤️

859420
2022-02-16 02:50:45 +0330 +0330

سیر داستانی قوی بود،مناظر قسمتهای بعد هستم

1 ❤️

859439
2022-02-16 03:19:12 +0330 +0330

دمت گرم ایول ادامه بده

0 ❤️

859553
2022-02-16 19:44:14 +0330 +0330

داستان رو بد روایت نمیکنی ولی بشدت همه چیز رو هواس و هیچ ربطی به واقعیت و منطق و … نداره اینکه شوهره ۴ روز خونس و دو هفته مسافرت و زنه همش افتاده خونه باباش خیلی رو هواس اینکه زنه با بچش هر شب بجای یه اتاق دیگه بره بخوابه تو اتاق داداشه خیلی رو هواس اینکه داداشه اینقد جسارت بخرج لده که بیای خواهره رو هر شب دسمالی کنه خیلی رو هواس و خیلی چیزای دیگه

0 ❤️

859717
2022-02-17 17:47:23 +0330 +0330

همیشه افرادی هستند که وقتی از چیزی خوششون نمیاد اونو بباد انتقاد میگیرن، انگار کسی مجبورشون کرده بخونن بعد بیاد چرت بگن، من خودم اگه داستانی رو دوست نداشته باشم با خوندن چند خط بیخیالش میشم ،غیر از اون از این مدل سکسها هم خوشم نمیاد جدای از اینکه تابو باشه یا نباشه، ولی بنظرم این داستان هر چند که گفتی واقعی نیست یکی از قشنگترین داستانهایی بود که تو سایت خوندم، منتظر قسمت بعدی هستم✌️

1 ❤️

859752
2022-02-18 00:40:58 +0330 +0330

خوب شروع کردی و خوب پیش رفتی ولی آخرشو خراب کردی.

0 ❤️

859856
2022-02-18 06:21:58 +0330 +0330

خوب کیرم تو اول آخرت همون دو خط اول فهمیدیم چه پشمکی هستی اوسکول عقده ای.

0 ❤️

861446
2022-02-28 09:22:07 +0330 +0330

اوج این داستانا در مخفیانه بودنشونه…اونجاهایی که دستمالی میکرده رو میتونستی با جزئیات خبلی بیشتری بگی لذتش برا خواننده تا وقتیه که مخفیانست و باید حسابی خواننده رو حسابی تشنه نگه داری تا برسه به سکس.

0 ❤️

871915
2022-05-03 05:11:52 +0430 +0430

سلام
وقت بخیر
اومدم بخونم
تا
دیدم نوشتید عن بازیها!!!
که منصرف شدم.
بنظر من شخصی که نویسنده هست.
اگر شخصی هم بی ادب و
بی معرفت باشه،
حق توهین کردن نداره.
چون با این کارش
خلق و خویی رو که داره بروز میده.
امیدوارم در اینده
از این شخصیتی که هستی،
بهتر بشی جونم.

💅💅💅💅💅💅💅

0 ❤️