امروز باید از سرکار زودتر می رفتم خونه. ولی شلوغی و شدت کار این اجازه رو بهم نداد و به همین خاطر کمی استرس گرفته بودم .می دونستم تا برسم خونه ساعت میشه ۵ و قرار بود ساعت ۷ اولیشون بیاد و من اصلا اماده نبودم چون هم باید خودم اماده میشدم هم باید سوالاتمو اماده می کردم . می خواستم همه چی ایده آل باشه. یه مسترس هیچ وقت دوست نداره از طرف برده طرد بشه یا موقعیتی پیش بیاد که برده بهش بگه نه. این همیشه میسترس بود که باید انتخاب می کرد کی بردش بشه
وقتی رسیدم خونه ساعت از ۵ هم گذشته بود. به سرعت رفتم دوش گرفتم و به پوشیدن لباسام فکر کردم و چند لحظه ای تعلل کردم . این اولین بار بود که برده حضوری می خواستم قبول کنم قبل از این چندین سال بود که فقط تو دنیای مجازی دنبال چنین رابطه ای بودم و تجربه چندین برده هم داشتم که همه مجازی بود . ولی تقریبا یک ماه پیش بالاخره تصمیم گرفتم تو واقعیت برده داشتم و نهایت لذت رو از این کار لبرم و بیخیال خیلی از باید و نبایدهای جامعه بشم. تو چندتا سایت خودمو معرفی کرده بودم که یه عالمه ایمیل بهم زده بودن برده ها. از بین همه اون ایمیل ها ۱۰ نفر رو انتخاب کرده بودم و با این ۱۰ نفر دو هفته چتکردم و از بینشون ۴ تاشون رو انتخاب کردم که برای مصاحبه بیان خونه. واسم مهم بود که روح بردگی رو درک کنن و فقط منتظر یه رابطه پر از شکنجه و تهدید و زور نباشن بلکه بدونن این رابطه است عین همه ی رابطه ها و باید اصول و قواعد خودشو رعایت کنی که اولیش احترامی که طرفین باید به هم بذارن . بین این ۴ تا پسری با اسم عادل بیشتر از همه به دلمم نشسته بود. انگار کاملا می دونست من چی می خوام و قبلا تجربه بردگی داشت ازش نپرسیده بودم چرا رابطه قبلیش بهم خورده و گذاشته بودن حضوری بپرسم تا واکنش های صورتشو ببینم ولی عادل قرار بود فردا بیاد . عادل پسری بود که حتی تو دو هفته چت تونست منو تحریک کنه. فوق العاده خوشتیپ بود و قد بلند . به شدت مطیع با محدودیت های خاص خودش که بهم فهموند کاملا یه رابطه واقعی می خواد.
امروز اولین نفر از ۴ تا می اومد. هر ۴ تاشون می دونستن که ۳ نفر دیگه هست که باید بینشون انتخاب بشن. در واقع میشد گفت هر ۴ تاشون خوب بودن و بابد برای مصاحبه باهشون اماده میشدم. قبلا عکس هر ۴ تاشون رو دیده بودم . هر ۴ تا معیارهای بدنی لازم واسه بردگی رو داشتن. قدشون از من بلندتر بود و هیکلای خوبی داشتن گرچه عادل از همه بهتر بود
به نظررسید که تیپ کمی رسمی بزنم بهتره نیازی نبود که برده منو اولین بار تو لباس بازی ببینه. اصلا اجازه چنین کاری هم نداشت. شلوار لی جذب پررنگی پوشیدم به بولیز استین بلند که یه قسمت هاییش مثل سرشونه هاش حریر بود .موهامو باز گذاشتم تا خشک بشه و البته قصد بستنشون هم نداشتم . لاک پاهام خوب بود پس بهشون دست نزدم .صندل های تو خونم رو گذاشتن کنار در تا اونا رو بپوشم تا پاهامو به خوبی نشون بده.
رفتم اشپزخونه عذامو خوردم و مسواک زدم و به علاوه کلی عطر به خودم . کرم مرطوب کننده رو به هر جایی از بدنم که بیرون بود زدم . تصمیم داشتم فقط رژ بزنم ولی پررنگ و زرشکی که البته می دونستم خیلی بهم میاد. یه میسترس در درجه اول باید خوش پوش و شیک باشه تا بتونه به عنوان یه خدا تو ذهن بردش ثبت بشه .
صندلامو پام کردم و منتظر زنگ ایفون شدم
بهشون گفته بودن حق ندارن نه یک دقیقه دیرتر بیان نه زودتر .دقیقا سر وقت باید ایفون خونم زنگ بخوره
راس ساعت ۷ ایفون زنگ خورد. در رو برای اولین برده باز کردم. خونه من یه خونه تک طبقه که حیاط خوب و دوست داشتنی داشت در مرکز شهر بود. خود خونه با چندتا پله از حیاط جدا میشد. در خونه رو باز کردم و منتطر شدم تا حیاطو رد کنه و بهم برسه .تیپ فوق العاده ای زده بود کمی استین لباسشو زده بود بالا که به شدت بهش می اومد، یه پیرهن سفید مردونه شیک با یه شلوار مشکی مردونه. به هیچ کدومشون نگفته بودم چه طور باید برخورد کنن . می خواستم خودشون خلاقیت داشته باشن و نحوه برخورد رو انتخاب کنن تا منم بتونم رو همین معیارها انتخاب کنم . اومد جلو اول یه نگاهی بهم انداخت و بلافاصله گفت سلام خانوم.
محکم و با صلابت گفت بلافاصله هم چشممو انداخت پایین
خوشم اومد از این کارش
آشپزخونه اپن بود و بهش دید داشتم بنابراین با خیال راحت گوشیمو برداشتم و وارد اینستاگرام شدم…
نوشته: مسترس افسون
از وسط داستان نخوندم خب ب این نتیجه رسیدم تو ی ادم عقده ای هستی ک خاستی عقده مبارکتو تو این سایت بر طرف کنی کونی.مگه استخدامی ارتش کره جنوبی موقع عملیات انقدر سخت نیست ی برده میخاستی دیگه انقدر سیستم کار گذاشتی در ضمن داستانت دروغ بود عقده ااااااااای
چه باحال یه سری سوال دارم میشه پیام بدین خانوم؟
1.توجه به جزییات پوشش و اندام
2.رعایت اصول و قواعد رابطه و احترام لازم طرفین رابطه به یکدیگر
3.مشخص نمودن قوانین و محدودیت ها در شروع رابطه
4.دسته بندی محدودیتها به دو دسته…
و…
همه و همه نشان از حس واقعی نگارنده و آشنایی کاملشون به ارزش واقعی این حس و رابطه داره، چه داستان باشه و فقط فانتزی های یک بانو و چه یک خاطره که با کلمات و جمله بندی زیبا و اثر گذار با مخاطبین در میون گذاشتن.
ممنون
خیلی خوبه که شما اینو به عنوان یه رابطه مثل بقیه ی رابطه ها می دونید کاشکی من میسترسی مثل شما داشتم
اگر اين داستان و خواسته ي شما واقعيت داره ، من حاضرم خودمو معرفي كنم
خالی از ایراد نیست اما قشنگ بود عزیزم ادامه بده. ضمنن لطف کن یه پیام بزار همینجا تا اونایی ک فکر می کنن داستانو من نوشتم واسشون رفع سوء برداشت بشه. آخه منم اوایل امسال یه جریانی شبیه همین داشتم البته یکم متفاوت.
بچه ها من دلم میخواد برده عمم بشم کسی هست اشنایی داشته باشه و بتونه راهنمایی کنه ؟؟؟
عاشق اینم برده بشم