برده زن سلیطه ام مونا

1392/02/05

دو سال پیش بود که با دختری 27 ساله ازدواج کردم، دختری به اسم مونا با قد متوسط، پوست سفید، استخوان بندی درشت و اندام و چهره ای که او را بزرگ تر از سنش نشان می داد. مونا ساق پاهای پری داشت و سینه ها و دستانی کاملا زنانه. باسنش بیشتر به زنی 36 ساله می ماند تا دختر 27 ساله. البته از نظر ژنتیکی به مادرش رفته بود چون مادرش هم زنی با اندام کاملا جاافتاده و ورزیده بود که صورت جدی و اخلاق زنسالاری داشت. بعد از ازدواجم متوجه شدم که در خانه آنها نه تنها فضای کاملا زنسالار حاکم است بلکه شوهر و دو پسر دیگر خانواده هم کاملا تحت تسلط مادر و دختر هستند و به زبان ساده تر مثل سگ در اختیار زن های خانواده بودند و به نوعی برده آنها محسوب می شدند. برادرها سه چهار سالی بزرگ تر از مونا بودند ولی رفتار او با آنها تحکمانه و دستوری بود و گاهی اوقات بسیار هم خشن می شد. خود من هم بعد از ازدواجم از رفتار جدی و سخت مونا در امان نبودم و تقریبا هیچ وقت نمی توانستنم روی حرفش حرفی بزنم. در مسائل جنسی بسیار قوی تر از من بود و از همان شب عقد، ابصارم را در دستش گرفت. یادم می آید آن شب مجبورم کرد کسش را حسابی بلیسم و بدون اینکه برایم ساک بزند روی کیرم نشست و کسش را بالا و پایین می کرد و به من اجازه تغییر وضعیت نمی داد، انگشتانش را در دهانم فرو می کرد، گردنم و بازوهایم را گاز می گرفت و با دستانش سر سینه هایم را محکم فشار می داد و چندین بار سیلی محکمی به من زد تا بالاخره ارضا شدم.

هیچ کنترلی در لباس پوشیدن و رفتارش نداشتم، هرطور که دوست داشت لباس می پوشید و با هر مردی که مایل بود لاس می زد. چون اندام فوق العاده خوش فرم و گوشتی داشت وقتی لباس های چسب می پوشید آلت هر مردی را راست می کرد. بارها در تفریحات بیرون از شهر می دیدم که مردهای قوی هیکل و بسیاری از پسرهای مانکن کس لیس بدون توجه به حضور من و حلقه ای که در دست دارد به او نزدیک می شوند و با او خیلی راحت صحبت می کنند و به او پیشنهاد می دهند یا حتی بعضی اوقات می دیدم که او را دستمالی هم می کنند. به دلیل باسن طاقچه ای که داشت خیلی ها درباره کون او صحبت می کردند و از بسیاری افراد که نمی دانستند من شوهر او هستم، شنیدم که آرزوی خوردن کون و لیسیدن سوراخ کونش را دارند. بارها به رفتار او شک می کردم که البته این شک کم کم به یقین تبدیل شد. خیلی وقت ها مرا در مراکز تجاری می پیچاند و معلوم نبود کجا غیبش می زند و دست آخر هم با لباس یا کالایی گران قیمت ظاهر می شد. نمی دانم با کدام پول آنها را می خرید! تا اینکه یکبار مچ او را گرفتم.

در یکی از مجتمع های تجاری بزرگ تهران بعد از اینکه طبق معمول مرا قال گذاشت، به صورت تصادفی در یکی از طبقات دیگر او را در یک مانتوفروشی لوکس که دو فروشنده مرد داشت دیدم. از گوشه ویترین رفتار او را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم وقتی فروشنده برای او که در اتاق پرو مشغول پوشیدن مانتوها بود، مانتوی جدیدی می برد، کاملا درب را باز می کرد و حتی کمی هم با هم صحبت می کردند. معلوم نبود مونا با چه وضعیتی در اتاق پرو جلوی آن مرد ظاهر می شد ولی از نگاه و خنده های شهوتناک آن مرد می شد خیلی چیزها را حدس زد. تا اینکه با مانتویی زیبا از پرو بیرون آمد و بعد از کمی صحبت کردن با آن دو مرد، یکی از آنها او را به طبقه بالای فروشگاه احتمالا برای نشان دادن مدل های جدیدتر همراهی کرد. اما بعد از حدود ربع ساعت، آن مرد در حالی که بسیار خوشحال بود و ابراز رضایت می کرد به طبقه پایین آمد و جایش را با فروشنده دومی عوض کرد و او نیز به طبقه بالا رفت. هرچه به موبایلش زنگ می زدم جواب نمی داد تا اینکه بعد از حدود بیست دقیقه در حالی که لباس دلخواهش را انتخاب کرده بود، باهم از پله ها پایین آمدند. در حین پایین آمدن دیدم که شلوارش را با دست بالا می کشید و دکمه های مانتوهایش را مرتب می کرد. اون روز فهمیدم مونا برای رسیدن به چیزی که می خواهد خیلی راحت به من خیانت می کند و در روابطش با مردهای دیگر هیچ حد و مرزی ندارد.

مونا پسرخاله ای داشت که در شهر محل سکونت ما دانشجو بود. او بیشتر اوقاتش را در خانه آنها سپری می کرد و من فهمیده بودم که با مادرزنم رابطه دارد. رابطه پنهانی مادرزنم با خواهرزاده 31 ساله اش بعد از دیدن صحنه های بسیار دیگر برایم مسجل شده بود. اما نمی دانستم که او علاوه بر خاله اش با زن من هم رابطه دارد تا اینکه مونا به سفری کاری رفت و من که صبح آن روز درباره موضوعی با برادرزنم صحبت می کردم تصادفا از او شنیدم که مونا امروز از سفر برگشته و مادرزنم هم برای خرید به فلان جا رفته. وقتی با خانه تماس گرفتم و او جواب نداد حدس زدم که باید در بدو ورودش به خانه خودشان رفته باشد. من هم سرزده به خانه آنها رفتم. مستاجر آنها دم در مشغول انجام کاری بود و درب منزل باز بود به همین دلیل بدون زنگ زدن وارد شدم و با کلیدی که داشتم آهسته درب آپارتمان آنها را گشودم. می خواستم مونا را غافلگیر کنم که خودم غافلگیر شدم … در پذیرایی تلویزیون روشن بود ولی هیچ کس حضور نداشت. آهسته به سمت راهرویی که به اتاق خواب های منتهی می شدم رفتم و صحنه ای فاجعه بار دیدم. مونا که معلوم بود تازه از حمام آمده و ربدوشام تنش بود، روی لبه تخت خوابیده و پسرخاله اش که جلوی او زانو زده بود، پاهای مونا را از هم باز کرده و در حالتی که زانوهای مونا را در سینه اش جمع کرده بود، مشغول لیسیدن کس او و خوردن انگشتان پایش بود. مونا که معلوم بود از شدت شهوت مدام سرش را تکان می دهد با گاز گرفتن دستش تلاش می کرد ناله های خود را کنترل کند. بعد از دیدن این صحنه و فروخوردن خشم و نفرتی که تمام وجودم را فراگرفت بی سروصدا محل را ترک کردم تا مبادا فاجعه دیگری رخ ندهد!!!

روزها می گذشت و من بیش از پیش سرخورده تر و عاصی تر می شدم … تا اینکه یک شب درگیری لفظی شدیدی بین من و مونا پیش آمد، آنچنان درگیری بالا گرفت که کارمان به برخورد فیزیکی کشید که ای کاش هیچوقت نمی کشید … تا آن شب من هیچ تصور دقیقی از قدرت بدنی مونا نداشتم اما وقتی با هم گلاویز شدیم تازه فهمیدم اندام مونا بی دلیل سفت و جاافتاده نبود … مونا سرم داد می زد که خفه شو، برو گم شو و چندین بار وقتی هرزه گی او را یادآور شدم به سمتم حمله کرد و با سیلی و لگد از پسم برآمد ولی من ول کن نبودم تا اینکه با عصبانیت تمام چندبار به من تذکر داد که اگر از او عذرخواهی نکنم بلایی سرم می آورد که هرگز فراموش نکنم، بدون توجه به تهدیدش باز هم ارتباطش با دیگران و هرزگی هایش را بر سرش زدم تا اینکه ناگهان دیوانه وار به سمتم حمله کرد و پس از یک درگیری چند دقیقه ای مرا به زمین زد و با مشت و لگد به جانم افتاد و در شرایطی که حسابی از زنم کتک خورده بودم مرا به داخل اتاق خواب کشید و در را برویم قفل کرد. 48 ساعت تمام من در اتاق زندانی بودم و فقط از صداهای بیرون از اتاق می فهمیدم که آیا در خانه حضور دارد یا خیر، بعد از ظهر روز دوم بود که آمد پشت در و به من گفت دوستش را می خواهد به خانه بیاورد و اگر صدایم در بیاید مرا خواهد کشت. حدود یک ساعت بعد، صدای مردی را شنیدم که به خانه ما آمد و از همان بدو ورودش رابطه جنسی آنها آغاز شد. از صحبت های عاشقانه آنها فهمیدم که طرف مهندس همکار زنم یا همان دوست پسر موناست و آنچنان با هم مشغول عشق بازی شدند که صدای خنده ها و دلبری هایشان تمام فضای خانه را پر کرده بود. من که حسابی متاثر شده بودم به دیوار روبروی در پشت کرده بودم و در حالی که پاهایم را جمع کرده بودم از شدت فشار عصبی و ناراحتی اشک می ریختم. بعد از گذشت ساعتی از حضور آن مرد، ناگهان در اتاق باز شد و مونا با ظاهری به هم ریخته جلوی در ایستاد، یک دستش را به چارچوب در گرفته بود و دست دیگرش را به پهلویش. حسابی عرق کرده بود و کمی نفس می زد، رژ قرمز رنگش دور لبانش پخش شده بود، موهایش پریشان بود، یک سینه اش از پستان بند بیرون بود و … بعد از چند ثانیه که با آن چشمان خمارش به من خیره شد، گفت “بیا! این توله سگ اینجاست!” در این هنگام مردی سبزه و تنومند که بدن ورزیده ای داشت و قدش هم از مونا بلندتر بود پشت سر او ظاهر شد. مونا به او اشاره کرد و گفت “برو کیرتو بده بخوره” من از ترس خودم را بیشتر جمع کردم. مونا کیر دوست پسرش را گرفت و جلوتر آمد، به من گفت “مگه کری کثافت؟ مخای بگم کس مامانتو جر بده؟ بهت میگم بخورش” من که در نگاهم التماس موج می زد به مونا نگاه می کردم و آرزو می کردم این وضعیت زودتر تمام شود. مونا پایش را به صورت زدم و باحالت تحقیرآمیزی انگشتانش را نزدیک دهانم آورد و اینبار به دوستش گفت “عزیزم مثل اینکه این از ترس داره میمیره، همین الان شوهر بی غیرتمو از کون می کنی تا بهت افتخار کنم” این حرف را زد و پس از دست کشیدن به عضلات سینه و بازوهایش لبی عمیق از او گرفت و…

دیگر نمی خواهم جزئیات بیشتری از آن شب و کون دادن به دوست پسر زنم تعریف کنم. اما همینقدر باید بگویم که هرچه تلاش کردم از دستشان خلاص شوم نشد و آن مرد جلوی زنم با من سکسی حسابی کرد و حتی مجبور شدم آبش راهم بخورم. از آن واقعه دردناک چندماه می گذرد و من دیگر برده زنم شده ام و دیگر هیچ احترامی بین ما نیست و فقط هروقت حشری می شود و کسی برای ارضاء کردنش دم دست نیست مرا مجبور می کند کونش را بخورم، کسش را بلیسم، انگشت های پایش را مک بزنم، زیر بغل هایش را بلیسم و خلاصه مثل یک برده فقط مطیع او باشم.

نوشته: سعید


👍 5
👎 3
169325 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

377280
2013-04-26 01:09:04 +0430 +0430
NA

کیرم تو روحت با این داستانت کسکش بیشرف زن جنده

0 ❤️

377281
2013-04-26 01:22:43 +0430 +0430

خاک برسرت به تو هم میگن مرد?
فقط میتونم بهت بگم برو چادر سرت کن

0 ❤️

377282
2013-04-26 01:28:53 +0430 +0430
NA

کیر آق ممد قصابی محل تو کونت ساتورشم تو سلیطه خیالیت

0 ❤️

377283
2013-04-26 01:32:34 +0430 +0430

آخه چرا؟
طلاق واسه همچین روزیه. برو یه زن دیگه بکیر.
زن جندتو ول کن.
اعصابم بهم ریخت چون منم این مدل سلیطه دیدم که میره کس میده و شوهرش نمیتونه جلوشو بگیره.

0 ❤️

377284
2013-04-26 02:12:53 +0430 +0430
NA

خاک برسرت به توام میگن مرد.
حیف اسم مرده که روتوگذاشتن.زن جنده.

0 ❤️

377285
2013-04-26 02:14:47 +0430 +0430
NA

واقعاحیفه که اسم مردو روتوبزاری.

0 ❤️

377286
2013-04-26 02:27:31 +0430 +0430
NA

خاک بر سر بی عرضه ات!

0 ❤️

377287
2013-04-26 03:03:35 +0430 +0430
NA

منم دوست دارم برده و سگ خانمها باشم البته کتک کاری دوست ندارم اما بقیشو چرا اگه خانمی هست که بدش نمیاد امتحان کنه خصوصی بده لطفا

0 ❤️

377288
2013-04-26 03:25:09 +0430 +0430
NA

مث من همچین کتکش میزدی که دست به خود کشی بزنه

0 ❤️

377289
2013-04-26 03:38:39 +0430 +0430
NA

چندتا فیلم و عکس از کس دادنش بگیر. بعد یه شب که خوابه بکشش. مطمئن باش سزاش همینه.هیچ کس هم نمیتونه کاری باهات بکنه مطمئن باش.

0 ❤️

377290
2013-04-26 05:07:13 +0430 +0430
NA

كسك ش تخيلي

0 ❤️

377291
2013-04-26 05:47:35 +0430 +0430
NA

اگر راست میگی از دادنش فیلم بگیر

0 ❤️

377292
2013-04-26 06:23:54 +0430 +0430
NA

ای بابا …چقد امروز هوا گرمه ه ه ه

0 ❤️

377293
2013-04-26 06:43:25 +0430 +0430
NA

چقدر ضعیفی اگه وجود داشته باشی

0 ❤️

377295
2013-04-26 07:17:48 +0430 +0430
NA

albate mard nayab shode age peyda kardid maro ham bi nasib nazarid 8>

0 ❤️

377297
2013-04-26 08:01:50 +0430 +0430
NA

آفرین به نویسنده داستان به این می گن یه داستان خوب چنان تو ذهن و فکر مخاطب نفوذ می کنه که مخاطب رو همراه با شخص اول در موقعیت قرار میده بطوری که مخاطب با شخص اول به همزاد پنداری میرسه واین یعنی جادوی دست متبحر نویسنده باز هم آفرین

0 ❤️

377299
2013-04-26 08:23:43 +0430 +0430
NA

مثل اینکه خودت همین جوری میخواهی وخودت پستی

0 ❤️

377300
2013-04-26 08:29:31 +0430 +0430
NA

brovoo. that s proficional story

0 ❤️

377301
2013-04-26 08:46:33 +0430 +0430
NA

با " نهیلیست " موافقم

0 ❤️

377302
2013-04-26 08:52:55 +0430 +0430
NA

کسکش تو خودت هم بدت نمیاد که کسی التش رو بین دو باسنت فرو کنه
پس دیگه زن واسه چی بود خوشکل پسر.

0 ❤️

377303
2013-04-26 09:07:23 +0430 +0430
NA

aberuye pesararo bordy vagean ke.man jat budam halesho migereftam.nasalamati mardy harkary bekhay mituny bokony.natars

0 ❤️

377306
2013-04-26 09:46:00 +0430 +0430
NA

فقط ميتونم بگم خيلي اني حتي اگه تخيليم باشه آدم اني هستي كه به اين چيزا فكر ميكني ريدم به شخصيتت

0 ❤️

377307
2013-04-26 10:31:52 +0430 +0430
NA

بيناموس كيربشارالاسدپس گردنت!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
“سنندج”؟

0 ❤️

377309
2013-04-26 12:08:22 +0430 +0430
NA

داستانى دروغين، مزخرف، باورناپذير، غير طبيعى كه با هيچ منطقى تضاد ذاتيشو نميشد رفع كرد. >:P
در من كمترين همذات پندارى بوجود نياورد. شايد اگه داستانى از بيگانه هاى فضايى ميخوندم بيشتر برام ملموس بود! :B

0 ❤️

377310
2013-04-26 12:19:14 +0430 +0430
NA

بچه ها بهش توهین نکنین شما نمیتونید قضاوت کنین چون درجایگاه اون نبودین سعید جان سعی کن از هنرهای مردونت استفاده کنی وازخودت دفاع کنی زن توهرچقدرم قدرت بدنیش زیادباشه نمیتونه ازپس توبربیاد چون تویه مردی حالاکه اون داره باتو اینکارو میکنه توهم عذابش بده یا خودتو راحت کن وطلاق بده اون نمیتونه تورو مجبور به کاری بکنه زنت روحیه تو خراب کرده وتو بخودت تلقین کردی که نمیتونی ازپسش بزبیای درصورتی که اینطوری نیست مراقبش باش موقعی که مردی رو اورد خونه به110 تماس بگیر وگزارش بده زنتو سنگسار میکنن حقشم هست تادیگه ازاینکارا نکنه خاک توسر داداشا وبابای بی غیرتش کنن که مادر ودختر اینقدر ازاد گذاشتن

0 ❤️

377312
2013-04-26 12:52:14 +0430 +0430
NA

به امتحانش شايد بيارزه!!! :$ :$

0 ❤️

377313
2013-04-26 13:09:41 +0430 +0430
NA

ای بابا تحت تاثیر قرار نگیرید اینا همش دروغه فقط میخواد ذهن بقیه رو بیمار کنه که همه فکر کنن چنین چیزی هست … یک در ملیون همچین چیزی هست اونم نه اینجا … اینقدر رفتخ سایتهای ارباب و بردگی زده به سرش اینا رو نوشته

0 ❤️

377314
2013-04-26 15:01:14 +0430 +0430

هر کی بهش فحش بده و “زن جنده” خطابش کنه مطمئنا باعث شادی زائد الوصفی در او میشه. شک نکنین که عاشقه زنش جنده باشه.

0 ❤️

377315
2013-04-26 16:31:08 +0430 +0430

اولا داستانت تخیلی بود.دوما هر چقدر زن قی هیکل باشه 10 تاش هم نمیتونن حریف یه مرد بشن.سوما اگه داستانت واقعی بود حتما تو کلفت و کنیز اون خونواده بودی و خودتم زن بودی و دوست پسر دختره اومده تو رو گاییده…برو دوش بگیر بخواب

0 ❤️

377318
2013-04-26 16:39:49 +0430 +0430

داستانی تخیلی بیش نبود 1 _ 10 تا زن حریف یه مرد نمیشه 2 _ اگه راست بوده باشه تو زن هستی و کنیز و کلفت اون خونواده فاسدی که دختره دوست پسرش رو آورده و بزور باهات سکس کرده.برو دوش بگی بخواب آفرین

0 ❤️

377319
2013-04-26 16:47:58 +0430 +0430

زن جنده بی غیرت

0 ❤️

377320
2013-04-26 18:37:46 +0430 +0430

یه همچین زنیو باید روزی دوبار از کون کرد ابتم زوری بدی بخوره…جوری باید کردش که دمر نتونه بخوابه…

البته تو همچین ارزه ای نداری باهاش کاسبی کن رفیقاتو بیار بکننش تلافی کن بی ارزه

0 ❤️

377321
2013-04-26 19:59:32 +0430 +0430

من جات بودم افتخار میکردم سگ همچین بانویی بودم

0 ❤️

377322
2013-04-27 00:06:48 +0430 +0430
NA

تو كون ادم دروغگو
اخه پس فطرت چرا اين همه دروغ سرهم كردي

0 ❤️

377323
2013-04-27 01:09:28 +0430 +0430

خااااااااااااااااااااك

0 ❤️

377324
2013-04-27 01:10:33 +0430 +0430

خاااااااااااااااااك

0 ❤️

377326
2013-04-27 08:35:02 +0430 +0430

خندیدیم .

0 ❤️

377327
2013-04-27 09:27:29 +0430 +0430
NA

حالم ازت بهم خورد .
بد بخت بی ارزه.

0 ❤️

377328
2013-04-27 09:42:42 +0430 +0430
NA

ادمين يعني سياست کثيفه "بي غيرت کردن مردها"تا اين اندازه براتون اهميت داره که براش يه همچين مزخرفي نوشتين؟
از پسر بچه 17_18ساله تا پيرمرد 80_90ساله اين داستانو بخونن هيچکدوم باور نميکنن
و شما بازهم ادامه ميديد به نوشتن؟
مثل تفهيم اتهامه پليس هاست؟
مسئله مهم و غير قابل باوري مثل "سکس با محارم"رو براي مردم عادي کردين
بس نبود؟
با مغز جوونا چيکار ميکنيد؟
خاک بر سر خود فروخته تون

0 ❤️

377329
2013-04-27 09:44:22 +0430 +0430
NA

ادمين يعني سياست کثيفه "بي غيرت کردن مردها"تا اين اندازه براتون اهميت داره که براش يه همچين مزخرفي نوشتين؟
از پسر بچه 17_18ساله تا پيرمرد 80_90ساله اين داستانو بخونن هيچکدوم باور نميکنن
و شما بازهم ادامه ميديد به نوشتن؟
مثل تفهيم اتهامه پليس هاست؟
مسئله مهم و غير قابل باوري مثل "سکس با محارم"رو براي مردم عادي کردين
بس نبود؟
با مغز جوونا چيکار ميکنيد؟
خاک بر سر خود فروخته تون

0 ❤️

377330
2013-04-27 14:42:14 +0430 +0430
NA

بابا یکم موضوعاتی که واسه نوشتن انتخاب میکنید بهتر باشه.
من جای شخصیت اول مرد داستان افسردگی گرفتم!
این چه مدلشه؟!
نویسنده باید به فکر خواننده باشه!
تو همه چی!
باید وقتی مینویسه فکر کنه الان کسی که داره اینو میخونه چه حسی پیدا میکنه!

0 ❤️

377332
2013-04-27 15:06:57 +0430 +0430
NA

از داستانت بی نهایت خوشم آمد
ای ول به زنت مونا
دمت گرم مونا
برای مونا آرزوی موفقیت دارم

0 ❤️

377333
2013-04-27 15:26:21 +0430 +0430
NA

قضاوتی نمیکنم
اگه کمک خواستی بهم پیم بده.
وقتشه که یه تکونی به خودت بدی.

0 ❤️

377334
2013-04-27 16:50:00 +0430 +0430
NA

کیرتومردونگیت!!!
ازمردبودنم خجالت کشیدم!

0 ❤️

377335
2013-04-27 17:29:07 +0430 +0430
NA

قضاوتی نمیکنم
اگه کمک خواستی خصوصی پیم بده.
وقتشه به خودت بیای.یه تکونی به خودت بدی

0 ❤️

377338
2013-04-27 17:37:40 +0430 +0430
NA

کیرم تو کوس خواهر و مادرت ای درغگو

0 ❤️

377339
2013-04-27 18:00:02 +0430 +0430
NA

اگه طلبه بودی حاضرم جفت دستای زنتو ودوست پسرشو بندازم .فقط اگه دروغ گفته باشی خودتو سالم نمیزارم.خصوصی بده

0 ❤️

377340
2013-04-27 20:55:45 +0430 +0430
NA

یا خونه ی شما در مریخ هست که میتونی بدی و ابکیر بخوری اما نمیتونی 2تا قوم و خویشت رو خبر کنی/ اما از این که بگذرم من نویسنده ی این جفنگ نامه رو مرد نمیدونم .نه برای اینکه دیگران گفتند"به توام میگن مرد"…نه تو کلن مرد نیستی و زنی و من دلم برات می سوزه که این ها رو تجربه کردی و در ضمیرت داری این کارها رو با شوهرت میکنی .امیدوارم اون ادم و تو درمان بشی…

0 ❤️

377341
2013-04-27 23:40:25 +0430 +0430

اول کار بگم که تو اونقدر بی ارزشی که نباید تو رو به حساب گذاشت تا چه رسد به اینکه به داستانت نظرم داد
ولی چون با خوندن این چرت و پرت حالم گرفته شد این چند خطو نوشتم اونم به احترام دوستانی که اینو میخونن و مطمینم اکثر دوستان نظرمو قبول داشته باشند…
حالا جدا از اینکه این داستان فانتزیه یه آدم کودن و نفهمه …

ریدم تو دهن خودتو زنتو مادر زن و اون مردیکه دهنتو گایید و آبشو خوردی…

مرتیکه ی بی شرف به نظر خودت داستان بود نوشتی کثافت…

بی ناموس این کس شعرا چی بود بلغور کردی ازگل

خاک بر سرت با این داستان نوشتنت

حالمو بهم زدی با این خضعبلات

ناسلامتی اومدیم اینجا یه حالی بکنیم و چند لحظه ای خوش باشیم…

کاش نمیخوندم… از خودت و داستانت متنفر شدم

0 ❤️

377342
2013-04-28 06:12:14 +0430 +0430
NA

این چی بود دیگه؟؟؟؟؟ :))

این میخواسته بگه کونیه ، روش نمیشده اومده این داستانو سر هم کرده

0 ❤️

377343
2013-04-28 10:17:41 +0430 +0430
NA

حتی نمی ارزه بش فحش ! بدی خاک عالم تو سرت

0 ❤️

377344
2013-06-08 16:05:59 +0430 +0430
NA

اگه داستانت حقیقت داره بامن ارتباط پیدا کن تا اونجوری ادبش کنم که از سایه خودسشم بترسه

0 ❤️

377347
2014-01-28 15:53:39 +0330 +0330

خوشم اومد اون یارو آخرش گاییدت کس کش لاشی بیغیرت

0 ❤️

377348
2014-06-08 03:28:27 +0430 +0430
NA

به تو هم می گن مرد؟؟؟آبرو هرچی مرده بردی,اگه واقعا راست می گی و از اون اوضاع بدت میاد چرا در حین دادنش زنگ نمی زنی منکرات تا هم اون ادم شه هم تو خلاص شی؟

0 ❤️

744491
2019-01-29 13:56:54 +0330 +0330

کیرم دهنت کسکش زن جنده با این داستانت

0 ❤️

792169
2021-02-16 08:56:34 +0330 +0330

من کلا نظر خیلی کم میدم ولی این کسشر محض حالم بهم خورد

0 ❤️

817643
2021-06-28 23:34:46 +0430 +0430

واقعا آبروی هرچی‌مرده بردی

0 ❤️

817644
2021-06-28 23:35:58 +0430 +0430

واقعا آبروی هرچی‌مرده بردی

0 ❤️

920218
2023-03-25 22:38:49 +0330 +0330

من به حست احترام میذارم ❤️❤️❤️

0 ❤️

933904
2023-06-19 23:45:56 +0330 +0330

باسلام این NA کیه یه مقدار خودتم مشکل چند شخصیتی داری یه بار دیگه نظراتتو بخون ببین برای یه داستان چند مدل نظر دادی فکر کنم این داستان و هر بار خوندی تو یه حالی بودی که اینجوری نظر دادی

0 ❤️