برده شدن برای خواهرم و پسرداییم

1401/03/22

سلام اسم من امیر هست
این داستان واقعیه خوشحال میشم در پایان نظراتتون رو بدونم 💋
داستان خوبیه برای اونایی ک ب سکس با خواهرشون همراه با یک پسر دیگه علاقع دارن و برای طرفداران BDSM هم داستان خوبی است
من در حال حاضر ۱۷ سال دارم این خاطره برمیگرده به ۱۵ سالگیم ماجرا برمیگرده به حدود ۳ سال پیش
(اون زمان خواهرم ۱۷ سال داشت و اصلا رابطه خوبی با هم نداشتیم طوری ک هر هفته با هم دعوا داشتیم و دقیقا بعد مراسم خاکسپاری مادربزرگم جلوی پسر خاله هام یه حرفی بش زدم که وقتی شنید از خجالت سرخ شد و میخواست پارم کنه (بش گفتم بیا بغلم با اون سینه های کوچولو خوردنیت ) )
که داییم و مادربزرگم ب شهرمون اومدن فردای رپزی که اومدند قرار بود بامامانو بابام صبح زود به مراسم برن و قرار بود منو خواهر و پسرداییم که ۲ سال از من بزرگتر بود خونه بمونیم
صبح که شد بیدار شدم دیدم مامان و بابام و خانواده داییم رفتن و خواهرمم توی تخت نیست پاشدم رفتم توی آشپزخونه دیدم پسر داییم سر سفره نشسته و خواهرمم داره پنیر و یه سری چیزا میاره تا صبحونه بخوریم من از خودم صدایی در نیاوردم و حواسم به پسرداییم بود که داشت از پشت خواهرم رو دید میزد بعد چند دقیقه صبح بخیر گفتمو منم نشستم سر سفره
صبحونه رو خوردیم تموم شد مامانم زنگ زد گفت مراسم تموم شده از سر مزار میخوایم بریم خونه پدربزرگم شما هم اگر میخواین زنگ بزنین آژانس بیاین اینجا که میخواستم بگم باشه که پسرداییم گفت اینجاییم باهم بازی میکنیم دیگه اونجا حوصله مون سر میره مامانمم از اون ور گوشی گفت پس صبر کنین اینجا ناهار رو بخوریم شب برای شام خودم میام دنبالتون میارمتون اینجا ما هم گفتیم باشه
صبحانه رو خوردیم خواهرم رف اتاق منو پسرداییم هم نشستیم که پی اس بزنیم بعد چند دقیقه خواهرم اومد گفت منم بازی زیاد بلد نبود‌ اومد نشست رو پام که دکمه ها رو بهش اموزش بدم تمام مدتی که روی پاهام بود حواس پسرداییم رو کونش بود
یه ۵ دقیقه بش توضیح دادم پاشدم اون بشینه که با پسرداییم بازی کنه اونم نشست و شروع کرد من رفتم تو گوشیم ولی حواسم ب پسر داییم بود بعد چند دقیقه خواهرم اعصابش از اینکه بلد نبود خرد شد میخواست بره یه دفعه پسر داییم دقیقا کنار کصش گرفت و کشید که خواهرم تعادلش بهم خوردو افتاد روی پسر داییم و خندیدن بعدش خودش پاشد رفت اتاقش
پسرداییم اومد پیش من داشتم فیلم سکسی تو گوشیم میدیدم دیدم داره میاد رد کردم اومد نشست کیرمو دید گفت چیکار داشتی میکردی گفتم هیچی گفت الکی نگو منکه میدونم من ترسیدم گفتم ب هیچکس نمیگی گفت مگه دیوونه ام بگم منم بش گفتم گفت بزن باهم ببینیم منم گفت نه گفت بزن اشکال نداره خودش گوشیو گرفت گفت بیا خودت بزن منم دیدم ک لو رفتم زدم دیگه اونم دستش رو کرد زیر شلوارش من فقط حواسم به اون بود و اصلا متوجه فیلم نبودم
وسط فیلم بود گفت دوس نداری خواهرت جای این دختره باشه
من جاخوردم گفتم خواهر من؟
گفت آره دیگه نمیبینی دختره داره چه حالی میکنه
من هیچی نگفتم یه لحظه از تصورش خوشم اومد
گفت میتونیم امتحان کنیم
گفتم یعنی چی
گفت الان برو تو اتاقش بهش بگو بیاد بهت میگم
من داشتم میترسیدم ولی گفتم اگه اینکارو نکنم ممکنه لوم بده و ابرو ام بره رفتم
با هم از اتاق برگشتیم
من رفتم سمت پسرداییم خواهرمم اونور نشست گفت خب چیکار داشتین
پسرداییم گفت هیچی میخواستیم یه بازی کنیم گفتیم تو هم بیای
گفت چ بازی
گفت بیا میگم
منم منتظر پسرداییم بودم که میخواد چیکار کنه
گفت بیاین جرات حقیقت بازی کنیم بلدین که
گفتیم آره
رفتم یه بطری آوردم در گوشم گفت هر کاری میگم انجام بده
شروع شد اول افتاد ب پسرداییم گفت حقیقت گفتم کدوم دختر فامیل خوشگل تره گفت پریا(اسم خواهرم)
بعدش ب من افتاد گفت تا حالا لختتو کی دیده گفتم یکی از دوستام
بعدش بازم ب من افتاد گفت اینبار باید جرات باشه گفتم باش گفت چشمک زد گفت شلوارتو بکش پایین میخواستم بگم نه که خواهرم که میخواست تحقیر شدنم رو ببینه گفت راست میگه باید بکشی
منم دیدم چاره ای نیست کشیدم پایین سریع کشیدم بالا و خواهرم شروع کرد ب خندیدن
این دفعه افتاد به خواهرم پسرداییم گفت یه چی میپرسم راستش رو بگو
گفت بپرس
گفت میدونی سکس چیه
خواهرم جا خورد
گفت بگو اینحا غریبه نیست داداشت همین الان داشت فیلمشو میدید
من میخواستم حرف بزنم که گفت مگه الکی میگیم
هیچی نگفتم خواهرم یه نگا ب من کرد گفت اره میدونم
گفت اوکی
چند دور گذشت و چن تا کار سکسی بین منو پسرداییم شد تا رسید باز ب خواهرم که پسرداییم گفت ایندفعه باید جرات باشه خواهرم دیگه بعد از اون سوال یکم راحت تر بود گفت باشه
پسرداییم گفت باید بری تو اتاق از کونت عکس بگیری بیای خواهرم گفت نه دیگه
منم پشت پسرداییم رو گرفتم چون کینه ازش داشتم گفتم چرا قانون بازیی دیگه تازه عکسه خجالت نداره مگه من شلوارمو کشیدم پایین خجالت داشت
بع ۲ دقیقه راضی شد گوشی شو ورداشت رفت تو اتاق پسردایین دستم رو گرفت رفتیم پشت در اتاقش که یهو درو باز کردیم دیدم شلوارو دراورده انداخته رو تخت مارو دید که یهو پرید رو تخت پتو رو خودش کشید و گفت خیلی بیشعورین بغض کرده بود یکم ناراحت شدم یع دفعه ای پسر داییم رفت رو تخت گفت چیزی نشده که ناراحتی
خودشم شلوارشو تا اخر کشید پایین شرتش رو در اورد گفت بیا توهم ببین خواهرمم نگاه کرد یه لبخند زد گفت خیلی بی ادبین بعد پتو رو زد کنار اومد بیرون همونجوری بدون شلوار فقط پاهاشو بهم چسبونده بود یه دفعه ای برگشت ب من ب پسرداییم گفت اونم لختش کن اونم سریع منو گرفت هر چی تنم بود دراورد لخت لخت شدم هجوم بردم سمت خواهرم دستاش رو گرفتم میخواستم لباسش رو دربیارم نمیتونستم که پسرداییم کمکم کرد درش اوردیم خواهرم لخت شده سینه های کوچولوش نمایان شدن با یه دست جلوی کصش رو گرفته بود با یه دست حلوی ممه هاش رو میخواست مارو بیرون کنه که پسرداییم رفت بغلش کرد انداختش رو تخت گفت تو که میدونی سکس چیه نمیخوای امتحانش کنی؟
خواهرم گفت چی میگی
گفت مگه اشکالی داره
منم گفتم اجی توروخدا بیا امتحان کن ضرر نمیکنی
اونم ک کامل جا خورده بود جواب نداد
پسرداییم اروم دستش رو از روی کصش کنار داد منکه دیدم خیلی خشری شدم منم رفتم بغل خواهرم گفت نه نمیخوام پسرداییم گفت اگع خوشت نیومد قول میدم ادامه ندیم گفت نه نمیشه من او وسط فقط محو بدن لخت خواهرم بودم پسر داییم پاشد خواهرمم رفت لباساش رو پوشید منم همینطور ما رفتیم تو هال خواهرم تو اتاقش رفتیم پایین هیچکدوممون حرفی نزدیم
خواهرم بعد نیم ساعت تازه از اتاق در اومد گفت یه شرطی داره بزارم این کارو کنین
منتظر موندیم ببینیم چی میگه
گفت هر کاری میگم باید انجام بدین پسرداییم گفت چشم گفت پاشین بیاین اتاقم ما هم رفتیم رسیدیم خواهرم ب من گفت نیا تو هر وقت صدات کردم بیا من گفتم چرا گفت چون من میگم منم موندم پشت در در و بست و با پسر داییم رفتن تو
صداشون واضح بود
ب پسرداییم گفت فقط از جلو نکن گفت باشه
بعد از چند دقیقه یهو صدای جیغ بلند خواهرم اومد داد زد اروم تر گفت باشه از دوباره صدای جیغ اومد گفت درد داره پسرداییم گفت وارلین دارین گقتش اره از اتاق مامانم بیار یهو در باز شد پسرداییم لخت لخت بود منو دید که کیرم تو دستمه یدفعه خواهرمو از پشت دیدم که داگی شده و سوراخش دقیقا جلو چشممه و یه دستش هم روی کصشه داره میمالش از دیدن این صخینه تمام بدنم لرزید و حس خیلی خوبی بهم دست داد پسرداییم اومد بهش گفتم توروخدا درو نبند التماست میکنم گفت باشه
من داشتم از پشت پسرداییم رو میدیدم که داره به سوراخ کون خواهرم وازلین میزنه و همزمان انگشتش میکنه
خواهرمم اروم آه و آه میکنه من هر لحظه بیشتر ب جنون میرسم
پسرداییم وازلین و ول کرد و اومد پشت خواهرم اروم کیرش رو گزاشت دم سولاخ خواهرم اروم اروم فرو کرد تو تا اینکه تا اخر فرو برد
شروع کرد به غقب جلو کردن که ناله های بلند خواهرم بلند شده و با بیشتر شدن سرعت تلمبه های پسرداییم صدای اونم بیشتر و بیشتر میشد و حشر منم همینطور در حال جق زدن بودم که آبم اومد و یه آه بلند کشیدم اما اونا هنوز ادامه میدادن
تا اینکه پسرداییم در حالی که میخواست ارضا بشه کیرش رو دراورد و کل آبش که خیلی هم زیاد نبود رو روی کمر خواهرم ریخت خواهرمم به پشت برگشتو روی زمین دراز کشید و کصش رو میمالید
پسرداییم رو صدا زد که کیرش رو بخوره اونم ازخدا خواسته سر ابجیم رو گرفت و کیرش رو محکم تا اخر فرو کرد که خواهرم عوق زد و کیرو رو از دهنش بیرون اورد داد زد اروم تر پسرداییمم گفت باشه خود خواهرم اروم کیرو با دستش گرفت چون اولین بارش بود(البته فک کنم😂)درست بلد نبود و فقط زبونش رو روی کیر میمالید
یه ۵ یا ۶دقیقه ای خورد بعدش بلند شد رفت با همون وضع رو تخت دراز شد منم پشت در داشتم میدیدم که اومدم تو
خواهرم منو دید گفت چرا اومدی برو بیرون
گفتم من چ…
گفت تو چی
گفتم نمیزاری منم اینکارو بکنم
گفت نه نمیشه
خواهش کردم
گفت ب ی شرطی
گفتم باشه قبوله
گفت باید اول خودت به آرش(پسرداییم) بدی
گفتم یعنی چی
گفت برای اینکه من بهت بدم قبلش باید جلوی من ب آرش بدی
من نمیدونستم قبول کنم یا نه داشتم فک میکردم که پسرداییم گفت اشکال نداره حال میده امتحانش ضرر نداره
منم قبول کردم
پسر داییم اومد شرتمو کامل کشید پایین و لباسمو دراورد وازلین و اورد و منو داگی کرد مشغول شد ب چرب کردن
منم یکم استرس داشتم
وارلین و گزاشت کنار یکم انگشت کرد خوشم اومد بعد پاشد اروم اروم کرد تو وقتی کامل رفت یه آخ بلند گفتم ک خنده خواهرم بلند شد پشتم بهش بود نتونستم قیافه اش رو ببینم ولی مطمئن بودم اونم مث خودم که از گاییده شدنش لذت بردم داره از گاییده شدنم لذت میبره
یه چند ثانیه کیرش رو توم نگه داشت شروع کرد عقب جلو کردن منم ک دردم میومد هر بار ک عقب جلو میکرد یه آی بلند میگفتمو اونم دفعه بعد محکم تر فرو میکرد یه ۳۰ دقیقه بود ک میکرد زمان از دستم در رفته بود ناخودآگاه کیرمو گرفتمو شروع کردم جق زدن که آبم اومد و اونم چند دقه بعد ابش اومد منو ول کرد بیحال افتادم زمین کونم میسوخت همین بین لبخند خواهرمو میدیدم
ب خودم اومدم گفتم الان باید بدی دیگه
گفت اول باید بخوریش فک کردم مال خودش رو میگه رفتم سمتش گفت اینو نه مال آرش رو
منکه اب از سرم گزشته بود گفتم باشه
اومد جلو دهنم رو باز کردم کرد تو دهنم با زبونم یکم وررفتم خودش بعد ۳ دقه کشید بیرون دندونام اذیتش میکرد
بعد اینکه خوردنمم تموم شد رفتم سمتش که گفت نمیشه نمیتونی منو بکنی
گفت اما تو قول دادی اگه نزاری ب مامان و بابا میگم ک با پسردایی…
اینو کامل نکرده بودم زد زیر گوشم محکم میخواستم بزنمش که پسرداییم منو گرفت نزاشت گفتم ولم کن
گفت نمیشه
یهو خواهرم گوشیش رو از زیرش دراورد نشون داد که وقتی آرش منو کرده فیلم کامل گرفته و تو بعضی از صحنه ها صورتم کامل افتاده و من نفهمیدم من تعجب کردم و ب غلط کردن افتاده بودم گفتم توروخدا اینو پاک کن نزار کسی ببینه
گفت تا پسر خوبی باشی و ب کسی چیزی نگی و هر چی بگیم انجام بدی اینو کسی نمیبینه
گفتم باشه فقط لطفا هیچکی نبینه
گفت حالا هر کاری میگم بکن…
گفتم باشه
پاشو دراز کرد و گفت بکن دهنت
منم این کارو کردم این وسط هر بار که پاش از دهنم درمیومد باهاش یکی میزد تو دهنم منم گریم گرفته بودو گفتم چرا اینکارو میکنی که یکی دیگه زد تو دهنم گفت تا نگفتم حرف نزن منم گفتم چشم
همونجوری لخت اومد نشست رو زمین ۵ بار پشت سر هم تف کرد رو یه نقطه و گفت همشو بخور منم با این ک حال بهم زن بود اما مجبور بودم رفتم خوردم(پسرداییم اینجا همینجوری داشت منو تماشا میکرد)
بعدش پاشد گفت پاشو پاشدم یه لقد زد بهم گفت احمق مث سگ چهاردستوپا منم داشت به خودم از درد میپیچیدم که از موهام گرفت کشوندم اول پرتم کرد جلوی حموم بعد یه لقد زد دم کونم و گفت برو حموم منم رفتم
سبد لباس کثیفا رو پرت کرد زمین و نصف لباساش پرت زمین شد بهم گفت از بین لباسا سوتینا و شرتای منو یکی یکی با دهن میگیری بر میداری میاری تو اتاق سریع
منم هر چی میگفت مجبور ب اطاعت بودم اینکارو کردم
یبار یکی از لباسا رو با دستم اوردم از دستم گرفت دهنمو باز کرد بزور کرد تو دهنم تا ۵ دقیقه نزاشت دربیارم
وقتی همه شونو اوردم
دونه دونه همه رو دید و یه شرت و سوتین ست رو با پا نشون داد گفت تا ۲۰ میشمارم سریع پا میشی این دوتارو میپوشی اگه دیرتر بشه میبندمت ب تخت انقد میزنمت بیهوش چی منم از ترس سریع پاشدم دوتا شونو ورداشتم انقد از ترس لرز افتاده بود تو بدنم وسط راه یبار افتادم کل عضلاتم درد گرف
رفتم پوشیدم داشتم از خودم خجالت میکشیدم ک گزاشتم باهام همچین کاری کنه
سریع رفتم پیششون وارد اتاق شدم دیدم داره کیر آرش رو میخوره منم نگاه کردم گفت ب چی نگا میکنی
گفتم هیچی غلط کردم
گفت چقد بهت میاد بعد رو ب ارش گفت میبینی چه دختر ملوسیه منم از شدت خحالت سرخ شده بودم و نمیدونستم چیکار کنم
گوشیشو ورداشت یه عکس گرفت گفتم چیکا میکنی
گفت خفه ب تو چه
منم هیچی نگفتم

گفت میبینی توهم چه سینه های خوردنیییییی داری فقط من نیستم

من تازه یادم اومد ماجرا از چ قراره بهت زده وایسادم گفت وقتی همینارو فرستادم برای ارمان و ماهان(همون پسرخاله هام)میفهمی ب کی باید بگی سینه کوچولو
گفتم تورو خدا هر کاری بگی میکنم اینکارو نکن
گفت چیشد میبینم مث سگ ترسیدی
باشه فقط ب ی شرط نمیفرستم
گفتم هر چی باشه قبوله گفت بیا اینجا دراز بکش منم رفتم
گفت قراره روت بشاشم مشکلی ک نداری
منم از دوباره هنگ کردم ولی هیچی نگفتم
اونم دید هیچی نمیگی کارش رو انجام داد اول گفت دهنتو باز کن منم باز کردم
اونم دقیقا استایل دستشویی رو گرفت که یهو با فشار شاشش ریخت روم نصفش رو دهنم ریختو برقیش روی صورت و گردنم میخواستم تف کنم بیرون که یهو با کونش نشست رو صورتم گفت ی قطره تف کنی ب ارشم میگم بشاشه روت منم ک وضعیت رو خیلی خراب دیدم و داشتم خفه میشدم با همه حالت تهوعی ک داشتم هر چی دهنم بودو قورت دادم اونم ک مطمئن شد پاشد از روم
گفت فعلا باهات کاری ندارم هر وقت بخوام باید همین کارارو برام بکنی وگرنه ابروت پیش کل فامیل میره
منم ک واقعا عصبانی بودم فقط اون لحظه دنبال ی راه حل بودم ک از این شر خلاص بشم ی فکری ب ذهنم اومد ب خواهرم گفتم من حالم بهم خورده بزار برم دستشویی
گفت برو تا همه جا رو ب گند نکشیدی رفتی دیگه برنگرد گفتم باشه
رفتم از تو هال گوشیمو ورداشتم زدم رو فیلم رفتم دم اتاق دیدم بله از دوباره خواهرم کیر پسرداییم رو کردخ دهنش بدون سر و صدا از ساک زدنش ۵ یا ۶ دقیقه فیلم گرفتم ک یهو خواهرم پاشد و تونستم لخت کامل با چهره اش رو تو فیلم داشته باشم
بعد پسرداییم ازش لب گرفت و خواهرم برگشت و پسر داییم کونش گزاشت یه چند باری اروم عقب جلو کرد و چون از دفعه قبل گشاد شده بود دیگه جیغ نزن و فقط اه اه میکرد منم همه اون مدت فیلم میگرفتم
بعدش کارشون تموم شد باز یکم لب گرفتنو خواهرم لباساش رو پوشید رفت رو تختش و پسرداییم میخواست بره کنارش ک گفت نمیخواد برو پیش اون کصخل (منظورش من بودم)
اونم گفت باشه لباساش رو پوشید
اومد تو حال پیشم منم تا اون لباساش رو میپوشید فیلم رو قطع کردم یه کپی ازش گرفتم و توی یکی از این نرم افزارایی ک فیلم مخفی میکنن مخفی کردم و نسخه اصلیش رو روی گالری نگه داشتم
وقتی اومد گفت چطوری حال داد
گفت ب تو بیشتر حال داد خیلی اشغالی
گفت درس حرف بزن میگم از دوباره بیاد بشاشه دهنتا
گفتم هیچ غلطی نمیتونه بکنه
بعدش بلند صدا زد پریییا
فک کرد میترسم اما عکس العملی ندید
پریا هم با یه شرت و سوتین و گوشی دستش اومد رو پله ها منم همونجا ۴ یا ۵ تا عکس گرفتم
گفت حالا جرات داری جلو خودش بگو
گفتم هیچ غلطی نمیتونی بکنی رو
خواهرم گفت چی
گفتم دیگه هیچ غلطی نمیتونی بکنی
گفت تنت میخاره ها … تلگرامتو وا کن
منم رفتم تلگرام فیلمی که از کون دادن من ب ارش و عکسم با سوتین رو فرستاد زیرش نوشت کی هیچ غلطی نمیتونه بکنه توله سگ
منم رفتم یه تیکه ۵ دقیقه ای از ساک زدنش برای پسرداییم رو فرستادم گفت این چیه
باز کرد قشنگ جا خورده بود
گفت تو اینو کی گرفتی
گفتم ب تو ربطی نداره
اونم هیچی نگفت
رفت تو اتاقش
بعدش ب پسر داییم گفتم دید هیچ غلطی نمیتونه بکنه
اون شبش حدود ساعتای ۹ و نیم مادرم اومد دنبالمونو ۳ نفری با ی ماشین رفتیم خونه پدربزرگم شامو اونحا خوردم و شبم همونحا خوابیدیم
چن سال بعد اون ماجرا فهمیدم پسردایی و خواهرم حتی قبل این ماجرا رل بودن اونشب فقط بخاطر تحقیر من اون برنامه رو ریخته بودن

پایان

دوستان اگه یادتون باشه اولش گفتم این داستان واقعی هست اما اینو گفتم ک خوندنش براتون جذاب تر بشه و این داستان اصلا واقعیت نداره احتمالا خودتون اخرای داستان متوجه این شدین(اکر غلط نوشتاری هم داشتم معذرت میخوام)
ممنون از این که این داستان تا پایان خوندید،❤️🧎

نوشته: Amir


👍 20
👎 23
82201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

878965
2022-06-12 01:27:29 +0430 +0430

خوب شد گفتی واقعی نیست،وگرنه باورمون میشد.


878994
2022-06-12 02:30:27 +0430 +0430

خوب بود
جالب بود

خسته نباشی

بازم بنویس تو این سبک

1 ❤️

879006
2022-06-12 02:57:10 +0430 +0430

خوب بود.👍👍👍✋

1 ❤️

879024
2022-06-12 06:32:44 +0430 +0430

خیلی خوب بود

1 ❤️

879025
2022-06-12 06:37:47 +0430 +0430

ولی در کونی بودنت شکی نیس خواستی بیا تا یه کیر خوب بدم بهت

3 ❤️

879062
2022-06-12 13:20:50 +0430 +0430

کیرم تو اکن مغز داستان نویسی تخیلیت

0 ❤️

879108
2022-06-12 19:30:40 +0430 +0430

داستانت قشنگ بود ولی آخرش خراب کردی

1 ❤️

879118
2022-06-12 22:37:06 +0430 +0430

خوب بود
اخرش رو اینجوری تموم نمیکردی بهتر بود

0 ❤️

879178
2022-06-13 04:25:35 +0430 +0430

شوهر خاهرم‌ منو‌ میکرد. منم فک میکردم کسی نمیدونه. بعدا فهمیدم ابحیم می‌دونه و بعضی وقتا یواشکی نکاه می‌کنه از لای در و خوشش میاد من‌به شوهرش کون میدم. حتی الان که چندین سال گذشته و متاهل شدم بازم فکر اینکه کیری که ابحیمو می‌کنه منم‌کرده حشریم می‌کنه

1 ❤️

879535
2022-06-15 00:32:59 +0430 +0430

خصوصی میدی؟ سوال دارم ازت

0 ❤️

883575
2022-07-07 05:47:42 +0430 +0430

گلی جونم تا اونجا که پسر داییت و خواهرت میرن اطاق بد نبود ولی کارشون که تموم شد و تپ رفتی و گفتی نوبتت دیگه از اونجا واقعآ 💩دی در کل نه دیس میدم و نه لایک و حقیقت بقیه داستانت کلا چرت و پرت و تخیلاتت هست اون قسمت اولش هم واقعی نیست فکر نکنی خرمون کردی ما هم باور کردیم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها