برده ی زنم شدم

1401/05/03

سلام اسم من امیره و میخوام داستان زندگیمو براتون تعریف کنم که مربوط میشه به سال ۹۳ اون زمان ۲۶ سالم بود و تازه ازدواج کرده بودم اسم زنم رکسانا بود یه زن درشت اندام به سینه و باشن توپر و حسابی جذاب با موهای چتری تقریبا دو ماه از ازدواجمون گذشته بود و همه چی داشت خوبو عالی پیش میرفت ولی بعدش رکسانا به مرور رفتارش عوض شد رفتار سلطه گری پیدا کرده بود هی دستورا میداد بالهن بد صحبت میکرد منم اوایلش هیجی نمیگفتم تا یه مدتی به بعد باهاش رابطه ام داشت سرد میشد یه شب وقتی رسیدم خونه دیدم داره فیلم نگاه میکنه تا منو دید سریع خودشو جمع کرد سلام با استرس کرد منم گفتم سلام چی شده ترسشو قورت دادو گفت هیجی گفتم پس چرا ترسیدی من امدم گفت به تو چه مگه باید به تو جواب پس بدم بعد رفت تو اتاق چند روزی گذشتو بعده چند روز داشتم یواشکی به حرفاش گوش میکردم که میگفت اره میخوام برده بگیرم با دوستش هلیا صحبت میکرد منم گفتم وااا تو قرن ۲۱ برده ؟
خلاصه بعده چند روز امد پیشم باهام صحبت کرد یه اب پرتغال داد دستم خوردم بعدش بی هوش شدم به هوش که امدم دیدم بسته شدم به تخت که رکسانا و هلیا داشتن باهم صحبت میکردن لباس های برهنه پوشیده بودن منم با دیدنشون سیخ شدم حسابی که هلیا گفت نگاه نگاه چه برده بیشعوری داری رکسانا اونم گفت نگران نباش الان درستش میکنم یه چستیتی برقی بهم وصل کرد بایه قلاده گفتم اینا چیه بازشون کن بایه کنترل تو دستش بهم شوک وارد کرد دادم رفت هوا خندیدن جفتشون گفت گوه زیادی نخور از این به بعد برده منی فهمیدی گفتم خفه شو دستامو باز کن تا حالیت کنم دوباره شوک داد این بار به تخمام واقعا دردش وحشت ناک بود گفت حتی اگه بازتم بکنم هیج گوهی نمیتونی بخوری بعدش یه دستمال گرفتن رو صورتم بیهوشم کردن دوباره بیدار که شدم دیدم تو قفسم دقیقا تو اتاق رکسانا گفت تا یاد نگیری مثله سگ رفتار کنه همین تو میمونی دوباره بهم یه شوک دیگه داد رفت چراعارو هم خاموش کرد سیع کردم چستیتی رو در بیارم نمیشد سریع به دستاو کیرم شوک خیلی قوی میداد همینطور قلاده بعد چند ساعت دیدم صدای مرد میاد که دارن باهم خوشو بش میکنند دوتا مردو دوتا زن تقریبا سه چهار ساعت باهم بودن بعدش رفتن امد تو اتاق گفت خب ؟ بازم میخواهی شاخو شونه بکشی ؟
سرمو انداختم پایین گفتم نه
گفت چی ؟
گفتم نه
گفت نه و زهر مار
نه ارباب فهمیدی اشعال دوباره شوک داد اینبار بیشتز نگاه داشتش منم گفتم چشم ارباب منو ببخشید ارباب غلت کردم اونم خندیدو گفت خوبه یاد میگیری
بعدش اوردتم بیرون گفت باید بهش عادت کنی میتونی دستشویی و حموم کنی ولی نمیتونی دیگه تا من نخوام ارضا بشی گفتم بله چشم اون شب گذشت با بدبختی خوابیدم صبحش رفتم سرکار که هلیا بهم پیام دادو گفت حیوونی ما چطوره جوابشو ندادم بعده چند دقیقه یهو دوباره به کیرم شوک وارد کرد بهم زنگ زدن گفت کونی اشغال بار اخرته جواب ارباباتو نمیدیا گفتم گوه خوردم غلت کردم یه بار دیگه شوک داد اشکم در امده بود رسیدم خونه گفت لباساتو در بیار برو قلاده تو بزنو بیا رفتم انجام دادمو امدم گفت ببین باید یه چیزی رو خوب متوجه بشی از این به بعد من با تو سکسی ندارم فقط میتونی اندام های جنسی منو هر وقت بهت نیاز داشتم بلیسی هر کاری بخوام باهات میکنم هر موقع و هر لحظه داشتم با بغض نگاش میکردم و گفتم بله چشم گفت خب زنگ بزن بگو تا دوهفته کار داری نمیتونی بیای سرکار منم همین کارو کردم بعدش هلیا امد گفت ارباب هلیا میبرد اموزشای کاملو بهت میده تا بفهمی چی هستی و کی هستی بعدش پاشد از خونه رفت با یه ارایش غلیظ هلیا دستو پامو بست جلو تلوزیو برام چند تا فیلم ارباب برده گذاشت بعده اتمام فیلما امد که تمام پوزیشن های تو فیلمو روم اجرا کنه اول گفت پاهامو بلیس منم کردم بعد امد توف انداخت تو دهنم یه چوب که از قبل اماده کرده بودو اورد میزد به باسنم از درد داشتم میمردم بعدش یه دیلدو اورد شروع کرد منو به گاییدن دیدوه زیاد بزرگ نبود قبلشم کونمو شستشو داده بودم اولش میگفت ساک بزن منم میزدم بعدش شروع کرد اروم اروم اول انگشت کرد بعدش دیلدو رو کرد تو کونم اروم اروم منم دردم میومد اه میکشیدم گفت این کوجیکه است باید سیع کنی با بزرگه بهمون خدمت کنی توله سگ خلاصه بعده چند روز همه چیو بهم یاد داد بعدش زنگ زد به رکسانا پاشه بیاد توله سگشو تحویل بگیره رکسانا زمانی که امد چیزی که میدیم باور نمیکردم با دوتا نره خر کیر کلفت امده بود خونه باهاشونم هی لاس میزد اوناهم هی میمالوندنش این صحنه رو دیدم میخواستم گریه کنم دستو پاهان داشت میلرزید که رکسانا کنترلو نشون دادو گفت نیایی بد میبیتی بدوو چهار دستوپا رفتم جلو گفت خب بجمب میخوام مردونگی تو ازت بگیرم یالا پاهای مستر نیما رو ببوس کونی اولش اکراه کردم ولی مرده گردنمو گرفت برد جلو کفشش صورتمو کبوند به کفشش گفت بدو یالا لیس بزن سگ کونی منم شروع کردم لیس زدن بعد کفشاشونو یکی یکی در اوردم در اخرم رکسانا روم سوار شدو رفتیم تو اتاق اوناهم مثله وحشیا لباسای رکسانارو در اوردن بردنش رو تخت رکساناهم امد دوتا گیره سفت زد به نوک سینه ام وصلش کرد به تخت از که بشینم فقط نگاه کنم چچجوری میکردنش سینه شو تو دستاشون گرفته بودن فشار میداد مثله جی تلمبه میزدن تو کص و کونش هی ازش لب میگرفتم یکی شون داشت ابش میومد گفت بریز تو دهن این توله کیرشو تا ته کرد تو دهنم تلمبه میزد تا ابش کامل امد تو دهنم مزه وایتکس میداد واقعا افتضاح بود اون یکی داشت تو کص رکسنا تلمبه میزد قلادهمو کشید برد زیر خایه اش گفت تخمامو بلیس منم شروع کردم لیسدن تا تحریک بشه و ابش بیاد ابشو دقیقه اخرم در اورر همه رو ریخت رو صورت من بعدش یه دره شروع کردن لاس زدن با رکسانا و یه چند تا لب گیری سکسی و بعدش رفتن میخواستم بلندشم بگیرم بزنمش تا بمیره ولی نمیتونستم بغض وجودمو گرفته بود نمیدونستم باید چیکار کنم از یه وری هم تخمام نیاز به ارضا شدن داشت اجازه شو نمیدا شروع کردم اروم اروم گریه کردن که امد دید گفت جته تخمامو دید که قرمز شده گفت اخی میخوای ارضا بشی ؟
منم گفتم اره لطفا التماس میکنم گفت خیله خوب باشه الان ترتیبشو میدم نترس زنگ زد زه هلیا گفت زود با سگت بیا اینجا هلیا با به مرده دیگه که اونم یه برده بود امد گفت بیا یه بازی گفت چی گفت بیا سگارو بندازیم به جون هم هرکی برنده شد میتونه خودشو ارضا کنه گفت اووویییی چه عالی یالا سریع کشتی بگیرید منم با بدبختی کبوندمش زمین و برنده شدم گفت خوب توله سک کونی وقت جایزته بردن دستو پاهامو بستن چستیتی رو در اوردن بعدش اون پسره رو صدا کردن گفتن بیا اینقدر براش ساک بزن تا ارضا بشه منم دوست نداشتم هنجنسبازی زو گفت چیه فکر کردی اجازه میدم یا من خودتو ارضا کنی ؟
نخیر سگ با سگ باید ارضا بشه شروع کرد ساک زدن بعده پنج دقیقه ابم داشت میومد گفت سریع ابشو نگه دار تو دهنت اونم این کارو کرد گفت خب برو حالا بریز تو دهنش من دهنمو بسته بودم دوتایی به ضور بازش کردن اونم ریخت همه رو تو دهنم بعد گفتن خوب دوتا لبم بگیرو بریم اونم لب ازم گرفت داشت حالم بد میش واقعا نمیتونستم تخمل کنه دوباره چستیتی رو بهم زدو رفتیم از اون موقع تا یک سال کامل سگو حیوونش بودم باهرکی میخواست میخوابیدو سکس میکرد منم مجبور میکرد همجنسبازی کنم تا این که دیگه به جوش امدم یکی رو پیدا کردم که قفل بازکن باشه داستانو براش تعریف کردم اولش باور نکرد ولی وقتی بهش نشون دادم پشماش ریخت گفت این کیه چه روانیه که باهاش ازدواج کردی منم گفتم شده دیگه خواهش میکنم کمکم گن همین الان ۵ میلیون میدم بهت اونم با بدبختی چستیتی رو درش اورد یه حس فوق العاده داشتم اون موقعی که چستیتی رو در اوردن مثله زندانی میمونه که از زندان ازاد شده بغضم گرفته بود بعد خودمو جمع کردم بهش پیام دادم گفتم امشب خونه نمیام میرم جایی پیام دادو گفت باشه گمشو امشب میخوام سه تا گولاخ بیارم شانس اوردی مگرنه تاصبح میدادم بهشون سرویس بدی حیوون منم رفتم خونه دوستم بهش جریانو گرفتم گفتم میخوام برم به پلیس بگم گفت نه اول باید عذاب بکشه بعد گفتم چطوری گفت تمام اون بلاهارو سرش میاریم نگران نباش شماره هلیا رو دادم بهش زنگ زد هلیا باهاش قرار گذاشت کشوندیمش کوچه خلوت جون تمام این ماجراها تقصیر اونه اون رکسانارو تحریک کرد تا منو برده کنه بعدش دزدیدمش بردیمش ویلای رفیقم تو لواسون توی زیرزمینش هبسش کردیم دستو پاهاشو بستیم خیلی جیغو ناله میزد که رفتم پایین منو دید گفت حیوون چه‌ غلتی داری میکنه بیا دستامو بازکن اشغال منم شروالمو کشیدم پایین دید که بهم چستیتی وصل نیست شوکه شد و ترسید رفتم جلو چنتا از ته دل چک محکم زدم تو صورتش که به التماس افتاده بود منم ولش کردم بعد گفتم به این زودی خونه نمیری زنیکه خانوم با گوشیش زنگ زدم رکسانا گفتم بکشونش اینجا مگرنه تورو جای اون شکنجه میکنم اونم باترس قبول کرد زنگ زدم برداشت گفت اول روکسا جون گف جونم عزیزم گفت میتونی بیایی به این ادرس ادرس یه کوجه خلوت تو تهراتو بهش دادیم که شک نکنه گفت اره عزیزم ولی برای جی چیدشه گفت هیجی یه وسیله ای هست که میخوام بهت بدم مخصوص خودت گفت عزیزم ازت ممنونم میدونی میخوام چیکار کنم ؟ گفت چی گفت میخوام این حیوونو عقیمش کنم اینقدر بهش شوک بدم خخخخ اونم خندیدو طبیعی جلوه کرد خلاصه رفتیم رکساتا رو ام اوردیم خیلی جیغو داد میکزد که هلیا رو دید به چه روزی افتاده بعد چشاش به من افتاد و دید کنترل روز زمینه سریع برش داشت امد بزنه دید کار نمیکنه شروالمو کشیدم پایین دید دیگه چستیتی ندارم ترسید گرفتم باهاش دعوا کردم چندتا مشت محکم تو صورتش خابوندم بستمش به صندلی گفتم از اینجا سالم بیرون نمیری رفتم سوزن اوردم چندتا وصل کردم به نوک سینه هاشون دردشون هوا رفت منم داشتم لذت میبردم بعد چند تا نخ قلاب وصل کردم به دو طرف کشیدمشون به عقب همیتجوری جیغو داد میکردم تو هون حالت دوتا ویبراتور اوردم جور وصل کردم که رو کصشون باشه تا ارضا بشن وقتی ارضا شدن دستاشونو باز کردم گفتم یالا بلیسید حرومی ها اوناهم از ترسشون این کارو کردن خلاصه بعده یه هفته شکنجه مدامو کلی گرفتن فیلمو عکس ازشون ولشون کردم تا برن اونم نه همینجوری بردیمشون سمت بیابون سرخه حصار همونجا ولشون کردی گفت ما اینجا تلف میشیم که گفتم توکه تو جندگی محارت داری که یکی را پیداکن که بکنت شایدی هم برسونت تقریبا ساعت ۴ صبح رسید خونه با پای جر خورده و خسته بهش امون ندادم از گردن گرفتمش سریع بردمش تو اتاق کردمش تو قفس خیلی التماس میکرد خواهش میکنم بزار بیام بیرون خواهش میکنم منم گفتم یا خفه میشی یا مبرمت توالت میرینم تو دهنت تا خفه بشی اونم خفه شد فرداش زنگ زدم به هلیا تحدیدش کردم گفتم گوه زیادی بخوری اول از همه دهن تورو میگام اونم باشه باشه هیج کاری نمیکنم قول میدم فرداش رفتم رکسانارو کشیدم بیروم اول یه ذره ابو غذا بهش داد بعدش بردمش تو اتاق شرول کردم دستاشو از جلو بستن بعد با همون چوب میزدم کف پاش تا کامل زخم نشست رو پاش دیگه هیجی از جای سالم براش نمونده بود نمیتونست رو پاهاش وایسه باید چهار دستوپا میشد شده بود سگ شخصیم منم لباساشو در اوردم سریع همون قلاده رو زدم بهش با همون ظرف غذای سگی که جلوم میزاشت بعده دوماه شکنجه مدام گفتم دیگه نمیخوامت باید طلاق بگیریم بری گمشی از زندگیم بیرون همین کارم کردیم مهریه شو دادم وسایلشو جمع کرد رفت سال ۹۵ از هم دیگه جدا شدیم بعده چند وقت خبرش رسید بهم که رفته المان بایه ایرانی و المانی ازواج کرده منم سال ۹۷ محاجرت کردم به کانادا الانم توی یه شرکت نرم افزاری توی تورنتو کار میکنم چند وقت دیگه هم اقامتمو میگیرم از زندگی مم راضی ام چند وقتی هم میشه که بایه ایرانی کانادایی به اسم مریم دوست شدم خیلی دختر خوبیه و خوشگلو جذابه

نوشته: Amir.slave


👍 13
👎 28
92901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

886880
2022-07-25 00:57:28 +0430 +0430

چقد کستانت غلط داشت…کیر بروسلی توی نگارشت

1 ❤️

886893
2022-07-25 01:35:18 +0430 +0430

قابل خوندن نبود
حیف نصفش که خوندم ، داستان کون دادن به معتاد کشش بیشتر از مال تو بود
خودت حساب کن دیگه و ننویس

3 ❤️

886907
2022-07-25 01:55:29 +0430 +0430

جدا از اینکه قطعا زیر ۱۵ سال سن داری یه نصیحت بهت میکنم حتما پیش یه روانشناس خوب برو قطعا گذشته خوبی نداشتی و از این بابت متاسفم برات.اما این حجم از کینه و عقده که قطعا تو ناخودآگاه شماست و ربطی به این داستان سراسر تخیلی نداره تو آینده آسیب های جدی به خودت میزنه
موفق باشی

0 ❤️

886926
2022-07-25 03:03:08 +0430 +0430

ملوم بود تخیلیه ولی بد نبود
.صحنه سازی و جزییات پردازی ضعیف بود اما داستان ت میتونست بهتر باشه

1 ❤️

886930
2022-07-25 03:18:23 +0430 +0430

داداش دمت گرم خوب بلایی سرش اوردی انشاالله هرجا هستی موفق و سلامت و پیروز باشی نوش جونت که اینکار ها رو سرش اوردی .

1 ❤️

886932
2022-07-25 03:25:40 +0430 +0430

تو راست میگی کونی

0 ❤️

886952
2022-07-25 06:01:52 +0430 +0430

واقعا کمتر جق بزنید …باور کنی این وقتی که گذاشتی بنویسی دوبار جق میزدی بهتر بود .اوسکل

0 ❤️

886957
2022-07-25 06:45:51 +0430 +0430

بقدری بی ارزش و ناچیز بود این متن مسخره که تا جایی که بادونفر آمد تو خونه کند بکنندش و گفت آمدم مردونگی‌ آت و‌بگثرم . بیشتر نخوندم آخه اولا کدوم‌مردانگی‌تو‌رو بگیرند ؟ دوم اینکه خجالت که نمی‌کشید بیشتر فقط حال آدم و‌بهم میزنید .اگر یک زن زیباترین زن عالم هم‌باشه مگه شهید کوسخول باشه قبول کنه اینطور زندگی‌و‌قبول کند . اما اگر روزی هم چنین چیزی واقعیت داشت میزنم همشون و یکجا می‌کشه راحت میشه . نمی‌دونم مگه خانم های اینطوری دچار بیماری هستند و عقده دارند سعی میکنند با آزار مرد خودشون و ارضا کنند . چه‌لزومی دارد اصلا حتی اگر یک مرد قدرت مردانگی ضعیفی هم داشته باشه باز چنین‌حقی نباید داشته باشند که چنین کاری کنند . مانند این هست که یک‌زنی که سرد مزاج هست یا قدرت باروری نداشته باشه آنوقت بعنوان برده باهاش رفتار شود ًًاینکه برخی از مردها آنقدر احمقانه رفتار میکنند که بخاطر لذتی که ببرند التماس میکنند و خودشان را حقیر میکنند که چنین رفتاری از سوی ژنها مشاهده میکنند بنظرم باید این زنها التماس کنند تا یک مرد اجازه بده این نوع از زنها بیان برایش ساک بزنند . نه بیشتر و باید ژنهایی که چنین اخلاقی دارند رو با شلاق سیاه و کبودشان کرد تا رفتار انسانی را یاد بگیرند هیچ تعارفی هم ندارم . این چیزها همه از عملکرد شیطان پرست ها پیش آمده و رواج یافته توضیح دادنش برخی رو دچار ناراحتی میکند در حدی که دچار مشکل می‌شوند و هر اتهامی میزنند تا از جر خوردن بیشتر جلوگیری کنند .‌بهر حال نظرم این هست زنانی که اینچنین هستند و مردانی که اینگونه هستند را باید گرفت در مکانی عقیم شوند تا نتوانند هیچ نسلی داشته باشند و جامعه جهانی را تا این اندازه دچار مشکل کنند .

0 ❤️

886977
2022-07-25 09:54:15 +0430 +0430

اگر واقعی باشه خوب کاری کردی

1 ❤️

886996
2022-07-25 14:46:23 +0430 +0430

عقده اي طور بود

0 ❤️

886999
2022-07-25 15:02:20 +0430 +0430

خاک تو سرت و ک یرم تو کو ن زنت

0 ❤️

887021
2022-07-25 18:45:06 +0430 +0430

چه برد خوبی داشته که شما سرکاربودی اون خونه از همونجا شوک میداد بهت وبه غلط کردم میافتادی!واقعا سیستم کنترل از راه دورش باچی ارتباط برقرارمیکرد؟چرتوپرتا چیه تفت میدی.یعنی شما پدری مادری خانواده ایی یادوستی ندارین بخوادسراغتون بگیره وبیادخونه شما؟این چیزایی که گفتی فقط میتونه مضمون یک فیلم تخیلی باشه و بس

2 ❤️

887036
2022-07-25 21:39:57 +0430 +0430

من مثه بعضیا که حس کارآگاه زبل دارن و به واقعی یا ساختگی بودن داستان گیر میدن و توهین میکنن کاری ندارم،چون اینجا یه سایت اروتیک و کسیم قسم نخورده که تمام حرفا واقعی باشه، ولی شما که زحمت میکشی و وقت میذاری و تایپ میکنی،لااقل یه سناریو درست بنویس.
هر داستانی مبدا و مقصد،فراز و فرود و نقطه اوجی باید داشته باشه تا داستان جذاب و گیرایی داشته باشه
اینی که شما تعریف کردی بیشتر تشریح امیال و آرزوها و خواسته های بی دی اس امت بود
…به هر حال، با اینکه راستش من نپسندیدم ولی ممنون بابت تایپ داستانت

2 ❤️

887047
2022-07-25 23:40:59 +0430 +0430

کیرم تو ترشحات مغزت

1 ❤️

887093
2022-07-26 02:57:24 +0430 +0430

برگرفته از فیلم خورشید پشتش به ماست 😂

2 ❤️

887170
2022-07-26 18:49:44 +0430 +0430

معلومه هر بلایی که دوس داشتی سرت بیاد رو داستان وار اینجا نوشتی

2 ❤️

887179
2022-07-26 19:55:28 +0430 +0430

کسخل جان قبل از اینکه «هبس» کنه تو رو و »شروالت» رو پرچم کنه باید »محارت« به خرج می دادی و »تحدیدش« می کردی

دیکته صفر هم نمی شدی به نظرم

1 ❤️

890581
2022-08-16 17:21:57 +0430 +0430

بعد توم رفتی تورنتو اونم رفت المان حتما منم الان امریکام وسط سن دیگو

1 ❤️

890810
2022-08-18 01:55:56 +0430 +0430

فاک 😐

0 ❤️