بزرگتر از من

1397/11/27

سلام اسمم احسان و بیست پنج سالمه ماجرا که میخوام تعریف کنم برمیگرده به زمان بچگی تا هجده سالگی من یه رفیق داشتم که باهم بزرگ شدیم اسمش محمد بود وپدرش هم تو یه تصادف فوت شده بود و با مادرش تنها زندگی میکرد من همیشه با محمد تو خونشون درس میخوندیم مدرسه کنار هم میشستیم و مادرش تو درسا بمون کمک میکرد تا پونزده سالگی که ما هنوز به بلوغ نرسیده بودیم منو محمد حتی مثل دوتا دوقلو که بغل مادرشون میخوابن بغل مادرش میخوابیدیم پونزده ساله که شدم مادرم گفت دیگه خونه مادر محمد نمیخوابی شبا مادرش معذبه منم قبول کردم اونموقع هم من هیچ نظری بهش نداشتم چون مثل مادر خودم دوستش داشتم کیه که رومادر خودش نظر داشته باشه این ماجرا گذشت منو محمد دیگه به هجده سالگی رسیدیم مثل جوونای دیگه خوب غریزه جنسی مون فعال شده بود وبا مسائل جنسی آشنایی کامل داشتیم قصه از اونجاست که مادر محمد با اینکه یه زن چهل هفت ساله بود اما قیافش خیلی خوشگل بود ینی سن بالاش رو قیافش تاثیر چندانی نذاشته بود هروقت میدیدمش حالی به حولی میشدم عذاب اینکه اون مثل مادرمه اذیتم میکرد اما اون حس شهوتی که بش داشتم بیشتر اذیتم میکرد دیگه واقعا به هیچ چیز جز کردنش فکر نمیکردم کلی فکرو نقشه کشیدم اما به هیچ نتیجه ای نمیرسیدم من تواین فکربودم که من شاید فرض محال بتونم مخ فریده رو بزنم اما محمدو چیکار کنم اون که خونه اس تو این فکرا بودم که بعد چند وقت محمد گفت که میخوام برم شیراز پیش فامیلای پدریم مادرم باشون رابطه نداره برا همین میگه نمیام تو حواست بش باشه شب برو خونه ما حواست بش باشه تنها نباشه توکونم عروسی بود محمد گوشت داده بود دست گربه اونم به بهترین نحو ممکن که میشد گفتم کی میری کی میای گفت امروز میرم سه روز دیگه میام فقط مونده بود چطوری مخ فریده رو بزنم رفتو منم شب به مادرم خبر دادمو رفتم خونه محمدشام پخته بود خوردیم اون رفت تو اتاق منم تو پذیرایی جا برام انداخت وخوابیدم صبح سر صبحونه که نشسته بودیم سر سفره فهمیدم وقت اجرای نقشه اس گفتم فریده خانوم یه سوال بپرسم ناراحت نمیشین گفت تاچی باشه پسرم
گفتم پس ولش مطمئن نیستم میتونم بگم یانه
گفت حالا بپرس
گفتم قول میدی ناراحت نشین؟
گفت قول میدم بپرس
گفتم محمد یه روز بالاخره ازدواج میکنه شما تنها میشین قصد ازدواج ندارین
گفت نمیدونم احسان جان بعد از حسن دیگه نتونستم فکر کنم به مرد دیگه ای تمام تمرکزم تو خوب بزرگ کردن محمد بود وقتی بزرگ شد به همین فکر تو رسیدم یه روز محمدم میره سرزندگیش من نمیتونم وبالش باشم پس چطوری تنها زندگی کنم یه دفعه گریش گرفت منم بغلش کردم اونم رو حس مادرانه که بم داشت متوجه احساس واقعی من نشد عذاب وجدان دوباره اومده بود سراغم ولی هرچی به هدفم نزدیک میشدم بیشتر دلم میخواست وبیشتر حس شهوتم تحریک میشد
بعد صبحانه من رفتم خونه خودمون وشب ساعت هشت نیم نه اومدم شامو خوردیم گفتم فریده خانم اگه تواتاق میترسین بیام کنارتون اونم ساده تر از همیشه گفت ممنون میشم پسرم خوشحال میشم بعد مدت ها کنار پسر دومم بخوابم دوست دارم مثل قبلنا مامان صدام کنی گفتم چشم مامان جان
گفت قربون پسرگلم بشم گفتم مامان این که من کنارتون خوابیدم محمد نفهمه چون اون پسره وغیرت داره غرورش باعث خجالتش میشه گفت میدونم پسرم نمیگم بش رفتم بغلش کردمو سرشو گذاشتم روسینم وپتو رو انداختم رو خودموخودش واونم صورتم بوسید که منم همینکار کردم گفت دلم برا پچگیاتون که دوتایی بغلتون میکردمو مثل آهو میخوابیدین تنگ شده گفتم منم همینطور ولی من دیگه حس قدیمو ندارم گفت چرا یکم ترسیدم ومکث کردم گفت چرا مکث کردی گفت من بزرگ شدم ومثل هرمردی حس مردونه دارم شما هم که کنارمی حرفمو قطع کرد گفت ینی بم نظر داری من من کردم گف حرف نزن احسان فکر نمیکردم اینجور باشی
گفتم مگه تو حس شهوت نداری مگه نیاز جنسی نداری گفت دارم اما نه نسبت به تو که مثل پسرمی گفتم ولی من دیگه تورو مثل مادرم نمیدونم فریده من عاشقت شدم دلم تورو میخواد گفت تروخدا بس کن احسان گفتم نمیتونم هر روز که میگذره حسم بت بیشتر میشه بیا ترو خدا مثل زن شوهر باشیم گفت چطور میشه من به کسی که همسن بچمه ازدواج کنم آبروم نمیره؟ گفتم قرار نیس کسی بفهمه من میدونم و خودت گفت نمیدونم چی بگم احسان تو مثل پسرمی چطوری میتونم به ازدواج با تو فکر کنم گفتم من بت میگم لبامو گذاشتم روی لباش با ولع میمکیدم پنج دیقه همینطور بعدش گفتم پاشو گفت کجا گفتم تو حموم گفت نه احسان ت
رو خدا گفتم بیا فریده تو دیگه مال منی نمیخوام از دستت بدم بردمش تو حموم لختش کردم خجالت میکشید کوسش دیدم وای چقد حشری کننده بود حتی یدونه مو هم نداشت لاپا شو باز کردم شروع کردم کسشو خوردن آه آه ش فضارو پر کرده صداش میپیچید منو حشری تر میکرد بعدیه ربع تا مرز ارضا شدن بردمش اما نزاشتم ارضا شه گفتم نوبت توعه گفت چی گفتم ساک بزن گفت نه بدم میاد گفتم تجربش کنی خوشت میاد اولش با اکراه لبشو به کیرم رسوند بعد یواش یواش تا ته برد تو دهنش عقب جلو میکرد یواش کارشو انجام میدادده دقیقه کشید تا آبم بیاد همشو ریختم تو صورتش کیرمو درآوردم دستاشو گذاشتم رو دیوار وکیرم
و تا ته کردم تو کوسش خیلی درد کشید گریش در اومد برا اینکه آرومش کنم با زبونم گردنشو لیس میزدم که اونم آروم شد حشرش زد بالا شروع کردم تلمبه زدن انقد زدم که حدودا بیست دقیقه ای آبمو آورد ریختم رو کمرش برش گردوندم بوسیدمش گفتم ممنون خانومم گفت خیلی عوضی هستی احسان گفتم عوضش الان یکی داری که شوهرته اگه پسرتم رفت داریش پیشته همراهته هواتو داره بغلش کردم گفتم این عوضی خیلی دوستت داره دوروز بعدش کردمش و تا همین دوسال پیش سال باش رابطه داشتم اما دیگه گفت میخوام شوهر کنم ورابطه مون شد مثل زمان قبل ومثل قبل شد ودیگه هم پاپیچش نشدم امیدوارم خوشتون اومده باشه

نوشته: احسان


👍 1
👎 18
41204 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

748558
2019-02-16 21:24:27 +0330 +0330

کوصیییشر

1 ❤️

748560
2019-02-16 21:28:38 +0330 +0330

کمتر فیلم پورن ببین

1 ❤️

748597
2019-02-16 22:54:18 +0330 +0330

حالا واقعا چی فرض کردی
اون تو رو مثل پسر خودش می دونسته بعد تو تا دسته زدی توش
بنظرم مادر خودتو کردی البته بهت برنخوره خیلی بی شخصیتی

1 ❤️

748679
2019-02-17 07:52:30 +0330 +0330

اسم مادر بخاطر تقدسش نباید اصلا تو این سایت برده بشه.
افسوس که پست و رزیلی.

0 ❤️

748680
2019-02-17 07:59:04 +0330 +0330
NA

فقط برو بمیر تا رفتن به شیراز بیشتر نخوندم. (clap)

0 ❤️

748702
2019-02-17 11:34:59 +0330 +0330

زر مفت. چرت بود

0 ❤️

748731
2019-02-17 15:33:54 +0330 +0330
NA

ینی کیر من تکاور تو دهنت مردک کونی
اون رفیق کونی تر از خودت بهت اعتماد کرده مثلا کس مشنگ
تو مرد نیستی فقط ی مذکری
واقعا برات متاسفم
حتی اگه دروغ هم باشه ولی فانتزیشم قشنگ نیست

0 ❤️

748740
2019-02-17 16:23:00 +0330 +0330

اومدم بگم آدم باش حیفم اومد تو شرایط سخت قرارت بدم،فانتزی قشنگی نبود حیف وقت که صرف خوندن این خزعولات کردم،دیس لایک

0 ❤️

748748
2019-02-17 17:04:36 +0330 +0330

کونی جقی۲۰دقیقه تلمبه زدی من کار به هیچ کجاش ندارم این فانتیزی از کجاتون در میارید این پیره زنای سایت وبد عادت میکنی باید قرصی کاندومی حرکتی بزنی که۲۰دقیقه تلمبه بشه زد جقی خالی بند

0 ❤️

748750
2019-02-17 17:19:12 +0330 +0330

دادا روزانه چند بار میزنی

0 ❤️

748765
2019-02-17 19:23:28 +0330 +0330

ایده واقعا مزخرف بود قلمت مزخرف تر
قبل اینکه شروع کنی ب نوشتن ی خورده روش فک کن سبک سنگینش کن بعد برادر من

0 ❤️

748898
2019-02-18 07:41:16 +0330 +0330

حاجی شما خیلی اوپن مایندید!
ما اصلا اونجوری نمیتونیم فکر کنیم!

0 ❤️

803281
2021-04-11 15:18:12 +0430 +0430

خیلی هم خوب بود تحریک کننده،حیف کوتاه بود عزیزدلم. 👍

0 ❤️

847387
2021-12-10 23:51:20 +0330 +0330

هدفم از خوندن این کسشر چی بود؟؟؟😐😐😐

0 ❤️