بعد از ظهر سگی سگی

1400/07/01

ساعت حول و حوش 3 بعدازظهر بود، نبودن مشتری از یه طرف و گرمای بی امان تابستان از طرف دیگه داشت مغزمو میگایید. نبود برق هم مزید بر علت شده بود که حسابی کلافه باشم، در مغازه رو باز گذاشته بودم و هرچند دیقه یه بار تو شیشه میرال یه دید میزدم ببینم بابا کی میاد که بپیچم برم بیرون. توهمین دید زدنا یهو چشمم افتاد به یه جفت ممه که داشت میومد سمت مغازه، مث فنر از صندلی پریدم پایین و رفتم جلوی در وایسادم. یه دختر فسقلی و جم و جور بود با موی بلوند و ممه های گنده که تا وسطای چاک سینه ش مشخص بود. اولش که منو دید روشو برگردوند اما وقتی نزدیک تر شد زل زد تو چشمام یهو اومد سمتم و گفت آب داری اینجا گفتم آره اونم از خدا خواسته پله ها رو دوتا یکی اومد بالا و پرسید از اینجا چطوری میشه رفت تهرانپارس؟ بهش گفتم و آبشو که خورد گفت اشکال نداره یکم اینجا استراحت کنم خیلی خسته ام! معلوم بود خیلی پیاده روی کرده صندلی رو براش گذاشتم و نشست. سر صحبت رو با پرسیدن از وضعیت بازار باز کرد و منم که مث همه تو این وضعیت کرونایی بازار نداشتم شروع کردم به گلایه و اونم تایید میکرد حرفامو پرسیدم تو کارت چیه:
گفت: ماسورم
وقتی دید چشمام گرد شده گفت میخوای ماساژت بدم؟
گفتم اینجا آخه

  • لازم نیست حتما پهن شی کف زمین که، تو همینجوری رو صندلیت بشین من ماساژت میدم فقط این شیشه ها از بیرون دید نداره؟
  • نه، ماته
    از یه طرف تو کونم عروسی بود، از یه طرف تخمام تو حلقم بود؛ که مبادا بابا سر برسه تو این وضعیت. اما هر طور شده میخواستم کارشو بکنه سه سالی میشد کس نکرده بودم و تو کف بودم به یه دهنی ام راضی بودم، صندلیشو برگردوند سمتم و شروع کرد ماساژ دادن پاهام، همچین که رسید به رون پام کیرم راست شد اونم فهمید برا همین همش بالای رونمو ماساژ میداد یهو قفل شد تو چشام گفت اینجوری دوس داری؟
    گفتم: معلوم نیست؟
    اینو که گفتم یه راست رفت سراغ کیرم و باهاش بازی کرد، منم به خودم جرات دادم رفتم سراغ سینه ش، عجب سینه ای داشت سفت مث سنگ،رسما تو ابرا بودم و داشتم پیش خودم میگفتم چه کوسی بکنم امروز که پرسید تا حالا با دوجنسه بودی؟
    وقتی اینو گفت چشمم افتاد به شلوارش دیدم ای دل غافل، کیرم توش طرف راست کرده و کیرش از رو ساپورتش مشخصه، خایه کرده بودم، همه تصوراتم از دخترا به گا رفت،مونده بودم چه گوهی بخورم مگه میشه آدم انقدر عن شانس باشه؟ بعداز ظهر جمعه باشه آفتاب تو مغازه ت باشه برق رفته باشه کوس با پای خودش بیاد تو مغازه و ببینی کیر داره قد کیر اسب!!!
    نمیدونستم فازش چیه ولی برا اینکه از سر خودم بازش کنم گفتم بدم نمیاد کون بکنم!
    گفت:من سافتم فقط میتونم برات بخورم!
    گفتم پس بیخیال اما ول کن معامله نبود
    گفت:تا اینجاش که پا بودی بذار جفتمون حال کنیم
    گفتم من پای هیچی نیستما!
    گفت: تو کاری نکن فقط بذار بغلت کنم و کیرتو بمالم به کیرم
    فقط میخواستم گورشو گم کنه گفتم زودتر هرکاری میخوای بکن ممکنه پدرم بیاد الانا
    بغلم کرد کیرمو گرفت دستش شروع کرد به مالیدن خودش بهم زیاد طول نکشید تا ابش بیاد اما چون من تو شوک بودم ابم نیومده بود گیر داد که ساک بزنه و جلوم زانو زد و برام خورد کارش بد نبود آبم داشت میومد که بهش گفتم داره میاد گفت میخورمش و تا قطره آخرشو خورد
    ازم تشکر کرد و رفت
    هنوز دختر میبینم برعکس قبل که اول ممه نگاه میکردم، زوم میکنم رو خشتکش ببینم کیر از آب در نیاد، این دفعه بخیر گذشت معلوم نیست دفعه بعدی هم اینجوری بشه…

نوشته: alisun69


👍 1
👎 11
23201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

833655
2021-09-23 01:00:59 +0330 +0330

عن این عنوان رو دراوردین دیگه بکشین بیرون ازش

0 ❤️

833706
2021-09-23 03:36:01 +0330 +0330

شیطون راستشو بگوی یه کسی نمیگیم بچه های اینجا دهنشون قرصه

0 ❤️

833838
2021-09-23 22:27:38 +0330 +0330

🤣🤣🤣🤣

1 ❤️

833994
2021-09-24 16:32:47 +0330 +0330

چه شانسی شانسی اومد . زد . خورد . رفت
ا درصد از این شانسیها تو ادمس برامون در نیومد

1 ❤️