قرارمون اینطور بود: تو یکی ازین هتل آپارتمانی های درپیت دو تا سوئیت جدا بگیریم و بعد یکیمون بیاد پیش اون یکی، جایی که من زندگی میکنم یه شهرستان توریستی به فاصله ی زمانی ِ کم هست… پدر مادرم اون روزا مسافرت بودنُ مشکلی هم نداشتن تنها بمونم. میتونستم ازش بخام بیاد خونه، ولی ترجیح میدادم هر جای دیگه ای باشه تا خونه ای که هیچوقت توش خاطره خوبی نداشتم…
ما باهم بزرگ شده بودیم، اخلاقم دستش بود؛ میدونست همیشه دلم میخاست اولین بارم کامل و بی نقص باشه، حالا با چی روبه رو بودم؟ یه تخت غیر-راحت که احتمالن هزارنفر روش خوابیدن و یه محیط کاملن غریبه و غیر رمانتیک! خب اون تفلک که اصراری نداشت، خواست ِ خودم بود…
تا اون روزز…
پرفیوم، اسپری، لوسیون نرم کننده ی کره ی کاکائو، آدامس، کاندوم، مسواک، چند تیکه لباس و آماده بودم! هادی از دیروز اونجا بوود، منتظر من. ظهر بود که راه افتادم، تو راه به همه ی اتفاقایی که ما رو برا هم بهترین کرده بود فکر میکردم، سه سال ِ پیش- بعد چندین سال تو بهترین و بدترین روزا دوست و همدل بودن- ازم خواسته بود روی دوست دخترش بودن فکر کنم، میگفت نمیتونه به هیچ دختر ِ دیگه ای فکر کنه و منم قبول کرده بودم… هردوی ما یه رگ ِ سنتی داریم که این چیزا رو خیلی سخت میگیریم، به چشم ِ یه رابطه طولانی مدت به قضیه نگا میکردیم… به همه ی اینا فکر کردم و همه ی حرفامون در مورد اولین سکس رو به یاد آوردم؛ هردوی ما ویرجین بودیم و من خیلی استرس داشتم وقتی حتا حرفش رو پیش میکشیدیم. ولی خب مرد ِ من کارش رو بلد بود و با تمام قلبم بهش اعتماد داشتم و این باعث میشد آرومتر باشم…
تو سوئیتِ مضخرف(!) بودم، مشغول خالی کردن ِ اسپری تو هوا، تا شاید یه کم محیط برام قابل لمس تر میشد و بهش عادت میکردم… یه کم که گذشت بهش زنگ زدم که رسیدم، شماره سوئیت رو گفتم… تا در باز کردم و اومد تو پریدم تو بغلش و خیلی محکم چسبیدم بهش، چهار ماهی از آخرین دیدارمون میگذشت- پسر نزدیکترین دوست بابام! همبازی بچگی ِ من! پسربچه ی آرومی که جلو چشمام به مردی که عاشقشم تبدیل شده بودم… زیر لب گفتم: هادی من… عمیق تر عطرش نفس کشیدم. -جان نفســــم(محکمتر فشارم داد) چند ماه قبل ازین که علاقه مون رو به هم اعتراف کنیم به خاطر شغل پدرش رفته بودن یه شهر دیگه و ما از طریق یاهو و اسکایپ و تلفن و … در ارتباط بودیم. درواقع همین دوری بود که ما رو به اعتراف وا داشت…
بلاخره دلم راضی شد ازش جدا شم، نشستیم یه کم حرف زدیم. یهو دستش گرفتم و با شیطونی لبخند زدم و دنبال ِ خودم کشیدمش تا جلوی آشپزخونه ی محقر، دستش ول کردم و پریدم نشستم رو اپن… بهم خندید: کوچولوی من! (دوباره دستم گرفت، تا نزدیک صورتش بالا برد و روی دستم بوسید) -دلم برا اداهات تنگ شده بود (یه بوسه دیگه و کف دستم گذاشت رو قلبش) -ببین تا دیدمت چطوری میزنه؟ (اومد نزدیکتر- بی اختیار پاهام باز کردم تا بیاد نزدیک و بینشون بایسته) -خیلی نازی شیدا! (همه ی این مدت زل زده بودم تو چشاش و با ذوق لبخند میزدم. آروم گوشه لبم بوسید. دستم هنوز رو سینه اش بود. لباش کشید روی لبم و همآهنگ بوسیدیم همو. انگشتام جمع کردم و تنم به سمتش دادم و پاهامُ دور کمرش حلقه کردم. دستش رو گذاشت پشت باسنم و با فشار کم از روی رونم تا زانوم کشید و پشت کمرم گرفت لبم جدا کردم و خیلی آروم آه کشیدم) -آرومتر دختر، حالا وقت داریم تحریک شیم با خجالت خودمُ جمع کردم: اِم، خب(حرفم خوردم) -ای جانم! (بغلم کردو چرخید تا بتونم پام بزارم رو زمین) -حالا لباسات بپوش بریم یچیزی بخوریم… یه کم حالم گرفته بود انقدر رو خودش کنترل داره
بیرون ساختمون منتظرش شدم و پیاده رفتیم تا یه کبابی… راحت تر میشدیم کم کم؛
من: هیچ بهت گفتم عاشق رنگ پوستتم؟ و چشمات… (برخلاف من که خیلی سفیدم، پوشت هادی شکلاتی رنگه)
نوشته: sexmenow
با اين كار اونو از خودت زده كردي مطمئن باش :) من نميكما تجربه ثابت كرده؛ مراقب باش؛ آخ ببخشيد هواسم نبود اين فقط ي داستانه! نكارشت خوب بود
تا «ولع » خوندم
این کلمه مسخره اه ه ه ه ه ه ه ه
به نصيحت خانم دكتر گوش كن. بالاخره چهار تا چيز بيشتر از تو پاره كرده. اسمش چيه؟ آها روپوش! :D ;) B)
گفتى “آلت شكلاتى” ؟! :? بيشتر شبيهِ توييكس بود يا اسنيكرز يا توبلرون يا چى؟!!! :? :D
بخام ؟ تفلك؟ ميخاست؟ حتا ؟؟؟؟؟ مضخرف؟؟؟ به مردي كه …تبديل شده بودم ؟؟؟؟؟؟ مرد شدي شما ؟؟؟ قبل ازين؟ بلاخره ؟
خودشم؟ نيمخيز؟ خابيده؟
اونوقت پرفيوم ؟ ويرجين ؟؟؟؟؟ خر نكبت بي سواد ، زبان مادريت رو بلد نيستي زر بزني اونوقت انگليسي بلغور مي كني عقده اي خاك بر سر عوضي ؟ مثلا الان خيلي شيك شدي شما كه به جاي عطر گفتي پرفيوم و به جاي باكره گفتي ويرجين؟؟؟؟
نمیدونم این پرده دخترا چرا اینقدر تو کشور ما مهمه
بابا یه تیکه گوشت اضافه که بیشتر
مثل ختنه پسرا دیگه
خسته نباشی ؛ تز شرش خلاص شدی پس دیگه ؛ عجب مزاحمی داشتیا ؛ما پس دخترا پس مزاحم دتریم خودمون نمیدونستیم ؛ دیگه رابطه تتون باحالتر شده نه
از همين الان بگم اين مرد بدرد نميخوره .بعدا نگي نگفتي!!