بهترین جایزه عمرم

1400/09/22

سلام اسم من حمید ۳۰سالمه ۷۵کیلو وزنمه و ۱۷۶ هم قد هیکلمم از بچگی چون کشتی میرفتم معمولا سرحاله
خونمون کرمانشاه بود سال ۹۱ دانشگاه تهران قبول شدم اونجا فامیل مادری زیاد داشتیم من خونه یکی از خاله‌هام زیاد میرفتم تا اینکه واحد بغلیشون تخلیه شد و من هم رفتم همونجا و خیالم از بابت غذا و آشپزی راحت شد، خیلی رابطم با کل اعضای خونوادشون خوب بود این خالم سه تا دختر داره که دختر بزرگش اسمش آرزو ۴سال از من بزرگتره و ازدواج هم کرده بود آرزو قد و وزن مناسبی داشت از نظر من که قد ۱۶۲ و وزن حدود ۶۰مناسبه و البته سینه و باسن خوش فرم.
بعد از بچه اول سالها بچه دار نشده در نهایت دو تا دختر دیگه به دنیا میاره که سنشون خیلی کمتر از منه و تو این داستان با اونا کاری نداریم:)
آرزو معمولا آخر هفته‌ها میومد تهران خونه مادرش که میشد خاله من، شوهرشم مغازه داره بعضی وقتا میومد بعضی وقتا هم نمیومد از اونجایی که آرزو دختر بشدت هات و شیطون و پرجنب وجوشیه خیلی با هم قاطی بودیم قاطی که میگم در حد کل کل و شوخی دستی و این چیزا
هر وقت میومد انگار ۲۰نفر تو اون خونه ۵۰متری بود تا میرسید گیر میداد یه زغال بزار قلیون بکشیم تا موقع خواب با هم قلیون میکشیدیم.داستان از اونجایی شروع شد که سال سوم دانشگاه بودم یه روز یه عکس فرستاد یه معادله ریاضی بود گفت اینو حل کن بفرست منم جوابشو نوشتم و فرستادم تشکر کرد و گفت یه جایزه پیش من داری خلاصه یکی از همین آخر هفته‌ها که میومد تهران، خونه خالم بودم تو اتاق خوابشون سرم تو گوشی بود اومد تو اتاق جلو آینه داشت رژ لب میزد یهو پیام چن روز پیش که فرستاد یادم افتاد گفتم جایزه من چی شد گفت جایزه عنه گفتم همون که مسئله ریاضی حل کردم گفتی جایزه داری گفت آهاااا پاشو جایزتو بهت بدم پاشدم گفت چشماتو ببند چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام در حد دو سه ثانیه، پشمام ریخت اون لحظه برق از سرم پرید خشک شده بودم رنگم سفید عین گچ شده بود خندید گفت نمیری خونت بیفته گردنم، در حین اینکه داشت از اتاق بیرون میرفت گفت یه نگا به خودت بنداز تو اینه
خودمو دیدم رژ لبش رو لب و یکمم رو صورتم بود پاکش کردم یکم خودمو جمع و جور کردم و رفتم واحد خودم بعد نیم ساعت پیام داد گفت بیا میخوایم سفره پهن کنیم گفتم من گرسنم بود تخم مرغ خوردم باز دو سه ساعت گذشت پیام داد بیا قلیون گذاشتم گفتم سرم درد میکنه
خلاصه که فردا صبش پاشد رفت خونه خودش کرج
خودش رفت ولی لامصب اون نرمی لباش مگه میزاشت بخوابم شبا
هر وقت به اون لحظه فکر میکردم قلبم انقد محکم میزد احساس میکردم الان از سینم میزنه بیرون
اولش به خودم میگفتم بابا متاهله شوهرش رفیقمه خونوادش انگار خونواده خودمه ولی کافی بود باز برگردم به چن روز پیش و اون لحظه که جایزمو بهم داد همه چی از یادم میرفت اینجوری بگم که گرفتارش شدم ینی منو گرفتار خودش کرد و رفت
چن روزی بود نه بهم پیام داده بودیم نه حتی از اینستا واسه هم چیزی فرستاده بودیم دلو زدم به دریا یه کلیپ رقص از اینستا فرستادم سریع سین کرد و چن تا استیکر رقص گذاشتو حرف زدنمون شروع شد ولی هیچ حرف سکسی بینمون رد و بدل نمیشد
چن روز دیگه به همین منوال گذشت که باز پنج‌شنبه شد و اومد تهران باز مث همیشه شوخی و خنده و اذیت کردن و جنگ و دعوا و قلیون،
ساعت یک شب بود شوهر خالم که ساعت ۱۰ نشده رفت تو اتاق و خوابید آرزو تشکای دوتا خواهرشم پهن کرده بود تو هال اونا هم خواب بودن خالم نشسته بود فیلم میدید(عادت داشت با فیلم بخوابه)
آرزو تازه رفت زغال گذاشت بهش گفتم من میخوام برم واحد خودم بخوابم خونه شما سرده گفت گوه نخور(با خنده) خالم گفت حمیدجان ببخش این ادب نداره گفتم نه اشکال عادت کردم آرزو گفت تازه دارم رعایت میکنم جلو مامانم و جلو زبونمو میگیرم گفتم تا بدتر نشده من برم دیگه
آرزو گفت من تنهایی قلیون بکشم سرم گیج میره خالم گفت حمید عزیزم این لجبازه بری اونور هم میاد نمیزاره بخوابی تشکتو همونجا که هستی بنداز میخواستم بگم من از خدامه بیاد واحد خودم نزاره بخوابم ولی خب اون لحظه بهترین تصمیم این بود که همونجا کنار بخاری تشک پهن کنم حداقلش این بود که یه ساعت میتونستم نگاش کنم و از اینکه کنارشم لذت ببرم
آرزو با میوه اومد همون لحظه خالمم تی وی رو خاموش کرد و حالت خواب به خودش گرفت بعد دو دقیقه هم قلیون آورد و کمتر از نیم ساعت قلیون کشیدیم و جمعش کردم، آرزو هم تقریبا به فاصله یه متر از من دراز کشید ولی من که خوابم نمیبرد تو مغزم انگار هیروشیما بود انگار بمب ترکیده بود اینقد داغون بودم نمیدونستم چیکار کنم پر بودم از ترس و شهوت دقیق نمیدونم ولی حدودی ساعت ۳ و ۴ نصف شب بود دستمو رسوندم به دستش اون یه متر انگار کیلومتر‌ها دور بود یه تماس خیلی کوچیک بینمون برقرار بود ولی معلوم بود که خوابیده یکم جرعت به خرج دادم دستو گرفتم تو دستم یه حس عجیبی بود که نمیتونم بنویسمش یه جور آرامش بود اون لحظه بعد دوسه دقیقه که تو اون حالت بودم یهو دستمو فشار داد طوفان درونم شروع شد باز قلبم مث طبل داشت میزد باز اون حس دوگانگی شهوت و خیانت وجودمو فرا گرفت برای لحظاتی دستمو فشار داد فشار که میگم به معنی نوازش، کمی گذشت منم همراهیش کردم
دستمو بردم سمت صورتش و انگشتامو میکشیدم رو صورت و لبش ، داغ شده بودم دستمو بردم پایین تر دکمه های پیرهنشو باز کردم سوتین بسته بود به سختی دو نفری بدون کوچکترین صدایی بازش کردیم و و الان دو تا سینه خوشگل که البته تو تاریکی خیلی مشخص نبودن ولی با استفاده از حس لامصه به بهترین شکل ممکن تصورشون کردم چن دقیقه ای هم به این صورت گذشت و تصمیم گرفتم جاهای دیگه‌ای از بدنشو کشف کنم دستمو خیلی اروم رو شکمش کشوندم تا به شلوارش رسید دست بردم زیر نافش یکم اونجا رو هم مالیدم بعد شلوارشو کشیدم پایین
(همه این چیزایی که دارم تعریف میکنم در تاریکی و سکوت مطلق افتاده) خلاصه اینکه انگشتامو آروم میکشیدم لای پاش مور مور میشد و موهای بدنش سیخ میشد بلخره دستمو بردم اونجا که باید میرفت خیس خیس بود با یه انگشت کردم توش انگار داخلش آتیش بود آروم چن باری عقب جلو کردم یکم صدای نفسم اومد به گوشم یکم نزدیک شدم و اینبار با دو انگشت سوراخشو پر کرده بودم یکم دیگه عقب جلو کردم دیدم صدای نفساش داره بلندتر میشه منم از ترس اینکه خالم بیدار نشه سریع دستمو کشیدم بیرون از داستان یه بوس ریز ازش کردم و دستشو گرفتم تو دستم تا خوابم برد فردا صب شوهر خالم نون سنگک دستش بود داشت با صدای بلند شعر میخوند و میگفت بیدارشید ظهر شده میخواستم فحش کشش کنم چون دیشب کلا یکی دو ساعت خوابیده بودم
خلاصه پاشدم رفتم واحد خودم بخوابم دو سه ساعت خوابیدم و بیدار شدم مسواک زدم و همزمان که داشتم دهنمو میشستم صدای زنگ در به صدا دراومد از چشمی نگاه کردم دیدم آرزو
در باز کردم اومد داخل قلیون دستشو گذاشت زمین یه تیشرت سفید با شلوار جین تنش بود تا در بست لبامون به هم چفت شد سرش تو دستام بود کشوندمش عقب چن ثانیه نگاش کردم غرق در بوسه‌ش کردم بازم لبامون به هم چسبید کم کم تی شرتشو دراوردم خوابوندمش بوسه هام ترتیب به سمت گردنش سینه هاش و شکمش رفت همزمان شلوارشو دراوردم اومدم که برم پایین نزاشت با فشار دستش بهم فهموند که جامون بر عکس بشه سریع لباسامو دراوردم همون کارایی که من کردم اونم انجام داد بوسه بارانم کرد هر چی میرفت پایین تر من حسم عجیب تر میشد به زیر نافم رسید نفسام به شماره افتاده بود کیرم داشت منفجر میشد با دستش کیرمو گرفت یه بوس از سرش کرد بعد کلاهکشو کرد تو دهنش چشاشو بسته بود زبونشو دورش میچرخوند بعضی وقتام با دندون فشارکی میداد بعد چن لحظه شروع کرد تا نصف کیرم کرده بود تو دهنش و داشت عقب جلو میکرد سه چهار دقیقه گذشت حس کردم آبم داره میاد بهش گفتم و اصلا بهم توجهی نکرد آبم بافشار ریخت تو دهنش و همشو قورت داد کنارم دراز کشیده بود یکی دو دقیقه گذشت دستمو گرفت برد لای پاش یکم ماساژ دادم ایندفعه نوبت من بود رفتم بین پاهاش یکم پاهاشو بالا دادم چن بوسه ریز کردم و شروع کردم به لیسیدن کصش اولین باری نبود که کص لیسی میکردم ولی اولین باری بود که این حرکت دوس داشتم و بالذت و ظرافت داشتم انجام میدادم دوتا انگشت کردم تو سوراخ کصش و با زبون چوچولشو میخوردم نمیدونم چه مدت به این منوال گذشت ولی زمانی به خودم اومدم که حالت ویبره و لرزش به خودش گرفت گفتم خب الان نوبتی هم باشه دیگه وقت اصل کاریه کیرم دوباره سفت شده بود انگار نه انگار ده دقیقه پیش تو دهنش ارضا شده بودم همون حالت که دراز کشیده بود کیرم گذاشتو لای کصش چن بار روش کشیدم بعد خودش با دست کردش توش شروع کردم به تلمبه زدن و اونم یه صدای سکسی ریز داشت که بیشتر ادم حشری میکرد بعد دو دقیقه برعکس شدیم و من دراز شدم و اون اومد نشست روش خیلی آروم و با یه ریتم باحال بالا پایین میشد صورتشو آورد نزدیک صورتم و یه لب طولانی از هم گرفتیم پوزیشن اخر داگ استایل بود منم به محکم ترین حالت ممکن داشتم میکردم توش که صدای شالاپ شولوپ کل خونه رو ورداشته بود حس کردم دیگه آخراشه بهش گفتم داره میاد گفت بریز توش یه مکث کردم گفتم مطمئنی گفت اره قرص دارم چن تا دیگه محکم و با سرعت زیاد زدم و همه آبمو خالی کردم تو کصش و روش دراز کشیدم دوسه دقیقه بعد پاشد لباساشو پوشید و رفت با اختلاف بهترین لحظه عمرم بود اون یه ساعت .
غروب رفتم خونه خاله دیدم نیست گفتم آرزو کجاست گفت رفت کرج بهش پیام دادم چرا بی خبر رفتی جوابمو نداد و دیگه جوابمو نداد که نداد منم بعد یک ماه خونرو تحویل دادم رفتم ی جا دیگه از اون موقع به بعد دوسه بار دیدمش تو مراسمای عروسی و این چیزا که روشو ازم برگردونده البته منم دیگه مزاحمتی براش ایجاد نکردم

نوشته: Hamid


👍 41
👎 10
122501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

847738
2021-12-13 03:13:23 +0330 +0330

خوب بود دمت گرم

0 ❤️

847743
2021-12-13 03:29:06 +0330 +0330

آره توراست میگی کیر میمون توکونت مادرت

2 ❤️

847751
2021-12-13 05:36:29 +0330 +0330

ای ملجوق ای ملجوق
ننگ ب ان جق تو
خیال کردن ارزو میچکد از مغز تو

1 ❤️

847752
2021-12-13 06:23:41 +0330 +0330

داستان خوبی بود، روان و گویا نوشتید،
جذاب تصویری و تحریک کننده

0 ❤️

847766
2021-12-13 08:14:30 +0330 +0330

توام بهش جایزه یه ژیلت می‌دادی تا موهاشو بزنه که سیخ نشه

4 ❤️

847770
2021-12-13 08:46:20 +0330 +0330

خوووب حتمااا به اين شدتي تو نوشتي بهش حال ندادي چون اگه خوووب مي گاييديش بازم ميومد سمتت …

4 ❤️

847773
2021-12-13 09:38:02 +0330 +0330

خوب بود …خسته نباشی…
زن شوهر دار اگه زیر مرد دیگه ای بخوابه و زیر یه کیر دیگه غیر شوهرش ارضاء بشه …حالا این خیانت میخواد به هر دلیلی باشه …اصلا یه سکس ناخواسته و اتفاقی بدون اینکه قصد و نیت خیانت کردن داشته باشه …یا حتی غافلگیر شد ه باشه …وقتی ارضاء شد اونموقع مزه شیرینش رو با تمام وجود احساسی میکنه و دیگه سکس های قبلی که باشوهرش داشته از چشمش میفته و برای سکس های بعدی با شوهرش هم چندان رغبتی نشون نمیده …! بخصوص اگه کیر مترسِ خانم بزرگتر و کلفت تر از شوهرش باشه …دیگه فاتحه…!
از قدیم و ندیم گفتند اگه کیر حرومی به زن بخوره …دیگه کار اون زندگی تمومه …چون هیچکس دیگه …نعوذبالله حتی خدا هم نمیتونه از پس اون زن بربیاد و جلوش رو بگیره…
نویسنده گرامی …با یه همچین وضعیتی مواجه شدن و چنین رابطه ای رو هم تجربه کردن…اما چرا دختر خاله ات با اینکه ارضاش کردی …رفت و دیگه پشت سرش رو هم نگاه نکرد؟ شاید بهم بگی کص گفتی …اما بهترین دلیلی که میتونم بهت بگم اینه که دختر خاله شما غیر از شما و قبل از شما …فاسق داشته و داره …حتی میتونه ارتباطشون خیلی قدیمی تر باشه… معمولا اصلا هم حاضرنیستند نه بخاطرشوهرش و نه بخاطر فاسق های دم دستی …از طرف بگذره…
خلاصه حمید خان از رفتار آرزو تعجب نکن…اون حتی میتونست تو رو هم راضی نگه داره …لااقل هفته ای یبار هم که شده هم به خودش حال بده و هم بتو . اما فلنگ رو بست در رفت.
مطمئنم که در روابط با تو رفتاری از ت مشاهده کرده که در صورت ادامه رابطه با تو احساس کرده امنیت زندگی متاهلی و امنیت زندگی پنهانیش بخطر میفته …!

2 ❤️

847820
2021-12-13 18:42:44 +0330 +0330

جنده خانم کصشو داده بعد یادش افتاده

1 ❤️

847838
2021-12-14 00:35:04 +0330 +0330

خوب نوشتی ولی اونم حتما پشیمونی اومد سراغش

0 ❤️

847839
2021-12-14 00:39:28 +0330 +0330

داداشم شما با «.» آشنایی نداری؟ لامصب این نقطه رو بزار دیگه؛ من الان یه نگاه به داستان میکنم مغزم میگوزه.

0 ❤️

847958
2021-12-14 23:45:34 +0330 +0330

حمید جون دختر خاله دیده از تو بکن در نمیاد رفته به بکن های سابقش داده بالاخره برا اونا نه زود میاد نه دو دول هستند فقط تو که دانشجو بودی با کدوم پول خونه اونم تو تهرون اجاره کردی مطمینی تهرون بود

0 ❤️

848073
2021-12-15 20:08:33 +0330 +0330

اولش نوشتی گفت جایزه ت عنه؟

0 ❤️

848352
2021-12-17 14:28:10 +0330 +0330

یه وقتایی دختر و پسر کنار هم هستن یه کارایی غیر ارادی پیش میاد بین شون وقتی دختر خاله شما به خودش اومده احتمالا بخاطر آبروی خودش و زندگیش و شایدم عذاب وجدان آمده سراغش و بهترین تصمیم گرفته
خوب نوشتی

0 ❤️

848871
2021-12-20 10:33:49 +0330 +0330

چون کیرت کوچولو بوده یا نتونستی ارضاش کنی

0 ❤️

849529
2021-12-24 08:24:17 +0330 +0330

رویا زیبایی بود فرزندم

0 ❤️

859065
2022-02-14 02:54:14 +0330 +0330

خسته نباشی پهلوان خسته نباشی همشهری
(کرماشانه جای شیرانه هوارگی مرد و مردانه )

0 ❤️