سلام
خاطره ی ک میخوام براتون بگم کاملا واقعی و جز یکی از لذت بخش ترین سکس های ک داشتم
خب بریم سراغ خاطره مون !!
نوید هسم ی پسر 25 ساله، سبزه با قیافه تقریبا مردونه
یه دختر عمه دارم ک هنوز شوهر نکرده اون موقع تقریبا ۳۳ سالش میشد
از بچگیم تو کف این دختر عمه م بودم
سرباز بودم تو شهر خودمون ی روز مامان و بابام رفتن مسافرت بخاطر کاری ک براشون پیش اومد .
منم ک سرباز بودم و نمیتونسم برم خونه
از اونجاییم ک کسی خونه نبود دیگه حال و حوصله خونه رفتن نداشتم.
نزدیکای غروب بود ک دلم گرفت و خیلیم خسته بودم
خودمو قایمکی دزدیم و از پادگان زدم بیرون،رفتم خونه لامپارو روشن کردم لباسامو درآوردم و لخت مادرزاددراز کشیدم و داشتم استراحت میکردم ک یهو زنگ خونمون رو زدن!!
+بله بفرمایید
_سلام نوید خونه ی ؟؟
+به به سلام چطوری اره اومدم ک استراحت کنم
_شام ک نخوردی؟؟
+ن هنو نخوردم ولی شما بیا تو الان ی چی درست میکنم
_ خب پ باشه من برم شام بیارم برات الان برمیگردم
+دستت درد نکنه مامان غذا فریز کرده ،
_نه دیگه صب کن الان شام میارم واست
+چشم ولی بازم تو زحمت افتادی
_فعلاا الان برمیگردم
+باشه پ فعلا
اون رفت و منم رفتم لباس پوشیدم(شلوارک بدون شُرت با یه زیر پیرهن)
دوباره زنگ در به صدا اومد
بدون حرف زدن در رو وا کردم دیدم بله !!!
دخترعمه ی گلم یه ابگوشت محلی اورده ک گوشت بوقلمون بود
+دستت درد نکنه بخدا راضی ب زحمت نبودم
_این حرفا چیه بخور نوش جونت
شروع کردیم به حرف زدن و از اینکه سربازی بهت سخت میگذره یا نه و کلی سوال و جواب دیگه
حین ادامه صحبتامون بودیم ک ی مو ابرو رفت تو چشم و کلی اذیت کرد منم ک نمیتونسم خودم دربیارم
ب ثریا گفتم (دخترعمه م) ثریا یه چی رفته تو چشم ببین میتونی درش بیاری چشمم داره میسوزه
اونم اومد جلو (خیلی باهم فاصله داشتیم) گفت کو من ک چیزی نمیبینم گفتم رفته ته چشمم ی کاری کن دارم کور میشم(اخه خیلی درد داشت ).
گفت اینطوری ک نمیشه دراز بکش باید با زبونم برات درش بیارم
منم دراز کشیدم و اومد رو سرم چشممو وا کرد زبونشو ی دور تو چشم چرخوند چیزی نبود دوباره چرخوند بازم چی نبود
گفت نوید نیس ،گفتم مگه میشه چشم داره میسوزه
گفت بخدا نیس
+ثریا دارم کور میشم ی کاری بکن
_نوید بخدا هرچی نگاه میکنم نیس
+حالا بازم بگرد
اینبار ک داشت با زبونش تو چشممو پاک میکرد پاهاش باز بود روبروی من از بغل ی نگاه انداختم دیدم اوه اوه…
عجب کوسی، پف کرده بود از رو شلوار راحتی ک پوشیده بود
با خودم گفتم پسر این چ گوشتیه یه فکر بکن تا از قفس نپریده.
چشمم هنو داشت میسوخت دیدم یهو گفت بیا درش اوردم
منم ک از شدت درد با اون چشمم هیچی نمیدیدم.
بش گفتم :
+میشه از تو یخچال اون قطره استریل رو بیاری
_باشه صب کن
_چشتو وا کن
+باش
دوباره چشمم ب اون وسط پاهاش افتاد ،خدایا چی میدیدم
چرا انقد تپل بود ؟؟
اونم داشت قطره میریخت
اروم دستمو نزدیک کوسش کردم وایییییی چقد داغ بود و حرارت داشت اصا باورم نمیشد
اروم دستمو گذاشتم روش ،اولش یکم جا خورد یکم فحش داد بی تربیت و از این جور حرفا…
بش گفتم جوووون نوید بذار فقط دستمو بذار روش ،کار دیگه ی نمیکنم
اونم خودشو کشید عقب پاشد رفت قطره رو گذاشت سر جاش دوباره اومد نشست ولی خیلی دور نشست گفت شامتو بخور ک میخوام برم
منم شام و خوردم ظرفارو شستم بش دادم و گفتم :
+ببین ثریا بخدا من قصد بی احترامی نداشتم یهووی شد
_خفه شو بی ترییت بی خانواده
+ثریا جون من چیزی به مامان و بابام نگی
_میگم خفه شو اون سینی رو بده من
خواست بره ک از پشت بغلش کردم
دستمو دور کمرش قفل کردم
در گوشش گفتم
دختر عمه م بعد از یک ماه ازدواج کرد رفت سر خونه زندگیش
من موندم و یه عقده ی بزرگ ک هیچوقت دیگه نمیتونم دستمو بهش بزنم
نوشته: نوید
تفکرات یک جقی زود انزال ک با فکر کردن ب کص لیسی آبش اومده!!!
دیوث تخمی
اولا:اول داستان میگی دخترعمه کیریت هنو شوهر نکرده و اخر داستان میگی ازدواج کرد!
دوما:دادا کمتر جق بزن که رو مخت تاثیر گزاشته
سوما:کونی تو کوص نوشتن مهارت خاصی داری تبریک میگم دیوث
والا دیده بودیم با دستمال کاغذی دربیارن و بعدش چشم رو بشورن
ولی ندیده و نشنیده بودم با زبون😂😂😂😂
کدوم شهری که بیایم ماهم مو بره تو چشممون و با زبون دربیارنش واسمون
راستیی
بهترين لذت عمرت اين بود كه ٢ بار دست به كس بزنى و دوتا ليسش بزنى؟؟؟؟!!!
واقعا چه بى ظرفيت
هیچ کدوم از اساتید متوجه نشد این تکراری بود داستانش؟ از همون با زبون چشم اینو خوب کرد متوجه باید میشدید. 😂
اهههه نوید بزار باید با کصم اون تیر اهنی ک رفته تو چشمت رو درارم اهههه جونننن
دادا کیرم تو مغزد
چیبگم میسپرمت با دوستان فقط یه چیزی بهم بگو چجوری خودت خودتو دزدیدی ؟؟؟؟ چاقو گذاشتی زیر گلوت گفتی یالا لاشی بیا بریم؟؟؟؟؟
کاملا مسخصذشذ حرفی نداشنی بزنی زود جمع کزدی وقت ما رو هم گرفتی کار زشتی بپد پسر جان احترام دیگرام و با رفتارمون نشون میدیم
زبونشو یه دور تو چِشَم چرخوند چیزی نبود.
فتبارک الکسخلین
باز هم : وای خداااا چی میدیدم!!! 👎 پشم جنتی میدیدی
جلاالخالق 😳