به تلخی عسل

1401/01/20

محتوای این داستان سکس ضربدری است!

با بی حوصلگی بیدار شدم و از تخت بیرون اومدم؛انگار کوه کنده بودم
فقط یه شورت پام بود؛شب قبلش مثل همیشه سکس خاطره انگیز و هاتی با کیوان داشتیم
مستقیم به سمت حموم رفتم و بعد از یک دوش عجله ای و سرسری بیرون اومدم و صبحانه حاضر کردم و کیوان همچنان خواب بود
به اتاق‌ رفتم بالای سرش

+پاشو دیگه چقد میخوای بخوابی ظهر شد
_ولم کن صبا دیشب که نذاشتی بخوابیم یه جمعه هم نمیذاری بخوابیم

رفتم نشستم کنارش و شروع به اذیتش کردم
+پاشو دیگه صبحانه حاضر کردم
_باشه الان پا میشم؛راستی یادم رفت دیشب بهت بگم
+چی رو؟
_امشب شام مهمون داریم
+کی هست؟
_بهنام و سحر
+دیوونه شدی؟تو یک ماه گذشته چهار پنج بار دعوتشون کردی بسه دیگه
_چه عیبی داره عشقم اینا تازه اومدن تهران جز من و تو کسی رو ندارن و بهنام بیچاره که خانوادش باهاش قهرن سر گرفتن این دختر و سحرم که خانوادش ازش‌ دورن و اهل اینجا نیستن و بعد من و بهنام پونزده ساله رفیقیم.
+پس غذا از بیرون بگیر من حوصله ندارم غذا بپزم
_باشه بد اخلاق

شب شد بهنام و سحر اومدن
بهنام مثل همیشه یه تیپ ساده زده بود و مرد سر به زیری بود و تو رفتارش چیزی به جهت ایراد گرفتن پیدا نمیشد و ولی سحر که یه دختر تقریبا تپل و سبزه بود و همیشه تیپ های سکسی میزد اینبار هم سنت شکنی نکرده بود و یه لگ چرم و تنگ که اون بدن حجیمش توش حسابی خودنمایی میکرد و یه مانتوی جلوباز و آرایش غلیظ و …
من یه تونیک و شلوار ساده پوشیده بودم و زیاد دوست نداشتم جلوی غریبه ها لباسای تنگ رو بپوشم و بدنمو به نمایش بذارم.

بهنام و کیوان رفتن تا چلوکباب بیارن و من و سحر خونه موندیم

تو آشپزخونه مشغول اماده کردن سبزی و این چیزا بودم و سحر هم مونده بود اونجا و چرت و پرت میگفت و سوالای الکی میپرسید که چرا بچه دار نمیشی و رابطتون چطوره و از این حرفا…

منم به اجبار جوابشو میدادم و تحملش میکردم
تقریبا یکساعتی با سوالات و حرفهای الکی سحر سپری‌ شد تا کیوان و بهنام برگشتن و بعد از آماده کردن میز مشغول صرف شام شدیم

متوجه نگاه های معنادار کیوان به سحر شده بودم؛نمیدونم شاید پشت نگاه های کیوان منظوری نبود و من شک الکی داشتم و شاید هم واقعا با قصد و نیت نگاه میکرد
موقع شام کیوان رسم مهمان نوازی رو به جا میاورد و ازشون میخواست که راحت باشن و غذا بخورن و تعارف نکنن و …

همش از این حرفا و تعارفات رد و بدل میشد تا اینکه شام خوردیم و بعد شام هم قلیون و میوه و چای و آخرشب که بهنام و سحر رفتن

سه چهار شب گذشت…
با کیوان تو حموم مشغول سکس بودیم

+اه اه اه جانم بزن بزن
_اخ قربون کص تنگت برم کاش الان دوتا کیر داشتم و میگاییدمت
(من وقتی حشری و وسط سکس هستم هر حرفی میزنم)

+اره کیر میخوام کیوان اره بکن منو
_دوس داشتی الان دو نفری میگاییدیم تورو
+اره عشقم اره اره کص و کونم کیر میخواد
_جانم

مدتی به همین منوال گذشت و کیوان هربار تو سکس صحبت از نفر دوم میکرد و افکار تازه ای به ذهنش رسیده بود واین افکار از سر کیوان بیرون نمیرفت و موقع سکس کاملا مشخص بود که به یه چیزی فکر میکنه اما من جدی نمیگرفتم و به حساب هات بودن میذاشتم…
تو این مدت هم ارتباط و رفت و آمد ما با بهنام و زنش قطع نشده بود!

کیوان تغییر کرده بود و کاملا متوجه این موضوع شده بودم
یه شب گیر داد شام بیرون بریم
رفتیم یه رستوران سنتی و روی تخت نشستیم و موزیک آرومی هم در حال پخش بود و من داشتم موزیک رو گوش میکردم که کیوان شروع به صحبت کرد:
ببین صبا خودت میدونی من چقد دوست دارم و میدونم تو هم چقد منو دوس داری و تا اینجای زندگی همه کار کردیم برا هم

+خب آره شکی توش نیست
_راستش من از یکنواخت شدن رابطمون خسته شدم و دوست دارم یه تغییری اتفاق بیوفته و یه چیز جدید وارد زندگیمون کنیم
+نمیفهمم چی میگی کیوان؟این همه زن و شوهر بعد مدتی میگن خسته شدیم؟چی داری میگی؟
_نه عزیزم منظورمو بد متوجه شدی من فقط میخوام کمی جذابیت به زندگیمون اضافه کنم
+منظورت از جذابیت چیه؟میشه بگی؟

کیوان چند لحظه ساکت شد و غذا رو اوردن و من که از حرفای عجیب غریبش چیزی نمیفهمیدم با بی میلی شروع به خوردن غذا کردم

+ببین صبا من میخوام با یه زوج دیگه همزمان رابطه داشته باشیم
_چی؟نمیفهمم
+میخوام با یه زوج ضربدری بزنیم

حس کردم داره شوخی میکنه چون کیوان آدم شوخ طبعی هست
صحبت هاشو که ادامه داد و خیلی جدی از رابطه ضربدری حرف میزد فهمیدم شوخی نیست
باورم نمیشد این حرف هارو از کیوان دارم میشنوم چون با شناختی که از کیوان داشتم بعید بود این حرفا ازش
از شدت عصبانیت دستام میلرزید اما چیزی نگفتم و شام خوردیم و بیرون اومدیم و سمت خونه راه افتادیم
چند روزی با کیوان سرسنگین بودم و کیوان به هر روشی که فکر میکرد ممکنه نظر منو تغییر بده دست میزد و سعی در جلب رضایت من داشت.

بعد از چند روز که کمی عصبانیتم فروکش کرده بود با کیوان دوباره به گفتگو نشستیم

+ببین شاید اولش بد به نظر برسه ولی مطمئن باش لذت بخشه برای جفتمون و ما باید افکار چندصدسال قبل رو کنار بذاریم صبا و از زندگی و جوونیمون لذت ببریم؛تازه ما قرار نیست هزار بار این کار رو کنیم و یکباره فقط و بعدش تموم و میشه یه خاطره
_این فکرو از سرت بیرون‌ بیار کیوان چون جذابیتی نداره!

نمیتونستم خودمو قانع کنم و با خوندن داستان و تجربیات دیگران هم نظرم نسبت به این موضوع چندان تغییر نمیکرد
از اونجایی که آدم هاتی هستم کیوان نقطه ضعفمو پیدا کرد و ازلحاظ سکس من رو تحریم کرد و من رو واقعا تو مضیقه قرار داد و مدتی رابطمون سرد شد و جدا میخوابیدیم و …
بالاخره با کش و قوس های فراوان و کلی داستان که کیوان سر هم کرد و با کشمکش درونی که داشتم بعد از چندین روز یه بله نسبی تونست از من بگیره

قرار بود زوجی که باهاشون صحبت کرده هفته آینده به خونه ما بیان و البته این موضوع رو بی هماهنگی من انجام داده بود
حدس میزدم اون زوج بهنام و سحر باشن بخاطر صمیمیتی که بین بهنام و کیوان حس میکردم ولی بروز ندادم تا اینکه روز موعود فرا رسید.
پنجشنبه بود؛ساعت کمی مونده بود به ۹ شب
صدای آیفون اومد و کیوان باز کرد
چند دیقه گذشت و بعد صدای در واحد اومد و منتظر ورود بهنام و سحر بودم
کیوان در رو باز کرد
از صحنه ای که میدیدم تعجب کردم

معین که از دوستان و همکارای کیوان بود به همراه زنش شکوفه وارد شدن
(چندباری باهاشون رفت و آمد داشتیم اما زیاد نه مثل بهنام و سحر)

معین کمی قدبلندتر از کیوان بود و فک کنم ۱۸۵ سانت میشد قدش و یه پیراهن مشکی و جین جذب و کالج به پا داشت و دفعه قبل که دیده بودمش ته ریشی داشت ولی اونشب‌ سه تیغه کرده بود
زنش شکوفه هم که بعدا فهمیدم ۲۵ سالشه تقریبا هم قد و قواره معین بود و مانتو شلوار گشاد طوسی تنش بود و یه آرایش ملایم و بدنش شاید کمی از من توپر تر و به اصطلاح سکسی تر بود و چهره خوبی داشت و از بوتاکس و … خبری توی صورتش نبود و چهره طبیعی و خوبی داشت

کمی از اون حال و هوا بیرون اومدم و باهاشون بهتر رفتار کردم
با خودم فکر کردم حالا که این اتفاق داره می افته بهتره لذت ببرم ازش و خودمو به بیخیالی‌ بزنم
برای پشیمونی و تموم کردنش دیر نبود اما حرفهای کیوان ملکه ذهنم شده بود و میخواستم این تجربه جدید رو داشته باشیم

انگار نه انگار که چه برنامه ای در انتظارمون بود و من مثل همیشه یه لباس ساده به تن داشتم و کیوان هم یه ست تیشرت و شلوار ورزشی تنش بود
به آشپزخونه رفتم و آبمیوه هایی که از قبل آماده کرده بودم تو یخچال برداشتم و اومدم

کمی صحبت کردیم و آبمیوه ها رو خوردیم

معین و شکوفه با خودشون کلی خوراکی و فست فود آورده بودن
سر میز شام رفتیم و مشغول خوردن شام شدیم
معین نگاه های همراه با لبخندشو از من برنمیداشت
من زیاد میلی به غذا نداشتم و استرس حالمو بهم ریخته بود

بعد شام شکوفه که صدای نازکی داشت خواست به اتاق راهنماییش کنم برای تعویض لباس
به اتاق رفت و بعد از چند دیقه بیرون اومد

پیراهن لمه کوتاهی که تا روی زانوش بود و رنگش آبی بود تنش کرده بود
لاک روی ناخن هاش همرنگ لباسش بود
موهای خوش رنگشم که رنگی شبیه نسکافه ای داشت رو افشون کرده بود و رژ لبش هم قرمزتر کرده بود
یه تتوی خوشگل روی مچ پای راستش داشت و حالا خوش هیکلی و سکسی بودنش کاملا مشهود بود
یه بدن خوش تراش و بدون مو و سفید داشت که میتونست هر مرد یا حتی زنی رو تحریک کنه
پرسید لباسم چطوره؟
منم جواب دادم خیلی قشنگه عزیزم

حالا نوبت من بود
به اتاق رفتم و شلوار و تونیکمو دراوردم و به گوشه ای انداختم و بعد هم شورت و سوتینم
کمی از شکوفه لاغرتر بودم من ولی خب چون ورزش میکنم بدنم رو فرم هست
شیو شده و اماده بودم برای یه سکس هات چون چند روزی میشد رابطه نداشتیم با کیوان

بادی اسپلش‌ زدم و یه سوتین مشکی بستم و از تو کمد شومیز خردلی رنگ رو برداشتم و با یه دامن کوتاه مشکی پوشیدم و کمی ارایشم رو غلیظتر کردم و بیرون اومدم
یه موزیک بیکلام پلی کرده بودن

معین جلو اومد
+افتخار میدین کمی باهاتون برقصم بانوی‌ زیبا؟
_بله
شروع به رقص کردیم و کیوان و شکوفه هم همینطور
زیاد بلد نبودم رقص تانگو رو اما معین انگار حرفه ای بود

چند دقیقه ای رقصیدیم تا اینکه معین منو غافلگیر کرد و لب های سرخش رو روی لبای داغ من گذاشت
انگار از آتیش وجودش به کالبد سرد من تزریق میکرد
لبهامو به لباش سپرده بودم و از خوردن لبام توسط معین لذت مببردم
زبونش لب ها و زبون منو لمس میکرد و آتیش من شعله ور…

اونطرف هم کیوان هم با حرص و ولع لبهای گوشتی شکوفه رو داشت میخورد و مک میزد

همونطور که لب هام بین لباش بود من رو کم کم به عقب هدایت کرد و روی کاناپه انداخت و خودشم روی من اومد
بوی عطر و نفسهای داغ معین قدرت از پا دراوردن من رو داشت
دستم سمت دکمه های پیراهنش رفت و دکمه هارو تند تند باز کردم و پیراهنش رو دراوردم
معین با لب و زبون داغش لبها و صورت و گردن و لاله گوش من رو میخورد و میمکید
آه های آکنده از شهوت میکشیدم

اونطرف کیوان لباس شکوفه رو درآورده بود و مشغول خوردن سینه های شکوفه بود و شکوفه هم با صدای سکسیش از کارهای کیوان استقبال میکرد و میگفت:آه آه جونم آخ

معین هم طاقت نیاورد و لباس های منو وحشیانه از تنم درآورد و سوتینم رو باز کرد
سینه های ۷۵ منو کمی مالوند و نوک سینه هامو تو دهنش کرد
+آه آه آه
صدام میلرزید ودلیلش چیزی جز شهوت نبود

معین با ظرافت و مهارت خاصی سینه های من رو میخورد و میمالوند
نوک دوتا سینم مرتب جاش تو دهن معین عوض میشد و جفتشو به یه اندازه میخورد

زبونش به لیسیدن ادامه داد تا به ناف من رسید و معین پاهای منو باز کرد
+آخ چه کص خوشگل و زیبایی چه لبه هایی داره
انگشتش رو به کصم کشید و آب کصمو با انگشت جمع کرد و لیسش زد و گفت جونم

سرشو بین پاهام برد و زبونشو چندبار لای کصم کشید
اه و ناله های من بلند و بلندتر میشد
+آه جوون آه آه

کیوان و شکوفه 69 شده بودن و شکوفه کیر کیوان رو آروم ساک میزد و کیوان هم زبونشو به کص و کون سفید شکوفه میکشید

معین زبونشو توی سوراخ کصم میکرد و چوچولمو با لباش مک میزد و لبه های کصمو با دست باز میکرد و زبونشو لای کصم میکشید
+آه معین آه آه
_جان دوس داری
+آره آه آه
معین انگشت سبابه اش‌ رو توی کصم میکرد و به لیس زدن ادامه میداد
معین بالاخره شلوار و شورتش رو درآورد و کیرش که کمی بزرگتر از کیر کیوان بود با تخمای آویزون رو دیدم و کف پاهامو بهم نزدیک کرد و کیرشو کمی بین پاهام مالید و داغی کیرش کاملا قابل حس بود
روی کاناپه نشست و من بین پاهاش رفتم و کیرشو با دستام گرفتم و یه تف روش انداختم و کمی مالیدمش و سرشو تو دهنم کردم
اروم کیرشو تو دهنم عقب جلو میکردم و معین آه میکشید و قربون صدقم میرفت

کیوان شکوفه رو داگی انداخته بود و وحشیانه داشت تو کصش تلمبه میزد:
+جونم آه آه آی کصم اره همینطوری بکن آه
_چقد داغ و تنگی تو
+کصمو گشاد کن آه

کیرشو از دهنم دراوردم و کمی تخماشو خوردم و دوباره کیرشو تو دهنم جا دادم و هربار سعی میکردم بیشتر بخورم
معین به زور کیرشو تا خایه تو دهنم جا داد و با عق زدن من بیرون کشید

اشاره کرد بلندشم
منم بلند شدم و همونطور رو کاناپه رفتم و پاهامو اینطرف و اونطرف معین گذاشتم(پوزیشن cowgirl)و نشستم و کیر معین رو با دست تنظیم کردم و تا خایه تو کصم فرو رفت.
وصف لحظه ورود کیرش به کصم با چندتا کلمه غیرممکنه
اما آهی عمیق و پر از شهوت کشیدم
چند ثانیه بی حرکت موندم و معین هم آه میکشید
شروع به بالا و پایین شدن رو کیر معین کردم
+آه آه جونم آی آه آه آی چه کیری داری آه مردم برات
_جون پارت میکنم خوشگل میدونی چن وقته تو کف گاییدنتم
با کصم رو کیر معین پایین و بالا میشدم و از لذت زیاد روی ابرا بودم

کیوان هم شکوفه رو درازکرده بود و پاهاشو باز کرده بود و روش افتاده بود و فیس تو فیس داشت شکوفه رو میکرد و گاهی لبهاشو میخورد
+آیی کیوان اروم آخ همینجوری بکن آره آره

سینه هام تو دست معین و کیرشم که تا تو توی کصم بود
+آه معین آه آه

چند دیقه اونجوری منو کرد و بلند شدم از روی کیرش
معین از روی کاناپه بلند شد و من کوسن رو زیر شکمم گذاشتم و دمر دراز شدم و معین هم چن تا اسپنک زد و از پشت کیرشو کرد تو کصم
+آخ جوونم آه بکن منو آه
_جوون چه کصی داری تو دوس داری اینطوری بکنمت
+آره آره آه آه

محکم تلمبه میزد و صدای برخورد بدن معین به کون گنده من واقعا صدای لذتبخشی بود
عاشق این پوزیشن بودم و با تلمبه های سنگین معین طولی نکشید که ارضا شدم
معین کیرشو بیرون کشید و به باسنم میکوبید و دوباره میفرستاد تو کصم و چون لبه های کونمو با دست باز کرده بودم کیرش راحت سوراخ کصمو پیدا میکرد

کیوان شکوفه رو سرپا خم کرده بود و شکوفه دستاشو به دیوار زده بود و کیوان هم کمرشو تو دستاش گرفته بود و محکم تو کصش تلمبه میزد و شکوفه رو به رعشه انداخت و ارضا کرد
معین هم روی من افتاده بود و کصمو با کیر کلفتش داشت جر میداد

+آه پارم کردی آه آه
_حالا حالاها کار دارم باهات

بیرون کشید و گفت داگی استایل بشم
دوباره با اسپنک کونمو سرخ کرد و چند ثانیه کصمو لیس زد و کیرشو کمی لای کصم مالید
+بکن توش معین بکن توش توروخدا

کیرشو باز تا ته توی کصم کرد
+جونم جونم آه آه
موهای منو از پشت گرفته بود و تلمبه میزد

کیوان شکوفه رو به پهلو دراز کرده بود(پوزیشن اسپونینگ)و سینه هاشو میمالید و کیرشو اروم تو کصش عقب جلو میکرد:
+آی کصم آه بکن آه
_جون من بهتر میگامت یا معین
+تو بهتر میکنی آه آه

من و معین جفتمون خیس عرق بودیم
معین چند ثانیه یکبار بیرون میکشید و دوباره تا ته توش میکرد و این کارشو خیلی دوست داشتم

تو همین حین کیوان داشت آبشو‌ رو سینه های شکوفه خالی میکرد و بعدش حسابی لب گرفتن و راهی حموم شدن

معین هم تلمبه هاش رو تو کص من سریعتر کرد
+آه آه میخوام کصتو پر کنم با آبم
_آخ پر کن آه

پاشیده شدن آب داغشو تو کصم احساس میکردم
کیرش کم کم شل شد و از کصم بیرون کشید
چند قطره از آبش از سوراخ کصم سرازیر شد

خسته و غرق در لذت کنار معین دراز کشیدم و چشمامو بستم
و این پایان نه و شروع ماجرا بود…

نوشته: ابرو زخمی


👍 35
👎 3
39801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

867858
2022-04-09 05:26:20 +0430 +0430

احتمالافکرنمیکردی تا این اندازه از این نوع سکس لذت ببری اونم لذتی که تا حالا از شوهرت هم نبردی خب اینه که میگن

تو این دنیا
هیچ چیز اون طور نیست که به نظر میرسه

0 ❤️

867937
2022-04-09 19:05:46 +0430 +0430

من لزوم حضور بهنام و سحر و توضیح راجع بهشون و همینطور عدم توضیح راجع به معین و شکوفه و اضافه شدنشون‌به داستان رو اصلاً متوجه نشدم

2 ❤️

867953
2022-04-10 00:36:05 +0430 +0430

تو تاپیک م یه قسمتی هست کیری ترین ادمای شهوانی ! اولین گروه اونا هستن که میان تو سایت داستانو میخونن جلقشونو میزنن ولی به بقیه توهین میکنن. اینا شعورشون دم کونشونه.

2 ❤️

867954
2022-04-10 00:48:42 +0430 +0430

ازشهوانی یکی اورده گفته همکلاسیمه

0 ❤️

869769
2022-04-20 03:39:31 +0430 +0430

ادامه بده حتما

0 ❤️

875289
2022-05-21 19:48:01 +0430 +0430

آه آه آه آه آه آه 😂😐
متاسفانه این شیوه نگارش تکرار کلمات زائد هیچ جذابیتی برای خواننده نداره

0 ❤️