به زور ارضام کرد

1399/10/30

این ماجرا واقعیه اگر دوست نداری باور کنی یا جنبه نداری و قراره به هر غلط املایی و نگارشیم فحش بدی همین الان میتونی این صفحه رو ترک کنی .

… توی آینه به صورت بی روحم نگاهی کردم .دست مالو از جیبم درآوردم و زیر چشممو تمیز کردم ریملم ریخته بود، این جلسه ام خیلی گریه کرده بودم. رژ سرخابی خوشرنگی از کیفم درآوردم و خیلی سریع و بی دقت روی تمام لبام کشیدم ؛مهم نبود فقط میخواستم کمی چهرم رنگ بگیره. با صدایی گوینده ی آسانسور که خودمو جمع و جور کردم .لبخندی به چهرم چسبوندم و درو باز کردم .
بیرون از ساختمون هوا خیلی سرد بود دستامو توی جیبم فرو کردم و غرق توی افکار خودم قدم می زدم .خیابون خیلی ساکت و خلوت بود بجز صدای پاشنه کفشم و خرد شدن چندتا برگ چیز دیگه نمیشد شنید .
به اولین سوپر مارکت که رسیدم بسرم زد برای خودم یکم شکلات و خوراکی بگیرم شاید حاالم بهتر شه.
از توی یخچال یه شیر کاکا ئو کوچیک و چندتا کیک و شکلات از بوفه ها برداشتم و حساب کردم . سرم پایین بود و میخواستم همینطور که از مغازه بیرون میرفتم خوراکیارو بذارم توی کیفم که خوردم بهش … سرمو بالا آوردم و با دیدن چشما ی خون بستش بحدی شوکه شدم که یکی ازبسته ها از دستم افتاد با دستپاچگی خم شدم برش دارم که بازومو گرفت و بی هیچ حرفی فقط منو کشید بیرون و برد سمت ماشین .
با ناله گفتم
_ دستمو کندی امیر چته … خودم میام نکشش…چکار کردم مگه ؟ چرا …
سوالم تمام نشده بود که با توگوشی محکمی که بهم زد ساکتم کرد .
+خونه نگار بودی نه ؟ که با دوستات میری بیرون ؟
چه گوهی میخوردی تو اون ساختمون ها ؟ کجا میری که سرش اینهمه دروغ و دونگ میگی ؟
یه لحظه بازومو ول کرد و با حالت سرد آروم اما م مرموزی نگاهی به ساختمون انداخت . فهمیدم میخاد چکار کنه .
خجالت میکشیدم بره جلوی دکتر خوردم کنه یا حرفی بزنه که دیگه روم نشه بیام مطبش …
خودمو انداختم جلوش و گفتم
_ جان کتی آبرو ریزی نکن … تورو خدا بیا بریم خونه برات توضیح بدم …
بعد خودت… اصلا… تنها بیا حرفامو راست و دروغ کن .
امیر داری اشتباه میکنی …

لبخند پر حرصی زد و گفت
+از چی میترسی؟
خفه شدم ، میدونستم چقدر بد دله و باورم نمیکنه …
از کنارم رد شد و رفت و حتی برنگشتم رفتنشو ببینم فقط میتونستم اشک بریزم.
انگار همه غصه هام از بچگیم تا اونروز دونه دونه تو ذهنم میومد.
از اون تجاوز لعنتی تو بچگیم گرفته تا بی اعتمادیش ودعوا های تموم نشدنیمون . غرق اشک وافکار خودم بودم که قفل در ماشین بازشد برگشتم و سمتش
+فقط چون قسم دادی …بشین یالله ، توراه وقت داری به دروغی که میخای سر هم کنی خوب فکر کنی .

از حرفش بغض گلمو گرفت .بی هیچ جوابی سوار شدم …

ده دقیقه ای گذشت پشت چراغ منتظر بودیم
رد انگشتاش روی صورتمو توی آینه نگاه کردم .متوجه شد و دستشو آورد سمت صورتم و آروم با پشت انگشتاش جای سیلی ای که زد و چند بار ناز کرد . و با چونم صورتمو چرخوند سمت خودش … با انگشت شصتش چند بار به لبم کشید و دوباره صورتشو مثل لحظه اولش در هم کشید …

خیلی نگذشته بود که رسیدیم خونه .در واحدو باز کرد و تقریبا هلم داد تو .
اون رفت سراغ یخچال و منم داشتم می رفتم سمت اتاقمون که با داد گفت
_ نشنیدم توضیحتو هنوز !
رفتم سمت مبل و آروم نشستم روش روسریمو دراوردم
و با صدایی که از ته چاه در میومد شروع به حرف زدن کردم

_ من هچ کار اشتبااهی نکردم
حدود یکسالی میشه …

  • که چی ؟

_ صبر کن دارم میگم …که میرم پیش مشاور اونم ارجاعم داده به یه روانپزشک .
دکتر نواب عزیزی میتونی بری فردا ببینی مطبش اونجاست یا نه .

  • برا روانپزشکت ست چرم میپوشی رژ اونرنگی میزنی ؟ رو پیشونی امیر نوشته خر ؟ گوش مخملی ؟ اصلا تو چه دردی داری که بری مشاوره ؟ چی برات کم گذاشتم ؟ …
    آروم گفتم
    _ خیلی بی رگی که به زنت اینو میگی
    بابا من حالم خوب نیست باتو .
    مغزم داشت فوران میکرد همه چیزایی رو که سال ها خورده بودم داشتم بالا میاوردم …
    _ از بی اعتمادیت از همین متلکات ازینکه هرکار میکنم یه تهمت میخورم.
    ازینکه لباس قشنگ بپوشم باز خواست میشم . آرایش کنم بازخواست میشم خستم .
    حالام که فکر درست کردن زندگیمونم و براش میرم دکتر میای تو خیابون میخوابونی تو گوشم ؟ اینارو بم میگی بی غیرت ؟

زدم زیر گریه
_ تو همه چی برا من کم گذاشتی .
من شوهر ندارم من یکیو دارم درو قفل میکنه از خونه میره بیرون که مبادا در برم مبادا کسیو ببینم ولی خودش روزی یکساعت وقت برا من نداره .

تمام مدت فقط پشت ایستاده بود و خیره نگاهم میکرد .
_ من هیچ لذتی با تو نمیبرم از غدا خوردنم بات از خوابیدنم بات حتی از سکسم بات متنفرم میفهمی ؟
تو این ۲ سال و حتی یبارم تو منو ارضا نکردی …
تو همه چی برا من کم گذاشتی هر زنی جای من بود تا الان … زیره هزار تا مرد …

دهنمو گرفتم . نمیدونم این چه حرف اشتباهی که بود از دهنم دردمد
لیوان آب تو دسشو کوبید تو دیوار و با داد گفت
من تورو ارضا نکردم ؟؟؟
مشکلت اینبوده آره ؟
زن من رفته نشسته پیش یه مرد غریبه که بگه من عرضه ندارم ارضاش کنم ؟
من هر بار ازت پرسیدم تا تورو رو نیاوردم خودم …
پس دروغ میگفتی …

خیلی تند اومد سمتم ،خودمو جمع کردم اخه ترسیدم بخاد دوباره بزنتم اما اومد جلو ی مبل ایستاد پیرا هنشو تند تند درآود . زیر زبون با عصبانیت گفت

  • درستت میکنم . کاری میکنم التماس کنی ولت کنم .
    و وحشیانه شروع کرد لباسامو کندن چند ثانیه بیشتر نگذشته بود که کاملا لخت زیر دسش بودم .

مچ پاهامو گرفت و کشیدم تا تنم روی مبل اومد و پاهامو گرفت بالا . زانو زد جلوی مبل و با شدت تمام شروع کرد خوردن کسم لیس میزد می مکید…و انگشتم میکرد اما چون از قبل خیس نشده بودم بیشتر از لذت درد داشتم و ناله میکردم .
همزمان که میخورد با دستش سینمو چنگ میزد و نوکشو میکشید . گاهی سرشو میاورد بالا و و محکم کلیتوریسمو اسپنک میکرد با هر اسپنک تقریبا جیغ خفه ای می کشیدم .
و دوباره خوردنو ادامه داد . چند دقیقه ای اینجور گذشت جفتمون به نفس نفس افتادیم و کسم تند تند نبض میزد . بلند شد ایستاد و زیپ شلوارشو باز کرد کیرشو که نیمه راست شده بود درآورد و گرفت سمتم
+بخور میخام وقتی کستو میگام سنگ شده باشه .
تا بیام دل و دل کنم فروش کرد تو دهنم و تند تند تلنبه میزد هر چند ثانیه یبار هم درش میاورد تا نفس بکشم وهربار که میکشید بیرون اب دهنم باهاش سرازیر میشد و عق می زدم تاهم میومدم بنالم که دارم خفه میشم دوباره میکرد تو دهنم .
وقتایی هم که میخوردم موهامو ناز میکرد یا نوک سینمو بین دوتا انگشتش فشار میداد ( اینکار خیلی حشریم میکنه ) .
کیرش که خوب راست شد دوباره پهنم کرد رد مبل و پامو کشید بالا و مجبورم کرد بگیرمشون . بدنم اونقدر انعطاف نداشت که بتونم بیشتر از چند ثانیه اونجور بمونم ولی تا یذره پااهام پایین میومد محک میزد رو کسم و از درد ودترس به هر بدبختی بود پاهامو بالا نگه داشتم . کیرشو خوابوند
رو کیلیتوریسِ (چوچوله )کسمو لبه هاشو با دستش جمع کرم و تند تند شروع به بالا پایین کردن کرد انقدر تند که کلیتوریسم داغشده بودگاهی سر کیرشو تا ۳ ،۴ سانت میکرد توم و باز درش میاورد تا تشنه بشم . انقدر اینکارو کرد تاافتادم رو لرزیدن و برای اولین بار ارضا شدم و خودشم که انگار آماده ی اومدن بود به محض دیدن لرزیدنم آبش اومد و ریختش دور کسمو پایین شکمم . منکه خیال میکردم تمامشده پاهامو آوردم پایین و نفس راحتی کشیدم بی حاال شده بودم و حواسم بهش نبود که کجا میره و میاد دوسه دقیقه همونجور رو مبل دراز کشیده بودم تا متوجه شدم از اتاق برگشت و یچیزی تو دسشه یه شیشه اسانس عطر استوانه ای با قطر حدود ۲ سانت … بلند مکرد و گذاشتم رو قالی و گفت برگرد رو شکم بخواب . با وحشت گفتم
_میخای چکار کنی

  • کونتو باز کنم …جنده کوچولوم باید از جفت سوراخش بده تا مطمعن شم خوب ارضا شده .
    برم گردوند و با انگشتاش که معلوم بود از قبل چربشون کرده افتاد به جون سوراخم اولین بارم بود و دیگه خودتون تصور کن چقدرجیغ زدم وناله کردم.
    اما انگار حرفام ذره ای رحم براش نذاشته بود .
    شیشه رو یباره فرو کرد تو کونم سوختم…
    بم گفت تا اخر سکسمون اینتو میمونه خودت باش تلنبه میزنی اگه در بیاد باید کیرمو تحمل کنی . انقدر ترسیده بودم که هرچی می گفت بی چون وچرا گوش میدادم .
    کیرشو از پشت کرد توکسم و انقدر درد تلنبه زدن شیشه تو کونم زیاد بود که درد کیر تو کسم برام عادی بنظر میومد اگرم آروم تکونش میدادم خودش شیشع زو ازم میگرفت و تند می زد . حس میکردم تو همین ۲۰ دقیقه سکس سوراخام قد کل دوسال متاهلیم کش اومدن .
    تجربه کس و کون دادن باهم فوق العاده بود .
    دوباره ارضا شدم اما نمیدونم چکار کرده بود که اون ارضا نمیشد .
    ایندفعه بهم محلت نداد و سریع پوزیشنو عوض کرد سرشو گذاشت رو دسته میل منو نشوند رو شکمش چونم رو شونش بود با یه دستش جفت دستامو پشت سرم گرفته بود و با اونیکی شیشه رو تو کونم تکون میداد
    بهم گفت تلنبه بزن یالله همه تنم می لرزید با گریه گفتم بسمه که خودش شروع کرد زدن وقتایی که درش میاوردو میمالید به چوچولم تقریبا میتونم بگم هوش از سرم میرفت .
    دیگه دلم میخواست فرار کنم التماس میکردم تمام کنه ولی اونقدر کرد تا خودشم اومد و شیشرو اروم در آورد …

اون پاشد رفت حمام و من از خستگی درجا خوابم برد و
این اولین بار تو زندگیم بود که این جور عالی ارضا می شدم .

نوشته: کتی


👍 17
👎 11
83901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

787153
2021-01-19 00:35:59 +0330 +0330

کی تونستی اینو بخونی که میگی جالب بود

2 ❤️

787157
2021-01-19 00:51:12 +0330 +0330

کلید اسرار: دکتر نرید! کونتون میزارن!! 😀

9 ❤️

787164
2021-01-19 01:02:17 +0330 +0330

خوب دختر خوب عوض این که بری پیش مشاور از اول بهش میگفتی سکس خشن دوست داری تا اینجوری مثل سگ بگادت،بعدشم عزیزم اینجور آدما چون همسرشونو دوست دارن فقط دوست دارن زیباییشون،لباس خوشگل پوشیدنشون و غیره فقط برا خودشون باشه نه در دید دیگران پس درکش کن چون واقعا دوستت داره یعنی یه کلام عاشقته بترس از روزی که بهت گیر نده اونوقت فاتحه زندگیت خوندس

5 ❤️

787201
2021-01-19 01:41:37 +0330 +0330

چون اول داستان زر مفت زدی. و به خواننده بی احترامی کردی کلا نخوندم
فقط گفتم یه چندتا فحش بدمت عریضه خالی نباشه
جینداااااا
کوووووسی خانوم

1 ❤️

787204
2021-01-19 01:53:54 +0330 +0330

شوهرت بفهمه داستان دادنتو اینجا نوشتی به چند روش میکنت؟

5 ❤️

787216
2021-01-19 02:35:03 +0330 +0330

در این ساعات نیمه شب با بلند شدن کیرمان هوس جفت سوراخ به سرمان زد که درنهایت برای میل به هدفمان بر آن شدیم که به سوی بانو خیز برداریم.پس از خیز و چرخشی قهرمانانه که کم از نرمش قهرمانانه مقام عظمای ولایت نداشت با یک دستمان به نرمی به سمت لیموی وی پیش‌روی و با دست دیگرمان به آرامی داخل شلوار ایشان نفوذ نمودیم و درنهایت سوراخ پشت ایشان را مورد لمس و ماشاژ قرار دادیم ولی در کمال ناباوری بانو خواب را به دادن به ما ترجیح داده و ضمن پس زدن دست مبارکمان کامل در زیر پتو فرو رفت و آنرا محکم دور خود پیچید بگونه‌ای که کوچکترین راه نفوذی را برایمان باقی نگذاشته.
خدا از شما نویسنده بی‌فکر نگذرد حالا ما با این کیرمان که به سان سردار باقری برای امام خامنه‌ای خبردار ایستاده چه کنیم؟
دیسلایک مرحمت نمودیم.

2 ❤️

787217
2021-01-19 02:40:01 +0330 +0330

روا نبود دیسلایک دادن.
کیر ما به ناوقت و ساعت دو و نیم صبحگاه خیز برداشته ،
حال چرا باید نویسنده جریمه شود؟
ننگ ابدی بر این کیر که لقب کیری شایسته و زیبنده سالاری همچون اوست.
لایک مرحمت نمودیم.

1 ❤️

787246
2021-01-19 09:31:39 +0330 +0330

بجزبددلیش داستان خوب بود

0 ❤️

787262
2021-01-19 12:51:13 +0330 +0330

اخر داستانو نیمه کاره گذاشتی چرا

0 ❤️

787276
2021-01-19 15:55:24 +0330 +0330

قشنگ معلومه هارد دوس داری،حالا چه باشیشه چه بی شیشه…

1 ❤️

787433
2021-01-20 10:41:37 +0330 +0330

چی اصراری داری بگی کلیتوریس که بعد تو پرانتز بگی چوچوله

0 ❤️

787497
2021-01-20 22:53:35 +0330 +0330

نه خوب بود و نه بد…تعداد لایکها و دیسها هم همینو میگه.خیلیا حوصله خوندن و شنیدن مشکلات زندگی دیگران رو ندارن.دیسها احتمالا بهمین خاطره.اما بابت زحمتی که کشیدی و احترامی که برای کاربرها قائل بودی لایک میشه.

0 ❤️

787572
2021-01-21 04:10:47 +0330 +0330

دست مال ؟؟!!واقعا؟!!

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها