سلام دوستان ، اولش بگم که هیچ اصراری ندارم که کسی باور کنه اما کاملا واقعیه
اسمم حامد هست و الان ۳۶ سالمه قدم ۱۹۵ وزنم اون موقع ۱۰۵ بود البته الان یکم چاقتر شدم ولی قول میدم رژیم بگیرم !چشمام سبز تیره و کلا ظاهرم بدک نیست
سال ۹۱ بود و من تازه تو یه بنگاه املاک تو میرداماد به امید یه درآمد خوب و چرب و نرم( ارواح عمم ) مشغول به کار شدم و تمام فکرم پول و درآمد بود بچه شهرستان نبودم اما مثل اکثرشون ساده و صادق (چیزی که تو کار املاک اصلا فایده نداره!) بخاطر همینم خیلی تو اون کار دووم نیاوردم و داستان چرخیدو من وارد کار دیگه ای شدم ، بگذریم ، اوایل پاییز ۹۱ بود هوا هنوز تابستونی ، آژانس ما اول میرداماد(شریعتی) بود ماشین رو گذاشته بودم نزدیک بنگاه و خودم پیاده راه افتاده بودم و کوچه ها رو میگشتم که اگه یه خونه ای پرده نداشت یا نیمه ساز بود آمارشو دربیارم تا کسی روش نیافتاده بفروشم یا اجارش بدم بهش میگفتن مونوپل ! از صبح که راه رفته بودم دم دمای ظهر سر خیابون نفت بودم تشنه و خسته که یهو تلفنم زنگ خورد یه خانمی پشت خط بود که فامیلیمو گفت و بعد گفت که کارتمو چند روز پیش بهش دادم و یه مورد برای اجاره داشت و خیلی اصرار داشت که برم موردش رو بازدید کنم .
وقتی آدرس داد دیدم که سمت خیابون ظفر و فریدافشاره و پیاده سربالایی کلی راهه منم که خسته تازه یادم اومد که چهارشنبه است و من کار دارم و نمیرسم برم ، بخاطر همین بهش گفتم فردا ، اصرار کرد که نه همین الان ، برام خیلی عجیب بود چون صاحبخونه ها معمولا خیلی سخت اجازه بازدید میدادن و به قول گفتنی به بنگاهی جماعت رو نمیدادن و اصرار این خانم یخورده عجیب بود برام ، به هر حال راه افتادم و وقتی رسیدم یه خونه تقریبا قدیمی بود که شش واحد بود خونه این خانم طبقه اول بود وارد که شدم خانومه حجاب نداشت ! یادمه یه خانوم حدودا چهل و پنج ساله بود و یه پیرهن سبز تیره پوشیده بود که خط سینشم یکم معلوم بود با یه ساپورت مشکی بدون روسری ! یعنی رسما طرف داشته نخ که چه عرض کنم سیم بکسل میداد ولی منه کسخل فقط به پول فکر میکردم و اصلا تو نخ این حرفا نبودم و شروع کردم به ورانداز خونه .
به قول بنگاهیا مدل خونه اتوبوسی بود و دو خوابه که چون شمالی بود یکی از اتاقا یه حیاط خلوت کوچولو داشت که خانومه خیلی قشنگ درستش کرده بود ، یه تاب شیک و گل و بته و با یه ایرانیت بزرگ رو سقفش ، خانومه رفت رو تاب نشست و گفت که شوهرم سالهاست که مرده و تنها پسرم خارج از کشور زندگی میکنه و منم اینجا تنهام و فقط کم مونده بود خودشو بمالونه بهم تا حالیم کنه چی میخواد ! اینجوری بگم طرف هی چراغ که چه عرض کنم پروژکتور مینداخت که روشنم کنه منم هی فنی حرف میزدم که فکر کنه من خیلی حرفه ایم و از این کسشرا ! خلاصه تلاشهای اون خانوم اونروز ثمر نداد و من کسخل تر از اون بودم که حالیم بشه و تو یه عالم دیگه بودم و پیش خودم کلی ذوق کرده بودم که چه مونوپلی زدم !!! خدا میدونه چه فحشایی پشت سرم بهم داده که پسره دیلاق یالقوز نفهم چرا اینجوری کرد ! وقتی رسیدم دفتر و موضوع رو برای همکارم تعریف کردم دو دستی کوبید تو سرم که یارو داشته آمار میداده یالا شمارشو بده بریم تو کوکش بهش گفتم تو متاهلی و زن و بچه دار ، خجالت بکش ، گفت چه ربطی داره به کیرم که کنتور نبسته ! القصه من تازه فهمیدم که وقتی به یکی میگن کسخل منظور دقیقا چیه خخ
دیگه هرچی زنگ زدم یارو جواب نداد که نداد
مثل این موضوع دو بار دیگه هم پیش اومد که اگه دوست داشتین براتون تعریف میکنم البته دفعه های بعد زرنگ شدم زدم وسط خال !
نوشته: ارادتمند،حامد
اخه من بايد به رابطه اَي لا اين ادمين پيدا كنم اخر اين مص شعرا چيه تائيد ميكني واقعا ميخوني اينارو
کسکش
منوپول رو یاد گرفتی
براندازو با این سنت میگی ورانداز
اسم داستانتم بزار
من یک کسخل هستم
اکسیژن حروم کن
کیر مدیر املاک رقیبتون تو کونت
به نظرم اینقدر که کشیدن کروکی تو داستان برات مهم بود که همه چی یادت رفت
خب کصخل گوه میخوری وقتی نه سکسیه نه طنز اینجا منتشرش میکنی :| همینجور پیش بره میخواین خاطرات چسیدنتون جلو زن همسایه ام بگین لابد کونیا
بعد میگن چرا نویسنده های همیشگی نمی نویسن بابا بدبخت خودش اعتراف کرد کسخوله هیچی حالیش نیست. یک یابوی واقعیه !! خودشم گفت که هیچ کیو نکرده بازم دارید گنگ بنگ کونش میزارید!! وای به حال اونی که بنویسه یکیو کردم!! ?
سپاه تروریست است و نابودی و غارت ایران را در دستور کار خود قرار داده است.
همین شما شلغم و چغندر مغزهاید که آخوندها تونستند 40 ساله ازتون سواری بکشن
یعنی خاک عالم !!! ریدی به خودت اه اه
باید بگم کیر که چه عرض کنم تیر چراغ برق تو کونت خار کسه بیعرضه که تو تخیلاتت هم نمیتونی سکس کنی
من با اونایی که فحش میدن کاری ندارم چون تربیت خودشون رو نشون میدن ولی جهت اطلاع تو بیسواد بگم«ور» و «بر» هر دو به یک معنی هست و هیچ فرقی نداره اگر به جای هم استفاده بشن ،« ور »نوع محاوره ای « بر» هست ولی بد نیست که اینقدر با دقت خوندی!
اون دنیا از دوچیز حتما سوال می کنند.
کوسهای نکرده
جق های نزده.
حالا خود دانید
عندونی
بشکه ی عن
اصل داستان این بوده که شما میرداماد کار میکردی
نه روزا بلکه شبا
تو ظفر و نفتم نمیچرخیدی بلکه سر تبریزیان وای میسادی پیش جنده های اونجا
کون میدادی
خودت که میدونی کسخلی
بقیه هم فهمیدن
حالا راحت بخاب
فحشش ندید کسکش رو.باز جای شکرش باقی یه داستان گی نیست.
خانم «پروین زمانی» هستند مدیر موسسهی «همسر جون» که در لس آنجلس و آمریکا هستند و با وعدهی پیدا کردن همسر و مهاجرت از طریق همسر آینده در کشورهای اروپایی و آمریکایی، سر ملت رو کلاه میگذارند و میگن به حساب موسسهی من پول بریزید تا براتون همسر پیدا بکنم!
توی کار ایشون، من خیلی دقت کردم و صددرصد کلاهبردار هستند و از آدمهای ساده لوح با وعدهی پیدا کردن همسر کلی پول دریافت میکنند و جالب اینه که برای واریز پول، به یک حساب ایشون در بانک ملی ایران باید پول واریز بشه!!!
مشخصه که ایشون و حسابهای بانکی ایشون کاملا به نظام و قوه قضایه متصل هستند و بارها از این نظام در صحبتهاشون دفاع کردند
واقعا در شگفتم از این داستان اصن موندم چی بگم بهت!!!
خدارو شکر که به سکس ختم نشده وگرنه مغز مارو به گای اعظم میدادی تو یکی
دوست من همينكه اول داستانت ميگي داستانم واقعيه يعني داري اصرار ميكني كه باور كنيم واقعيه
از درآمد ملیونی چ خبر