بویِ خوشِ زن

1401/04/14

+میشه چند لحظه بازوت رو قرض بگیرم؟؟
همینطوری که بی رمق پشت پیشخون بار نشسته بودم سرم رو چرخوندم تا ببینمش.
-چی؟؟
+بازوت رو میگم!!میشه یه سلفی بگیرم.؟؟سو تفاهم نشه نمیخوام چهره ت توی عکس بیفته.
سرم رو پایین انداختم و ته مونده ی مشروبم رو سر کشیدم.
دستش رو دور بازوم انداخت و سرش رو چسبوند بهش و شروع کرد به عکس انداختن.
+ببینم چقدر به خودت زحمت دادی تا این بازوها رو ساختی.
توجهی نکردم و کش موهام رو در آوردم و موهام ریخت روی شونه هام.دستی بهشون کشیدم و با چند تا تکون دوباره مرتبشون کردم و بستمشون. راه افتادم سمت در خروج.
+بد عُنق!!همیشه اینجوری هستی؟؟یعنی اینقدر سخته آدابِ معاشرت با یه خانوم رو رعایت کنی؟؟
دستش رو گرفتمو بلندش کردم. تا کنار ماشین آوردمش. روبروش ایستادمو لبام رو چسبوندم به لباش. در ماشین رو براش باز کردم
-لطفا بفرمایید بشینید پرنسِس.
نشست و مشغول تجدید آرایش صورتش شد.
+ببینم وقتی منو بوسیدی فکر نکردی ممکنه یه دونه کشیده ی آبدار بخوابونم زیر گوشِت؟؟
-وقتی بار اولِت نباشه قطعا تمام سناریوها رو از حفظی.
+یعنی میخوای بگی قبل از من با خیلی ها این ‌کار رو کردی؟؟
-اشتباه نکن.تو از من خواستی که باهات این کار رو بکنم.
+بچه پر رو. یعنی چی من خواستم؟من دقیقا کی بهت گفتم منو ببوسی؟
-اگه با دقت ببینی ، چشمایِ آدما خیلی چیزا بهت میگن.
+عجب!!که اینطور!!اونوقت تو کف بینی ، رمالی چیزی هستی یا امروزی ترش روان کاوی مثلا؟
-به نظرت واسه رابطه ی یه شبِ دونستن این چیزا ضروریه؟
رابطه ی یه شبِ؟ببینم این اعتماد به نفس از کجا میاد؟اینم از توی چشمام خوندی که دنبال رابطه ی یه شبِ هستم؟
+نه!!این مربوط به من میشه. چیزیه که من میخوام.
+یعنی این وسط نظر من اصلا مهم نیست؟
کنار خیابون ماشین رو پارک کردم.
+چی شد چرا واستادی؟
-مگه نمیخواستی نظر تو رو بپرسم؟؟الان قصد منو میدونی اگر میخوای باهام بیای بگو تا حرکت کنم اگر هم دوست نداری میتونی پیاده بشی.
در رو باز کردو پیاده شد و منم حرکت کردم. کمی که جلو تر رفتم از تویِ آینه دیدم که داره اشاره میکنه. دنده عقب گرفتمو کنارش ایستادم. شیشه رو دادم پایین.
+واقعا فکر نمیکردم اینقدر جدی باشی که بخوای منو این موقع شب بزاری و بری بی تربیت. حالا نمیشد یه ذره جنتلمن باشی؟شانس مارو باش.
سوار شد و حرکت کردیم.
ماشین رو توی پارکینک گذاشتم و با هم رفتیم سمت خونه.
مامانم با ماسک شبی که روی صورتش زده بود مشغول تماشای تلوزیون بود.
-زری جون تو هنوز نخوابیدی عشقم؟
× نکنه باید از تو اجازه بگیرم؟
-بزار اول آشناتون کنم.زری جون ایشون دوستم هستن. دوست عزیزم ایشون هم مادرم ، رزی خانوم هستن.
× سلام دخترم. اول از همه چون هر دو زن هستیم بهت بگم که این آقا پسر ما یه خورده مغرش مشکل داره.احتمالا تا حالا یه چیزایی فهمیده باشی.یه ذره هم بگی نگی انگار قلب نداره.اینو بهت گفتم که بیشتر مراقب باشی. دیگه خود دانی.
-اگر افاضاتتون تموم شد و کاری نداری مامان خانوم ما بریم بالا توی اتاقم.خستم میخوام استراحت کنم.
× از اول هم کاری نداشتم.بفرمایید.
دوست عزیزم که هنوز اسمش رو هم نمیدونستم رفتار مارو که میدید زیر لب میخندید.
وارد اتاقم که شدیم اول تیشرتم رو در آوردم و بعد هم شلوارم رو از پام بیرون آوردم. با یه شرت جلوش ایستاده بودم.
روش رو برگردوند.
+وای تو چرا اینجوری هستی؟یه ذره خجالت نمیکشی؟حالا خودت هیچی دختر مردم رو آوردی جلوش لخت میشی؟نمیگی مُعَذب میشم؟
-چرا باید معذب بشی؟مگه همین رو نمیخواستی؟
دستش رو گرفتمو گذاشتم روی سینه ام.
-نترس گار نمیگیرم.
چونه اش رو گرفتم و صورتش رو سمت خودم کشیدم.
-دوست دارم به چشمام نگاه کنی. اینجوری حس میکنم میتونم درونت رو کشف کنم. اخه چشم ها آینه ی قلب آدمان.
نگاهم کرد بعد از چند ثانیه گفت:
+میخوای منم بگم توی ِ چشمات چی میبینم؟
-آره بگو
+هیچی توی نگاهت نیست و این خیلی عجیبه.نه خوشحالی نه ناراحتی نه اصلا میشه حسی رو درونت پیدا کرد.به نظرت این غیر عادی نیست؟
-نمیدونم شاید باشه.
لبام رو گذاشتم رویِ لباش و شروع کردم به در آوردن لباسهاش.
بغلش کردمو روی تخت گذاشتمش و خودم کامل روش قرار گرفتم.
وقتی شروع کردم به خوردن گردن و لاله ی گوشش کیر خودمم کم کم شق شد.
سینه هایِ خوش فرم و سربالاش رو با لذت میخوردم و گاهی هم نوکشون رو بین دندونهام میگذاشتم.
پایین تر رفتم و دهانه ی کسش رو از هم باز کردم.زبونم رو از بالا تا پایینش کشیدمو کمی با چوچولش بازی کردم.
همزمانی که زبونم رو روی چوچولش میکشیدم ، انگشتم رو هم وارد کسش کردم. بعد از چند دقیقه که لرزید و ارضا شد کاندوم رو روی کیرم کشیدم و پاهاش رو خم کردم توی شکمش و کیرم رو وارد کسش کردم. صداش بلند شد.پاهاش دیگه خسته شدن.به پهلو خوابوندمش و خودم هم پشت سرش قرار گرفتم.کیرم رو داخل کردمو شروع کردم به تلمبه زدن.چون مشروب هم خورده بودم زیاد حالم دست خودم نبود.
ایستادمو چون بدن ظریفی داشت مثل یه بچه بلندش کردم.پاهاش رو دو طرف پهلوهام برد و منم کیرم رو فرستادم تویِ سوراخ داغش. رفتارم کمی وحشیانه شد.به حالت داگی خوابوندنش و موهاش رو توی دستم گرفتم. کیرم با شدت داخل کسش فرو کردم که یه جیغ نسبتا بلند کشید.هر چی خسته تر میشد شکمش پایین تر میرفت تا اینکه کامل دراز کشید روی تخت و منم روی رونهاش نشستم.لمبره هاش رو از هم باز کردم و با سرعت تلمبه میزدم.اینقدر ادامه دادم تا روی کونش آبم رو خالی کردم.کاندوم رو توی سطل زباله ی کنار تخت انداختمو کنارش دراز کشیدم.
+قلبت که از سنگِ به کنار بدنت هم انگار جنسش از سنگِ. دارم فکر میکنم من دقیقا از چیه این بدن خوشم میاد.؟
خندم گرفت.
-یعنی واقعا بعد سکس این فکرا باید به ذهنت بیاد؟؟
+چیه؟نکنه میخوای از عشقی که بهت دارم برات داستان بگم؟یه رابطه ی یه شبِِ ست دیگه.
سیگارم رو از تویِ جیب کتم برداشتم و رفتم تویِ تراس.چند لحظه بعد ملحفه رو دورش پیچیده بود و اومد روی پام نشست.یه سیگار برداشت و با سیگار من روشنش کرد.
+فکر میکنی اگه مثلا یکسال دیگه منو جایی ببینی امشب رو یادت بیاد؟
-نمیدونم!!شاید اگر چیز خاصی داشته باشه یادم بیاد.
+پس بیا یه کاری کنیم.
-چیکار؟
+بیا امشب رو خاص کنیم.
-چطوری؟؟
+اونش با من ، تو فقط دنبال من بیا.
کنجکاو بودم که بدونم میخواد چیکار کنه.
گوشیش رو از توی کیفش در آورد و زنگ زد. بعد از احوالپرسی های معمول به کسی که پشت خط بود لوکیشن فرستاد و بهش گفت بیا اینجا منتظرت هستیم.
کام عمیقی از سیگارم گرفتمو توی جا سیگاری روی میز خاموشش کردم.
-آدرس اینجا رو به کی دادی؟؟
+وقتی اومد میفهمی.
بعد از چند دقیقه گوشیش زنگ خورد.دوست عزیزم رفت تا کسی که باهاش تماس گرفته بود رو راهنمایی کنه تا بیاد بالا.
چهره ش رو که دیدم برای چند لحظه ناخود آگاه محو تماشاش شدم.اگر کسی منو میدید قطعا متوجه میشد که چشمام چه برقی میزنه.
با نگاه خریدارانِ بهش خیره شدم و یکی از ابروهام رو بالا بردم و گوشه ی لبم رو کج کردم.
× خوشکل ندیدی یا صورتت مادرزادی کج و معوجه خوشتیپ؟
-خوشکل که زیاد دیدم اما خوشکلی که با پایِ خودش بیاد توی تورم بیفته ندیدم.
× حالا که دیدی!!کلات رو بزا بالاتر چشمات رو هم درویش کن تا دُرسته قورتم ندادی.
-چه میدونی؟شاید واسه ازدواج دارم براندازت میکنم.
× ببینم آوا(همون دوست عزیزم) این رفیقمون رو از تو موزه کِش رفتی ناقلا؟
-پس اسمت آواست؟جالبه که تازه بعد از سکس اسمت رو فهمیدم.
×اووووووه!!! سکس؟؟آوا تا یکی دو ساعت قبل ، پیش من بود. شما کی عاشق شدین کی فارغ شدین؟
آوا دست دوستش رو گرفت و گفت:وقت واسه حرف زدن زیادِ ، گفتم بیای اینجا چون باهات کار داشتم.
آوا دستش رو زیر چونه ی دوستش گذاشت و سرش رو کمی بالا آورد. لباش رو گذاشت روی لبایِ دوستش و مشغول بوسیدنِ هم شدن.
حسِ خوش آیندی بهم دست داد. روی تخت نشستم و تکیه دادم.سیگارم رو روشن کردمو ازش کام میگرفتم. تماشای لِز دوتا دختر خوشکل عجیب لذت داشت برام.
هر قسمت از لباسشون رو که بیرون می آوردن حس کنجکاوی منم برای دیدن بدن لختِ دوست آوا بیشتر میشد.
بی نظیر یا کم نظیر شاید واژه هایی باشن که در توصیف بدن های این دوتا دختر کمی به واقعیت نزدیکتر باشن.
آوا نوک سینه ی دوستش رو توی دهنش برد و برای اینکه لذت من بیشتر بشه هر از چند گاهی به چشمام نگاه میکرد.
کیرم دیگه کاملا بلند شده بود.شرتم ، تنها چیزی که تنم بود رو در آوردم و دستم رو روی کیرم میکشیدم.
سیگارم رو خاموش کردمو بهشون ملحق شدم.
سرم رو نزدیک گردن دوستِ آوا بردمو یه نفس عمیق کشیدم.
عطرِ تنِ یه زن وقتی از نزدیک تویِ مشامم میپیچه تنها چیزیه که باعث میشه زنده بودنم رو حس کنم.
با دستاشون کیرم رو نوازش میکردن و منم اول کمی از لبایِ آوا رو مزه کردم و بعد از اون مشغول خوردن لبایِ دوست آوا شدم.
من روبرویِ دوستِ آوا بودم و آوا هم پشت سر من مشغول نوازش و بوسیدن کمرم بود.
در همون حالت که مشغول خوردن لباش بودم بلندش کردمو روی تخت خوابوندمش.
با دستم یکی از سینه هاش رو میمالیدم و سینه ی دیگه ش رو توی دهنم گذاشتم. دستاش روی سرم بود و موهام رو چنگ میزد.
آوا کنارم رویِ شکم دراز کشید و دستاش رو به هم گره زد و سرش رو رویِ دستاش گذاشت طوری که صورتش رو به من بود.
نتونستم بیشتر این صحنه رو تحمل کنم.از روی دوستِ آوا بلند شدم و رفتم سمت لمبره های آوا.از هم بازشون کردم و مشغول خوردن سوراخ کونش شدم. چشمام از دیدن این صحنه سیر نمیشدن.
بعد از مدتی دوستِ آوا دستم رو گرفت و بهم گفت که دراز بکشم.
به صورت 69 روی من قرار گرفت و همزمانی که من کسش رو میخوردم هر دوشون مشغول مالیدن و خوردن کیر من بودن.
وقتی کس یه زن توی دهنت باشه و تخم هات توی دهن یه زن دیگه و با کیرت گرمایِ دهنش رو حس کنی ، به اندازه کافی لذت بخش هست تا حتی شده برای چند دقیقه دنیا و مشکلاتش فراموشت بشه.
دوستِ آوا ، خوب که از خجالت کسش در اومدم جهت نشستنش رو عوض کرد.
کمی انگشتش رو خیس کرد و تویِ سوراخ کوسش فرو کرد تا باز بشه.خیلی ماهرانه نشست رویِ کیرم که دیگه به بزرگترین حالتش رسیده بود.
اینبار آوا اومد و کوسش رو رویِ صورتم قرار داد.
-تقریبا دیگه اختیارم از کنترلِ خودم خارج شده بود. این غریزه و خویِ حیوانیم بود که همه چیز رو پیش میبرد.
بهشون اشاره کردم که بلند بشن.
دوست داشتم گاییدن دوست آوا رو تماشا کنم. کمکش کردم تا به حالت داگی قرار بگیره.کیرم رو محکم فرو کردم داخل کسش. این بدنِ فوقِ سکسی لایق اینه که خوب گاییده بشه.آوا به حالت داگی جلویِ دوستش قرار گرفت تا کسش رو بخوره.مثل کسایی که قبلا زیاد این کارها رو انجام دادن.اما برای من ، هیچ چیز تویِ اون لحظه اهمیت نداشت.حتی اگه این دوتا تنها جنده های شهر هم بودن بازم برام فرقی نداشت.
دوستِ آوا ارضا شده بود و معلوم بود که دیگه رمقی براش نمونده.صداش رو کاملا بریده بریده میشنیدم.
از اول هم سوراخ کونِ آوا بدجوری ذهنم رو به خودش مشغول میکرد.
-ببینم خوشکل خانوم اون کون لعنتیت قبلا فتح شده؟؟اصلا کیر به خودش دیده؟
+وای وای!!بچه دلش هوس کونم رو کرده.
شروع کرد به خندیدن.
-اگه میخوای درد کون دادن رو تحمل کنم به جاش یه شرط دارم.
چه شرطی؟
باید انتخاب کنی من خوشکل تر و سکسی ترم یا مهسا.
-پس تو هم مهسا هستی.!!ازآشناییتون خوشبختم.جالبه امشب بعد دو بار سکس اسم کسایی که گاییدم رو فهمیدم.فکر کنم اتفاق جالبی باشه که امشب رو فراموش نکنم.!! ببینم حالا جوابم هر چی باشه که از قولت پشیمون نمیشی؟؟
+نه مطمئن باش.
خب پس بگم مهسا.
آوا یه چشمک به مهسا انداخت و گفت:
+چی بهت گفتم.؟تو حتی از منم خوشکل تری و میتونی از منم جلو بزنی.
آوا دراز کشید و پاهاش رو بالا داد تا سوراخش کاملا بالا بیاد.
انگشتم رو خیس کردم تا سوراخش واسه فتح کردن آماده بشه. با چند تا فشار سر کیرم رو فرستادم داخل و کمی مکث کردم.از ناله هاش و حالت صورتش معلوم بود درد میکشه.با چند بار جلو عقب کردن ، سوراخ کونش گشاد تر شد و میشد آهسته تلمبه زد.
مهسا که دیگه حالی واسش نمونده بود به زور چشماش رو باز نگه میداشت و ما رو تماشا میکرد…
گاییدن یه کونِ فوق العاده ، میتونست حُسنِ ختامِ خوبی واسه پایان شبمون باشه.
سرعت تلمبه زدنم رو بیشتر کردمو نزدیک به ارضا شدن که رسیدم کاندومی که استفاده کردم رو بیرون کشیدم و با فشار آبم رو رویِ شکم آوا خالی کردم.
صبح چشمام رو کنارِ دوتا دختر لخت رویِ تختم باز کردم.
از کشویَ کنار تخت عکسش رو مثل هر صبح که بیدار میشم در آوردم و تماشاش میکردم.
صدایِ آوا رو شنیدم که ازم پرسید
+به چی اینجوری با احساس نگاه میکنی و مات و مبهوتش شدی؟
-به همونی که باعث شده تبدیل بشم به اینی که الان میبینی.همون که قلبم رو با خودش برد و به جاش یه سنگ باقی گذاشت.
.
.
.
صدای گوشی اومد…
آواا جواب داد و مهسا رو بیدار کرد.
+دختر پاشو که داداشم زنگ زد.
مهسا سراسیمه لباس پوشید. از عجله و ترسشون کمی جا خوردم.
-خب داداشِ آوا زنگ زده تو چرا ترسیدی.
× چون داداشِ ایشون ، شوهرِ منم میشه!!اوکی!؟گرفتی حالا.؟

پایان.

نوشته: blue eyes


👍 94
👎 8
103501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

883173
2022-07-05 01:35:01 +0430 +0430

دهنت سرویس پسر! جالب بود حس می کردم تو داستانم

1 ❤️

883187
2022-07-05 02:22:18 +0430 +0430

اره بابا من عاشق بوی ترش و تیز و تلخشم ، همش یواشکی شورتاش که پر ترشح شده بو میکنم و لیس میزنم

0 ❤️

883206
2022-07-05 04:27:23 +0430 +0430

خیلی خوب بود کاملا ملموس بود

1 ❤️

883231
2022-07-05 09:08:32 +0430 +0430

عالی و متفاوت

0 ❤️

883243
2022-07-05 10:43:52 +0430 +0430

تو باید ادامه بدی حتی اگه داستانای بعدیت دروغ محض باشه

1 ❤️

883252
2022-07-05 11:39:02 +0430 +0430

دست خوش ، قلمت طلا ،
عالی مینویسی ، منتظر داستانهای بعدیت هستم چشم آبی

1 ❤️

883259
2022-07-05 12:52:22 +0430 +0430

بوی خوش چادرم …😇😇😇😇🤩🤩🤩

2 ❤️

883302
2022-07-05 20:43:14 +0430 +0430

درود به همه دوستان.ممنون از کسایی که کامنت گذاشتند و لایک کردند.نظراتتون رو برام بنویسید خوشحال میشم بخونم.

1 ❤️

883310
2022-07-05 23:21:01 +0430 +0430

فکر نکنم منطقی به نظر برسه پسری که اینقدر مغرور و دل سنگ باشه، عکس کسی که قلبش رو سنگ کرده قاب کنه !!
شاید منم سال ها، وقتی به اون دختر فکر کنم قلبم تیر بکشه، ولی هیچوقت عکسش رو دیگه نگاه نکردم

1 ❤️

883316
2022-07-06 00:59:59 +0430 +0430

شهیار قنبری

بوی خوش زن قدغن

1 ❤️

883338
2022-07-06 01:42:03 +0430 +0430

بازممم بنویسد

0 ❤️

883481
2022-07-06 19:09:12 +0430 +0430

عالی بود خاطره ای شیرین که پشت ضمینه ای تلخ را تداعی کرد، دوست اگه قابل بدونی عزیز، لطفا بنویس، قلم خوبی داری و حداقل مزیت نوشتن اینه که یکم از بار غمت کم میشه.
پس به نوشتن ادامه بده لطفا

0 ❤️

883492
2022-07-06 20:57:02 +0430 +0430

قشنگ بود. ممنون

0 ❤️

883493
2022-07-06 21:54:54 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

883568
2022-07-07 05:00:08 +0430 +0430

واقعا قشنگ بود حتی اگه همش دروغ باشع خیلی خوووب بود بنویس بازم

0 ❤️

884989
2022-07-14 17:04:34 +0430 +0430

من بیخودی تعریف نمیکنم
تا حالا هم نظر نذاشتم واسه داستانا
ولی باید بگم واقعا خوب نوشتی
تو استعداد عجیبی تو نویسندگی داری
حتما در مورد نوشتن یه رمان فکر کن

0 ❤️

885226
2022-07-16 02:53:41 +0430 +0430

نویسنده ی این داستان قطعا یه زنه نه یک مرد

0 ❤️