مثل همیشه وایسادم منتظر ماشین بوق زد و سوار شدم چشمم تو چشمش افتاد و همه گذشته بچگیم دوباره یادم افتاد گذشته ای که بعضی وقتها ناخودآگاه تو ذهنم تکرار میشه،راننده ماشین شخصی بود به نام مرتضی وقتی که بچه بودم مرتضی تو محلمون قنادی داشتن،من ۱۰سالم بود نمیدونم مرتضی اونموقع چند سالش بود ولی سنش زیاد بود شاید ۲۵یا ۳۰،چون نزدیک خونمون بود زیاد ازش خرید میکردیم اکثر موقع ها خودش تنها بود توی مغازه خیلی باهام شوخی میکرد میخندید وقتی از مدرسه برمیگشتم هر روز یه بستنی ازش میخریدم تابستونا هم وقتی تو کوچه بازی میکردیم هی میرفتم پیشش و بهم بستنی میداد ولی پول نمیگرفت و من فکر میکردم بابام باهاش حساب میکنه خیلی منو بغل میکرد و رو پاهاش مینشوند من اونوقتا نمیفهمیدم و کاملا بهش اعتماد داشتم،چیزی نمونده بود مدرسه ها باز بشه ،مثل همیشه تو یه روز گرم تابستون که مشغول بازی بودم تو کوچه خوردم زمین و زانوی پام زخم شد خودمو رسوندم به خونه ولی هرچی زنگ میزدم کسی جواب نمیداد ،اومدم مغازه مرتضی ،۲تا از کرکره های مغازه پایین بود و کرکره اصلی تا نصفه باز بود صدا زدم مرتضی… یه صدایی اومد و بالاخره اومد درو بازکرد من گریه میکردم ،پرسید چی شده منم گفتم وقتی داشتم بازی میکردم خوردم زمین پام زخم شد هرچی هم زنگ خونرو میزنم کسی جواب نمیده سر ظهره فکر کنم خوابیدن ،مرتضی بهم گفت بیا تو پاهاتو بشورم تا زخمت بدتر نشه. منو برد زیر زمین مغازه،تاحالا اونجارو ندیده بودم ولی یسری ظروف قنادی بود و ته سالن یه فرش پهن بود و روش تخت بود که همونجا فهمیدم که مرتضی ظهر اینجا استراحت میکنه،گوشه زیرزمین دستشویی بود که با حمام یکی بود،مرتضی گفت خیلی عرق کردی بوی گند میدی لباساتو دربیار برو حموم خجالت میکشیدم ولی از یه طرف بهم برخورده بود که بهم گفت بو میدی ،رفتم تو لباسمو درآوردم و خودمو شستم با صابون ،زخم پام زیاد نبود وقتی شستم دیدم فقط یه خراش کوچیکه ،حوله دور خودم انداختم و از حموم اومدم بیرون دیدم مرتضی با یه ظرف شیرنی نشسته رو تخت و لباس تنش نیست،گفتم چرا لباستو درآوردی بهم گفت میخواستم که تو خجالت نکشی وقتی لباس نداری، من از سر پر رویی اصلا به روی خودم نیاوردم که خجالت میکشم ،بهم گفت بیا شیرینی آوردم برات بیا بخور و همزمان به پاهاش اشاره میکرد که بشینم رو پاهاش مثل همیشه ،با همون حوله رفتم نشستم رو پاش و شروع کردم شیرینی خوردن منو تو بغلش گرفته بود و من خجالت میکشیدم ولی هیچی نمیگفتم نمیدونستم اصلا داره چیکار میکنه بهم گفت میخوای یه فیلم خنده دار نشونت بدم گفت باشه،یه فیلم بود که مرده رو کیرش خامه و عسل و پسته ریخته بود و زنه داشت میخورد،باهم خندیدیم ازم پرسید میخوای منم لای پات خامه بریزم بخورم باهم بخنیدم؟؟
منکه از خجالت داشتم آب میشدم گفتم نمیدونم
گفت نمیدونم یعنی چی میخوای یا نه؟
گفتم باشه
منو نشوند رو تخت بهم گفت حولرو از دورت دربیار تا من برم خامه بیارم حولرو درآوردم نشستم مرتضی با یه ظرف خامه اومد سمت من و منو خابوند پاهامو باز کرد و بهم گفت با دستات بگیرش خامه مالید لای پاهام و کونم شروع کرد خوردن یه حسی داشتم خیلی خوب بود مرتضی همرو خورد و بهم گفت حالا نوبت توعه ،رو کیر خودش خامه ریخت و منم شروع کردم خوردن فقط خامه هارو از رو کیرش لیس میزدم خودش سرمو گرفت و کیرشو کرد تو دهنم و گفت اینجوری بخور که قشنگ تمیز بشه حالم داشت بد میشد از بوی بد لای پاهاش کلی عوق زدم ولی ولم نمیکرد ترسیده بودم و اشک تو چشمام جمع شده بود ولی چون خیلی پررو بودم اصلا گریه نکردم انگشت میکرد کونمو نمیدونم چندتا انگشتش تو بود ولی خیلی کونم میسوخت خواهش میکردم که نکنه ولی اصلا گوش نمیداد دوباره خامه زد رو کیرش بهم گفت بشین رو این خامشو تمیز کن نمیدونم چرا هرکاری میگفت میکردم ،وقتی داشتم میشستم از پشت بغلم کرد خوابوند منو رو تخت و کرد تو کونم دستش جلو دهنم بود نمیتونستم داد بزنم فشار میداد کل وزنش رو بدنم بود نمیتونستم فرار کنم بهم میگفت شل کن دردت نیاد هی میگفت شل کن و من فقط میخواستم فرار کنم داشتم از درد میمردم التماسش میکردم بهم گفت مامانتم همینکارو میکنه برام ولی مثل تو انقدر گریه نمیکنه پسر بد گوشیشو درآورد و به فیلم خیلی بی کیفیت بهم نشون داد که مامانم داشت از رو کیر مرتضی خامه میخورد و چندتا عکس دیگه از مامانم بهم نشون داد من آروم تر شدم فکر میکردم کار خوبیه،خودشو انداخت رو بدنم و عقب جلو کرد و بلند شد گفت پاشو برو تو حموم بشور خودتو لباساتو بپوش برو خونه ،رفتم حموم کلی خون ازم میومد گریه کردم وقتی دیدم از حموم اومدم بیرون لباستمو پوشیدم درد شدیدی داشتم مرتضی بهم یه بستنی نونی داد و منو تا در خونمون برد بهم تو راه گفت از اتفاقای امروز با کسی حرف نزن چون دیگه بهت بستنی و شیرینی نمیدم مامانتم دعوات میکنه ،من تا چند روز دستشویی هم نمیتونستم برم و تا چند هفته درد داشتم ولی تا الان هیچوقت از داستان اون روز به هیچکس هیچ چیزی نگفتم
ببخشید طولانی شد
نوشته: علی
چقدر متاسفم برای این اتفاقی که برای تو افتاد.
و متاسفم برای کسانی که به بچهها تجاوز میکنن . آدمای بدبخت بیچاره که باید برن بمیرن. تو باید به خانوادت میگفتی اونا کمکت میکردن.
هنوز دیر نشده پیش یک مشاور خوب برو . اون کمکت میکنه که زندگی بهتری داشته باشی.
از تجاوز متنفرم خوبه که دوجنسه امو یه بار تونستم دربرابر تجاوز دفاع کنم از خودم
من چند وقت هست دقت کردم هر شب یکی دوتا داستان تجاوز توی سایت گذاشته میشه!
با یک حساب سرانگشتی میشه نتیجه گرفت که توی خیابون که راه میرم از ده نفر به سه چهار نفرشون تجاوز شده. پس با یک جامعه کونی سر و کار داریم.
یواش یواش هم به خودم دارم شک میکنم و همش دارم به خاطرات کودکیم فکر میکنم آیا به من هم تجاوز شده یا نه؟!!
مطمئنا آمریکا هیچ غلطی نمیتونه بکنه.
خخخ.فدات شم هیییی .طفلی.چه ساااااااده
اونجاش خیلی خندیدم نوشتی وقتی عکس مامانمو نشون داد اروم شدم فکر کردم کاره خوبیه کیر سواری.خخخخخ
بعضی ها شاید باور نکنن ولی بچگیا آدم خیلی ساده و کم عقل میشه.عقلش کوچک میشه.قشنگ درکت میکنم. چون تجربه های ایندست داشتم.
اما اونجایی که خامه ریخته رو نانازت. بعد خوردتش یاده بچگی خودم افتادم تو خونه برد منو ینفر و عسل ریخت اونجام و میخورد. بعد زبونشو فرو میکرد تو در میورد بیرون.
ولی اون نکرد منو.فقط با زبون کردش. نانازمو
آخره داستانت ناراحت شدم
لعنت به آدمه متجاوز کاره بی رحم
حالا این مرضو داری حتمن باید طفلی توش کنی
لاپا کن اون لعنتی رو بریز بیرون .تا مرضت ریخته بشه
بچه مردمو آسیب میزنی برای چی
لعنت به دنیایی که واسه شهوت آدما مثل یه حیوان وحشی می شن و کلی نقشه می کشن تا چند دقیقه ای این کیر داخل یه سوراخی باشه و اصلا براش مهم نیست که واسه کی هست و برا چی سنی هست
لعنت به هرچی متجاوز و وحشیه.
روح و جسم یه بچه رو ممکنه سالیان دراز به فنا بدن برای یه لذت لجن چند دقیقه ای.
این داستان تجاوز اون به شما بود , یا شما به اون ؟ خودت و ننت کیر و خایه یارورو خوردین و رو کیرش نشستین , اخرشم میگین تجاوز کرد . بابا روتو برم کونی !
من نمیدونم چرا همه کونکونا بچه هارو بابستنی گول میزنن .
نکنه اکبر مشتی هم کونکون بوده ؟
یه سوال
بیا جواب بده
بعدا که بزرگ شدی نرفتی پیشش و بگی چرا با مامانم اینکارو کردی؟؟؟
یا به مامی نگفتی چرا کوص دادی به مرتضی شیرینی فروشه؟؟؟؟
متاسفم واقعا لعنت به ادم تجاوز گر ولی تو خیلی پرویی یارو کردت چون پرو بودی وایسادی رو کیرش نشستی هان اسکول بودی این کسشعرا چیع
خب بعد این اتفاقات باز هم بهش کون دادی؟ :(
وقتی سوار ماشینش شدی دوباره نبرد جایی بکنتت؟ :(
نظر شما چیه؟فقط موندم چی بگم بچه ها زحمتشو میکشن
من دولت تعیین میکنم من دولت کون پاره کن تعیین میکنم من با حمایت همین ملت ساده لوح تو دهن دهن این ملت میزنم. من لواط را از حوزه ها به جامعه میکشانم.
آی بکنید آی بکنید به خودی به غریبه رحم نکنید …
بهشت و جهنم با ماست ما شمارو به مقام انسانیت خواهیم رسانید آی خواهیم رساند آی خواهیم رساند…
بیلاخ. … !!!
اگه واقعیت داشته باشه !
پدر و مادری که بچشون و سر ظهری ول میکنن تو کوچه تا اکبر بستنی فروش کونش بزاره و خامه تو کونش کنه ازشون چه انتظاری میره
کیرر سعید طوسی به کیون پدرت و به کووص مادر جنددت
نمیدونم چرا این برام اینقدر آشناست
خر کپی نکن
کپی کار رشتیه
داستان رو کپی کردی جای دختر نوشتی پسر
فکر کردی ملت خرن؟ خجالت بکش
جمع کنین این کسشعرارو دیگه (dash)