بی لیاقت (۱)

1400/01/03

در که توسط منشی باز شد ، اومد داخل .
عکس هاش رو توی پیج اینستاش دیده بودم ، ولی حدث نمیزدم در این حد داغون باشه.
چادر شالدار سرش بود . روی چادرش هم یه شال بافتنی طوسی سر کرده بود . کفشاش و پاچه های شلوار خیلی گشادش گلی بود و گویا از این موضوع هیچ خجالتی نمیکشید . خجالت نکشیدنش رو از اعتماد به نفسش حین صحبت با منشی فهمیدم. گفت با آقای سرمد قرار داره و اگر ممکنه بهش اطلاع بده که °خانومش° اومده.
میدونستم این عجوزه قراره بیاد و انتظار هر نوع برخورد و حرفی رو داشتم .
سروش ازم قول گرفته بود در مقابل حرفاش و حرکاتش هیچ واکنشی نشون ندم ولی با تمام تلاشی که برای کنترل کردن خودم کردم،نتونستم جلوی پوزخند صدا دارم رو بگیرم.
چپ چپ بهم نگاه کرد . عکس های دو نفرمون رو توی پیج سروش دیده بود و میدونست اون زنی که با سروشه منم.
براق شد بهم و گفت:« جانم عزیزم؟ مشکلی برات پیش اومده که دهنت رو کج‌و‌کوله میکنی؟»
بهش اعتنایی نکردم و دکمه ی آب سرد کن رو فشار دادم. فقط آب یخ میتونست شدت عصبانیتم رو کم کنه.

من یا عاشق نمیشدم یا وقتی با کسی میرفتم توی رابطه ، همه چیز و همه کسم ، اهرم فشار و نقطه ی ضعفم ، حتی تمام انگیزم طرف مقابلم میشد.
سروش که دیگه جای خود داشت.
یکسال تموم جذبش بودم.به هر طریقی بود بهش نخ میدادم ولی اون خیلی درگیر خودش بود و یه جورایی اصلا من رو نمیدید.
بعدتر خودش قاطی حرفامون، شوخی و جدی رو باهم مخلوط میکرد و میگفت« بامن قرار بزار» ، «مخ من رو بزن» ، « بیا بامن زندگی‌کن» و …
همون بعدتر فهمیدم که یه بحران جدی داشته و تا حل نشدنش ، من رو که هیچ ، خودش رو هم داخل آدم حساب نمی‌کرده.
اسمش رو °تک بعدی° ذخیره کرده بودم.

اوایل فقط نسبت به همدیگه کشش جنسی داشتیم و هفته ایی ۷ بار سکس میکردیم ، اما بعدازگذشت ۴ماه از رابطمون و بعدازاینکه ازم خواست بااون زندگی کنم ، جفتمون فهمیدیم که سکس نگهدارنده ی رابطمون نیست ، عاشق همیم که با وجود اخلاقای گهمون،رابطمون گرم و صمیمیه و دووم آورده …
البته که ۴ ماه زمان زیادی نبود ، ولی برای من،نوعی رکورد محسوب میشد.
روزی که چمدون به دست وارد خونش شدم، کفشم رو در نیورده بغلم کرد و بردتم توی اتاقش. گذاشتتم زمین و شالم رو از سرم در اورد و به جالباسی آویزون کرد. از پشت بغلم کرد و سرش رو کرد توی گردنم بعد از بوسیدن گردنم لاله ی گوشم رو گرفت بین لباش و یکم فشارشون داد.
درجا خیس شدم و یه آه آروم از بین لبام خارج شد. آهی که کشیدم باعث شد کیربزرگ شده اش رو بچسبونه به کونم.بهم گفت:«الهی من قربونت برم عزیزدلم.به خونه ام خوش اومدی.انشاالله رضایت بدی ازدواج‌کنیم،اونوقت بعداز عروسی باهم وارد خونه ی جدیدمون میشیم.»
نخواستم توی ذوقش بزنم و دوباره بهش بگم که چقدر از ازدواج متنفرم‌.
منو بیشتر به خودش فشرد و سینه هام رو چنگ زد.
زبونش روی کل گردنم میچرخید و هرجایی رو که میلیسید بعدش همونجارو یه بوسه میزد. مانتوم رو خودم توی همون حالت در اوردم و اون دستش رو کرد زیر تی شرتم و سوتین مشکی رنگم رو باز کرد. وقتی سینه هام مستقیم و بدون واسطه توی مشتش جاشد ، با یه آخ بهم گفت که عاشق سینه های نرم و سفتمه.
تی شرتم هم در اورد و سرشونه و پشت گردنم هم از بوسه هاش در امان نموند.
برگشتم سمتش و شلوارم رو دراوردم ، دستم رو انداختم دور گردنش و با تمام وجود بوسیدمش.
وقتی‌زبونش رو میکرد توی دهنم، لحظه ی خارج شدن آب از کصم و رو حس میکردم. ته دلم حس قلقک داشتم و چشمام از شدت تحریک و شهوت باز نمیشد . دستش رو کرد توی شورتم و با لمس بالای کصم وحس کردن نرمیش گفت :« جووون چه صفایی هم دادی، قشنگ خوردنی شده کصت.»
و برای اولین بار همون کلیشه ی تکراری رو ازم پرسید:« برا کیه این؟»
یه توعه ضعیف از ته گلوم تف شد بیرون و وقتی دستش رسید پایینتر و به سوراخ کصم ، بااون یکی دستش موهای بلند مشکیم رو‌چنگ زد و خیلی شهوتی گفت :« برای کی انقدر خیس کردی تو؟ برای سروش!؟»
و منی که از طریق شنیدن دوبرابر لمس شدن تحریک میشدم ، دیوونه شدم و گفتم :« آره عشقم ، براتو خیس کردم ، کصم برای توعه ، کیر کلفتت رو بکن توش و جرم بده.»
اون هم صورتش قرمز شد و من رو هل داد روی تخت .
شورتم رو از پام در اورد و پاهام رو باز کرد و خواست کصم رو بخوره که سرش رو کشیدم بالا و مانع شدم. قبلتر برام نخورده بود و فکر میکردم بدش میاد.اما دستام رو انداخت اونور و سرش رو برد بین پام‌و لبش رو چسبوند به کصم.
زبونش‌رو که کشید روی کلیتوریسم ، یه لحظه حس‌کردم دنیا استپ کرد. با ولع میخورد و مدام زمزمه میکرد :«سکسی من ، آبت رو بیارم من، انقدر برات میخورم که بیهوش‌شی.»
انقدر کصم رو‌ لیسید و‌زبونش رو روی کلیتوریسم چرخوند که چشمام سیاهی رفت، صداش برام نامفهوم و دور شد و بعد از یه لحظه توقف، انفجار کوچیکی داخل مثانه و توی کصم رخ داد و با شدت شروع به لرزیدن و خیس شدن کردم.
هنوز توی ارگاسم بودم که بلند شد و کیرش رو یه دفعه کرد توی کصم و فریاد نسبتا کوتاهی از شدت خوشی کشید.
پاهام رو دور کمرش حلقه کردم بودم و با شدت و با سرعت توی کصم ضربه میزد. کمرش رو چنگی کرده بودم و گردنش رو کبود.
کل تنش خیس عرق شده بود . حرکت رفت و برگشتی کیر کلفت و نسبتا بلندش رو توی کصم حس میکردم .
با تلنبه هاش ، یکبار دیگه هم ارضا شدم و اون هم با ارضا شدن من لذتش دوبرابر شد فرصت تعویض پوزیشن بهش نداد و کیرش رو کشید بیرون و روی شکمم ارضا شد.

عاشقش بودم و به همین علت بیش از حد استاندارد روی سروش حساس بودم و اگر با یه مونث (حکما بدون منظور)گرم میگرفت ، میرفتم توی دستشویی و تا چشمام رو شبیه پفک نمیکردم ، بیرون نمیومدم.
هر بار بخاطر حساسیتم گریه ام میگرفت و میفهمید که گریه کردم و حالم بده ، میگفتم دلم برای پدر مرحومم تنگ شده.
هیچوقت نزاشتم نقطه ضعفم رو بفهمه و‌همیشه گلایه میکرد که چرا رو من غیرت نداری .
مثل هر رابطه ی پخته ی دیگه ایی ، همدیگرو برای دونستن گذشته امون تحت فشار نزاشته بودیم.
اما °سمیرا° …
سمیرا فرق داشت . موجود پیچیده و ورق‌ . یه دختر قدکوتاه با ۱۱۰ کیلو وزن‌‌ . توی چشماش قی داشت اما خط چشم گربه ایی هم میکشید . میشد از دندوناش رنگ غذا تهیه کرد و برنج زعفرونی یه هیات رو تامین کرد ، اما رژ قرمزش همیشه توی کیفش بود و بارها توی طول روز ، رنگ لبای ژل زدش رو تمدید میکرد.
دختری که ۱ سال و ۴ ماه میدیدم که بدون اغراق حداقل هفته ای دو بار به سروش زنگ میزنه ، و سروش عصبی میشه و اوقات تلخ.
هیچوقت هیچ توضیحی راجع به این تماسا بهم نداد و من هم هیچ توضیحی ازش نمیخواستم. خیلی روی مخم بود و اذیتم میکرد اما ترجیح میدادم خودم آزار ببینم تا اینکه از سروش چیزی بپرسم و سروش‌فکر کنه به حریم شخصیش تجاووز کردم.
به هر حال اگر مسئله ی خاصی بود حتما خودش در جریان قرارم میداد.
تا دو هفته ی پیش …
دو هفته قبل ، بعد از یه سکس خیلی سنگین و لذت بخش ، سروش رفته بود حمام و من درحال درست کردن ماکارونی، غذای مورد علاقه ی سروش بودم.
داشتم ماکارونی هارو آب کش میکردم که صدای تلفن سروش از بغل گاز بلند شد .
توقع نداشتم صدای گوشی از اونجا بلند بشه و با دیدن اسم سمیرا ، هول و عصبی شدم و قابلمه ی آب جوش از دستم رها شد.ماکارونی ها ریخت‌توی سینک و دست راستم شروع به سوزش کرد.
سریع گرفتمش زیر آب سرد و ماتم زده و دردمند، زول زدم به اسکرین گوشی سروش ، تااینکه تماس قطع شد.
داشتم به عکس دو نفرمون که موقع برف بازی انداخته بودیم و داخلش مثل کروکدیل خندیده بودم نگاه میکردم که سروش گذاشته بودش بک گراند گوشیش.
نیشم تا بنا گوش باز بود و تو دلم قربون صدقش میرفتم و به کل سوزش دستم یادم رفته بود.
یه تکست از طرف سمیرایی که نمیدونستم کیه ، برای سروش اومد.
خواستم سریع نگاهم رو برگردونم که مبادا سرکی توی گوشیش کشیده باشم.
اما کنجکاوی مانع حرکت با شعورانم شد و کل هیکلم رو خم کردم روی گوشی‌.
متن رو که خوندم ، زانوهام تحمل سنگینی وزنم رو نکرد و دوزانو افتادم روی سرامیک آشپزخونه.
سرم گیج می رفت و سوزش دستم ده برابر شد. سر زانوهام که ساییده شد به زمین ذوق ذوق میکرد و پوست روش رفته بود.
سمیرا ، سوال بی‌جواب این چهار ماهم ، کابوس شب هام ، نوشته بود : «سروش جان ، پسرم دوست نداره باباش انقدر به مامانش بی اعتنا باشه… من حامله ام عشقم ، تبریک میگم.»

ادامه...

نوشته: سنیوریتای اسبق ، مریوکس فعلی


👍 14
👎 0
14201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

798833
2021-03-23 01:19:37 +0430 +0430

خوب بود،منتظر ادامش میمونم،لایک🌹👍

1 ❤️

798837
2021-03-23 01:29:16 +0430 +0430

خوب بود…به اتفاقهای معمولی زیاد شاخ و برگ ندید لطفا…مرسی.لایک

1 ❤️

798843
2021-03-23 02:02:27 +0430 +0430

Marshaall_box
این چیزی که فرمودید یعنی چی؟

0 ❤️

798867
2021-03-23 05:26:53 +0430 +0430

اول کار: حدث!؟ => حدس!

از کسی که اینقدر دقیق جزئیات رو نوشته، بعیده یادش بره چه وقتی کفش رو درآورده! مگر اینکه کفش به پا، شلوار رو درآورده و با کفش رفته رو تخت! که این آخری خیلی بده!
حتی بدتر از کفش های گِلی سمیرا !
ضمنا شاید بشه گفت محاله خانمها تو یه رابطه با آقا باشند (غیر از جنده و مشتری)، بعدش بتونن وجود یا احتمال وجود یه خانم دیگه رو تو زندگی پارتنرشون بپذیرند یا لااقل در موردش سکوت کنند!

1 ❤️

798872
2021-03-23 06:09:13 +0430 +0430

راستی یادم رفت بگم، انفجار کوچیک داخل مثانه!؟
تخصصی ندارم ولی تو کتاب علوم خونده بودیم مثانه، محل نگهداری ادراره، یعنی اگه منفجر بشه، شاش پاش میشه!
معمولا مجاری ادرار از مجاری تناسلی جدا هستند.

0 ❤️

798889
2021-03-23 10:25:50 +0430 +0430

قسمت اول خوب بود عزیز. ادامه بده، البته خدا بخیر بگذرونه…😁

1 ❤️

798893
2021-03-23 11:08:30 +0430 +0430

عالی بود لطفا ادامش رو سریعتر بنویس

1 ❤️

798895
2021-03-23 11:49:43 +0430 +0430

luckyrose عزیز
اولا ممنونم بابت اینکه نوشته ی من رو خوندید .
دوما بابت غلط املاییم عذرمیخوام واقعا 😆.
سوما منظور از جمله ی کفش هام رو درنیورده ، نشون دادن اغراق در عجله و هول بودن سروش برای رابطه بود ، نه اینکه واقعا کفشهاش رو نیورده که😂
چهارم اینکه ، والا منکه هروقت میخوام ارضاشم ، انگار یه بمب توی مثانم میترکه 😆😆😆 گفتم شاید بقیه ام همینجوری باشن

2 ❤️

798898
2021-03-23 11:52:27 +0430 +0430

Nana.70 عزیز ،
ممنون بابت اینکه نوشته ام رو‌خوندی.
توضیح اینکه : اولا این فقط داستانه ، دوما اینکه تا پایان داستان بهتره صبوری کنید .
عاشق مخاطباییم که‌درگیر‌داستان میشن ینی😂😂🌹🌹

1 ❤️

798899
2021-03-23 12:03:19 +0430 +0430

حدث؟ نه آخه حدث؟

1 ❤️

798904
2021-03-23 12:20:46 +0430 +0430

handpou
ببخشیییید خبببب 😆😂😂

1 ❤️

798914
2021-03-23 14:23:44 +0430 +0430

فکر میکنی آدمای مثل سروش کی هستن
یا زنهایی مثل تو یه مشت لاشی و هرزه
دنیا پر آدمهای هرزه و لجن که ادای انسانهای خوب و با شخصیت رو در میارن
دکتر قلابی احمدهاشمی نژاد
متولد تهران ،اصالتا کجوری
از دوران مجردی زمانی ک دانشجوی دانشگاه ازاد چالوس بود انواع رابطه نامشروع داشته تا به الان
اون زمان با زن شوهر دار رابطه داشته به نام رقیه_آزادیان_دلسمی که کمیته اونارو میگیره شوهر اون زن که اهل دلسم بود ، زنشو طلاق میده واین آقا از روی ناچاری اون زن رو عقد میکنه
از اونجایی این هرزه فقط برای لاس زدن با خانوما درارتباط و قصد ازدواجی نداشت بعد چندماه مهریه اش رو که پول نقد ناچیزی بود میده و طلاقش میده
بعد اتمام درس و سربازیش خانواده هاشمی نژاد برای اینکه مثلا سربه راهش کنند با اجبار و فشار ،از روستای علی_آباد نوشهر دختری رو خواستگاری میکنند و در نهایت ازدواج می‌کنند
حاصل این ازدواج دختری به نام مریم هاشمینژاد هست درکل زمان زندگی مشترک با زن ، احمد به روابط نامشروعش ادامه میده طوری که بارها و بارها و مکررا خانومش مچشو میگیره و به همه ثابت میکنه که ایشون یه مرد لاشی و بی شخصیت بیشتر نیست
و این موضوعات باعث اختلاف و جنگ بینشون میشه و بارها با وساطت خانواده و فامیل اینارو آشتی میدادن تا اینکه زنش،خسته شد و بطور توافقی پدر احمد ، ابوالفضل_هاشمی_نژاد یک مغازه در خیابان فرهنگ چالوس به عروسش،به عنوان مهریه داده و زنش مابقی مهر رو میبخشه ودرقبالش حق طلاق میگیره
احمد بیناموس هم ازخدا خواسته ، دخترشو میزاره و میره تهران دنبال هرزگی هاش !!!
زنش با آرایشگری در نوشهر خرج خودشو و دخترشو میداد و بزرگش کرد و احمد در منطقه غرب تهران یه واحد اپارتمان مجردی گرفت با خیال راحت بدون مزاحم به روابط نامشروعش ادامه میداد براش هم فرقی نمیکنه زن مطلقه بیوه ، متاهل ، دختر
دورهمی شبانه مردانه مختلط با هربساطی
حالا تو عکس هاش و استوری هاش دَم از مومنی و پاکی میزنه …!!!
این بعد سالها که تهران بود دخترش،که بزرگ میشه از آنجا که خون پدر دررگهاشه و هرزگیو به ارث برده ، مادرش دیگه از پسش برنمیومد و چندبار ازخونه فرار کرد از پدرش خواست که به شمال بیاد و دخترشو مهار کنه بخاطر همین چهارسال که به چالوس اومده و در خانه مادرش که پیرزن تنهایی هست زندگی میکنه
درحال حاضر مادرش در منطقه کاخ چالوس مستاجر هست این فرد بی ناموس، براحتی میتونه حرمسرا رو مدیریت کنه ، نه شهر چالوس رو !!!
دکترای مدیریت شهری که همه جا پزشو میده قلابیه !!
این فرد هیچ آزمون دکترایی نداده با پول و پارتی رفته دانشگاه ثبت نام کرده و با پول نمره خرید با پول مدرک گرفت اکثر رزومه کاریش جعل و الکیه تنها مدرک قابل قبولش کارشناسی کشاورزی هست که از دانشگاه ازاد چالوس اخذ کرد !!!

0 ❤️

798971
2021-03-24 00:49:13 +0430 +0430

عاشق سینه های نرم و سفتمه😨🙄
یعنی چی اخه

2 ❤️