تابستان خود را چگونه گذراندید؟ (۱)

1398/01/06

سلام اسمم محمده میخواهم یکی از خاطره هام بنویسم که دوران راهنمایی برام اتفاق افتاد ، هیچ وقت اون سال تابستان یادم نمیره امیدوارم خوشتون بیاد
ببخشید یخورده طولانیه نمی خواستم چیزی از قلم بیفته
خوشحال می شم نظرات تون رو هم بزارید

برگه ، امتحان تحویل مراقب جلسه دادم آمدم بیرون سال دوم راهنمایی هم مثل بقیه سال ها سریع گذشت البته شاید برای من این طور بود بعد اینکه از سالن امتحان آمدم بیرون داخل حیاط زیر سایه دیوار منتظر موندم تا سینا هم از سر جلسه بیاد ، بقیه بچه ها یکی یکی میومدن بیرون سریع کتاب هایی که پشت در سالن بود ور میداشتن تا ببینند فلان سوال درست نوشتن ، تا نکنه که این درس بیفتن تابستان عزیزشون خراب بشه !!!
اما برای من فرقی نمی کرد شایدم ناراحت بودم که تابستان شده
چون دوباره باید یه اجبار میرفتیم وردست یه نفر تا یه حرفه یاد بگیرم .
نه اینکه خیلی هم یاد میدن !!!
فقط از ادم بیگاری می کشیدن.
داخل همین حال بودم که دیدم مدیر مدرسه آمد گفت برید خونه هاتون داخل حیاط مدرسه جمع نشید.
اما کی بود که گوش بده امتحان آخر همه منتظر بودن با رفیقشون برن .
چند دقیقه گذشت دیدیم سینا آمد بیرون مثل بقیه کتابش برداشت شروع کرد ورق زدن ، ایول گفتن .
منو دید : گفت آخیش راحت شدم
داخل راه از برنامه تابستان اش حرف می زد که قراره با دایی اش بره طرف های شمال بار چوب بیارن …
منم فقط لبخند می زدم ، حرف هاشو تائید می کردم
رسیدم خونه ، دیدیم پسر عموی بابام خونه ی ماست :(((
موقع ناهار بحث انداخت در مورد یاد گرفتن حرفه ، که بابام باز نصیحت کردنش شروع شد .
به من گفت : که باید امثالم بری وردست یکی ، حرص گرفتم با جفت لقه برم دهن پسر عموه که داخل دلم گفتم بی خیال
قرار شد از فردا دوباره برم پیش عباس آقا شاگردی
باز جای شکرش باقی بود عباسه گوشتش شیرین بود خوش تعریف دوسالی بود تابستان میرفتم پیشیش شاگردی
فردا صبح به زور منو بیدار کردن
موقع پاشدم انگار می خواستم برم کوه بکنم اصلا تمایلی نداشتم برم.
بالاخره به زور راهیم کردن وقتی رسیدم
عباس آقا منو دید فوری گفت :
امتحانات تموم ، عجب بابای سرتقی داری ، می زاشت یه هفته بگذره بعد می فرستاد بیای شاگردی بعدش شروع کرد خندیدن
حدود یه هفته گذشت کار من این شده بود از صبح برم تا ظهر بعدم از بعد ظهر تا غروب
البته بعد چند روز عادت کردم ، بهتر از این بود خونه وایسی نصیحت گوش کنی
2 روز مونده بود به اول تیر عباس یه موتور کولر داد بهم گفت سیم هاشو در بیار منم مشغول بودم که دیدم یه پسر آمد داخل با استرس سلام داد
سلام عباس آقا
عباس هم گفت کار آموزی ات شروع شد
اسم پسره هم مثل رفیقم ، سینا بود گفت ؟ نه گفتم چند روز زود تر بیام عادت کنم.
بعد استام خندید با لهجه گفت خوش آمدی بیا الان می خوای کوه بکنی :)))
موقعی که آمد پشت میز با من دست داد سلام کرد رفت پشت قفسه ها لباس عوض کنه
دیدم یه موتور کولر هم داد به سینا گفت تو هم سیم سوخته اینو در بیار.
اونم شروع کرد .
پسر با حالی بود موقع حرف زدن انگار داخل دماغ اش حرف مزد منغ منغ می کرد اون زمان از من بلند تر بود یخورده درشت تر یخورده سیبیل کرکی داشت با رنگ پوست گندمی روشن
یخورده که گذشت عباس رفت لباس اش عوض کرد به من گفت حواست به مغازه باشه تا بیام
سینا اولش ساکت بود منم که حوصلم سرفته بود شروع کردم باهاش حرف زدن
انگار منتظر بود تا من سر صحبت باز کنم بعد اش شروع کرد حرف زدن تعریف کردن
آخر سر ازمن سوال کرد عباس آقا چطور قداش میرسه روی این میز کار کنه خندیدم راست می گفت میزه تا بالا سینه عباس آقا میومد
بعد سوال کرد عباس آقا چکارست ؟ منم گفت آگه فهمیدی به منم بگو
تعمیرات لوازم خانگی و برق کش و سیم پیچ و…
اون روز بر عکس خیلی از روزا زود گذشت اصلا متوجه نشدم چطور غروب شد
موقع تعطیل کردن کردن مغازه عباس آقا گفت برید به سلامت تا شنبه
فرداش جمعه بود سر راه به سینا گفتم مگه فقط تا ظهر ها نباید بیای برای کارآموزی
سینا گفت : روز اول بود از شنبه تا ظهر میام
خورد تو ذوقم رفتم خونه
گذشت تا شنبه صبح دوباره رفتم در مغازه ساعت هشت بود هنوز عباس آقا نیومده دیدم یه نفر منو از اون دست صدام میکنه برگشتم دیدم سیناهه .
رفتم پیش اش گفت عباسه چقدر کون گشاده هنوز نیومده
نزدیک ساعت نه بود دیدم سر کله عباس پیدا شد
بعد سلام احوال پرسی در مغازه‌ باز کرد من و سینا تابلو هارو گزاشتیم بیرون
اون روز معلم سینا آمد در مغازه حاضری شو زد
عباس آقا به سینا گفت معلومه از این آدم سرتق ها هست روز اول آمد حاضری زد
جالب اینجا بود رفت نیم ساعت بعد برگشت ببینه سینا جیم نمیزنه بره خونه
حدود یه هفته گذشت
من و سینا یجوری گرم گرفته بودیم انگار چند سال هم دیگرو می شناسیم
بعد ظهر ها سینا نمی آمد سر کار
اما بعد یه هفته که گذشت کل روز میومد
از سینا پرسیدم چی شد ؟بعد ظهر ها هم داری میایی ؟ گفت از روی بیکاری
یواش یواش سینا سر صحبت موقع که عباس داخل مغازه نبود باز کرد حرف های سکسی میزد ، گوشیش می آورد به من فیلم نشون میداد یخورده که گذشت از روی شوخی می کوبید روی رون پام بلند می گفت فاک
منم باخنده می گفتم نکن
اونم که خنده های منو می دید
کم کم شوخی هاش سکسی تر شد از انگشت گزاشتن روی شلوار تا چنگ زدن به باسنم و رون هام
جوری چنگ زده بود که کبود شده بودن البته یه طوری رفتار می کرد انگار از روی شوخی اینکار میکنه اما معلوم بود قصد و قرضی داره
زمانی مطمئن شدم از قصد اینکار میکنه که یبار عباس آقا از مغازه رفت بیرون منم رفتم نشستم روی چهار پایه ، سینا از دستشویی آمد بیرون به بهونه خشک کردن دستش کوبید روی پای من
منم اعتراض کردم گفتم نکن دیگه کل رونم جا چنگ ات مونده
دیدم خندید رفت نشست پشت میز که دفتر حساب کتابا اونجا بود
گفتم نخند
بعد سینا پاشد گفت رونتو نشون بده ببینم راست می گی !!
من که شوکه شدم گفتم بیا ببین یخورده شلوارم کشیدم پایین کبودی نشونش بدم
دیدم گفت : ببخشید ببخشید فکر نمی کردم پوست انقدر حساس باشه
بعد دیدم دست گذاشت روی رونم گفت دردم می کنه ؟؟؟
گفتم آره درد میکنه. اما موقعی که دستش گذاشت روی پام بدنم مور مور شد یه حس عجیبی به هم دست داد .
بعد اون روز دیگه ندیدم چنگ بزنه
اون شب داخل رخت خواب همش فکرم پیش اون لحظه ای بود که سینا پاهامو لمس کرد داخل چشماش یه برق خاصی بود
تصمیم گرفتم از اون بعد چراغ سبز نشون بدم ببینم تا کجا پیش میره
راسیت اش کون خودمم می خارید خسته شده بودم از بس که خیار کردم داخل کونم
اون شب تا دیر وقت بیدار بودم نمی دونم چطور خوابم برد که دیدم با سر و صدا از خواب پریدم سریع خودم جمع جور کردم انگار عجله داشتم رفتم دیدم عباس آقا تازه رسیده
در مغازه باز کرد سینا هم چند دقیقه بعد رسید مشغول بودیم
که نزدیک ساعت 10 معلم سینا آمد حاضری زد چند دقیقه بعد یه نفر آمد سراغ عباس آقا که برند کولر نصب کنند
بعد رفتن عباس آقا منتظر بودم سینا دستمالی کردن من شروع کنه که خیلی طول نکشید که سینا دیدم از رو شلوار دست انداخت بین کونم که خدمو پرت کردم جلو با خنده گفتم نکن
بعد رفت دوباره پشت میز نشست یخورده که گذشت گفت : نمی دونم چرا این نمی خوابه !!!
گفتم چی ؟
سینا گفت : کیرمو می گم برای آدم حیثیت نمی زاره
بعد آمد پشت میز کار بقل دستم وایساد که کیرشو داخل شلوار جا ساز کنه منم زیر چشمی نگاه می کردم
سینا گفت : محمد گفتم ها
دیدم کیرش که راست شده بود نشون من داد گفت خوشگله بعد خندید
منم یه لبخندی زدم سریع صورتمو برگردوندم.
بعد سینا آمد پشتم خودش بهم چسبوند
خودمو آمدم پرت کنم جلو که دیدم سینا پهلو هامو گرفت کیرش روی کونم حس می کردم
گفتم سینا نکن از بیرون می بینند.
دیدم سینا پهلو هامو ول کرد یکی زد در کونم
چند دقیقه بعد عباس آقا آمد مغازه تصمیم گرفتم دفعه بعد دیگه مقاومت نکنم اما تا خود غروب دیگه موقعیت پیش نیومد اون روز هم گذشت
تا فردا صبح زود موقعی که رفتم دیدم عباس آقا پکر می زنه اول اش متوجه نشدم برای چی
سینا هم متوجه شده بود از من دلیلش می پرسید ؟ من گفتم نمی دونم چرا
عباس آقا همش پایه تلفن بود زنگ می زد که دیدم پاشد آمد یه موتور سر میز بود جمع و جورش کرد
من و سینا رو صدا زد گفت : بچه ها فردا صاحب این موتور آمد بدین ببره
سینا گفت مگه خودتون نیستید ؟؟
گفت نه شاید یکی دو روز برم تهران یه مشکل ای برام پیش آمده.
بعدش گفت شما بیاید فقط در مغازه باز بزارید هرکه آمد سفارش بگیرید .
اون روز اصلا از مغازه بیرون نرفت. آخرش موقع بستن در مغازه کلید داد به من گفت یادت نره چی گفتم
منم گفتم نه
داخل خونه همش فکر فردا بودم تا صبح شدم
پاشدم دیگه لباس کارمو نپوشیدم بلکه با همون شلوار ورزشی پاشدم رفتم در مغازه باز کردم ساعت حدود 9 بود دیدیم سینا آمد انگار اونم برنامه داشت آمد داخل دیدم سرش خیسه .
پرسیدم چرا سرت خیسه گفت حموم بودم .
یخورده بعد دیدم عباس آقا شیک و پیک کرده آمد رفت کارت خوان شارژ خرید بعد دوباره توصیه هاشو کرد رفت .
سینا گفت به بقیه میگه سرتق خودش از همه بدتره
داخل دلم یه استرس خاص بود که دیدم سینا هم پا شده داخل مغازه رژه میره
آخر سینا دل زد به دریا آمد دستمالی کردن من
اما اینبار وایساد بقل دستم با هم بیرون نگاه می کردیم
اول از روی شلوار بادستش شروع کرد کونمو مالیدن
نگاهش کردم گفتم بد نگذره
دیدم دست اش کرد داخل شلوارم
انگشت اش وقتی خورد به سوراخ کونم یه آخ گفتم خودمو کشیدم کنار گفتم نکن عیبه
دیدم آمد از پش بهم چسبید می گفت قبول کن دیگه منم دیگه نمی خواستم زیاد کشش بدم گفتم
در مغازه نمی خوای ببندی دیدم از پشت سر بوسیدم گفت ای به چشم
رفت درو بست آمد معلوم بود خیلی تو کفه
به من گفت بشین نفهمند داخل آدم هست من هم نشستم دیدیم
سینا روی زانوش وایساد به من گفت شلوارمو تو بکش پایین
منم همین کار کردم شلوار و شرتشو با هم کشیدم معلوم بود تازه شیو کرده کیرش از اینا بود که هر چی می رفت پایین کلفتر می شد حدود 16 یا 17 سانتی می شد
دست زدم به کیرش که دیدم سینا گفت دست چقدر یخه!! راست مگفت استرس می گرفتم دست و پام یخ می شد .
گفت میخوری؟
امتناع منو دید دیگه اسرار نکرد .
منو به پشت کرد شلوارمو کشید پایین وقتی بین کونمو باز کرد یه جون گفت با یه انگشت سوراخ کونمو می مالید بعد گفت : پلمپی
گفتم : منظورت چیه
سینا گفت : تا حالا به کسی کون دادی بکنه داخل
گفتم : نه
داشت کیرشو می مالید با یه دست بین کونم منو باز می کرد
گفت کاش وازلین می آوردم گفتم خوب برو بیار منم دستشویی دارم
یخورده فکر کرد گفت باشه رفت شلوارش کشید بالا به من گفت درو از از داخل ببند
اون رفت منم رفتم توالت کونمو تمیز کردم همیشه قبل ور رفتن با خودم رفتن این کار می کردم
داخل توالت بودم. دیدم سینا در زد آمدم بیرون در باز کردم
در دوباره قفل کرد رفتیم پشت میز نشستیم
منو به پشت کرد حالت داگی گزاشت وازلین مالید به کونم دیدم یه انگشت فرستاد داخل یه حس خاصی می داد کسی دیگه انگشتت کنه به من دیدم کردش دو تا انگشت از من خواست بین کونم باز کنم من سرمو گزاشتم روی کارتون با دو تا دست کونمو باز کردم سینا هم تند عقب جلو می کرد
گفت : مطمئنی ندادی
گفتم : نه
گفت: چه کون با پتانسیلی داری
بعد این حرفت کردش سه انگشته اولش درد داشت اما قابل تحمل بود
بعد منو برگردوند شلوار از پا کامل در آورد پاهامو داد بالا نگاهش خورو به جای چنگ ها دیدم خم شد رونمو بوسید گفت بازم ببخش
بعد آمد کیرشو با سوراخ کونم تنظیم کرد گفت هر وقت درد ات آمد بگو باشه .
آروم کرد داخل
قطر کیرش کامل سوراخ کونم پر کرد شروع کرد تلمبه زدن که انگار کیرش رسید ته کنم یه درد بدی آمد گفتم آی خودم پرت کرد جلو دیدم سینا گفت ببخش
گفتم زیاد فشار نده
بعد دوباره کیرشو کرد داخل اما این بار دیگه فشار نمی داد
تند داشت می کرد که دیدم یکی محکم در میزنه سینا تلمبه زدن نگه داشت سریع شلوارشو که تا نزدیک پاش آمده بد پایین کشید بالا منم سریع شلوارمو پوشیدم سینا از بقل میز نگاه کرد
گفت صاحب موتوره یواش نشسته رفت طرف توالت بعد پا شد مثلا انگار دستشویی بوده رفت در باز کرد
مره آمد داخل با کمک سینا موتور برداشت گزاشتن داخل ماشین منتظر موندم دیدم سینا نمیاد
دیدم مرده به حرف گرفتش حدود 15 دقیقه گذشت دیدم سینا آمد گفت چه کنه ای بود
گفتم : رفت
سینا: گفت آره بابا چهار دسته پا وایس
گفتم در نمی بندی دیدم گفت حواسم نیست
در بست آمد دوبار شلوار منو کامل در آورد کیرشو شروع کرد مالیدن تا دوباره راست شد گزاشت دم کونم آروم کرد داخل بعد شروع کرد تلمبه زدن محکم پهلو هامو گرفت کیرشو فشار داد
باز انگار کیرش رسید ته کونم از زور درد دراز کشیدم دیدم سینا با من دراز کشید کیرشو در آورد شروع مالیدن به سوراخ کونم کرد بعد یه آهی کشید یه گرمایی بین کونم حس کردم آخر سر نوک کیرشو مالید روی کونم بقل دست من دراز کشید نفس نفس می زد عرق کرده بود
من پاشدم دیدم یه مایع روی رون پام سر خورد دستمو گزاشتم روی سوراخ کنم دیدم پر آب کیر با نوک انگشتام جمعش کردم
به سینا گفتم یه دستمال کاغذی از روی میز بده خودمو پاک کنم سینا شلوارشو کشید بالا دستمال داد کف دستم پر آب بود ریختم زمین بعد خودم پاک کردم و شلوارمو پوشیدم
سینا گفت هیچ وقت اینجور خالی نشدم
اون دو روز من سینا از نهایت استفاده کردیم
بعد آمدن عباس شرایط سخت شد …
که ماجرا ش مفصله ادامه شو بعدا
می زارم

نوشته: محمد


👍 3
👎 5
12312 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

756609
2019-03-26 21:26:13 +0430 +0430

بابا فرستادت دنبال کار یا کیر؟؟ ?

3 ❤️

756613
2019-03-26 21:35:41 +0430 +0430

ولی خودمونیم فرض کنید پاییز بشه برن سر کلاس معلم موضوع انشا بده تابستان خود را چگونه گذراندید این پاشه انشاشو بخونه: بسمه ای تعالی کیون دادیم!! ?

6 ❤️

756627
2019-03-26 22:14:59 +0430 +0430

یاد خاطرات خودم افتادم شگردای مغاز پدرم میکردم یکیشون به ننش گفت وای چه روزی بود

0 ❤️

756643
2019-03-26 22:57:16 +0430 +0430

از همون اول میگفتی گی هس دیگه چرا مارو علاف میکنی؟

0 ❤️

756651
2019-03-26 23:18:54 +0430 +0430

کونیا دارن سایت رو میگیرن! بچه ها یه کاری کنید لامصبا!
ادمین جان مهد کودک زدی؟ یه نگا به سایت بنداز ببین چه خبره!

4 ❤️

756661
2019-03-27 00:04:30 +0430 +0430

کیری اون بالا بزن گیه دیگه
دیگه از هر ۱۰تا داستان ۷تا گیه

0 ❤️

756662
2019-03-27 00:05:58 +0430 +0430

نخوندمش کیرم تو کونت

0 ❤️

756682
2019-03-27 01:39:34 +0430 +0430

تابستان خود را چگونه گذراندید؟
کونو دادیم رفت این بود انشای ببخشید داستان من

1 ❤️

756717
2019-03-27 07:28:59 +0430 +0430

متنفرم از همجنس بازی بخصوص جنس مذکر.

2 ❤️

756776
2019-03-27 17:16:21 +0430 +0430

ببین عزیزم. داستان هایی که مربوط به دوران کودکی میشه اسمش داستان سکسی و اینها نیست. در فرهنگ عمومی و عامه به این جور داستان ها می گند تجاوز. اینکه بهت تجاوز شده کجاش قشنگه که اینجا می فرستی؟

2 ❤️

756780
2019-03-27 17:47:17 +0430 +0430

قبلا کون میکردن الان باافتخارازدادنشون میگن.

1 ❤️