تاوان مرد نبودن منو، اون پرداخت کرد (۱)

1400/02/08

مثل بقیه روزای تابستون که دچار روزمرگی بودم زیر کولر مغازه داشتم بیرون و نگاه میکردم
ولی امروز ی تفاوت داشت
خیابوون سراسر پر جمعیت از سر کله هم بالا میرفتن جای سوزن انداختن نبود
مدافع حرم اورده بودن بچه های پاساژ مغازه هاشونو یکی یکی بستن یسریا از ترس یسریا رفتن تو مراسم باشن
من باز بودم و تو فکر این حرفا نبودم
یهو یه صدایی از پشت سر گفت
_اقا ببخشید
برگشتم چهره خیلی اشنایی بود کجا دیدمش از اون اشناهایی بود که تا حالا ندیده بودمش
_اقا
+ببخشید جانم بفرمایید
_بامپر دارید از این قابایی که فقط دور گوشی و میگیرن
+گوشیتونو ببینم .بله دارم
قاب هارو نگاه کرد دلم نمیخاس بره میخاسم بمونه همینجا فقط نگاهش کنم
حالا فهمیدم کجا دیدمش ،تو خواب تو رویا تو تمام تصوراتم واس ادامه زندگیم
محو لپای قرمزش چال لپش و موهای مشکیش بودم کهبیش از حد مشکی بود تا حالا اینقدر مشکی مطلق ندیده بودم
یه صدای دو رگه با لحن خشونت رشته افکارمو پروند

_پسر جان در این مغازرو ببند بزن بیرون مردم اون بیرون دارن اشک میریزن تو کاسبی میکنی
+چه ارتباطی داره اقا جان
_ارتباط داره میبندی یا برگشتم هم دهنتو ببندم هم مغازتو
عصبی شدم اومدم جوابشو بدم ،،انگشت هیس دختر روبرومو دیدم
وقتی یارو رفت ته پاساژو بیاد خانم زیبای رویاهام گفت بحث نکن با امثال اینها اینا قدرتشون باتوم تو دستشون
سه تا گارد که رو میز بودو بش دادم گفتم پس اینارو شما ببرید بعد ظهری وقتی برام بیارید هرکدومو نخواستین
سریع رفتم اوور دخل قفل و گرفتم دستم
اون هیکل نخراشیده و نتراشیده مامور سپاه شاید مامور رسوندن من به زیبای من بود
دخترک تعجب کرده بود و گفت پس کارتتون رو بهم بدین تماس بگیرم اگ بودین بیام
عالی بود عالی هدف دوم من ک میخاسم اجراش کنم و خودش اجرا کرد و ازم کارت خواست
یکی دو روزی گذشت
ن دختر رویاهام برگشت و ن حتی خبری بود ازش
فکرم همجا رفت از اینکه گاردا رو بردو ب خاطر پول ندادن بر نگرده تااااا حتی مرگش
روز سوم حوالی ساعت های ۱ ظهر بود داشتم اماده رفتن خونه میشدم
اومد داخل همه صدا ها قطع شد همجا تار شد و فقط تصویر واضح مریم جلوم بود
_سلام اقای محمدی.من واقعا شرمندم
من فقط صدای بمش و اندک لهجه تهرانیش و میشنیدم نه معنی کلماتش
به خودم اومدم
+سلام خواهش میکنم

_مجبور شدم دو سه روز برم شهرستان و دائم تو فکر شما بودم اخه کارتتون مونده بود خونه نمیتونستم بهتون اطلاع بدم.چقدر فحشم دادین این مدت

+خندیدم و گفتم این چه حرفیه فدای سرتو باور کنید من الان دیدمتون یادتون افتادم

اصرار داشت پول ستا گاردو بکشم که دیر کرده.منم گفتم به خاطر این حرفتون اصن پول هیچکدومو نمیگیرم تا مجبور بشید مشتریم بشین

قرار شد یکسری هدست جنس خوب براش بیارم
و شمارشو گرفتم بهش خبر بدم
شب دلم دووم نیاورد
پیامش دادم خانمه نادری سلام
بعد از چند دقیه جواب داد

_سلام جانم
+میخام یه سوال بپرسم ولی میترسم
_چرا ترس
+اخه یکم شخصیه
_راحت باشید
+خانم نادری با کسی تو رابطه هستین؟؟

_ن و دوس ندارم باشم
از یکطرف خوشحال از تنها بودنش.از یک طرف ناراحت از اینک نمیخاد
+اسم کوچیکتونو میشه بدونم
_مریم
+مریم خانم من شمارو سالهاست میشناسم .شما چهره اشنای رویای منی
بزارید حرف اخرمو همین اول بزنم دوست دارم باهم باشین اهل صغری کبری چیدن نیسم .ولی از اولین برخوردم باهاتون شدین فکر شب و روزم
خودتون میدونید به خاطر شغلم میتونم با خیلیا باشم ولی شما شدین دنیای من

_یه استیکر خنده و …اقای محمدی منم حرف اخرمو اول میزنم من تا حالا دوس پسر نداشتم و نمیخامم داشته باشم چون خانوادم رفیقمن و کسیو نمیتونم بهشون معرفی کنم
+چرا معرفی کنید اصلا میتونیم یواشکی باشه

وقتی اون جمله ی کلیشه ای که من با هیچکس نبودم رو گفت دلم بهم گفت مخشو زدی و میخاد برات ناز کنه
مدتی گذشت و من روز و شب باهاش تلگرامی چت میکردم راضی بشه
راست میگفت تا حالا با کسی نبوده بیستو یکی دوساله بود جای تعجب داشت
خانوادش باهاش خیلی جور بودن
مریم بچه ته تغاری بود همه دوسش داشتن چه دوتا خواهراش چ دوتا برادراش
هر طوری بود به ی ملاقات حضوری راضی شد
توی خیابون سوارش کردم رفتیم کافه نمیدونم چطور با چ حرفایی ولی فقط میفهمیدم یسری حرفای چرتو بی معنی بهش میگفتم
خندید ،گفت من دلیل این همه اصرارتو نمیدونم و نمیفهمم
جوابش یه جمله بود ،بابا جان من دیوونت شدم عاشقت شدم وگرنه این همه خودمو تحقیر نمیکردم
قبول کرد.یمدت فقط چتی و خیلی محدود باهم باشیم
دنیای من از اون روز دچار تغییر شد
هر روز عاشق تر از روز قبل مریم وابستم شده بود
دو ماهی گذشت قرارای حضوریمون زیاد شده بود
روز موعود رسید .تا اونروز نمیدونستم خانواده مریم چقد پولدارن .من پیاده توخیابون راه میرفتم
یه شاسی بلند سفید کنارم وایساد .:عشق من کجا داره پیاده میره که من اطلاع ندارم
هاج و واج مریمو نگاه کردم تو کجا بودی این ماشین کیه،
سوار شدم و شروع کرد توضیح دادن
من میاخستم ببینم تو وااس پول و موقعیت من اومدی جلو یا نه ولی فهمیدم تو اصلا خبر نداری و حتی نمیشناسی خونواده منو
و خیلی خوشحال شدم که تو منو واسه خودم میخای
مریم دختر یکی پولدارای شهر کوچیک من بود ولی خب من نمیشناختم
تو فکر بودم سبک سنگین میکردم
یهو با صدای مریم رشته افکارم پاره شد
_بریم خونه ما

من هنگ کردم خونه شما؟؟؟پس خونوادت
_نو اون خونه نمیریم یه خونه دیگه
+بریم
خونشون نزدیک خونه ی ما بود رفتیم داخل نشستیم گفتیم خندیدیم دیگه دلم طاقت نیورد دستای مریمو گرفتم ربروم بود موهای مشکی یه بافت یقه اسکی مشکی
مریم میتونم یکم بقلت کنم ،مریم دستاشو باز کرد پرید بقلم در گوشم گفت من چی من میتونم بقلت کنم
بهم چسبیدیم حدود یک دقیقه بود که بی حرکت و ساکت تو بغل هم بودیم
تنها صدایی که تو اونهمه سکوت حکمرانی میکرد صدای توپ توپ قلب مریم برای منو قلب من برای مریم بود
صورتشو اورد رو بروم بهم خیره شدیم هردو باهم ی لبخندی زدیم و لبامون و گذاشتیم رو هم احساس پرواز داشتم چشمامون بسته بود چشمامو باز کردم دیدم مریم تو اوج و چیزی نمیفهمه از خودم جداش کردم نگام کرد ی لبخند دیگ و باز بوسیدن لبهاش
تو فکر سکس نبودم
اخه لذت به دست اوردن واقعی مریم اونقدر زیاد بود که من خودم رو قدرتمند ترین ادم شهر میدونستم
انروز تموم شد هر روز ظهر کار ما این بود مریم میومد دنبالم به جای خونه میرفتم خونه ی مریم تا بعد ظهر
اما اونروز فرق داشت

دلم میخاست بدنشو لمس کنم دلم میخاست فتحش کنم
مثل همیشه رو تخت افتادیم خوابید تو بغلم یکم به موهاش ور رفتم واس اولین بار سینشو گرفتم یهو ترسید یه تکون خورد و خندش گرفت از برق چشمام راضی بودنشو فهمیدم کارم بیشتر شد دو دستی سینهاشو میمالوندم
صداش بالا و بالاتر میرفت کم کم خودش شروع کرد همکاری میکرد دستم گذاشتم رو کونش میمالوندم اومد روم از روی لباس خودشو میمالوند به کیرم داشت با این کار ارضا میشد یهو صداش زدم مریم از حرکتایستاد صدای نفس نفس زدناش پر اتاق شده بود موهاشو از تو صورتش رد کردم
گفتم زندگیم چته خجالت میکشید سرشو گذاشت رو شونم بوسیدمش دستمو کردم تو شلوارش واکنشی نداشت
اجازه هست خانومم لبخندزیبایی زد که بدون شک بهترین و شیرین ترن لبخند زندگیم بود
شلوارشو کشیدم پایین خوابوندمش رو تخت خجالت میکشید گفت پتو بکش رومومن زیر پتو لختش کردم خودمم لباسامو در اوردم اولین بار بود سینه هاشو میخورم بهترین لذت دنیا مریم حشری شده بود و تو اوج میخاسم
کیرمو بزارم بین پاهش بلند شدم اینکارو کنم نذاشت خجالت میکشید قرار شد زیر پتو هر کاری کنیم وقتی گذاشتم در کسش تمام بدنم و لذت فرا گرفت ی اهی مریم کشید
داغ بود خیلی داغ بود کسش گرماش ب پایین شکمم میخورد لذت میبردم
یکم مالیدمش اب از همه جامون راه افتاده بود برش گردوندم لیزش کردم گذاشتم در سوراخش
از زیبایی بدن مریم همینو بگم روی کمرش دوتا چال داشت که منو دیوونه میکرد
تنگ بود و سخت بود برای اولین بار هر طوری بود ادامه دادم مریم خودش میخاست
دیگه الان کیرم داخل بود فقط میگفت سعید یواش سعید تر و خدا اروم
دلم نمیخاست اذیتش کنم کشیدم بیرون ولی مریم گفت اشکال نداره منم میخام
دوباره شروع شد اینبار تلمبه هام بیشتر و سریعتر شد هردو باهم ارضا شدیم
و تموم شد اونروز تا دو روز به هم پیا م و زنگ نمیزدیم گذشت و
بهم زنگ زد دارم میرم فلان قهوه خونه میای
منم مغازرو بستمو رفتم رسیدم زنگش زدم گفت بیا طبقه بالا .طبقه بالا خانوادگی بود دختر و پسر تنها نمیتونست بره تعجب کردم
کارگرای قهوه خونه منو میشناختن گفتن اره بالا منتظرتن
به خیال تنهایی مریم با ی دست گل نرگس به دست رفتم تو درو باز کردمو با هیجان رفتم تو .بد ترین سکانس عمرم بود مریم بلند شد اومد سمتم و گفت
معرفی میکنم اینم اقا سعید که بهتون گفته بودم سعید جان اینام خانوادم و وایساد معرفی کردن خواهرم…شوهر اقا … خواهر دومم …شوهرش اق…
داداشم …همسرش…اون معرفی میکرد و من در بهت و اضطراب سرخ شده بودم جوری که احساس میکردم کل خون بدنم از سرم میزنه بیرون الان
صدای مریم نمیومد همجا سکوت بود همچی مثل صحنه اهسته شد به خودم اومدم مریم هنوز داشت معرفی میکرد دایی…دوستم…
سالگرد ازدواج خواهرش بود
طبقه بالارو دربست کرده بودن با همه سلام و احوال پرسی کردم و به اسرار بقیه نشستم گوشه ی تخت شروع شد بزن و برقص و کیک خوردن من بهت زده و ساکت یه گوشه فقط دلم میخاست برم بیرون خواهرش گفت قلیونارو نیوردن پس
بهترین موقعیت بود گفتم اشنای منن میرم سراغشون اومدم بیرون احساس بدی بود خیلی بد
مریم فهمیده بود سریع اومد پایین پیشم اومد نا خود اگاه دستم رفت بالا و زدم تو گوشش بیشعور احمق این چه کاری بود کردی .ناراحت بودم از حرکتم ولی همچیز گنگ بود برام گفت میدونم اشتباه کردم الان فهمیدم پشیمونم ولی آبرومو نبر بیا بالا بعد برو دلم نمیخاست ولی رفتم به خاطر عشقم به مریم دوس نداشتم اذیتش کنن
یکمی نشستمو گوشیم زنگ خورد طرف چیز دیگه ای میگفت من چیز دیگه که الان میام اومدم اومدم
معذرت خواهی کردم و گفتم مغازم مشکل پیش اومده باید برم و تمام یک هفته خبری ازش نبود

بعد یک هفته اومد .داخل مغازه نیومد من رفتم به اصرارش تو ماشین
چته ،پیدات شده چی میخای مگ قرار نشد نبینمت دیگ
گریه میکرد مثل اب بهار دلم میخاس بقلش کنم بگم گریه نکن زندگیه من من طاقت اشکاتو ندارم
ولی باید خودمو نگه می داشتم
گفت میدونم کارم بد بود خونوادمم نمیدونستن تو میای اونام جا خوردن و گفتن حق نداری باهاش در ارتباط باشی
فقط اومدم بگم ببخشید کارم اشتباه بود .هم تو خراب شدی هم دیدگاه خونوادم نسبت به تو و چون خونوادم نمیخان ما باهم باشیم نمیتونم من
منم گفتم بهتر از همین الان خداحافظ

یک هفته ای خبری نبود ولی دل من داشت خودشو میکشت واس دیدن مریم
شب زنگ زد در خونتونم میای پایین با کله رفتم تا دیدمش بقلش کردم بوسیدیم همدیگرو
باز رابطمون ادامه پیدا کرد امروز رابطمون شد چهارمین سالگردش
با این تفاوت که تونستم خودمو به خانواده مریم ثابت کنم طوری که با همشون در ارتباطم و با برادراش رفیقم
اجازشو از برادر بزرگش میگرفتم و باهم میرفتیم بیرون شهر یا میرفتیم باغ شب تا صبح
ولی یه شب اونقدر داغ بودیم که میخاستیم رابطمون جلو تر ببریم و بکارتشو بگیرم
هردو راضی بودیم چون مال هم بودیم ازدواجمون حتمی بود
لخت تو بغل هم بودیم
مریم شروع کنم
_اره زندگی من مگه نمیخای مرمر خانومت مال خودت بشه پس یالا
کیرمو گذاشتم در کسش کم کم شروع به فشار دادن کردن دردش اومد کشیدم بیرون دیدم خون اومده وقتی خون رو دیدم تمام بدنم لرزید عرق سرد زد بدنم مریم گریش افتاد هردو پشیمون منم گریه ام گرفت وادامه ندادیم
دوش گرفتیم بهش اطمینان دادم از چی میترسی مگ ن مال همیم پس بیخیال
گذشت یروز دیگ باز باهم رو تخت بودیم ولی مطمئن از اینک میتونم از جلو شروع کنم خوشحال بودیم دوباره کیرمو گذاشت در کس مریم فشار ارومی دادم همراه با ترس باز خون اومد تعجب کردم هردومون بهت زده بودیم ینی دفه قبلی نزده بودم ادامه ندادیم و خوشحال که مریم هنو پرده داره
رابطه ما هر روز جدی تر میشد
دلو زدم به دریا و به مادرم گفتم :مامان من ی دختری و میخام
مادرم خیلی اروم و با لبخند گفت اگ اونیکه من میگم باشه چرا که نه ولی اگر اون دختره ی خرابی باشه که باهاش رفیقی نه
چی میگی مامان
با اخم های به هم کشیده گفت من از همه چیز خبر دارم
یه ادم بی شرف تمام زندگیه منو به مادرم گفته بود و یچیزای دروغ که در مورد مریم بود
همچیز برعکس شد من پای مریم وایساده بودم
از طرف خونواده ترد شده بودم نمیومدن جلو
با مریم رفتم باغ
شب تاصبح اون نمیدونست چی شده ولی میدونست من ناراحتم
به مادرم گفته بودم من پرده دختررو زدم باید بگیرمش
ولی اون میدونست من دروغ میگم
مریم گفت همسر من چرا ناراحت
و دوید بقل من بام صحبت میکرد ولی من افسرده و سرخورده جامعه بودم
خانواده مریم راضی بودن و منو دوست داشتن یجورایی سوگلی اونا بودم
حتی شوهر خواهر مریم بهم میگفت باجناق ما نیومده داره دلبری میکنه مارو یادشون رفته اومدی دیگه از این خبرا نیستا من دوماد بزرگم
ولی…

ادامه داستان زندگیم رو بعدا براتون میزارم نمیخام بیشتر از این طولانی بشه

نوشته: FA.SH


👍 17
👎 5
25701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

806489
2021-04-28 00:31:21 +0430 +0430

چرت وپرت نوشتی واقعا

0 ❤️

806561
2021-04-28 02:27:09 +0430 +0430

عالیه به هیچکس توجه نکن ادامه بده

1 ❤️

806564
2021-04-28 02:31:24 +0430 +0430

امیدوارم تهش به جدایی ختم نشه

0 ❤️

806647
2021-04-28 09:45:46 +0430 +0430

اگ بچه شمالی فیلمشه کس گیرت اورده.
حق با ننته.

0 ❤️

806650
2021-04-28 09:51:37 +0430 +0430

2 ) دختری که با سینش تو رابطه ور رفتی خندش گرفت دلش با تو نیست .عمویی

0 ❤️

806661
2021-04-28 11:16:38 +0430 +0430

من ریدم تو داستانت از همون اول کسشر بود کجا شهید میارن میگن در مغازه ببندین؟ برو کونی زر مفت نزن رفت تو رو به خانواده اش معرفی کرد بعد بعد اوکی شدید؟ ریدی با این داستات تخمی

0 ❤️

806668
2021-04-28 12:16:48 +0430 +0430

فعلا لایک تا بعد🌹

0 ❤️

806839
2021-04-29 02:14:21 +0430 +0430

کوتاه بنویسید

0 ❤️

806970
2021-04-29 21:18:03 +0430 +0430

جون مادرت دیگه ننویس این از محارم و بیغیری و تخمی تخیلی ترین داستاهای سایت هم چرتتروو مسخره تر بود خداییش

0 ❤️

806978
2021-04-29 22:08:54 +0430 +0430

خیلی بد می نویسی. جمله بندیها ناقص، املاهای غلط، جملات نامرتبط به همدیگه …

0 ❤️

807098
2021-04-30 11:07:39 +0430 +0430

قشنگ بود…دوست داشتم…ادامه بده لطفا 😘

0 ❤️

807394
2021-05-02 10:01:01 +0430 +0430

اشکالاتی داشت ولی منتظر ادامش هستم

0 ❤️