تجاوز به بهترین دوست! (۱)

1400/05/23

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
-ولم کننننننن
+هیسسسس خفه شو
هق زدم:اما تو خواهر منی،بهترین رفیق منی.
انگشتش رو با لذت چرخوند و گفت:اوممممم واسه اینه که نمیخوام با کسی ازدواج کنی.
سعی کردم انگشتش رو از کصم در بیارم اما با اون یکی دست پشت دستم رو زد.
-تو که میدونی رهام دوست پسرمه بزودی قراره به خواستگاریم بیاد چرا داری اینکار رو میکنی.
گردنم رو لیسی زد و گفت:نمیزارم زن اون حرومزاده بشی شمیم تو فقط و فقط مال منی.
هق هقم کل فضای اتاق رو برداشته بود اما اون بی توجه به من داشت باهام ور میرفت.
انگشتش رو با بی رحمی داخلم عقب جلو میکرد و گرنم رو لیس میزد و میبوسید.
-نازی خواهش میکنم ولم کن.
آهی کشید و زمزمه کرد:گریه نکن وگرنه جرت میدم.
-تو رو خدا ولم کن لعنتی تو دختری،همجنس منی،من نمیخوام…
عصبی انگشت دومی هم واردم کرد که از درد جیغی کشیدم و حرفم نصفه ول شد.
شروع کرد محکم ضربه زدن و داد زدن:انقدر التماس نکن شمیم،انقدر گریه نکن لعنتی،من میخوامت دوست دارم پس انقدر با روان من بازی نکن و با من راه بیا لعنتی وگرنه خودت آسیب میبینی،حالا که تا اینجا باهات پیش اومدم فکر اینکه ولت کنم از سرت بنداز بیرون پس به جای گریه و عر زدن خفه شو بزار هر دومون لذت ببریم.
از ترس بی صدا فقط اشک میریختم که با خشم سیلی به سینه‌ام زد که جیغی کشیدم.
+صدات رو میبری و فقط لذت میبری و آه میکشی جنده همونطور که زیر اون مرتیکه حروم لقمه التماس میکنی تا پاره‌ات کنه.
اینو گفت و انگشتش رو ازم بیرون کشید و بین دو پام نشست و پام رو باز کرد سرش رو بین پام برد و فوتی تو کصم کرد که به خودم لرزیدم.
با دستش لبه کصم رو باز کرد و لبش رو نزدیک کصم برد اما اصلا بهش برخورد نکرد،چشمام رو بستم تا نبینم داره چیکار میکنه نبینم کسی که نزدیک ترین دوستمه چجوری با من مثل یه حیوون رفتار میکنه و از اونطرف چهره رهام لحظه ای از جلوی چشمم کنار نمیرفت.
زمزمه کرد:چقدر منتظر این صحنه بودم و تو تصوراتم داشتم میخوردم این بهشت صورتی رو.
با این حرف لیس عمیقی به چوچولم زد که به خودم لرزیدم.
با بغض گفتم:نکن نازی تو رو خدا.
با عصبانیت سیلی محکمی به کصم زد که جیغم هوا رفت و عربده زد:باز بغض کرده‌ای جنده باید برام آه و ناله کنی.
اینو گفت به جون کصم افتاد‌،شروع کرد زبونش رو تو کصم چرخوندم و لیس زدن به چوچولم،تمام تنم گر گرفته بود و جیغ میزدم که ولم کنم اما بیتوجه به من با زبونش تند تند کصم رو میخورد
انگشت شصتش رو روی چوچولم گذاشت و شروع به مالیدن کرد و از اونطرف زبونش رو توی سوراخم فرد برده بود شروع به عقب جلو کردن کرده بود.
از لذت به روتختی چنگ مینداختم و کمرم رو به تخت میکوبیدم.
-آههههه نازی
همونطور که چوچولم رو میمالید سرش رو بالا آورد و با چشمای خمار بهم زل زد.
+جون نازی؟خوشت اومده؟
-آهههه…بیشتر…
جونی گفت و باز به جون کصم افتاد که جیغی کشیدم.
-آهههه…تند تر…تند تررررر
با ملچ مولوچ کصم رو میخورد و تند تند میمالید و من فقط جیغ میکشیدم،تا حالا رهام برام اینطوری نخورده بود و همیشه یکی از فانتزیام بود که برام بخوره اما یهو دوباره با صدای بلند زیر گریه زدم.
×چهارماه قبل×

با جیغ گفتم:ازم خواستگارییییی کردددد،باورت میشه؟
بیخیال گفت:والا خواستگاری نمیکرد باید به عقلش شک میکردم.
-چرا؟
-والا اونجور که اون ۲۴ ساعت پیشته یه لحظه نمیتونه دل بکنه اگه ازدواج نکنه باهات میمیره.پسره‌ی اسکل!
-اینطوری نگو نازی؛میدونی که رهام چقدر پسر خوبیه.
-آره فقط یکم ساده‌س‌اخر این سادگی و مهربونیش کار دستش میده.
پاهام رو دراز کردم و گفتم:همین چیزاش خوبه.
بیحوصله گفت:حوصله ندارم شمیم نمیشه درباره اون نکبت حرف نزنیم.
-درباره چی حرف بزنیم پس؟
از جاش بلند شد و همونطور که سمت آشپزخونه میرفت گفت:چه بدونم.
-حالا که ازم خواستگاری کرده میخوام باهاش سکس کنم.
سر جاش ایستاد و با چشمای گرد شده برگشت:چی؟چیکار کنی؟
شونه‌هام رو بالا انداخام و گفتم:ما دو سال باهمیم،اون جز بوسیدن کار دیگه‌ای نکرده میخوام یکم رابطمون رو آپدیت کنم.
با داد گفت:دیوونه شدی؟
-نه؛اینطوری بهش میفهمونم چقدر برام ارزش داره.
-نه تو دیوونه شدی،داری از دست میری.
-چه ربطی داره،این بچه خیلی خودداره!
-چون خودداره تو هم برو بهش بده.
سمتم اومد و روم خم شد که به چشماش زل زدم،نگاهش سمت سینه بدون سوتینم افتاد و یکی از دستاش رو برد سمت سینه‌ام و تو دستاش گرفت و فشار داد که آییی گفتم.
-چیه؟یه ذره فشار دادم آیی آیی میکنی،میخوایی بری بدی حتما تشنج میکنی.
-دیگه اینطوریا هم نیست.
دستش رو از سینه‌ام جدا کرد و صاف ایستاد.
-برو هر گوهی که میخوایی بخوری بخور.فقط بعدش پشیمون نشی.
-یه جور حرف میزنی انگار خودت خیلی پشیمونی.
-چرت نگو من به خواست خودم نشد اگر هم شد دیگه چیکارش کنم؟
-من چجوری برم بدم؟
نیشخندی زد و دستش رو به کصش رسوند و گفت:میری میخوابی لنگات رو میدی بالا بقیه‌ش با اون.
نگاهم به دستش که از روی شلوار روی کصش در چرخش بود افتاد،آب دهنم رو قورت دادم و گوشیم رو برداشتم و برای رهام تایپ کردم:ساعت هفت بیا خونمون.
براش فرستادم که طولی نکشید جواب داد:باشه عشقم.
به نازی نگاه کردم و گفتم:هفت رهام میاد.
با تمسخر گفت:چه مصمم!درجا ردیف کردی.
بدون به نیش کلامش بلند شدم تا برم آماده بشم.
ساعت شیش و نیم بود که آماده شدم،به پیراهن کوتاه چپ و راست آبی که سوتین نپوشیدنم سینه هام افتاده بود بیرون با یه لامبادای کرم رنگ.
موهام هم دم اسبی بستم و یه آرایش ریز کردم رفتم تو سالن که دیدم نازی روی مبل دراز کشیده داره کتاب میخونه.
-خوبه؟
نگاهی بهم کرد و گفت:اره.
سمتش رفتم و استرس کنارش نشستم.
-ببینم شیو کردی؟
-اره.
-تمیزی قشنگ؟
-اره.
-استرست برای چیه؟
-نمیدونم بار اولمه میترسم.
روی مبل نشست و دستش رو روی دستم که روی رون پام بود گذاشت و گفت:نترس،خودت رو شل کن بزار بهت خوش بگذره.
دستش رو سمت کصم برد از روی پیراهن چنگی زد بهش که نفس تو سینه‌ام حبس شد،اولین بار بود که دست میزد بهم.
-شل کن بزار این لذت ببره.
آب دهنم رو قورت دادم که آروم دستش رو تکون داد و درحالی که تو چشمام نگاه میکرد دامن پیراهنم رو بالا داد و انگشت اشاره‌اش رو از روی شرت روی شیار کصم کشیدکه باعث شد بلرزم و پام رو چفت کنم.
-هیششش چیزی نیست میخوام آماده‌ات کنم.
بعد از این حرف دستش رو به زور از لای پام رد کرد و دوباره به کصم رسوند و شروع به بالا پایین کردن انگشتش از روی شورت شد که نفسم مقطع شده بود.
با زنگ در سریع پریدم خودم رو درست کردم سمت در رفتم.

ادامه...

نوشته: Janan21


👍 27
👎 7
99001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

826061
2021-08-14 05:36:26 +0430 +0430

باید به رها می گفتی می گرفت نازی و چنان میکرد که نازی خشن بودن یادش بره

0 ❤️

826076
2021-08-14 08:45:23 +0430 +0430

رفاقتا بوی شاش میدن 😕

3 ❤️

826267
2021-08-15 15:53:32 +0430 +0430

بدک نبود (:

0 ❤️

826390
2021-08-16 06:13:21 +0430 +0430

من نمیدونم چرا اینجا هرکی داستان مینویسه میخواد دیگه بگه خیلی سکسی بوده میگه سوتین نبسته فکر کنم تا حالا تو زندگیتون سکس نداشتید که حس میکنید نبستن سوتین و آویزون شدن سینه خیلی جذاب و سکسی میشه!!!

0 ❤️

890604
2022-08-17 00:34:18 +0430 +0430

دمت گرم

0 ❤️