تجاوز به زنپوش ۱۴ساله در پایگاه بسیج

1400/09/29

سلام من میثم شهوانی شما داستان تجاوز به خودم رو براتون بازگو میکنم که شانزده سال پیش بود

سال ۱۳۸۴ بود کلاس سوم راهنمایی بودم تو مدرسه بدن چاق و نرمی داشتم تو اون سالها من هر از گاهی شورت خواهرم ندا رو میپوشیدم خواهری که پنج سال ازم بزرگتر بود و بدجور اهل مد بود همیشه می‌گفت در آینده می‌خوام مدلینگ باشم تو ترکیه و واقعا بابام مامانم هیچ وقت جرات نداشتن در مورد رفتار لباس طرز برخوردش کوچیک ترین اظهار نظری بکنن چون از بچگی سوسول و پر رو بارش آورده بودن و نمیتونستن کنترلش بکنن همه هم تو محلمون تو کف خوشگلی و خوش لباسی و اندام آبجیم بودن.
بابام هم خیلی آدم مذهبی بود همش بهم می‌گفت برو بسیج عضو شو تو آینده کسر خدمت بیاری و اینا.
یه بار که هیشکی نبود رفت کمد لباس آبجیم رو باز کردم دیدم به به یه شورت لامبادای توری که پولم های قلب روش هست واقعا خیلی شورت سکسی بود زود لخت لخت شدم شرت رو تنم کردم حس عجیبی بود همش میخواستم دختر باشم هی سوال میکردم که ای خدا چرا منو مثه آبجیم دختر نکردی … خلاصه از لذت بیشتر آبم اومد و شورت خیس شد و نمیتونستم همون‌جوری بزارم کمد شستم به سشوار هم خشک کرد گذاشتم سرجاش.

هیچ کس غیر از خدا نمیدونست من چمه و چی دلم میخواد
یه زمونی گذشت از این ماجرا همیشه هم وقتی خواهرم حموم میکرد یواشکی دیدش میزدم حال میکردم یه بار دیدم چند تا از شورت های قدیمیش رو یه نایلون گذاشت فهمیدم که میخواد بزاره سطل آشغالی و اون شب یواشکی اونا رو برداشتم و آوردم اتاقم یه شورت بنفش ریسه ای بود و یه توپ خاردار پشت شرت بود که روی شرت تعبیه کرده بود که وقتی میپوشی اون توپ روی مقعد جا می‌گرفت خیلی حال میداد مونده بودم جنده خواهرم اون زمان این رو از کجا پیدا کرده بود شورت رو تنم کردم دلم نیومد درش بیارم به همون تا صبح خوابیدم صبح داشتم میرفتم مدرسه بازم در نیاوردم شورت رو خلاصه تو راه برگشت از مدرسه بودم یکی از بچه های پایگاه رو دیدم که گفت زود برم و برای اردوی روز جمعه که قرار بود بریم یکی از کوه های اطراف لباس لجنی تحویل بگیرم با مشک و پوتین و اینا خلاصه رفتم پایگاه یه فرمانده ۲۹ ساله به اسم جواد و یه بسیجی ۲۲ ساله به اسم مسلم تو پایگاه بودن و رفتم لباس تحویل بگیرم که وقتی سایزم رو پرسیدن گفتم من سایزم رو نمیدونم باید بپوشم خلاصه گفتن یه چیز سایز خودت انتخاب بکن ها ما حق نداریم بدیم خیاط اینا امانت پایگاه شهری هست خلاصه رفتم پشت پرده ای که با میخ به دیوار های روبروی زده بودن تا لباسام رو بپوشم یه دفعه یادم افتاد که شرت ریسه ای تنم هست خلاصه با کلی ترس و لرز که یا خدا اینا ببینن حتما میکنن منو چون همیشه هم تو حموم شیو میکردم موهای بدنم رو خلاصه شلوارم رو که در آورده بودم تا شلوار لجنی تنم کنم مکت زیر پام خیلی کثیف بود دلم نیومد بزار زمین شلوار خودمو تا خواستم به میخ پرده آویز کنم یهو میخه کنده شد از جاش و پرده افتاد و واویلا شد پرده از اسرار دلم وا شد خشکم زده بود بدتر از من اونا خشکشون زده بود فقط دو تاشون به من زل زده بودن اون زمان مثل الان نبود بفهمم و درک کنن که احساس زنونه پوشی دست خود آدم نیست و اینا اگه یه نفرم هم تو صد نفر پیدا میشد اون دو نفر جزو اون صد نفر نبودن منم دیگه نه تونستم پرده رو بردارم و نه تونستم شلوارمو بپوشم کاری اتفاق افتاد که حتی فکرشم نمی‌کردم از خجالت رفتم پشت یخچال و آب شدم و گفتم آبروم رفت و از این به بعد دیگه نمیتونم پایگاه بیام کی فکرشو میکرد که بابا تو مگه می‌تونستی از پایگاه بری که دوباره هم بخوای بیای فرمانده اومد و درست جلوم ایستاد و گفت خجالت نکش عزیزم این یه حس درونی توست که اینارو بپوشی باید به حس درونیت هم پاسخ بدی همه باید اینطوری باشن منم اینطوریم حتی مسلم هم اینطوریه ما هم باید به خواسته دلمون ارزش بدیم گیح منگ بودم از حرفاش چیزی در نمیاوردم تا که گفت مسلم در پایگاه رو ببند تا کسی مزاحم خواسته های دل ما سه نفر نباشه فهمیدم منظورش و.

گفتم آقا جواد اجازه بدید من برم گفت نه خوشگلم تو باید بهمون سرویس بدی گفتم جواد آقا به قرآن قسم من به کسی سرویس ندادم تا به حال حتی مادرمم نمیدونه من لباس زیر می‌پوشم فقط شما دو تا الان فهمیدید. گفت حالا این لباس زیر هارو از کجا آوردی ! من ساده هم گفتم مال خواهرمه و هر دو گفتن جان مال خواهر جندته روشون داد زدم کسکشای بی ناموس جنده خواهر مادرتونه تا اینو گفتم جواد یه سیلی محکم بهم زد جوری که کل بدنم درد گرفت و سرم خورد گوشه یخچال و افتادم کف اتاق تا خواستم داد بزنم جواد دستش رو گذاشت جلو دهنم و به مسلم گفت چسب برزنتی که بنر میچسبونیم رو بیار تا دست و دهنش رو ببندیم التماس کردم گریه کردم قسم خوردم ولی کار از کار گذشته بود اینا نه خدا حالی میشدن و نه پیامبر خیلی هم حشری بودن مسلم که چسب رو آورد تقریبا دیگه کاری از دستم بر نمیومد خیلی ترسیده بودم همش گریه میکردم چون دلم نمی‌خواست بهشون بدم چون هیچ وقت به این چیزا فکر نمی‌کردم انقد دست و پا زدن خسته شدم و دیگه تاب و توانم رفته بود اونا شلواراشون رو دادن پایین هر دو کیر خیلی بزرگی داشتن افتادن رو من لیسم میزدن معلوم بود خیلی فیلم پورن دیده بودن وارد بودن منم موندم چیکار کنم فقط گریه میکردم جواد در گوشم گفت حچنترس قرار نیس این کیر هارو بکنیم سوراخت اولا ما تو مراممون نیس پوما سوراخت تا پشت گوشت جر میخوره اینارو تو بکنم و هی کیرشو به لبام میزد و می‌گفت اگه داد نمیزدی باز میکردم تا یه ساکی بزنی اما تو حرف حالیت نمیشه کلا گریه می‌کنی

بعدش مسلم کف اتاق کنارم دراز کشید گفت گریه نکن فقط لاپایی میزنیم اینجا خیلی از رفیقات لاپایی خوردن و اکثرشون همکاری کردن و اونایی هم که همکاری نکردن هم دیر از اینجا رفتن و هم بهشون خوش نگذشته بعدش گفت راستی این تاپ و شورت مال خواهرته؟؟ جوابی ندادم فقط قلبم داشت میترکید دوباره سوال کرد مال خواهرته؟ باز جوابی ندادم بعدش یه مشت با دستی که انگشتر هم داشت به کله من زد و گفت مادر جنده با تو هستم گفتم مال خواهرته؟بعدش با سرم تایید کردم که مال خواهرمه بعدش گفت یه پرتقال با طعم هلو بخورم شورت خواهرت رو تا این رو گفت یه کله زدم بهش و با لگد زدم به بیضه هاش و افتاد اونور اتاق جواد چند تا مشت بهم زد که مادر جنده رفیق ده ساله منو میزنی الان مادرت رو میگام بلندم کرد و تکیه ام داد به دیوار مسلم رو هم که ضربه فنی کرده بودم مثل یه مار داشت رو زمین می‌پیچید به خودش جواد تکیه ام داد به دیوار داشت خفه ام میکرد با دو تا دستش و چون پشتم به دیوار بود با پای راستم یه لگد زدم به شکمش اونم افتاد بعد هر بلند شدن پاهام رو هم با چسب بستن بعدش هر دو کف اتاق درد می‌کشیدن تقریبا من کار رو خراب کرده بودم اونا با هم داشتن حرف میزدن مسلم گفت الان دست و پاش رو می‌شکنم به خودم بیام جواد گفت نه داداش من یه فکر خوب دارم کاری کنیم یه هفته نمونه راست راه بره و بعدش با مسلم یه خنده شیطانی کردن و منم موهای بدنم سیخ شده بود اومدن هر دو داشتن لیسم میزدن مسلم حشری تر از جواد بود شورتمو پایین کشید و برام ساک زد منم از استرس شق کردم و آبم اومد دهنش و اونم قورت داد منم حالم بد شد از یه طرفم چون ارضا شده بودم تقریبا ۳٪ باطری داشتم اما اونا ۱۰۰٪ به گاییدن کونم آماده بودن

جواد که شرتم رو درمی‌آورد متوجه اون مقعید شد گفت مسلم اینو نگاه در کون این مادر جنده میچسبیده کل روز رو ببینم چه بوی خوبی داره راست هم می‌گفت اون توپ داخل شرت یه رزین خوشبو بود همیشه بوش میکردم مسلم گفت حالا که خود کون دستمونه مهم اینجاست که یه زمونی هم به مقعد آبجیش چسبیده بود بعد جواد رفت یه وازلین آورد گذاشت زمین حساب کار دستم اومده بود خیلی ترسیده بودم منی که مدفوعم قطرش قد یه خودکار بیک هست چطور اینا میخوان این کیرای بزرگ رو بکنم تو کونم کیراشونم از اون کیرای کله کوچیک و تنه بزرگ که عین مار افعی نیموند بودن جواد پشت منو زمین گذاشت پاهای چسب شدمو بالا برد منم دست و پا میزدم بعدش با همون چسبه جفت پامو فشار داد سمت صورتم و از گردنم چسب زد تا پشت پاهام جوری که دیگه نتونستم حرکت بکنم و کونم و روانام قشنگ باز شد بعد با دستش وازلین میکرد تو سوراخم مسلم هم زیر بغل و گوش و تلفن رو لیس میزد بعد جواد یه انگشتش رو کرد سوراخم خیلی درد داشتم تقریبا هم بی صدا و بی حرکت شده بودم و فقط می‌لرزید خیلی درد کشیدم و بعدش گفت

آروم باش خانومی الان انگشتم جا باز می‌کنه بعد دو سه دقیقه دردم یه خورده کم شده بود که انگشت دومی رو وارد کرد این دفعه درد دو برابر بود هی عقب جلو میکرد بدنم بدجور درد میکرد بعد سه انگشت رو به زور وارد کونم کرد همون لحظه فهمیدم که پاره شدن به مسلم گفت دستمال بیار این خانوم مشترک منو و تو نگفته بود پریوده منم وقتی خون رو دیدم از حال رفتم بعدش با یه پارچه پر از آب سرد یخچال دوباره به حال اومد و دیدن مسلم کیرش رو گذاشته زیر بغلم جلو عقب می‌کنه تو این لحظه جواد مار افعی رو کرد تو کونم تا سر کیر رفت دوباره خونریزیم شدبچید شد گریه میکردم داد میزدم خفه هم میشدم آروم عقب جلو میکرد و هی با دستمال تمیز میکرد من دلم نمی‌خواست به این حال بیوفتم خیلی درد داشتم ولی اون همچنان بی رحمانه در حال جر دادنم بود که بهشون اشاره کردم چسب دهنم رو باز بکنن چون داشتم خفه میشدم جواد هم گفت باز میکنم اما بخوای داد و بیداد کنی دوباره چسب میزنما خلاصه چسب رو باز کردن انقد تند تند نفس میزدم که نگو بعدش تشنه ام بود آب خواستم برام شربت آوردن یه کیر جواد هم تو کونم بود التماس میکردم جواد آقا تورو به امام زمان قسم ولم کن من کونی نیستم جواد گفت خدا. شاهده خودت کاری کردی تا سوراخت افتتاح بشه من دلم نمی‌خواست اینجوری بشه البته دردت هم کم میشه بعد پنج دقیقه راست هم می‌گفت تقریبا دردم یک چهارم اول بود آروم عقب جلو میکرد منم گریه میکردم تا ته هم میگیرد تا روده راستم تا انتها باز شده بود خونریزیم هم قطع شده بود اما سوزش داشتم بهش گفتم چسب گردن و پاهام رو هم باز کنه کمر درد داشتم اونم باز کرد مسلم گفت کل چسبارو باز میکنم ولی بخوای اذیت کنی این دفعه یه جوری چسب میزنم عین یه تیکه چوب خشک بشی

بعدش داگی استایلی شدم و جواد دوباره کیر رو کرد تو کونم این دفعه دردم خیلی کم بود فقط سوزش داشتم جواد خندید و گفت که مسلم این نمی‌خواست پرده بکارتش رو از دست بده حالا که من جرش دادم دیگه لزومی ندارد دفاع بکنه بعد جواد که تلمبه میزد تنش می‌لرزید و تند تند شده بود تلمبه هاش بهم گفت بریزم دهنت یا کونت منم جوابی ندادم و بعدش یه آه و خوبی کرد و ریخت تو کونم خیلی داغ بود خیلی هم زیاد تا کیرشو در آورد افتاد کف اتاق آب جواد داشت از تو کونم میزد بیرون مسلم هم که خیلی حشری بود سوراخمون لیس میزد بعدش اون کیرش رو کرد تو کونم کیرش دو سانتی دراز تر بود اما کلفتیش از مال جواد کم بود منم درد نداشتم سوزشم هم تموم شده بود مسلم هم داشت تلمبه میزد کسکش ارضا نمیشد گفتم تموم کن آقا مسلم برم الان مامانم نگران میشه گفت اگه میخوای ارضا بشم باید بگی خانومی و خواهران برام میاری و از این کلمات بی غیرتی تا ارضا بشم گفتم نمیتونم گفت پس تا شب کار داریم چاره نداشتم همه جوره تسلیم شده بودم شروع کردم به حرفای بی غیرتی بهش گفتم آقا مسلم؟ گفت جان؟ گفتم من خانومی تو هستم یا آقا جواد گفت نه عزیزم خانم منی گفتم میشه حانمله ام کنی؟ گفت ای جان و لرزید فهمیدم که اینجور حرفا ارضاش می‌کنه بهش گفتم فکر کن به جای من خواهرمو می‌کنی پرده بکارتشم برداشتی همه آبت رو هم نیریزی تو کس خواهرم بعدش خواهرم حامله شده همه محل فهمیدن که تو خواهرمو کردی و … از این حرفا یه دفعه گفت ادامه بده مادرجنده دارم می‌ترکم تلمبه هاش هم تندتر شده بود

گفتم آره عزیزم میگفتم بهت مادرم هم جنده تو هست هم خواهرم و هم من و…‌ حالا که تو و جواد آقا ده ساله رفیق همین وقتی دوازده ساله بودی آقا جواد کردتت ؟ گفت آره آره من خودمم زن جوان هنوزم که هنوزه جیگرایی مثه تو چنگمون میوفته میدم به جواد من با دادن اونم با کردن گفتم مسلم آقا جونم میشه کونم رو جر بدی؟ آبت هم بریز تو کونم می‌خوام یه بچه کونی مثه خودت به دنیا بیارم تا این رو گفتم داد زد ای وای چه لذتی ای وای مردم از لذت ای وای مادرم ای وای خواهرت ای وای ای وای ای وای…‌ و بالاخره کسکش ارضا شد و افتاد رو من بعدش هم در رو باز کردن فرستادم خونه نمیتونستم راه برم اومدم خونه مادرم فهمید جریان رو و به پدرم گفت و پدرم هم با کمر شلوارش افتاد و کتکم زد بعدش مادرم داد زد برو بیرون پدرسگ دخترت رو به زور آرایش فرستادی جنده شد پسران به خاطر کسر خدمت کونی کردی یادته قدیم منو هم فرستادی تولیدی مانتو کار کنم چه بلایی سرم آوردن؟ تازه فهمیدم من سومین قربانی خانوادم بودم و پدرم باعث این قضایا بود…

تمام

دوستان این داستان واقعی بود و من الان سی سالمه تازه به این نتیجه رسیدم که اون زمان نباید زنپوشی میکردم حالا که کرده بودم و گرفتار اونا شده بودم حداقل آخر آخرای تجاوزم می‌تونستم لذت ببرم و نبردم
شاید سوال باشه الآنم زنپوشم یا نه باید بگم از وقتی ازدواج کردم دوباره زنپوش شدم تو این چهار سال گذشته و زنم هم با این قضیه کنار اومده چون برادرشم یه زنپوش هست هر از گاهی با برادر زنم هم رابطه دو طرفه داریم

به جای فحش اول لایک کن بعد کامنت مودبانه بزارین

شهوانی های خودمین شما⁦❤️⁩

نوشته: میثم


👍 12
👎 12
52601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

848824
2021-12-20 02:14:39 +0330 +0330

پس سهم فرمانده چی شد؟
وقتی خودت داستان رو خراب میکنی دیگه توقع نداشته باش که باور کنیم…اما تنها چیزی که عمیقا باور دارم اینه که …همه رقم ادم تو این اجتماع وجود داره …
که خطرناک ترین آدمها اونهایی هستند که خودشون رو خر میکنند…کسی که خودشو به خریت میزنه خیلی راحت میتونه سر دیگران رو تو کون همون خر بکنه…کسی که همچین فنی بلده …نه خدا رو میشناسه و پیغمبراشو و نه ادمیت رو … ادمهایی مثل همین بسیجی ها…یکی از بدترین دیر کردهای ادمیزاد جماعت در زندگی …دیر فهمیدنه.حیف
افسوس که پیر جهاندیده نبودیم
روزی که رسیدیم به ایام جوانی
بهرحال از وقتی که گذاشتی برای نوشتن ممنون خسته نباشی

3 ❤️

848843
2021-12-20 06:20:21 +0330 +0330

اول برو دیکته کار کن نوشتن ات افتضاح

1 ❤️

848887
2021-12-20 14:31:47 +0330 +0330

دروغه

0 ❤️

848898
2021-12-20 16:00:01 +0330 +0330

تموم شد
حالا بیا پایین

0 ❤️

848954
2021-12-21 01:25:33 +0330 +0330

نمیدونم چرا انقدر فانتزی کون دادن بین کونیا و بی ناموسی کردن بین بی غیرت ها واس بسیجی ها زیاد شده!
جالبه همشونم صبح تا شب فحش میدن به بسیج و بسیجی ولی کافیه فکر گاییده شدن ناموسشون زیر کیر بسیجی واس یه ثانیه بیاد تو ذهنشون تا جق نزنن آروم نمیشن🚶🚶😑
بخدا این آرمان های امام نبود😂😂

0 ❤️

849081
2021-12-21 22:04:19 +0330 +0330

چرا اینقدر کونی زیاد شده

0 ❤️

849251
2021-12-23 00:58:05 +0330 +0330

قراربودهمیشه درصحنه باشند.ولی کونی وجنده و…و…و

0 ❤️