تختِ سبز آبیِ طبیعت !

1399/10/18

ماهان با حالتی که انگار غیر ممکن ترین کار دنیا رو انجام داده جلو اومد .با دیدن ماهی آویزون از قلابی که حتی به اندازه ی یه کفِ دستم نبود لبامو تو هم کشیدم تا از خنده پخش زمین نشم.
_بدو گلی باید آتیش درست کنیم ناهارمونم که صید کردم.
شنیدن همین جمله کافی بود تا غش غش ریسه برم. ابروهاشو تو هم کشید و اخم کرد.
_رو آب بخندی ،چشه خب؟
اشکِ گوشه ی چشممُ پاک کردم و همونطور که سعی میکردم بشینم گفتم :آخه احمق این به کجای من و تو میرسه؟بندازش تو آب بدبختو. با گیجی و ناامیدی سرشُ خاروند:خب ناهار چی بخوریم ؟من گشنمه
سبد زرد پلاستیکی رو به سمت خودم کشیدم،زیرانداز کمی خاکی شد .با اکراه پاکش کردم و کنسرو لوبیا رو از بغل فلاسک برداشتم.
قوطی رو بالا گرفتم :میدونستم از تو ابی گرم نمیشه
چوب ماهیگیریو روی زمین انداخت.نزدیک شد و کنارم نشست.اخماشو تو هم کشید و غرغر کرد:یعنی انقدر به نظرت بی عرضم گلی؟
چشامو با حرص گردوندم و جوابشُ دادم:خب دو ساعته اینجاییم ،اوج شاهکارت این فسقله ماهی بود که به هیچ دردی نمیـــ…
با دیدن ماهی بدبخت که روی خاک افتاده بود و دیگه تکون نمیخورد یادم رفت چی می خواستم بگم و هین بلندی کشیدم:ماهاااان!مگه نگفتم زبون بسته رو بنداز توی اب،نگاه تلف شد بیچاره
_خب به تخمم که تلف شد،بزار ناهار بخورم بابا
چشم غره ای بهش رفتم،حتی سرشو بالا نیاورد که نگام کنه و دولپی مشغول خوردن شد.
بیخیالش شدم و به منظره رو به روم زل زدم . دریاچه کوچیک و زیبایی جلومون بود که با هر وزشِ ملایم باد موج های کوچیکی برمیداشت و رنگ سبز آبی قشنگشو به رخ میکشید.تپه های کوتاه و بلند ، اطرافمون رو کمی کوچک تر و دنج تر نشون میدادن .
تنها بدی ای که اون روز داشت هوای ابری و گرفتش بود که به خورشید اجازه نمیداد نورشو رو تن بلوری آب پخش کنه و اوج شفافیتش رو نشون بده…یهو هوس آب تنی به سرم زد. بلند شدم و مشغول دراوردن تی شرت و شلوار جینم شدم.
ماهان معترضانه با دهنی پر که به سختی میشد تشخیص داد چی میگه شروع به حرف زدن کرد:هویییی مگه اینجا کالیفرنیاس ،میان میکننمون تو گونی یه وقت…بپوشون اون سک و سینه
نگاهش از بالا تنم به پایین کشیده کشیده شد و با نیش باز ادامه داد
_کس و کونو
شلوارو به سمت صورتش پرت کردم آخ بلندی گفت و شروع به حرف زدن کردم:کسی نمیاد اینجا ،خودمونم به زور پیداش کردیم
_چشممو کور کردی احمق این دکمش صاف رفت تو چشمم
کش موهامو باز کردم ، با تکون دادن سرم ب چپ و راست موهای خرمایی روشنم دورم پخش شدن.ماهان دوباره شروع به غر غر کرد:نکن میگم ،بپوش این لامصبا رو شاید یه کوفتی چیزی بود تو آب
بی توجه جلو رفتم.باد اروم می وزید و از بین موهام رد میشد .حس کمتر تجربه شده و خوبی بود .لبخندی زدم و به آب رسیدم اروم انگشتای پامو توش کردم و…یخ زدم! لرز بدی تا استخونم حس کردم .حتی یه درصدم احتمال نمی دادم انقدر سرد باشه. سریع پامو بیرون کشیدم ناخوداگاه با جیغ اسم ماهانو صدا زدم.در عرض چند ثانیه بهم رسید .محکم از پشت بغلم کرد و نگران پرسید:چیشد گلناز؟چیزی گزیدت؟
لبامو غنچه کردم و صورتمو به سمتش برگردوندم .چشماش ترسیده به نظر می رسیدن. ته دلم کلی از این نگرانیش ذوق کردم و با کلی ناز گفتم: خیلییی سرد بود !
تو یه لحظه ابروهای نگرانش تو هم گره خوردن. عصبانی هلم داد. تعادلمو از دست دادم. نزدیک بود با کل هیکلم توی اب بیوفتم که دستمو محکم کشید و جفتمون ناجور روی زمین افتادیم.
اخ بلندی گفت.حقم داشت… با کمر زمین افتاده بود و من که روش بودم هیچیم نشده بود. فقط از شدن خندیدن نمیتونستم نفس بکشم .دادِش دراومد: من تو رو خفت میکنم دختره ی احمق دیوونه
لش و با مسخره بازی دماغشو بوسیدم و گفتم: جووون عصبی که میشی جذاب تر میشی
کمرمو گرفت و با حرص پرتم کرد رو زمین با جیغ جیغ گفتم:خاکی شدم دیوث .بلند شد. در حالی که خاکای روی لباسشو میتکوند نیشخندی زد و مسخره بازی رو شروع کرد:ولی خوب خورد تو چرخ و چنبیلتا !خانوم چه فاز شنا کردن ورداشته بود واسه من…راستی تو چرا مایو پوشیدی ؟یعنی جدی جدی به قصد شنا اومدی؟
چشم غره ی بدی بهش رفتم که باعث شد نیشش باز تر شه .روی زیر انداز نشستم پوفی کشیدم و گفتم: خب فکر میکردم یه آخر هفته ی رویایی بشه .ماهی کباب کنیم و بعدشم شنا …منم کلی به سحر و آتوسا پز میدادم ولی تو انقد احمقی که همش به مسخره بازی گذشت .خندید : کمتر فیلم ببین اسکل
بسته شکلاتو بیرون کشیدم و مشغول شدم . ماهانم نشست . سرشو رو پام گذاشت و دراز کشید .چند دقیقه به سکوت گذشت ،هر دومون به منظره رو به رومون زل زده بودیم .این آرامشُ کنار این احمق دوست داشتنی ، دوست داشتم!
سرشو به سمت صورتم برگردوند و بی مقدمه گفت: گلی اولین باری که باهم بودیم و یادته؟
نیشم باز شد : منظورت روزیه که بکارتتو از دست دادی ؟
سینمو محکم چنگ زد و حرصی گفت: نبود بار اولم!
آخ بلندی گفتم و مشغول مالیدن سینم شدم:مرده شورتو ببرن ، دردم گرفت! قبول کن دیگه، خیلی ضایع بودی.
اولش که لخت شدم همینطور منگ نگاهم میکردی زیر دو دقه ام ابت اومد…جالبه قبلش چقدر گفته بودی من خوش سکسم و کاری میکنم نتونی از جات بلند بشیو اینا ، منم کلی ذوق مرگ بودم…نگو که با یه خروس طرفم
کلافه نفسشو بیرون دادو گفت: باشه بابا گه خوردم حرف زدم
_چیشد یادت افتاد حالا؟
_خب هوا ابریه امروز یاد حس و حال اون موقعمون افتادم
چند دقیقه بی حرف سپری شد .یادآوری گذشته ها حس خوبی داشت. ماهان سکوتو شکست و ذهنمو از خاطرات خوشمون دور کرد:نظرت چیه اولین سکس تو طبیعتمونم تجربه کنیم؟
لبمو گزیدم.ریز خندیدم و گفتم:آخه اینجا؟
بلند شد. سریع دستشو به سمت گره ی مایوم برد: اره همینجا… مگه نگفتی که میخوای اخرِ هفتت عالی باشه؟
کمتر از چند دقیقه لخت توی اغوش هم بودیم.سنگینی وزنش رو تنم حس خوبی بهم میداد. بوسه ی محکمی از لباش گرفتم. زبونمو اروم بین لباش فرستادم و بعد لب پایینشو توی دهنم کشیدم و مکیدم .لباشو جدا کرد و روی گردنم گذاشت.همون چند ثانیه لیسیدن کافی بود تا خیس شدنمو حس کنم و آه و ناله های ضعیفم بلند شه .دوباره لباشو روی لبام گذاشت و اروم و بی هیچ عجله ای مشغول شد . به زور سرمو عقب بردم .با نفس نفس گفتم: کاندوم!
_ولش کن بابا
می خواست دوباره لبامو ببوسه که سرمو عقب کشیدم :بدو ماهان تو سبده
شاکی و حرصی جوابمو داد: تا نکنمت از اینجا جُم نمی خورم .حواسم هست نریزم تو… و بعد سرش توی گردنم رفت.
کم کم بیخیال شدم و شل کردم.پاهامو دور کمرش حلقه کردم و به سمت خودم فشار دادم. خیسی و سفتی کیرش بیشتر تحریکم میکرد.
چرخی زد و حالا من رو بودم. کیر شق شده و سفتشو روی شکمش گذاشتم ،شیار کسمو روش تنظیم کردم و جلو عقب شدم. با دستاش سینه هامو گرفته بود و من غرقِ در لذت به کمک خیسی جفتمون راحت و با سرعت جلو عقب می شدم.
دلم میخواست اه و ناله کنم و اسمشو جیغ بکشم اما می ترسیدم کسی بشنوه . لبامو گاز گرفتم و به موهام چنگ زدم. ماهان پهلوهامو گرفت و اروم روی زیر انداز گذاشتم. لبشو به گوشم نزدیک کرد: میخوام جوری بگامت که از بلبل زبونیای چند دقه قبلت پشیمون شی.هیجان زده و در حالی که تند تند نفس میکشیدم منتظر ادامه حرفاش شدم.
_پس هر چقدر دلت میخواد جیغ بزن!نترس هیچکس نمیفهمه که تو داری اینجا بهم کس میدی!
جفت پاهامو گرفت و روی شونش گذاشت. دستشو روی گلوم گذاشت و سر کیرشو روی کسم کشید. بی طاقت شده بودم و با تمام وجود دلم میخواست میکرد تو .خواستمو به سختی به زبون اوردم :بکن تو کسکشِ عوضی، مردم !
دو تا انگشتاش از روی گردنم راه دهنمو در پیش گرفتن. فرو رفتن و صدام خفه شد.
_اعتراف کن میمیری واسه اینکه کیر من توت باشه نه؟
در کونی محکمی بهم زد . لذت و درد باعث شد تو جام بپرم .ناله هام پشت انگشتاش خفه می شدن.انگشتاشو یهویی بیرون کشید همزمان که دوتا پامو باز کرد کیرشُ یهویی و بی مقدمه داخل کرد و با تمام وزنش روم دراز کشید. در گوشم گفت:
توله ی خودمییی !
از حرکت یهویش جا خوردم و جیغ بلندی کشیدم همونطور که گردن و گوشامو تند تند میخورد تلمبه میزد و منم بین احساس خفگی و لذت گیر کرده بودم .
حس جالبی داشتم. عوضِ سقف اتاق ، ابرای خاکستری و محوی رو بالای سرم میدیدم .میتونستم از ته دلم ناله کنم و نگران رد شدن صدام از دیوارای نازک خونه و رسیدنشون به گوش همسایه ها نباشم!
ماهان بلند شد و کیرشو بیرون کشید.خمار و حشری نگاهش کردم . خواستم بلند شم و داگی بشینم که با گذاشتن دستش رو شکمم مانعم شد. جدی و با کمی اخم زل زد تو چشمام، سینه هامو محکم گرفت و بهم چسبوند از بینشون شروع به لیسیدنم کرد و پایین رفت .حسِ ته ریش زبرش روی پوست نازکم قلقلکم میداد.زبونش که روی کسم رفت ، برای یه لحظه نفسم بند اومد .
نمیدونستم کجا رو چنگ بزنم !تمام تنم میلرزید . انگشتامو بین موهاش فرستادم،حرکت سریع و حرفه ای زبونش رو چوچولم دیوونم میکرد و ناخوداگاه با رونام به سرش فشار اوردم . چند بار اهسته از بالا تا پایین کسمو لیسید .نمیدونستم لبامو گاز بگیرم یا اه بکشم .
با ورود انگشتش به داخل و لیسیدنِ همزمانش خم شدم و نشستم. دستامو عقب بردم و روی زمین گذاشتم :بخورش همینجوری بخورش نگه نداار ،عاشقتم ماهان عا…شش…قتم!
چند ثانیه کافی بود تا با تمام وجود بلرزم و با نفس نفس زدن اروم بگیرم . ارضا شده بودم. ماهان سرشو برداشت و خودشو بالا کشید و لبامو بوسید . دراز کشیدم . چشمام کمی سیاهی میرفت و سرم گیج بود . تازه سرمای کمِ هوا رو احساس میکردم و دلم میخواست سریع لباسامو بپوشم.
ایستاد و دستمو چنگ زد :بشین گلی من نشدم هنوز …از فکر اینکه تا چند لحظه دیگه ابش روی بدنم میریزه الکی ذوق زده شدم و سریع نشستم. سینه هامو با دستام بهم نزدیک کردم و کیرشو لاشون گذاشت . تقریبا بزرگ بودن و به درد این حرکت میخوردن با سرعت بالا پایینش کرد مایع رقیق و کمرنگی سر میخورد و بین سینه هام میریخت و به روون شدن حرکت کیرش کمک میکرد. الکی آه و ناله میکردم تا لذت بیشتری ببره .
کیرشو از بین سینه هام برداشت و به دهنم نزدیک کرد سرشو داخل دهنم کردم و انگشتامو روش حلقه کردم و جلو عقب کردم صدای اه های مردونه و ضعیفش بهم انگیزه بیشتری میداد ، حرکت دستمو سریع تر کردم. بی هوا برش داشتم و تا جایی که میتونستم کیرشو داخل دهنم کردم. سرمو سریع جلو عقب کردم به موهام چنگ زد و محکم کشیدشون ،پوست سرم یه لحظه سوخت .یهو سرمو به عقب هل داد و کشیدش بیرون :داره میاد! سرشو به سمت سینه هام هدایت کرد و اب داغش روی سینه ها و شکمم ریخت.
*
ماهان پتوی کوچیک مچاله شده ی گوشه زیر اندازو برداشت. با بیحالی به سمت سبد رفتم و دستمال مرطوب رو برداشتم و مشغول تمیز کردن سینه هام شدم . خندید و گفت: چه مجهزم اومدی ، وسطِ کردن میگه کاندوم وردار از تو سبد!
خودمم لبخندی زدم ولی دیگه حوصله ی کل کل نداشتم . شورتِ مایومو پوشیدم و شورت اونم چنگ زدم و دستش دادم . بعد از اینکه پوشیدش هر دو اروم زیر پتو رفتیم . سرمو روی سینش گذاشتم :حالا به این میگن یه اخر هفته ی حسابی ،حیف که نمیتونم پزشو به کسی بدم!
_همین که منو داری خودش ته پزه اصلا
خندیدم : حتما همینطوره.
دستشو اروم بین موهام کشید و مشغول نوازششون شد . باد اروم می وزید و ابرا رو پراکنده میکرد . میتونستم باریکه های ظریف نور خورشیدو روی پوست برهنه ی بازوهام حس کنم .پاهامو بین پاهای ماهان چپوندم و توی بغلش وول خوردم . به دریاچه زل زدم، لبخند زدم،مطمن بودم آبیِ خوش رنگش همیشه یادم میمونه!

نوشته: negarmmm


👍 36
👎 2
28101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

785153
2021-01-07 00:58:00 +0330 +0330

البته زیبا بود ولی طنز نبود! به هر حال نمیشه استعدادتون رو منکر شد ادامه بدید

6 ❤️

785184
2021-01-07 02:10:17 +0330 +0330

negaramm عزیز من چند ثانیه پیش یه داستان فرستادم. سه تا جای خالی هست ولی مجبور نیستید هر سه تا رو پر کنید یکی دو تاشم پر کنید داستان میره!

4 ❤️

785194
2021-01-07 02:51:44 +0330 +0330

وقتی داشتی بحث کسی اینجا نیست را با ماهان میکردی احساس کردم میخوام شنا کنم ،یهو یادم اومد شما دو نفر اونجا هستید، خجالت کشیدم خیلی حساسم به در آوردن لباس جلوی دیگران خصوصا خانمها. خوشم اومد از اون تعریف و توصیف مکان، خوب بود کلا لایک میدم. لایک سوم یا چهارمی هست که میدم اینجا. 👍

1 ❤️

785229
2021-01-07 05:19:13 +0330 +0330

قشنگ بود افرین الان ازدواج کردین؟

1 ❤️

785247
2021-01-07 08:51:25 +0330 +0330

خيلي بامزه و خنده دار بود لذت بردم 👍🏾👏🏽🥰

2 ❤️

785252
2021-01-07 09:35:53 +0330 +0330

رویاپردازی و توصیفت قشنگ‌بود ولی چهار تا فحش طنز نمیشه لایک‌میدم به قشنگی داستانت

1 ❤️

785254
2021-01-07 09:39:27 +0330 +0330

کاشکی منم فرصت داشتم خاطره سکسامو با دوست دخترم مینوشتم یکی رو نوشتم البته ولی ادامه ندادم. احمقانه ترین خطرناکترین و صد در صد لذت بخش ترین سکسای زندگیم با اون بود یادش بخیر

1 ❤️

785271
2021-01-07 11:52:06 +0330 +0330

زیبا بود بازم بنویس لطفا

1 ❤️

785287
2021-01-07 15:11:38 +0330 +0330

سلام و درود 🌹

از بس توصیفات خوب بود هنوز نگران اون ماهی بدبخت هستم که داره میمیره 😂

ممنونم بابت یک حس خوب negarmmm

در ضمن من خیلی با گویش نوشتارت مشکلی نداشتم و بنظرم خوشمزه تر بود

آرزو موفقیت، artemis25

3 ❤️

785292
2021-01-07 15:44:00 +0330 +0330

خب…
در ستایش قلمتون که بارها پرحرفی کردم… این بماند…‌

نکته‌ی قابل توجه در داستانتون، پیش درآمد خوب و جذاب و تا حدودی برای خودم خاطره انگیز، واسه رسیدن به صحنه‌های اروتیک، بود… این پیش درآمد، فوق العاده دلچسب بود…‌
اروتیک داستان هم که با جزئیات و خیلی تخصصی نوشته بودید…

در کل صحنه پردازیها، دیلوگها و کاراکترهای داستان بسیار خوب نوشته شده بود…

عالی بودی دختر…👌👌👌👌👈

Lor Boy

3 ❤️

785300
2021-01-07 16:47:23 +0330 +0330

لايك بيست❤️🥰

1 ❤️

785308
2021-01-07 19:21:25 +0330 +0330

ممنون؛ خیلی خوب بود.
جمله بندی عالی و بدون غلط املایی
لایک

2 ❤️

785310
2021-01-07 19:42:31 +0330 +0330

مهم ترین ایراد، حذف حرف ه در پایان بعضی کلماته.
مثل:
عرضه‌م: عرضم که طولم در مقابلشه.
خفه‌ت: خفت که زورگیریه.
گرفته‌ش: گرفتش یعنی چیزی یا کسی رو گرفت.
نفرمایید عامیانه س و توی جمله،مفهومش معلومه.خواننده مجبور نیست خودش رو خسته کنه که دنبال اصل کلمه بگرده،همونجا داستان رو بی خیال میشه.
اشکالات نگارشی،خیلی تو چشم میزنه و اذیت می کنن.
مثلا:«تنها بدی ای که اون روز داشت» می تونست و اصلا باید این طور نوشته میشد: تنها بدی اون روز،…
باقی ش رو سر فرصت می خونم

6 ❤️

813647
2021-06-04 21:15:09 +0430 +0430

عمو کاندمی … کجایی بیای نصیحت کنی؟
این یکی از زیر دستت دررفته ها:)

0 ❤️

912722
2023-01-29 13:58:53 +0330 +0330

خسته نباشید. خوب بود 👏 😎

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها