ترمینال جنوب (۱)

1401/01/15

بلیطم به مقصد ترمینال جنوب بود
ساعت حرکت ۲ بعدازظهر
به ترمینال رفتم؛کمی دیر کرده بودم

شاگرد اتوبوس تا منو دید گفت:خانم مسافر جنوبی؟
+بله
_دیر کردین؛چمدونتون رو بیارین اینجا و برین سوار شین

صندلیم جزو صندلی های آخر بود؛اتوبوس تقریبا پر بود و بعضی ها سرگرم کار خودشون بودند و بعضی هام من رو نگاه میکردن

رفتم و سر جام مستقر شدم و نشستم
صندلی جلوییم یک مرد و صندلی های ردیف کناری هم دوتا خانم بودند
چند دیقه بعد اتوبوس حرکت کرد

گوشیم زنگ خورد؛دخترم لیلا بود
+الو سلام مامان جان راه افتادی؟
_الو سلام عزیزم اره تازه حرکت کردم
+باشه غروب رسیدی میگم مصطفی بیاد دنبالت اگه کارش تموم شده بود
_نه ولش کن بنده خدا شاید نتونه دربستی میگیرم میام
+باشه مامان منتظرتم

لیلا تنها بچه من بود که ۲۳ سالش بود و چند ماهی میشد ازدواج کرده بود و من خودم تازه وارد ۴۵ سالگی شده بودم
بخاطر مشکلات زیاد زندگی شاید ظاهرم پیرتر نشون میداد
مدتی بود دل و دماغ به خودم رسیدن رو هم زیاد نداشتم

شوهرم معتاد بود و یا خونه نبود چند ماه یا اگرم بود مشغول مواد کشیدن و …
برای عوض شدن روحیه ام و سر زدن به لیلا تصمیم گرفتم برم تهران و چند روز پیش لیلا بمونم

چند دیقه گذشت و شاگرد اتوبوس بسته های خوراکی رو بین مسافرا توزیع کرد
جوون قد بلندی که شاید بیست و پنج شیش سال داشت

گوشیم رو دراوردم و مشغول ور رفتن باهاش شدم
حوصله این راه طولانی رو نداشتم اما باید تحمل میکردم

شاگرد اتوبوس به بهانه های مختلف میومد و سرکی میکشید و دیدی میزد و منم جدیش نگرفتم

تو قم اتوبوس برای استراحت و … توقف کرد
داخل رستوران رفتم و یه چای و بیسکوییت گرفتم و اومدم گوشه خلوتی نشستم تا بخورم
شاگرد اتوبوس اومد

+من زیاد سوهان برداشتم بفرمایید بخورید
_ممنون بیسکوییت هست کافیه
+تعارف نکنید و نترسین پولی نیست

دستمو تو نایلونی که سوهان توش بود بردم م و کمی برداشتم و ظاهرا همین کافی بود تا آقای شاگرد صندلی رو عقب ببره و بشینه

+یادم نمیاد تعارف زده باشم که بشینین
_گفتم برای خوردن یه چای یه میز دیگه رو اشغال نکنم و هم شما چاییتو تنها نخوری
+اشتباه کردی چون من تنها راحت ترم
_دیگه یه چای که این حرفا رو نداره

از جسارت و کم نیاوردنش خوشم میومد

تو سکوت چای رو خوردیم و زودتر از من بلند شد و رفت و کاغذی رو میز به جا گذاشت

نگاهش کردم یه شماره بود و زیرش نوشته بود وحید

اهمیتی‌ ندادم و بلند شدم رفتم سوار شدم و کار شاگرد رو نادیده گرفتم
اولین بار نبود که کسی سعی داشت بهم نزدیک بشه

سوار که شدم بعد از چند دیقه پیام دادم منظورت از این شماره دادن چی بود؟اخه من همسن و سال توام مگه؟
جواب داد منظور بدی که نداشتم و اولین باره میبینم یه خانم به سن بالا اعتراف میکنه
جواب دادم بچه پررو چقد تو زبون درازی
جواب داد کجاشو دیدی درازتر از این حرفاست

چند دیقه ای جواب ندادم و نمیخواستم بیشتر ادامه پیدا کنه ولی انقد پیام های چرت و پرت فرستاد که تونست منو به حرف بیاره باز

پیام داد چرا تنها داری میری تهران
گفتم میرم خونه دخترم گفت شوهرت چرا نیومده گفتم نتونسته
کم کم شروع کرد ازم تعریف کردن
چه بدنی داری و چه فیسی داری و از این حرفها

هم خوشم میومد که ازم تعریف میکرد هم از پررویی و زبون درازیش بدم میومد

یهو پیام داد گفت خوشبحال شوهرت
جواب دادم چرا چطور مگه
گفت یه بدنی به این خوبی رو نوش جان میکنه
جواب دادم دیگه به روت خندیدم پررو نشو و حرفهای بی ربط‌ نزن و پیامم نده دیگه
پیام داد چته بابا چقد بی اعصابی ازت تعریف کردم
گفتم بیخود تعریف نکن
گفت دروغ که نگفتم دیگه خوشبحاله شوهرته
گفتم اتفاقا خوشبحالش نیست چون سال تا ماه دستش به این بدن نمیخوره

نمیدونم چرا اما وارد بازیش شده بودم و هر چی بیخیال میشدم باز به سمتش کشیده میشدم

پیام داد بدنت مثل درختیه که میوه هاش از دیوار باغ بیرون زده و میوه خارج از دیوار باغ هم حق عابره
از تعبیر و جمله بندیاش‌ خوشم میومد و اولین بار بود داشتم وارد اینجور بازی میشدم
پیام دادم نه صاحب باغ اجازه نمیده
پیام داد دیگ اگه اجازه نده مجبور میشم دزدی کنم
پیام دادم چطوری؟
گفت وقتی رسیدیم ترمینال جنوب پیاده نشو

ساعت کمی از ۹ شب گذشت که وارد ترمینال جنوب شدیم
بلند شدم که برم اما دودل بودم و یه حسی ترغیبم میکرد با این شاگرد اتوبوس همراهی کنم
بالاخره خودمو متقاعد کردم و سرجام نشستم و بقیه پیاده شدن

دیدم راننده هم پیاده شد و وحید(شاگرد)پشت فرمون نشست و لامپ های داخل اتوبوس رو خاموش کرد و رفت و یه گوشه خلوت پارک کرد
به سمت ته اتوبوس که میومد پرده های همه شیشه ها رو دونه دونه کشید

کنارم رسید
+به به خوشگل خانوم امیدوارم تا به اینجای سفر راضی‌ بوده باشی
_کارتو بگو باید برم دیرمه منتظرمن

با دستش شروع به نوازش صورتم کرد

با تماسش‌ به بدنم همون حس قوی و قوی تر میشد و نمیتونستم زبونمو به مخالفت بچرخونم

خم شد و شروع به بوسیدنم کرد

باورم نمیشد به این راحتی وا داده باشم
اما نیازها به من غلبه کرده بودن

صورتشو تو دستام گرفتم و لبهامو رو لباش گذاشتم
لبهای همو با حس و حال خاصی میخوردیم

دروغ چرا یکی از رویاهام سکس با یه جوون پرانرژی بود که بتونه اونجوری که میخوام بهم حال بده

رفت و از اون جلو یه زیرانداز آورد و کف اتوبوس پهن کرد و منم کفش هامو دراوردم و روش دراز کشیدم
وحید هم روی من اومد و شروع به خوردن لب هام کرد و سینه هامو میمالید

+جون قربون لبای خوشمزت

شهوت با سرعت نور به اقصی نقاط بدنم نفوذ کرده بود و فقط منتظر گاییده شدنم توسط وحید بودم

دکمه های مانتوم رو باز کرد و تیشرت و سوتینمو بالا داد و سینه های سایز ۸۰ منو تو دستاش گرفت

شروع به خوردن و مکیدن‌ سینه هام کرد
نوک قهوه ای سینه هامو با زبون داغش لیس میزد

+آه جان آه…
آه های شهوتناک و آکنده از شهوت من فضای اتوبوس رو پر کرده بود
با اینکه اتوبوس جای خلوتی پارک شده بود و حتی آفتابگیر شیشه جلو هم پایین داده بود اما ترس اینو داشتم که اتفاقی بیوفته

وحید تیشرتش رو درآورد و شال و مانتو و تیشرت و سوتین منم تو چشم بهم زدنی از تنم بیرون آورد

+کسی نیاد ببینه مارو
_نه خیالت راحت

گوشیم زنگ خورد و میدونستم لیلا هست
گوشیمو از تو کیفم بهم داد

+الو مامان کجایی نرسیدی نگران شدم
_نزدیکم عزیزم ورودی تهران ترافیک و شلوغه زود میام
+باشه منتظرم

بعد قطع شدن گوشی شلوارمو از پام بیرون کشید و حالا فقط یه شورت پام بود که اونم خیس بود

+جوون ببین چجوری خیس کرده
_اره

وحید شورتمو دراورد و بین پاهام رفت و مشغول لیسیدن و خوردن کصم شد

+آه آه جان آره بخور آخ

زبونشو میکشید لای کصم و گاه تو سوراخش میکرد

خیلی حس خوبی بود بعد مدتها…

دستم رو سرش بود و فشارش میدادم سمت کصم و اونم بی حرف پیش زبونشو لای کص من میچرخوند و با لباش لبه های کصمو مک میزد

+اخ اره همینطور بخور اه اه اه اره
_جون میخورم برات

فضای اتوبوس تاریک بود اما انقدی کارشو بلد بود که تو تاریکی هم انجام بده

شلوارشو از پاش‌ دراورد و کیرشو میمالید به کصم و لای کصم
خیلی کلفت نبود اما میتونست منو قانع کنه

آه های من حالا شهوتناک تر از قبل طنین انداز میشد
آه آه آه
بکن منو دیگه آه

+جوون میکنمت کص تپل

روی من اومد و کیرشو آروم وارد کصم کرد

حالا آه بلندی کشیدم
وحید گفت آرومتر

آروم کیرشو تو کص داغ و خیس من عقب جلو میکرد و منم چشمامو بسته بودم و ناله های سکسی سر میدادم

+آه اره بگا منو آه آه کصم کیرتو میخواد آه
_آره جنده میگامت پارت میکنم

تلمبه های وحید سرعت و شدت بیشتری گرفت و جوری که صدای خوردن خایه هاش به کصم میتونست لا به لای آه و ناله های من به گوش برسه

کیرشو بیرون کشید و گفت که داگی استایل کنم و منم سریعا انجام دادم
کمی کصمو با دست مالید و کیرشو تو کصم کرد

+آه جان آه آه

دستاشو روی باسنم گذاشت و کیرشو توی کصم میکرد

+جنده دارم میگامت درسته یا نه
_اره اره داری میکنی منو
+از وقتی‌ سوار شدی شق کردم برات
+آه جونم بکن منو آه

کیرشو چند ثانیه یکبار ثابت نگه میداشت تو کصم و باز به حرکت ادامه میداد

تلمبه هاش سریعتر که شد من رو ارضا کرد
میلرزیدم و آه میکشیدم

گفت دارم میام و تلمبه هاش شدت و سرعت بیشتری گرفت

+آخ اره آه آه

کیرشو بیرون کشید و آب داغش در حال پاشیده شدن رو کونم بود

انتظارات من بیشتر بود اما خب در اون زمان و مکان بیشتر از این نمیشد انتظار داشت

رفت دستمال اورد و منو پاک کرد و لباس هامو پوشیدم و وحید برام دربستی گرفت و به سمت خونه لیلا حرکت کردم…

ادامه...

نوشته: ابرو زخمی


👍 117
👎 12
143301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

866904
2022-04-04 01:09:44 +0430 +0430

بنظر من واقعی بود

1 ❤️

866908
2022-04-04 01:22:53 +0430 +0430

نوش جونت ولی …

0 ❤️

866918
2022-04-04 01:52:58 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

866922
2022-04-04 01:57:13 +0430 +0430

داستانو که خوندم اصلا فکر نمیکردم ابرو زخمی باشی
چون داستان روون تر و بهتر از دفعه های قبلی بود
گیراتر
چسبید بهم
از اینکه دیگه آآآآه و واااای رو آه و وای تایپ کردی ممنونم

زیر یکی از داستان های ضعیف یه کاربر یه پست گذاشتی و انتقاد غیر حرفه ای ازش داشتی
برام سوال بود چرا یه نویسنده خودشو درگیر میکنه و …

عزیز جان نکن حیف تو نیس؟

بازم بنویس
لایک دادم

6 ❤️

866923
2022-04-04 02:00:41 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

866926
2022-04-04 02:13:19 +0430 +0430

خیلی راحت برخورد کردی با ماجرا
اینجور چیزا تو واقعیت مثل رویاست یا شایدم یه فیلمنامه

2 ❤️

866927
2022-04-04 02:15:32 +0430 +0430

بنظرم واقعی بود چون زیاد شنیدم از این داستانا ولی از طرف پسرا .کوتاه بود میتونستی یکم استرس بیشتر چاشنیش کنی و حتی میتونی دنباله دارش کنی البته نه با وحید.
مثلا به خونه دخترت میرسی و همون شب به وحید اس بدی و اون تو رو مهمون یه سکس گروهی بکنه.یا نگاه سنگین دامادت.یا اینکه از اینکه مورد توجه یه پسر جوون قرار گرفتی به خودت بیشتر برسی در تهران و حماسه ای جدید بیافرینی

2 ❤️

866932
2022-04-04 02:27:13 +0430 +0430

عالی بود. لایک

1 ❤️

866982
2022-04-04 08:53:27 +0430 +0430

خوب بود نوش جونت امیدوارم همیشه خوش باشی

1 ❤️

866991
2022-04-04 11:24:10 +0430 +0430

چقد صمیمی و روان و قشنگ نوشتی
دمت گرم
امیدوارم واقعی باشه
بیییگ لایک

2 ❤️

867001
2022-04-04 13:55:55 +0430 +0430

مقصد سفر، «اسم ترمینال» نمیگن هیچوقت! شوفرا اسم شهرو داد میزنن!!
طرف مسافر جنوبه ، منتاها میره سمت تهران ؟؟؟

1 ❤️

867013
2022-04-04 16:09:28 +0430 +0430

بی نظیر بودش موفق باشی

0 ❤️

867018
2022-04-04 16:56:57 +0430 +0430

امیدوارم واقعی باشه و لذت زیادی چشیده باشی
ولی همین که خاطرات سکسی زن شوهردارو مینویسی، خوبه
به عهد قلمت بر نوشتن سکس زنهای شوهردار وفادار بمون

1 ❤️

867030
2022-04-04 20:05:03 +0430 +0430

شاگرد راننده از اشناهای کنعانی بود فک کنم

3 ❤️

867033
2022-04-04 20:53:54 +0430 +0430

همدان اومدی پیش مام بیا

0 ❤️

867035
2022-04-04 20:55:50 +0430 +0430

عالی بود؛ من که حال کردم

0 ❤️

867039
2022-04-04 21:34:22 +0430 +0430

قشنگ بود

0 ❤️

867046
2022-04-04 23:34:24 +0430 +0430

خیلی زیبا بود ادامه بده لطفاً 😍 😍

0 ❤️

867050
2022-04-04 23:48:06 +0430 +0430

اوه اوه سکس کف اتوبوس اخر کلفتیه

0 ❤️

867054
2022-04-05 00:48:08 +0430 +0430

ابرو زخمی یه پا اینکاره ایا
اون داستان داماد ته تغاری رم تو نوشته بودی

0 ❤️

867055
2022-04-05 00:50:27 +0430 +0430

داستانتم بد نبود

0 ❤️

867116
2022-04-05 03:07:01 +0430 +0430

عالی بود 💗

0 ❤️

867126
2022-04-05 03:46:00 +0430 +0430

گفتی بیخیال شماره شدی پس چرا اس دادی بهش کرم از خودت بوده و بس

0 ❤️

867141
2022-04-05 06:34:04 +0430 +0430

خیلی باحال

0 ❤️

867165
2022-04-05 11:37:27 +0430 +0430

عالی بود و واقعی به نظر میومد

0 ❤️

867180
2022-04-05 14:13:13 +0430 +0430

حس داستان خوب بود

0 ❤️

867212
2022-04-05 17:48:41 +0430 +0430

اگه تو این کشور سکس اینقدر راحت و بی دردسر انجام میشد، یا اگه کس کردن تا این حد در دسترس بود ، دیگه کسی اصلا به سایت شهوانی میومد بنظرت؟
خوب بود اما جزئیاتش آدمو راضی نمیکرد

0 ❤️

867335
2022-04-06 11:21:13 +0430 +0430

راضی کننده نبود

0 ❤️

867337
2022-04-06 12:09:51 +0430 +0430

Good👏

0 ❤️

867362
2022-04-06 15:50:07 +0430 +0430

خداشانس بده

0 ❤️

867425
2022-04-07 01:51:44 +0430 +0430

جنده به ماهم بده

0 ❤️

867682
2022-04-08 10:53:01 +0430 +0430

خوب بود ادامه بده

0 ❤️

867815
2022-04-09 02:36:54 +0430 +0430

داستانت خوب و روون بود ولی کیر آدمو راست نمیکرد ، برای بچه مدرسه ای ها خوب بود .

0 ❤️

868096
2022-04-10 14:11:05 +0430 +0430

به نظر منم واقعی بود .چون من مثل این رو دقیقا تو همون ترمینال جنوب دیدم ک آخر مسیر خانمه تو اتوبوس نشست و رفتن با راننده

0 ❤️

868110
2022-04-10 15:41:19 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

868365
2022-04-11 23:31:56 +0430 +0430

با اینکه مخالف دادن زن شوهر دارم ولی وقتی زن ۴۵ ساله که می‌تونه هنوزم حرفی واسه گفتن داشته باشه میمونه دست مردی بی عرضه که سال تا سال نیست و وقتی هم هست باز نیست
نه موهبتی نه پاره پوره کردنی نه دوختنی این میشه که اون میشه
حالا میگم حالش ببر نوش جونت
لعنت به هرچی زن و مرد سرد و بی عرضه زن و شوهر باس کنار هم کوره آتیش باشن و لذت ببرن و بدن به هم نه درد

1 ❤️

868836
2022-04-15 00:55:02 +0430 +0430

مقصدت ترمینال جنوب بود
اونوقت دخترت که زنگ زد گفتی ورودی تهران ترافیکه و شلوغ😒

0 ❤️