با سلام خاطره من با داستان های بچه ها متفاوت هست ، و همین اول دارم میگم بخش سکسی خاطره من خیلی کمه و ممکنه کمی غم انگیز باشه ، ولی خواهش میکنم حتی اگه بدتون اومد به بزرگی خودتون ببخشید و فحش ندین ، لااقل به مادرم ندین ، من حقیقت خیلی سواد بالایی ندارم و بعد از این ماجرا کلا نتونستم درس بخونم و اگه نتونستم اونطور که باید بنویسم عذر خواهی میکنم
من مامانم مورد تعرض قرار گرفت و چندتا مرد بزور و با کتک زدنش و چاقو گذاشتن روی گلوی من بهش تجاوز کردن اونم جلوی چشای من ، طفلک مامانم اجازه نمیدادو مقاومت میکرد یکی از مردا چاقو گذاشت رو گردن من و به مامانم گفت اگه همکاری نکنی و سر بچه اتو میبرم
خونه ما تو یکی از شهرهای کوچک و محروم کشور هست و ماجرا به سالها قبل برمیگرده پدرم تهران کار میکرد و چند ماه یکبار میومد خونه در نتیجه من که بچه بزرگ خونه بودم همراه مامانم مجبور بودیم کارای خونه رو انجام بدیم تابستون بود و مدرسه ها تعطیل بود، مامانم بهم گفت فردا اول صبح باید بریم صف ، کپسول های گاز رو عوض کنیم
شرکتی که کپسول ما برای اونا بود تو یک گاراژ قدیمی تو 12 کیلومتری شهر بود و جاش خیلی پرت بود چون کلی هم راه فرعی داشت فردا صبح زود با مامانم دوتا کپسول را برداشتیمو رفتیم ، اون زمان من 12 سالم بود و مامانم یه زن سی ، سی و یک ساله بود با یه ماشین مسافرکش طی کردیم تا در نمایندگی ببرتمون و اونم قبول کرد ، خیال مامانم راحت شده بود، چون این کپسول یه دردسر بود ، خلاصه ماشین راه افتاد و تو راه سه تا مسافر دیگه هم سوار کرد دو نفر رو صندلی جلو بودن و من و مامانم و یه مرد دیگه هم عقب بودیم مامانم وسط منو و اون مرده بود یکم که از راه رو اومدیم اون دوتا مسافر جلو گفتن که کرایه بیشتر بدن میبرشون روستا ، راننده گفت والا این خانم و این آقا اگه اجازه بدن من که از خدامه کرایه اشو میگیرم اون آقا گفت اگه نزدیک هست من حرفی ندارم ولی خیلی دیر نشه ، مامان من اعتراض کرد و گفت آقا من بچه کوچیک دارم تو خونه هستن دلم شور میزنه
راننده گفت سریع میرسونمتون و دیگه حرفی نزدن و بعد از کمی که تو جاده اصلی رفتن پیچوند تو یه فرعی که جاده خاکی بود و نزدیک چند کیلومتری که رفت رسیدیم به یک محوطه جنگلی پر درخت یکم دیگه هم تو جنگل جلو رفت دیگه همون جاده خاکی هم تموم شده بود یهو راننده وایساد و گفت فکر کنم ماشین خراب شد و پیاده شدو درب موتور رو زد بالا اون دونفر جلو هم پیاده شدن کمک کنن راننده بمن هم گفت آقا پسر یه لحظه بی زحمت بیا کمک ما من از ماشین که پیاده شدم وقتی رفتم جلو یهو اون دو نفر منو گرفتن و بزور اول دستام و پاهامو با یه سیم برق بستن و بعد هم با طناب بستنم به درخت تو این فاصله راننده یه زیر انداز پهن کرد تو محوطه جلو که خالی بودیهو نگاه کردم ببینم مامانم کجاست دیدم مرده که عقب پیش مامانم نشسته بود وهیکل خیلی درشتی داشت و مثل یه غول بود مامانمو بغل کرده بود که بیاره رو اون موکت منتها بخاطر دست و پا زدن مامانم تعادلشون بهم خورد و هر دو افتادن رو زمین یهو مرده که عصبانی شده بود بلند شد مامانمو گرفت زیر مشت و لگد که راننده با سرعت رفت جلوش رو گرفت و اونو آورد بالا اون دوتا مسافر جلو هم با هر مکافاتی بود مامانمو اوردن رو زیر انداز و یکیشون گفت ما میخوایم … … اگر اذیت نکنی و همکاری کنی هم خودت اذیت نمیشی هم ما یکی یکی می آیم و بقیمون پیش ماشین وایمیستیم ولی اگه اذیت کنی مجبوریم هممون دست و پا و دهنت رو بگیریم خودت اذیت میشی ، مامانم اینقدر التماس کرده بود که راننده خودش ناراحت شده بود و به مامانم گفت لطفا اینقدر هم التماس نکن نه خودت اذیت بشی نه اعصاب ما خرد بشه
سه تایی سعی کردن لباس های مادرمو از تنش خارج کنن منتها مامانم نمیذاشت و خوایی 3 تایی حریف مامانم نمیشدن یهو اون مرده که هیکل نکره داشت یه چاقوی بزرگ که تو دستمال پیچیده بود رو در آورد و یه نگاه بمن کرد چشاش قرمز بودن یهو حمله کرد و موهای منو گرفت و سرمو خم کرد و چاقو رو گذاشت رو گلوی من و به دوستاش گفت ولش کنید و به مامانم گفت همکاری میکنی یا نه سر اینو ببرم جلوی چشمات ؟ خیلی عذر میخوام من از ترس شلوارمو خیس کرده بودم و ادرارم بی اختیار از ترس اومده بود و زبونم بند اومده بود دوستای خودش هم ترسیده بودن و انگار داشت اوضاع از کنترلشون خارج میشد مامانم طفلک چاره ای نداشت اگه چاقو رو گردن خودش میذاشتن براش مهم نبود ولی وقتی دید مرده جنون گرفتش و ممکنه بمن صدمه بزنه دیگه تسلیم شد منتها با این شرط که من کنار خودش باشم منو ازدرخت باز کردن ولی دست و پاهام همچنان بسته بود و بردن کنار مادرم انداختن دیگه بقیه اش رو هم خودتون بهتر میدونین بی شرف ها جلوی چشم من هر کدوم چند بار بمامانم تجاوز کردن من چشمامو بسته بودم و صورتمو بسمت مخالف گرفته بودم که نبینم ولی صداهاشو الفاظ زشتی که به زبون می اوردن و ناله ها و جیغ های دردناک مامانم و بدنش که کلا کبود بود خصوصا سینه هاش دل سنگ رو هم آب میکرد خود منم گلوم زخمی شده بود و یکم خونی بود ، زمانی ولمون کردن که مامانم بیهوش شده بود حالا از ترس بود یا بخاطر تعرض اونا بود
منو و مامانمو رهاکردن و رفتن مامانم منو باز کرد، و منم کمکش کردم رفت تو اب رودخونه ای که اونجا بود خودشو شست آبش هم خیلی سرد بود منتها انگار مامانم اصلا بحال خودش نبود کمکش کردم لباسها بپوشه ، لباسهاش کلا پاره شده بودن منتها چادر سرش بودو رو لباسهاشو گرفته بوددست مامانمو انداخت رو گردنم اروم اروم اومدیم سمت جاده که یک وانت اومد کنارمون ترمز کرد و خدا عمرش بده پیرمرد با خدایی بود کمک کرد نشستیم تو ماشین به مامانم گفت چی شده ؟ شوهرت کتکت زده ؟
مامانم ماجرا رو براش گفت ، پیرمرده پا به پای مامانم گریه میکرد
نزدیک جاده کپسول های گازمون رو هم انداخته بودن کنار جاده پیرمرده به مامانم گفت اگه صلاح خودتون رو میخواید شکایت نکنید و اصلا این مورد رو ندید بگیرید شهر کوچیک هست ممکن هست اونا اصلا اهل این شهر نبودن ، خودتون روی زبون مردم می افتین از اون گذشته اونا چند نفر بودن و این میندازه گردن اون اون ، گردن این ولی این وسط،آبروی شما میره ، من یه سوال دارم ، بابای این پسر بفهمه چهار ، پنج نفر به شما تجاوز کردن آیا مطمئن هستین باهاتون زندگی کنه و از تون جدا نشه حالا هرچقدر هم که شما قربانی بودین ، حتی اگه زندگی کنه مدام فکرش خراب هست وو مدام به این اتفاق فکر میکنه
خود پیرمرده کپسولهامون رو تعویض کرد و تا خونه هم رسوندمون و به مامانم گفت شاید باور نکنین ولی نمیدونم چرا احساس میکنم دخترم هستی و برام عزیزی و دوباره به مامانم گفت این مسئله رو انگار تو زندگیتون اتفاق نیفتاده ، مامانم تاچند روز عوارض و صدمه های اونروز اذیتش میکرد پدرم چند روز بعد اومد و مشکوک شده بود که اتفاقی افتاده ولی بهش نگفتیم و مثل یک راز باقی موند بدبختانه مادرم باردار شد و خیلی سعی کرد بچه رو سقط کنه ولی خواهرم بدنیا اومد و بدتر روحیه مامانم خرابتر شد، اگر چه قرار شد من و مامانم این ماجرا رو فراموش کنیم ولی مامانم چند ماه بعد از تولد خواهرم با خوردن 40 / 50 تا قرص خودکشی کرد که بموقع بهش خبر شدیم حالا آبجیم 17 ساله است و خانمی شده برای خودش
ولی مامانم دیگه نتونست اون آدم اول بشه و افسردگی شدیدی گرفت اون آدما نمیدونن برای یه لذت حیوانی خودشون چه با زندگی من و خواهرام کردن و عملا مامان ما رو کشتن دلم برای خواهرم خیلی میسوزه ، تاوان گناهی رو میده که هیچ نقشی توش نداشت و خودش هم یک قربانی هست
نوشته: محمد
ریدم تو داستانت
اینجا محل داستان سکسی هست نه این جفنگیات بی ناموس
حالا چرا از بین این همه سایت روانشناسی خانواده اومدی سایت سکسی احمق؟؟؟
درد بدیه فقط خدا به خودت و مادرت کمک کنه تا حال دلتون خوب بشه
واقعا مغزم گوزید. متاسفم ک شاهد همچین صحنه هایی بودی.
حق داری. آدم دیگه محاله رو پا بیاد یا جون بگیره.
جیگرم کباب شد.
نمیدونم چی بگم واقعا.
بازم تجاوز. لاشیای حرومزاده.
این امنیتیه که افتخار میکنن
کاش آدم بمیره و همچین چیزهای را نشنوه
فقط پاراگراف اول رو خوندم و ترجیح دادم ادامشو نخونم چون با خوندن داستانهای تجاوز حالم واقعا بد میشه
من اکثرا واسه داستانهایی با ژانر تجاوز کامنت میذارم و دلیلیشم اینه که بگم چقدررررر از اینکار نفرت دارم،شخص متجاوز قطعا و بدون شک یه بیمار خیلی خطرناک و زنجیریه که به هیچ وجه نباید در جامعه آزاد باشه و جاش تو بخش بیمارای خیلی خطرناک تیمارستانه
به امید روزی که همه آدمای دنیا به مقام انسانیت برسن و هیچگونه تجاوزی اتفاق نیوفته،نه تجاوز جنسی نه تجاوز نظامی و جنگ و نه تجاوز به حریم شخصی افراد…
خطاب به دوستانی که در مورد کثیف و پلشت بودن اینجور آدما گفتن ،باید بگم
آخر فیلم قطار افسار گسیخته یه جمله عمیق و قشنگی هست که البته فک میکنم اصلش مال شکسپیره ،میگه:
هیچ حیوان درنده خویی نیست که بویی از شفقت و مهربانی نبرده باشد و من بویی از شفقت نبرده ام،پس من حیوان نیستم…
بخدا یعنی حیوون شرف داره به این موجودات متجاوز
من ریدم تو این دولت که باعث بانی هرچی بدبختی ما داریم این حروم لقمههان.
اگه یه سیستم قضایی درست درمون داشتن یه بدبختی که بهش تجاوز میشد نمیگفت از ترس انشگت نما شدن شکایت نکنم.
فقط ملت کصخلی که همه باور کردن و دارن گریه میکنن🤣🤣🤣🤣🤣 بعد توقع دارن جمهوری اسلامی با میلیاردها پول نتونه درشون بماله وقتی یه بچه اینجا به همین راحتی درشون میماله😊
وقتی مامانت فهمید آبشونو ریختن تو کسش باید سریع می رفت داروخونه قرص بگیره نه این که با همون آب تو کسش به زندگی ادامه بده تا حامله شه…
ننویس اینارو حالم بد می شه لعنت به هرچی مرد نامرد
اگه واقعیته چرا اینجانوشتی کسی که میاد اینجا از رو شهوت و فانتزیای مختلف و حس به جنس مقابل میاد و خود تو اگه اهل جق و مق نیستی و امامزاده ای چرا اینجایی ؟پس معلومه فانتزی تجاوز به مامانت داری ولی در عجبم چرا اخرشو خراب کردی .خوب پیش میرفتی اها فکر کنم لامصب یه دف پاچیدو باد خالی شد
شاید تو بچه های این سایت هیچکدوم به اندازه متاثر نشدن ، من گریم میگیره
اولا تا نصفه بیشتر نتونستم بخونم دیگه طاقت نیاوردم بقیه اش رو بخونم تا همونجا هم کلی گریه کردم
من خودمم قربانی تجاوز خشن و زوری هستم حدود 16 سالم بود تابستون بود رفتیم خونه باغمون تو آبیک قزوین بین هشتگرد و آبیک هست چند خانواده باهم رفته بودیم ، از باغ ما تا فروشگاه حدود 20 دقیقه راه هست که همش از کنار باغ ها و ویلاهای اونجا رد میشه عصر رفتیم با دختر فامیلمون خرید از اون طرف که میومدیم یا ساختمان در حال ساخت بود چند تا کارگر اونجا کور میکردن و همونجا هم ساکن بودن یهو از جلو ساختمان که رد میشدیم مثل حیوون به طرفمون حمله کردن و کشوندنمون تو ساختمون من دیگه حالیم نشد چشمامو که برداشتم دیدم بیمارستان هستم چند روزی بستری بودم بدجوری هم جسمی هم روحی صدمه دیده بودم پیش خودشون گفته بودن میبریم بهشون تعرض میکنیم بعد فیلم میگیریم و بهشون میگیم اگه حرفی بزنین فیلم رو پخش میکنیم
اون فامیلمون خیلی زودبه زندگی عادی برگشت و الان هم شوهر و دوتا بچه داره ولی من الان 31 سالمه ولی هرگز نتونستم ازدواج کنم و متاسفانه یک یادگاری هم برای من موند که هر وقت نگاهش میکنم یاد اونروز می افتم و نمیدونم باید از داشتنش خوشحال باشم یا ناراحت
اون برادری هم که گفت ما کسخولیم که باور میکنیم ، اولا چرانباید باور کنیم ؟ مگه بنده خدا گفته قهرمان المپیک شده مامانش که باور نکنیم بـگیم بلوف زده ، داره از بدبختیهای خودش و مادرش میگه ، دیگه از بدبختی گفتنم ، بلوف داره ؟
ضمنا من اگر گریه کردم بیشتر بحال خودم گریه کردم که همچین مصیبتی به سر خودمم اومده
از اون گذشته این کجاش فانتزی هست اصلا جای سکسی داشت ؟ یعنی من موندم مگه کسی هم این ماجرا تحریکش میکنه ؟ اگه کسی پیدا بشه با این داستان تحریک بشه باید بره پیش دکتر چون بیماری روانی خطرناکی داره 😭😭😭
فقط تنها چیزی که گفته شد واقعیت عریان تجاوز را گوشزد کرد ه توهم خیلی بهش فکر نکن چون هرچی که بیشتر داغون تر بشی
اهه چقدر بد نوشتی و چقدر مامانت بد به اونها پا داد؟! خوب بابا کیراشون راست شده دیگه باید بگان دیگه پس چیکار کنن؟ کیر راست میشه باید بره تو سوراخ دیگه چه کس و کون زن چه کون مرد! من خودم بودم کمک زنه بهشون کون میدادم آب کمرشونو میکشیدم. این زنه باید شیک و قشنگ کس و کونشونو میداد خودشم حال میکرد!والا!!
همین که اومدی همچین داستانی رو سر هم کردی
که مشخصه دروغه و اینجا نوشتی… معلومه چه افکاری تو سرت هست. تو با این افکارت از اون شخصیتهای داستانت پلیدتری
داداش خدایش خیلی ناراحت شدم
این ادم هایی که این کار هارو میکن یه مشت حیونن البته بلانسبت حیون یمشت ادم لاشی بی همچیزی هستن خدا میدونه چندتا قربانی اینطوری داشتیم کیر تو ناموس اینطور ادم های بی هم چیز
اشتباه کرد
باید شکایت میکردید
و همان موقع پیش پلیس می رفتید
الان ان چند نفر سالها بود پوسیده بودن
بابا بیخیال رفیق به قول همون پیرمرده فک کن اصلا اتفاق نیفتاده
امیدوارم برای هیچکس همچین اتفاقی نیفته
واقعاً داستان غم انگیز بود بعضی آدما حیوان صفت هستن با این جور کارای پست بیشتر حال میکنن تا جنده بازی شایدم بخاطر ندادن کمی پول به جنده حاضرن هر کاری بکنن و اینجور آدما مشکلات روحی و روانی دارن جنون دارن
تو هم فراموش کن و بچسب به زندگیت و مادرت امید به حل مشکل
کیرم دهنشون حیوونا🤬🤬تو این وضعیت اعصابم تخمی بود تخمی تر شد
@koslis یعنی واقعن حاضری مادر بیچارت ، جای این خانم بود؟!!! راست و دروغش اهمیت نداره ، مهم اینه که تعرض و تجاوز به هر شکلش، کثیفترین کاریه که بشر میتونه انجام بده.
مثل این میمونه که یکی بیاد بگه من هر موجود زنده ای میبینم نمیتونم جلو خودمو بگیرم خفش نکنم!! اونا هم چون زنده هستن باید تاوانشو بدن و بمیرن…همینقدر حرفت احمقانست
داداش تو این وضعیت بد توام با این داستانت ریدی تو مغزمون متاسفم ولی امیدوارم همش ساخته ذهنت باشه
یه پیت کیرِ خوابیده (که وقتی راست بشن، بشه: دَه دوازدتا پیت!!) توو کونت با این داستانِ تخمی تخیلیت!! باس درِ کَلّه ی صآآب مُردَتو وا کرد، دو سه تا گوزِ بِیس دارِ جانانه تووش داد، فوراًنم سرِجاش بَست که دیگه نخوای ننه شهرزاد بشی افسانه سرایی کنی!! جاکش
طبعا نوشتن داستان سکسی با گزارش پزشک قانونی اگاهی فرق داره ، اینجا اگه ملت چیزی می نویسند واسه داستان اروتیکشه
اینی که تو نوشتی گزارش پلیس بود نه داستان سکسی ، اگه هم واقعیه و ضربه خوردی ، برو دکتر روانپزشک ، اینجا ملت فقط با گاییده شدن مادرت جق می زنند
دلم برا چهار تا نویسنده داستان سکسی خوب تنگ شده
داش من درست نفهمیدم !!! یعنی الان خواهرت محصول مشترکه !؟
چون نوشتی بدبختانه دارم میپرسم !!!
اوه اوه
این چی بود نوشتی؟ والا دلم کباب شد. اصلا بدجور حالم گرفته شد، این موجودات از حیوون هم پست ترن.
تنها سوالی که باقی میمونه اینه که موقع این اتفاقات و جرم و جنایت ها خدا کجاست؟ چرا هیچ کاری نمیکنه؟…
مغزمو به هم ریختی ناموصا…