گاهی اشتباهی به ظاهر کوچک باعث میشه که آدم تو زندگیش تقاص وحشتناکی پس بده…
صدای باز و بسته شدن در عمارت رو شنیدم. صدای چرخیدن کلید تو قفل ساختمون که اومد لحاف رو روی خودم کشیدم. از خودم متنفر شده بودم تو اون لباس افتضاح. یه لباس خواب یکسره که پایین تنه اش توری بود. شورت و سوتین هم نپوشیده بودم، همونطور که رضا گفته بود…
از زیر لحاف متوجه شدم که یکی وارد اپارتمان شد و در رو پشت سر خودش بست. صدای استارت مهتابی که اومد فهمیدم که اومده تو اطاق خواب. لحاف رو از روم که کشید دیدم که…
وای… یکی دیگه هم باهاشه!
با صدای لرزان گفتم:
-رضا این کیه؟ تو رو خدا…
رو تخت نشست و سرش رو آورد کنار گوشم و گفت:
-معرفی می کنم. سعید فیلمبردار ماجرا!
بوی الکل فضا رو پر کرد…
روی تخت دراز کشیده بودم. تمامی خاطرات وحشتناک این دو هفته جلوی چشمم رژه میرفت. یک بوسه کوچک به رضا، دوست پسر دوران مجردیم دم در آپارتمانش به امید گرفتن عکسای دوران دوستیمون و تموم شدن مزاحمتهای گاه و بیگاه…تماس رضا فردای اون روز با من و تهدید وحشتناکش… اگه یک شب با من نباشی فیلم این ماچ خوشگلتو میدم شوهر بی غیرتت… خنده عصبی خودم پای تلفن و اون لحظه تلخی که فردا شبش شوهرم من رو صدا زد:
-مهین بیا این ایمیل چیه؟
نویسنده: ابرمرد
کلفت نبود ولی کلفتیش به اندازه مچ دستت بود…هاهاها.چی نگم به خدا…چرت وچرت وچرت…بروببین بلایی سردخترت نیاورده باشن.یوقت خیارتوش نکاشته باشن…مسخره ها.توروحتون
کسی ک بخاطر یه فیلم بوس خودشو اینجوری در اختیار ی پسر بزاره باید ازین بدتر گاییدهویجو بادمجون ک سهله تیرچراغ برق تو کونش نویسنده ی داستان پسر یا دختر یه بیمار مازوخیسمه:))
اینجور داستانها فقط ضدحالند البته قرار هم نیست همه داستانها تحریک کننده باشند . اگه منظورت همین بوده خوب نوشتی .
قابل توجه خانمها الی ناز ، مریم و سپیده58 عزیز که نگران شخصیت داستان شدند واضحه که این یه داستان بوده ولی اتفاقات مشابه این وجود داشته که واقعا از انسانیت بدور بوده . برای تمام قربانیهای سوء استفاده های جنسی که بعضا زندگیهاشون از هم پاشیده متاسفم و از تمام فرصت طلبهای نامرد متنفر.
چه آدم کثیفی. کاش از روز اول ازدواج همه چیز رو به شوهرت میگفتی
قبلن باهاش دوس بودی ها و بعد ها که خواستگار اومد بهش پش کردی.حالا خوبه که اسید نپاشیده تو صورتت.
جنده بهت نمیشه گفت ولی حقت بوده.من بودم میکردم…موفق باشی.
درود بر ابر مرد عزیز :
داستان زیبا ولی دردناکی بود .
می دونید از چی دلم می گیره که داستان عین واقعیت بود . قلمتو دوست دارم.اگه ادامه داره پس ادامه بده .
امیدوارم هیچ وقت هیچ انسانی انقد گرگ نشه که بخواد یکی رو به خاطر بوسه اینطور مورد ازار قرار بده و باج بگیره.
موفق باشی ابر مرد .
امتیاز کامل تقدیمت کرد م.
دوست عزیز نویسنده مون ابر مرد قبلا هم داستان گذاشتن که ظاهرا
داستانهاشون ریشه در واقعیت داره.
به خانمها به خاطر حساس بودنشون نمی شه ایراد گرفت که این داستان با روحیه شون جور در نمی یاد .
سپیده بانو عزیز نویسنده و ویرایشگر بسیار توانا و محبوب شهوانی
هستند که داستانهارو با وسواس دنبال می کنند و انتقاداتشون کاملا به جاست .اگر هم سوال کردند هدف به خاطر کمک به نویسنده عزیز هست .
عذر خواهی می کنم از سپیده عزیزم به خاطر توضیحاتم.
پروازی عزيزم من این نويسنده رو نميشناسم و روی حساب حرف شما که گفتی واقعی هست این سوال رو پرسیدم ممنون ميشم اگر داستان های ديگه از این نويسنده رو بهم معرفی کنی
کیر منم اندازه مچ دست دوست دخترم کلفته :D
کیرم تو کس ساناز
جالبه ساناز تا حالا نگفته درد داره کس پاره
چرت و پرت محض…كاملأ بى منطق…اجزايى كه حتى با عقل نه چندان سليم هم جور درنمياد!
اگر هم كه داستان تخيليه، به احتمال زياد نويسندش يه پسر ساديسته و يا با احتمالى كمتر، يه دختر مازوخيست…
چرا آخرش ضد حال بود؟باید ادامه میدادی.خیلی بی موقع تموم شد
نمی دونم چرا اکثر داستانای این سایت پر از سوتی هستن…
شیوه ی نگارش خیلی خوب و بدون ایراد بود.
نمی دونم این داستان حقیقت داره یا نه اما مطمئنم چنین انسانهای حقیر و حیوان صفتی وجود دارن.امیدوارم این اتفاقا واسه کسی نیوفته…
از انجایی که زن ها همیشه فکر میکنن که مورد تجاوز جنسی قرار میگیرن این یک توهم بیش نبود ابر مرد بادمجونی
فیلم برنداشتن؟؟