تقصیر من بود

1397/09/18

دستاش کفی بود و با خط اخم نمایان شدش داشت ظرف میشست
صداش زدم

“‌نادی؟”

‌جوابی نداد…حتی نگاهمم نکرد

“‌چرا انقد صدای اینو زیاد میکنی اخه؟
‌کنسرت که نیست فدات شم”

‌بازم همون بی تفاوتی…اصلا منو نمیدید…صدامو نمیشنید…

رفتم پشت سرش وایسادم،‌سرمو نزدیک گوشش کردم و نجوا کردم

“‌من مقصرم اره…بخدا نمیدونم چرا اینجوری شد…کنترلش از دستم خارج شد…دِ خب لعنتی نگام کن یه لحظه اه”

‌بازم نگاهم نکرد…داشت ظرفا رو آب میکشید
شیر آب رو بستم و برش گردوندم…زل زدم به چشمای بستش و لب زدم
“چرا؟”

‌خم شدم و تن نرمتر از حریرش رو به ظرافت یه شیشه توی بغلم فشردم و پیشونیشو چسبوندم به سینه ام

حتما داشت صدای تپش های کوبنده‌ی قلبم رو میشنید که نفساش اروم و کشدار شده بودن

بازم حرفی نزد

سرش رو بالا گرفتم و به پیشونیش بوسه زدم
گرم نبود ولی بوسه‌ی من داغ بود و تب دار
لباشو بوسیدم
گرم نبود…همراهی نمیکرد
ولی تن من داغ بود از تمنای عشقش

بازم حرفی نزد

بغلش کردم و بردمش توی اتاق…نشستم روی تخت و گذاشتمش روی پام
چشمام دو دو میزد از دیدن ظرافت و زیبایی و معصومیتش

“‌من عاشقتم نادی…تو همه‌ی دنیای منی
مگه نمیگفتی من مردتم؟‌با مردت اینجوری نکن…لهم نکن لعنتی”

‌بغض صدام چیزی نبود که ازش مخفی بمونه
بازم نگاهم نکرد
دستمو گذاشتم زیر چونش و سرشو بالا گرفتم
"‌‌‌نادی تو رو خدا نگام کن
د آخه لعنتی میدونی که اون چشما دنیای منن…دنیامو نگیر از من"‌

‌بازم نگام نکرد

چونشو بوسیدم…همیشه این بوسه رو دوست داشت و لبخند میزد و با چشمای خندونش بهم نگاه میکرد

گرم نبود…لبخند نزد…نگاهمم نکرد

روی تخت درازش کردم…هیچ کاری نمیکرد
گونشو بوسیدم…لباشو بوسیدم…گردنشو بوسیدم
گرم نبود…اما بوسه های من داغ بود و تب دار
انگشتامو چفت انگشتاش کردم و توی گوشش زمزمه کردم
"تقصیر من نبود نادی…همش یه اتفاق بود…من عاشقتم…من مردتم…یبار صدام کن…نگام نکن اصلا…صدام کن…صدام کن"‌

اشکم از چشمم سرازیر شد
"‌صدام کن نادی صدام کن"‌
بغض صدام توی گوش خودمم سیلی میزد

"‌اون یه حادثه بود نادی…خواب آلود بودم لعنتی…خودت که بودی داشت بارون میومد…جاده لیز بود…اره بازم مثل همیشه صدای موزیک رو زیاد کرده بودم…صدای بوق ماشین عقبی رو نشنیدم…"‌

"‌صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه‌ی آن گیاهی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید…"‌

"‌محزونم
سبزینه ام باش"‌

“‌تو که عاشق شعری
میدونی که بوسه هام استعاره‌ی دوست داشتنته”

صدام نکرد
کلافه بلند شدم رفتم جلوی آینه
به موهام چنگ زدم و از توی آینه بهش نگاه کردم

صدام نزد
نگاهمم نکرد
نبود که نگاهم کنه
تقصیر من بود که نبود
که گرم نبود
که نگاهم نمیکرد
که صدام نمیکرد

تقصیر من بود…
نوشته: نیلا


👍 39
👎 5
26962 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

734725
2018-12-09 20:42:21 +0330 +0330

ای همه خوبی تو را
پس تو کرایی که را؟

غمگینم کرد نوشتت
شاید تداعی خاطره
شاید یه حس آشنا

شایدم بوی تن یه مَرد

زیبا بود نیلای عزیزم

2 ❤️

734730
2018-12-09 20:52:19 +0330 +0330

نمیدونم چرا حس میکنم قبلا اینو یکجا خوندم البته لایک دوم.

پی نوشت : اگر میشه فقط, شعر خالی گذاشت سهراب جقی یه بغل شعر منتشر نشده داره ها!!! ?

6 ❤️

734744
2018-12-09 21:15:44 +0330 +0330
NA

لایک سوم
کوتاه ولی زیبا

3 ❤️

734761
2018-12-09 21:49:43 +0330 +0330

خیلی زیبا بود در عین حال یه حسه نا اامیدی یه حسه غم یه درد بدون علاج و به آدم تزریق میکرد ?

3 ❤️

734764
2018-12-09 22:16:23 +0330 +0330

نیلای عزیز خیلی قشنگ بود , لایک 8

1 ❤️

734770
2018-12-09 22:49:31 +0330 +0330

قشنگ داشت پیش میرفت تا اینکه موهامونو تهش سیخ کرد. واقعا حدس نمیزدم تهشو…
لایک ده تقدیمت نیلاجان ?

پ.ن : بیایید درعین زیرکی یواشکی به نوشته ی دیگری نرینیم…

2 ❤️

734782
2018-12-09 23:49:10 +0330 +0330
NA

ناراحت کننده ولی زیبا بود

1 ❤️

734805
2018-12-10 06:06:14 +0330 +0330

الان حس میکنم از دست دادن عزیزی ک همیشه تو خونه منتظرته تا بیای و ببینیش و صدا قلبشو گوش بدی و ببوسیش یعنی چی

میفهمم شب بیداری ها برا نگه داشتنش تو این دنیای کذایی یعنی چی

میفهمم پشت در اتاق زایمان موندن تا یه نفر ی خبر خوب و قشنگ به ادم بده یعنی چی

الان میفهمم که نبودنت تو خونه یعنی خاموش شدن همه خوشی ها و تاریک شدن همه روشنایی ها

امیدوارم ب زودی بیام پیشت عشقم

ممنونم ک خاطرات هر شبمو زنده کردی نبلا

1 ❤️

734807
2018-12-10 06:14:37 +0330 +0330

کلا این نوع نوشته های رمانتیک و تر تمیز با سلیقه من جور نمیاد یه جورایی یاد دکلمه های ژاله تو اینستاگرام افتادم
منتظر داستانای عالی بعدیت هستم

2 ❤️

734811
2018-12-10 06:26:10 +0330 +0330

تقصیر خودته با نوشته های قبلیت سطح انتظارو بالا بردی ?

2 ❤️

734820
2018-12-10 07:30:04 +0330 +0330
NA

nilajooniشعر یادت رفت
منتها عیبی نداره
خواهش میکنم به شدت به من لطف داری 🤤

1 ❤️

734823
2018-12-10 08:09:20 +0330 +0330

لایک 17 به نوشته ی قشنگت

اخرش شکه شدم . سیاهی های نوشته هات خیلی خاص و دوست داشتنی ?

1 ❤️

734826
2018-12-10 08:18:58 +0330 +0330

نیلاجون لایکیدم برات؟
چونی گوله کم.

3 ❤️

734840
2018-12-10 10:13:40 +0330 +0330

خدای من…
لایک ۱۹…

دوسش داشتم!
سرمای ناباوری و تنهاییش لرزوندم…

1 ❤️

734845
2018-12-10 10:47:54 +0330 +0330

ممنونم از زحماتت بانو
مختصر و مفید
آما یکم به تصویر کشیدن تخیل مرد قصه،یه نموره کم جون بود جای پردازش بیشتری داشت
در کل قالب خوبی داشت،
لایک ۲۰ تقدیم شد

1 ❤️

734846
2018-12-10 10:50:26 +0330 +0330

حالا این روح ظرف شور رو کجای دلمون بذاریم؟!!خخخخخخ
دیگه میترسم برم پای ظرف شوری

1 ❤️

734865
2018-12-10 13:27:13 +0330 +0330

عالی بود نیلای عزیز
بابت قلمت و تفکر زیبات تبریم میگم

1 ❤️

734872
2018-12-10 14:03:51 +0330 +0330

نیلا بقربانت بم عالیه.
خوشم دویت.

2 ❤️

734876
2018-12-10 14:27:32 +0330 +0330

خوشم اومد نیلا جون.
پی نوشت:

مسیحی نیلایش له خومانه؟
درود بو همومان.

مسیحی نیلاهم از ماست؟
درود برای همه.

1 ❤️

734901
2018-12-10 20:28:21 +0330 +0330

دوستان سلام
من حامد هستم قبلا دو تا داستان واقعی گذاشتم توی سایت که دومی خیلی لایک گرفت و همه دوست داشتند به نام دختره خوانده(1)
خیلی ها نوشتند که چرا ادامه اون رو ننوشتی
به دو دلیل 1-توی داستان من اسم کرد رو اورده بودم و کرد ها ناراحت شده بودند ولی
2-داستان من در قسمت دوم به سمتی می رفت که من با قهرمان داستان جاسمین هیچکاری نکردم
ولی چون توهین زیاد بود قسمت دوم رو پست نکردم
اولا معذرت می خوام ثانیا چون پناهنده هستم و شرایط خوبی ندارم
بعدا حتما براتون می فرستم چون واقعا داستان حیرت انگیز و جالبه و دلم نمیاد که ندونید

0 ❤️

734952
2018-12-11 05:59:38 +0330 +0330

خوبه پایانش باز بود ؟
وسطشم باز بود؟ اولشم ک باز بود
کلا داستان بازی بود بازم از این بازا بنویس

1 ❤️

735541
2018-12-14 18:33:33 +0330 +0330
NA

اقا اینقدر دیگه معمایی ننویسید نه سرش معلومه نه تهش بعد از خوندن داستان مخاطب میمونه با کلی علامت سوال بالای سرش؟؟؟؟

1 ❤️

735653
2018-12-15 12:49:34 +0330 +0330

خیلی خوب بود، ولی غم انگیز. لایک

1 ❤️

739411
2019-01-04 12:00:55 +0330 +0330

نیلای عزیزم
قلم روان و زیبایی داری
یه جایی شعری خوندم
از شاعری بنام #رستا
در فضای مجازی
که تقدیمت میکنم

من و خلوت شب و یک دل حیران

سهمم از زندگی یک غم پنهان

بس که فریاد زدم تو را میان شعرم

طعنه بسیار شنیدم از این و از آن

بارها در خود شکستم از غم دوریت

پایبندم هنوز بر عهد و پیمان

تن و جانم یخ زده از سوز فراق

چهار فصل دل شده عین زمستان

چرا به مصر دلم قحطی تو شد؟

با این نم و باران و اشک فراوان

جوابی نیست بجز دوری چشمت

ای چشم سیاهت دوا و درمان

1 ❤️