تناقض (۱)

1400/01/03

(سلام دوستان.فعلا بخش اول رو کوتاه میزارم وزمینه سازی میکنم واسه ادامه داستان.امیدوارم خوشتون بیاد.)

صدای آهنگ رو تا جایی که گوشم سوت میکشیدبالا برده بودم تا نشنوم صدای ضربان نامنظم قلبم رو.
واسه بار یک میلیاردم خودم رو لعنت کردم واسه پیشنهادای کال و نپختم.با بیست وهفت سال سن انگار هنوز کلم بوی قرمه سبزی میداد.
صدای ضبطو با عصبانیت کم کردم.خودم کردم که لعنت بر خودم باد‌.
ماشینی گوشه ای پارک کردم وپیاده شدنم با ماشین هماهنگ شد با لبخند مصنوعی رو لبام‌.پراز تشویش بود دلم‌.این رو از دست لرزونم فهمیدم.ولی محکم تر از همیشه سمت کافه قدم برداشتم.من آدم جا زدن نبودم.اصلا تو مرامم نبود رو حرف خودم نمونم.
وارد کافه شدم.نگاهم چرخید وروی یه پسری خیره موند که شباهت عجیبی به سمبل تنفر توی ذهنم داشت.
هرچی فوش توی کائنات بود نثار روح جدوآباد رها کردم با این آدم پیدا کردنش.ولی ظاهرسازی کردم و بالبخند ملیح و قدمای پرناز به سمتش رفتم.
_آقای زمانی؟
به احترامم بلند شد.نگام گره خورد به جنگل چشماش که بنظرم رنگ لجن زار بود بیشتر.
+بله خودم هستم.منتظرتون بودم خانوم طراوت.
همونطور که مینشتم و اشاره میدادم که بشینه گفتم:البته نیاز بگین بهم راحت ترم.خانوم طراوت خیلی رسمیه.
+خواستم مقابله به مثل کنم.
گارسون سمت میز اومد.با عشوه هایی که ذاتی وجودم شده بود گفتم:آمریکانو با کیک وانیلی.
اونم مثله من سفارش داد.گارسون رفت تا مادوتارو تنهابزاره واسه حرفایی که دلم نمیخواست بشنوم.
خریدارانه نگام کرد و گفت:خب از خودت بگو.
_یعنی رهاچیزی راجب من بهت نگفته؟
+خب چرا،گفته.ولی توهم باید بگی که از زاویه دیده تو ماجرارو ببینم.
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم با تسلط صحبت کنم.جدی تراز حالت معمول شدم تا بفهمه موضوع برام مهمه.از همون مدل جدی شدنا که بچه هامیترسیدن.
_من نیاز طراوتم.به یه سری دلایل شخصی،تمایل به جنسه مخالف رو از دست دادم.با ازدست دادن تمایلم مسیر زندگیم تغییر کرد.با رها اومدیم اینجا تا به موفقیت برسیم که رسیدیم.میبینی که.توی این سالها با یه دختری آشنا شدم که باهم رابطه جنسی و حسی عمیق داریم.ولی الان براش خاستگار اومده و من مجبورم که برخلاف میلم راضیش کنم که بره دنبال زندگیش.من و اون با هم آینده نداریم.از خودم مطمئنم و میدونم انقدر قوی هستم که این جدایی روم تاثیرنذاره.الان مشکل اونه که نمیره.
به چشمای سبز خالصش خیره شدم وادامه دادم:من حس میکنم بعد از این همه سال گرایش به همجنس،دیگه وقتشه که خودم وتمایلاتم رو امتحان کنم.چون من فقط به اون دختر حس دارم که انگار با پیدا شدن خاستگاربراش،داره کمرنگ تر میشه.در نهایت این رابطه تهش معلومه.من دنبال کسی هستم که هم خودم رو بهم بشناسونه و هم کمک کنه واسه دک کردن اون دختره.
دقیق گوش میداد.ساکت شدم که فکر کنه.
به صورت غرق در فکرش خیره شدم.اوپس.رها دقیقا تنفرات من رو جلوی چشمام زنده کرده بود.چشمای سبزو پوست تیره و هیکل به شدت عضلانی با ظاهری که شکل گرگ موقع پاره کردن دل بره داشت،دقیقا اوج نفرت من از جنس مخالف همین قیافه بود.به خباثت رها لبخند زدم و با خودم فکر کردم چند وقت دیگه ،طبق قرعه کشی،نوبت منه که جولان بدم.
با صداش به خودم اومدم.
+دقیقا چی تو سرته؟
دستام رو بغل کردم و گفتم:میخوام بهش بگم که گرایشم عوض شده.
ابرو بالا انداخت.گارسون سفارش هارو آورد و تحویل داد.با رفتنش ادامه دادم:من ازت دوتا چیز میخوام.
دقیق نگام کرد و گفت:خب چه چیزایی؟
قلوپی از آمریکانوی محبوبم خوردم و کاملا با حوصله فنجون رو سره جاش گذاشتم.
_دومدل رابطه ازت میخوام.یکی خشن،یکی رمانتیک.
دست به سینه نگام کرد.
+در عوضش چی بهم میدی که ارزشش رو داشته باشه؟
قلپی دیگه خوردم و همینطوری که کیک رو میجوییدم گفتم:بهت نمیخوره وضع مالیت بد باشه.تازه مفتی مفتی حالم میکنی واسه خودت.
لبخندزد. لبخند زدم.چنگال رو برداشتم که کیک رو توی دهنم بزارم که با حرفش دستم رو هوا موند:منم،میخوام تا آخر بازیتون رو ببینم.
چنگال رو توی ظرف برگردوندم.
_کدوم بازی؟
+ببین فنچ کوچولوی سکسی،من با کسی که جیک و پوکش رو ندونم نمیخوابم.خبر دارم چهار نفرین با چهار تا گرایش متفاوت.خبر دارم بازی پیشنهادتوبوده،حتی خبر دارم چرا گرایش به لز داری.من چیزی ازت نمیخوام جز اینکه حقه تماشا چی بودن رو بهم بدی.
_رها اینارو بهت گفته؟
+اشتباه نکن.رها اهل آماردادن نیست.
دهنم خشک شده بود.مونده بودم چی بگم.وقت فکر کردن نبودوقتی طرف آدم حسابی تر از چشماش بود.
_قبوله…
با یکم مکث ،کیفم روچنگ زدم و از جام بلندشدم.
_من دیرم شده وقت ندارم.خوشحال شدم ازدیدنت.راستی اسمت کیان بود،درسته؟
لبخند زد ولم داد به صندلی.
+آره.لیلی هم زن بود.کی هماهنگ کنیم واسه قرار؟
به سر تاپام نگاه کرد و ادامه داد:لیدی خوش اندام.
لبخندزدم وبادلبری گفتم:صبرداشته باش پسر خوب.زود خبرت میکنم.فعلا.
وباقدم های تند از اون دور شدم.پول روروی صندوق گذاشتم.میدونستم گارسون میبینه.آدمی نبودم منت سرم بمونه.
لبام رو به عادت توی دهنم کشیدم ومک زدم.نشستم توی ماشین وگوشیم رو ازتوی کیفم درآوردم.روی اسم رها توقف کردم.یکم دودل بودم ،ولی واقعا الان وقت دودلی و شک وتردید نبود.پس به رها مسیج دادم:پسره خوبه.برام ردیفش کن واسه جمعه همین هفته.
گوشیم رو توی کیفم انداختم وماشینم رو روشن کردم.باید میرفتم بازار.احتیاج به یه لباس محرک قرمز مردنفله کن داشتم.

ادامه...

نوشته: ترمه


👍 10
👎 0
10201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

798828
2021-03-23 01:06:30 +0430 +0430

قضاوت زوده…لطفا ادامه بده تا ببینیم چی میشه.

0 ❤️

798870
2021-03-23 05:51:13 +0430 +0430

بقول مارشال، برای قضاوت زوده. اما به ظاهر دست به قلمی. فقط یه چند جا رو مُخه:

  • ماشینی (ماشینو) گوشه ای پارک کردم وپیاده شدنم با (از) ماشین هماهنگ شد با لبخند مصنوعی رو لبام‌.
  • فروش=> فحش
  • مینشتم=> می‌نشستم
  • اشاره میدادم=> اشاره می‌کردم
  • با عشوه هایی که ذاتی (از) وجودم شده بود…
  • راجب
  • جنسه مخالف
  • خاستگار
  • سره جاش
  • عدم رعایت فاصله گذاری مناسب در بیشتر جاهای متن.

بازخوانی و ویرایش قبل از ارسال، اول احترام به خودته، بعدش مخاطب.
موفق باشی.

2 ❤️

798871
2021-03-23 05:58:36 +0430 +0430

اصلاحیه:
فوش=> فحش

0 ❤️

798891
2021-03-23 10:41:19 +0430 +0430

مطمئنم این ی داستان خیلی جذابی میشه.
چون همین قسمت اول با کلی معما شروع شد،حالا نویسنده این همه معما ی خانوم باشه دیگه بهتر.
امیدوارد بازی جذابی باشه عزیز.

0 ❤️

798917
2021-03-23 14:42:38 +0430 +0430

داستانت خیلی جالب بود.لطفا زودتر ادامش رو بزار و بازم برامون بنویس.فقط اگه بعضی وقت ها فاصله بین کلمات رو رعایت میکردی بهتر میشد مثلا به جای توهم مینوشتی تو هم بهتربود.
ممنون بابت داستان خوب و جذابت

0 ❤️

799132
2021-03-24 16:06:11 +0430 +0430

تا الان که بد نبوده ولی خب غلط املایی داشت
در هر حال لایک مبکنیم شاید فرجی شد

0 ❤️

799910
2021-03-27 14:02:12 +0430 +0430

سلام من داستانت رو خوندم، میرم قسمت دوم نظرم رو برای این قسمت هم همونجا می نویسم.

0 ❤️