تنها تو برایم بمان ...(۱)

1401/11/27

خیلی از دستم عصبی بود میدونستم شب سختی دارم .
به مادرم گفته بودم میمونم خونه دوستم که برا امتحان شنبه بخونیم
از مدرسه که پامو بیرون گذاشتم با قدمای آهسته و با اضطراب از خیابونا رد میشدم انگار زمان برعکس من عجله داشت تو حال و هوای خودم بودم که صدای بوق ممتد یه ماشین که کنار پام ترمز زد منو به خودم اورد وایی فقط ۵ دقیقه وقت داشتم اگه ۱ مین دیر میکردم کاوه پوستم رو میکند فوری سوار یه تاکسی شدم خودم تو کمترین زمان ممکن رسوندم به در خونش از شانس من همزمان رسیدیم بهم یه نگاه انداخت نوچی گفت و در رو باز کرد باهم وارد خونش شدیم
همین که خواستم چیزی بگم با گفتن
+هییسسس درسا فعلا ناهار میخوریم بعدم یه دوش بعدش وقت رسیدگی به حساب توعه .
لبام کش اومد بغض کردم چشام پر شد ولی بغضم رو فرو دادم مقنعه ام رو در اوردم کوله ام رو انداختم رو کاناپه و بین کاناپه و دیوار مث یه بچه گربه کز کردم ناخودآگاه از این هجم بی توجهی اشکام راه خودشون رو باز کردن خیلی آروم و بی صدا اشک میریختم تمام حواسم به این بود که صدای هق هقم بلند نشه که گرمی دستش رو روی موهام حس کردم همین نوازش هم برام خیلی امیدوارم کننده بود با چشای اشکی و تار خیره شدم به چهره جذابش
صورت کشیده و ابروهای مشکی و مژه های بلند و چشای درشت و مشکیش و بینی متناسب با چهره اش و لبایی که خیلی کم به خنده باز میشدن با یه ته ریش که چهره فوق جذاب براش ساخته بودن محو چشاش بودم که یه دستش رو برد زیر زانوم و دست دیگش رو برد پشت کمرم از رو زمین بلندم کرد از حرکتش ناگهانی ناخودآگاه از ترس افتادن دستام رو دور گردنش حلقه کردم نشست روی کاناپه منم کنارش روی کاناپه گذاشت آروم و با حوصله دکمه های فرمم رو باز کرد مانتوی فرمم رو از تنم بیرون کشید و پرتش کرد یه گوشه موهامو از رو شونم کنار زدخیلی آروم و جوری که به سختی بشنوم کنار گوشم گفت

  • میدونستی وقتی چشات خیس میشن خوردنی تر میشی .
    هینی کشیدم ته ریشش رو روی پوست شونم کشید نفس داغشو روی شونم خالی کرد از گرمی نفسش تنم گر گرفت با انگشت اشاره ش بند تاپم رو کنار زد و آروم شونم رو بوسید
  • کاوه
    +هیس
  • م م من میترررسم
  • یه پیشی با چشای خیس که ترسیده چه خوردنی اوووم
    دستاشو برد زیر تاپم سینه هام رو توی دستاش گرفت آروم فشارشون داد نفسم رو حبس کرده بودم میدونستم قرار نیست از اشتباهم بگذره
    +نه اینجوری نمیشه درسا پاشو ناهار بخوریم بعد ناهار باهم صحبت میکنیم
    لاله گوشم رو لیسید پاشد و رفت سمت آشپزخونه با ترس از تنبیه شدید تر ناهار خوردم بعد جمع کردن میز دستم رو گرفت و سمت اتاق کارش کشید
    معمولا اجازه نداشتم وارد اتاق کارش بشم در اتاق رو از داخل قفل کرد و کلید رو گذاشت بالای کمد مشکی و بلند ته اتاقش بدنم از ترس میلرزید
    نگاهم به دستاش بود
    با سر به کنارش اشاره کرد اروم رفتم سمتش
    در کمد رو باز کردچشمم به وسایل توی کمد خیره موند
    چوکر

ویبراتور

شلاق

قلاده

چشم بند

طناب

شمع

دیلدو

شوکر

و کلی پلاگ

با ترس و التماس نگاهش کردم
-کاوه م م من ببخشید
+باید تنبیه شی
-ام م ما من
+هیس
چشم بند رو برداشت پشت سرم ایستاد

+درسا خودت خوب میدونی که باید تنبیه شی پس یا تسلیم من شو تنبیهت رو بپذیر یا همین الان برو ولی بدون اگه از این اتاق پاتو گذاشتی بیرون دیگه حق برگشتن نداری
همین حرفش کافی بود تا تسلیمش شم چشم بند رو ازش گرفتم وچشمام رو بستم

دستم رو گرفت و سمت میز کارش رفت
صدای ریخته شدن وسایل میز روی زمین و بلافاصله گذاشتنم روی میز کارش بدنم رو لرزوند
میدونستم خیلی عصبیه از دستم

+لباساتو در بیار درسا
+همه رو در بیار بجز شورتت

بدون هیچ حرفی همه لباسام رو به شورت در اوردم از سردی میز و ترس تنم به لرزش افتاده بود
روی میز دراز کشیدم خودم رو بهش سپردم
از ترس و هیجان نفسم بند اومده بود
گرمای دستش روی پوست شکمم که آروم به سمت بالا تنم پیش روی میکرد ترسم رو کمتر کرد اروم نفسم رو بیرون دادم
با نوک انگشتاش بدنم رو لمس میکرد خیلی اروم و گرم جوری که انگار یه رویا یا یه کابوسه
حرارت نفسهاش رو کنار گوشم حس میکردم
کنار گوشم اروم لب زد
+چه پیشیه ملوسی

نیپلام رو بین انگشتاش گرفته بود خیلی اروم فشارشون داد

-اه کاوه …
+هیس تنها صدایی که میتونه ازت در بیاد اه و ناله هاته و البته گریه

میدونستم قرار نیست توی این اتاق بهم خوش بگذره اینکه چشام بسته بود و نمیتونستم ببینم که داره چجوری نگاهم میکنه یا داره چیکار میکنه بیشتر برام دردناک بود
میدونستم بهم آسیب نمیزنه ولی من یکی از خط قرمزاش رو رد کرده بودم
میدونستم اتفاق خوشایندی در انتظارم نیست

صدای فندک

بوی پارافین شمع

-نه کاوه اون جزو لیمیتامه…

+یکم فضا عاشقانه ترشه ملوسک

فقط از صداهای اطرافم میتونستم حدس بزنم صدای چنتا چیز که رو میز و کنار من گذاشته شد
کشیده شدن پام
داشت منو به میز کارش می بست
خیلی آروم و با حوصله بعد بستنم گرمای دستش روی گردنم و خیسی لب هاش روی لب هام یه بوسه اروم و کوتاه
فشردن گردنم واحساس خفگی
تقلا برای فرار و دست و پاهای بسته شده
فشار دستش رو کمتر کرد
لب هام رو لیسید با دست آزادش سیلیه محکمی به سینه ام زد
از شدت ضربه ناخودآگاه جیغ خفه ایی کشیدم
سرش برد کنار گوشم و گفت

+بهت گفتم از خط قرمزام رد نشو درسا اتفاقایی که قرار برات بیوفته رو هیچ وقت نباید فراموش کنی هیچ وقت

سیلی بعدی رو محکم تر و روی سینه چپم زد لباشو روی لبام گذاشت صدای جیغم توی لباش خفه شد
چندتا سیلی به هر کدوم از سینه هام زد
میدونستم حسابی قرمز و حساس شدن ازم فاصله گرفت و بعد چند ثانیه سردی گیره که به نیپل سینه چپم و اطرافش میکشید حواسم رو از درد و سوزش پوستم پرت کرد
خیلی اروم گیره ها رو به نیپلام وصل کرد
پهلوهامو نوازش می کرد وشکمم رو میبوسید و تا نزدیکی شورتم میرفت و دوباره برمی گشت بالای نافم اینکارش نفسم رو بریده بود
آروم انگشتش رو برد زیر بند شورتم با دندونش شورتم رو تا زانو کشید پایین
سرشو بین پاهام فرو کرد یه میلی متریه کصم نفس داغش رو روی کص خیسم خالی کرد

ناخود آگاه آاااااه کش داری گفتم
+جووون پیشیه حشری
با دستاش کصم رو از هم باز کرد بالای کصم رو بوسید با نوک زبونش چوچولم رو لمس کرد
-ااااه کاوه بخور کصمو خواهش میکنم م
+جووون پیشی هنوز زوده
یه لیس از پایین کصم تا بالاش زد و ازم فاصله گرفت حسابی حشری شده بودم درد داشتم دلم میخاست ارضام کنه
-کاوه خواهش میکنم کاوه من میمیرم اینجوری ، ارضام کن
+ارضات کنم ؟مطمئنی؟
-اره ارضام کن خواهش میکنم التماس میکنم
+باشه خودت خواستی
دستاش روی سینه هام نشست و گیره ها رو به نیپلام فشار داد یه لحظه نفسم بند اومد درد سوزش پوست سینه هام چند برابر شد اشک از چشام فرو میریخت و جیغ میزدم
دستامو باز کرد روی میز پشت سرم نشست
گردنم رو بوسید دستش رو اروم از روی شکمم پایین برد
لبه های کصم رو از هم باز کرد انگشتش رو روی چاک کصم بالا پایین کرد
-ااااه ااه
+چه خیس شدی پیشی کوچولو

با دست دیگش گیره ها رو از نیپلام باز کرد
سینه چپمو تو دستش گرفت و آروم فشارش داد
انگشتش رو تند تر روی چوچولم تکون می داد
روی ابرا بودم
لباشو به گردنم چسبونده بود و می بوسید و می مکید
چند ثانیه به ارضا شدنم مونده بود و فقط اه و ناله می کردم و خودم رو بهش سپرده بودم
دستش رو از کصم فاصله داد سیلی محکمی به کصم زد
با بغض و صدای لرزون گفتم
-اااااخ کاوه چرا ارضام نمیکنی
+خیلی زوده هنوز
-اما کاوه
+هیسس بهت گفتم فقط اه و ناله
مهلت حرف دیگه ایی بهم نداد و سیلی محکمی به کصم زد نفسم بالا نمیومد به سختی نفسم رو بیرون دادم که ضربه بعدی رو محکم تر روی کصم زد
-ااااخ
اشکام روی گونه هام سر میخوردن و کاوه ضربه هاشو محکم تر میکرد
از شدت درد نای تکون خوردن نداشتم و فقط بی صدا گریه میکردم ضربه اخر رو زد و لبامو بوسید چشم بند رو باز کرد

چشام تار میدید اتاق کاملا تاریک بود فقط نور چنتا شمع و هیکل بزرگ و ورزیده کاوه که لخت لخت بود خیلی اروم سمت پاهام رفت با آرامش پاهامو باز کرد و ساق پامو بوسید
خیلی اروم منو به سمت خودش کشید
یه دستش رو دور گردنم و دست دیگش رو روی کمر گذاشت به لبام خیره شد

+تنبیهت تموم نشده پیشی کوچولو

لبامو بوسید و آروم گازشون گرفت همین بوسه و توجه کمش دردم رو کم کرد
محکم بغلش کردم

-ببخشید من نمیخاستم زیر قولم بزنم کاوه خودتم میدونی هیچ کس اندازه تو برام مهم نیست …
گریه و بغض راه گلوم رو بست
محکم به خودش فشارم داد اجازه داد تو بغلش خودمو خالی کنم شونه اش از اشکام خیس شده بود به فین فین افتاده بودم ولی دلم نمیخاست از بغلش جدا شم
کنار گوشم لب زد
+وقت تنبیهته پیشی
ازم جدا شد به جلوی پاش اشاره کرد
از روی میز پایین رفتم جلوش زانو زدم تازه متوجه شدم چقدر تحریک شده سر کیرش از همیشه بزرگ تر و حساس تر شده بود حالا وقت من بود یکم عذابش بدم
پاشدم یه صندلی براش اوردم دستش رو گرفتم و روی صندلی نشوندمش
با یه قر و ناز ریز جلوش زانو زدم
لبامو چسبوندم به رونش می بوسیدم و می لیسیدم و تا نزدیکی کیرش می رفتم وفقط نفسای داغم رو خالی می کردم روی کیرش حسابی خمار و عصبی شده بود
از شدت شهوت و حشری بودن کیرش تکون می خورد و آب ازش سرازیر شده بود
با صدای خش دار و دو رگه شده از شهوت نالید
+بس کن تولهه بخورش دیگه
.
.
.

نوشته: پیشی کوچولو


👍 11
👎 5
14301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

915477
2023-02-16 04:50:23 +0330 +0330

بیشتر تمرکز کن
داستان خام و پر از غلط املایی بود
چون اس ام واسم ارزش زیادی داره و یه سبک زندگیه نمیپذیرم داستانتو

1 ❤️

915516
2023-02-16 11:41:25 +0330 +0330

با اینکه این سبک، سبک مورد علاقم نیست و باهاش حال نمیکنم ولی تا آخر خوندم و بهت لایک دادم بنظرم حست رو توی داستان خوب درآورده بودی

1 ❤️

915539
2023-02-16 16:13:08 +0330 +0330

متاسفانه بیش از تشریح یک رابطه‌ی bdsm یک رابطه‌ی abusive بود که توش یه نفر داشت در پوسته‌ی bdsm از جایگاهش یا دانشی که از طرف مقابل داشت سواستفاده می‌کرد. کمی آزار دهنده بود از این لحاظ و مانع میشد در بخش تحریک شدن اتفاق خاصی بیوفته.
همینطور داستان پرداخت اولیه‌ی خوبی از فضا و شخصیت‌ها نداشت که بتونیم حس کنیم اهمیت دارن برامون.
ولی به عنوان کسی که علاقه‌مند به bdsm هستم استقبال میکنم از خوندن این داستان‌ها و امیدوارم بعدی‌ها بهتر بشن و بیشتر نوشته بشه

3 ❤️