تهدید از روی شهوت

1397/04/04

سلام,کیانم,24سالمه.خیلی درسخونو ساده, خیلی هم بی دست و پا تو جور کردن دختر. سکسو اینا هم قبلا نداشتم…عموما همیشه فانتزی داشتم و,فرصتهایی که پیش میومد تا یکم از این وضعیت دربیام رو از دست دادمو بعدشم با حسرت بهشون فکر کردم.یکی از فرصت هایی که از دست دادم,دختر عموم بوده. راحله یه دختر که نه قیافه درستی داشت, نه عقل و هوش درستی, با من هم سن بودو همیشه مایه ننگ و نفرت فامیل.خیلی فرصت بود بکنمش ولی هیچ وقت جرئتو دستو پا نداشتم.همیشه تو فامیل مادری,باید تیکه های مربوط ب اونو میشنیدم.دختر درستی نبود,اهل دادنو سکس نبود,ولی هرزه تو خیابونی بود, از پسرا شماره میگرفت,خیلی راحت با ی پسر غریبه حرف میزد,اوایلش ب خاطر فامیل بودن روش غیرت داشتم,پسرا میزدم,ولی بعد دیدم فایده نداره,هر روز با یکیه…حتی اونقدررر احمق بود ک تو مجتمع خرید خیابون خودمونم با پسرا میگشت,براش مهم بود کسی نفهمه,ولی عقلش نمیکشید.سر همین عقلشم دیپلمشو ب زور گرفت.هروقتم کسی آمارشو ب باباش میداد,این انکار میکرد, ی خواهر بزرگترم داره,اون زرنگه,ماس مالی میکرد…ی روز توی اواخر محرم دیدمش کنار این دسته ها داره با ی پسر نافرم خوش و بش میکنه و بعدشم رفتن ی گوشه نشستن حرف زدن.پسر داییمم کنارم بودو این صحنه رو دید و ی خنده ب نشونه کنایه ب من زد.منم داغ کردم, فردا عصرش رفتم در خونشون ک نزدیک خونمون بود,ب عموم گفتم بیا پایین,گفتم این دخترتو جمع کن آبرومونو برده,گفت چی شده,قضیه رو گفتم,دیدم داره جواب میده,داره داغ میکنه ک یدفعه خواهر بزرگش, فهیمه اومد پایین گفت بابا این راحله بیچاره دیروز همش با من بود,من بیرون کار داشتم,کمکم میکرد,اگه امروز خواست با دوستاش بره بیرون,بهش گیر نده…مشخص بود حرفای منو شنیده,باباشم باز گول خوردو ب من گفت مرسی خبر دادی,ب سلامت.
خلاصه کینه این رو دلم موند.چند هفته بعد,وقتی خانوادم رفته بودن عروسی یکی از فامیلای دورمون,تو تراس داشتم کوچه میدیدم.دیدم ی موتور این سر کوچه,ی موتور اون سر کوچه,کوچمون البته خیلی بزرگ نیست,ولی چندتا بن بست توشه.یکم پایین تر از بن بست,د دخترو دیدم با یه پسر حرف میزنه,اولش کلی حشری شدم که حالا میخوان چیکار کننو,خلاصه با دقت میدیدم,شب بود,با اینکه خیلی واضح مشخص نبود ولی از روی موتوریا,و حجاب دختره,معلوم بود,ی گفتو گو عادی نیست,تا اینکه دیدم لب گرفتن,منم یکم کیرمو میمالیدم…همینجور ک میمالیدم,یدفعه دیدم دم بن بست عموم,فهمیه وایساده و صحنه میبینه.گفتم نکنه دختره راحله باشه,یکم دقت کردم,بهش میخورد اون باشه,دیگه داغ کردم میله بارفیکس برداشتم که برم پسرا بزنم,تو آسانسور ک بودم,ب خودم اومدم,گفتم اگه حتی اون که داره لب میگیره رو بزنم,دوتا موتوری رو چیکار کنم,اونو حتما منو میزنن,بعدم اون دوتا دختر عموم واسه آبرشونم ک شده,از من دفاع نمیکنن,تصمیم گرفتم ازشون عکس بگیرم,رفتم بالا دوباره,اومدم عکس بگیرم,ولی هیچی مشخص نبود,اومدم پایین دم درخونه ما ی بریدگی داره,کنار دیوار بریدگی وایسادم,بازم عکس مشخص نبود,گفتم فیلم میگیرم,بعد ک پسرا رفتن,اینا هم میرن سمت خونه,مشخص میشه کین.همینجوری مشغول لب گرفتن بودن,وقتی رفتن,منم اروم اروم رفتم ک برسم دم بن بست ک تو فیلم مشخص باشه این دوتا کجا میرن,همین که رسیدم,فهمیه برگشتو منو دید,سریع گوشیو جمع کردم,گفتم بابات خونست؟گفت چیکار داری,گفتم هیچی,کاری بود,فردا میگم.گفت کیان صبر کن,اومد سمتم دستمو گرفت گفت بیا تو,گفتم ولم کن,چیکارم داری,گفت ی جمله میگم بعد برو.گفتم باشه,اومد,منو برد,تو راه پله های انباری خونشون,گفت میدونم چیکار کردی,چی دیدی,تو رو خدا پاکش کن,دردسر میشه,یکم آرومم کرد با مظلوم نمایی.گفتم همینجوری ک نمیشه,منظورم این بود که هرزگی کنه و کسی چیزی نگه,ولی اون جور دیگه برداشت کرد.گفت باشه,کی گفته همینجوری,و دستشو گذاشت روی کیرمو مالید,اولش ناز کردم,ولی ازم لب گرفت,دیگه کلا عقلم رفت,راحله صدا زد گفت بیا گندتو جمع کن,گفتم ن باهم حال کنیم,گفت من دوس پسر دارمو قول ازدواجو نمیخوام خیانت کنم,خلاصه راحله اومد,مشخص بود اصلا بلد نیست,مثل من ی گوشه وایساد,فهیمه گفت نمیخوای کیر پسرعموتو بخوری آجی,اومد شلوارمو کشید پایین و ب راحله گفت بخور,اونم شروع کرد ب مک زدن,منم از رو لباس سینه هاشو میمالیدم,ب دودقیقه نخورد ک آبم اومد تو دهنش…فهمیه خندید گفت چقدر زود,تاحالا کس ندیدی,گفتم هنوزم ندیدم,گفت وایسا تا برم کلید اتاق انباری رو بیارم,تا رفت منو راحله همو نگاه میکردیم,شلوار من تا زانو پایین بودو کیرم یکم شل شده بود,فهیمه اومد,گفت چرا پس وایسادی کیان,شوشولشو ببین از حال رفته,بردمون توی انباری,اومدم سینه هاشو بمالم,گفت ب من دست نزن,با راحله باش,گفتم یکم,خلاصه ب زور یکی از سینه هاشو از سوتین دراورد,و گذاشت بخورم,همزمانم کیرمو میمالید,بعدش گفت بسته دیگه,دیگه حشری شده بودم,راحله رو کف اتاق لخت کردمو شروع کردم ب خوردن سینه هاش,اونم صدای اه نالش عین دیوونه ها بود,ولی اهمیت نداشت,مهم اون کس سفیدو سینه های خوشگل کوچیک سر بالاش بود,فقط ی ربع سینه هاشو میخوردم,نمیخواستم با کیرم کاری کنم ک دوباره زود آبم بیاد…بعد ی ربع,کلی عرق کرده بودیم,اومدم کیرمو بمالم ب کسش,ک فهمیه ک ی گوشه وایساده بودو سرش تو گوشی بود اومد گفت,چیکار میکنی,گفتم کس نگو,حواسم هست,گفت اینو نمیگم ,اول گوشی بده,گوشیو باز کردمو دادم تا فیلما پاک کنه,بعد خودش اومد آروم کیرمو گرفتو کمک کرد راحله رو از کون بکنم,نمیخواستم تموم بشه,بلد نبودم بکنم,از کردن کونم خوشم نمیومد تا قبل اینکه ببینم چ فشار لذت بخشی ب کیر میاره… ولی وقتی ک یکم کردم دیگه دیوونه شده بودم,رو کمرش خوابیده بودمو سینه هاشو محکم گرفته بودم و میکردم تو کونش,ولی خوب من همیشه فیلم سکسی سینه میدیم,کلا فانتزیم بود با سینه دختر آبم بیاد,یکم ک حس کردم داره میاد دراوردم,شروع کردم کسشو بخورم,اونم دیگه داغ شده بود,ی جوری میخواست کسشو بیشتر بکنه تو دهنم…فشار میداد,سر منو میگرفت…بعد ک یکم حس کردم حس ارضا کمتر شده,دوباره کیرمو گذاشتم تو کونش,اون دیگه دوس نداشت از کون ولی من تازه لذتشو فهمیده بودم,همینجوری ک سینه هاشو گرفته بودم,دیدم آبم داره میاد,ولی دیگه لذت اونقدر زیاد بود ک نمیتونستم جلوشو بگیرمو در بیارم کیرمو,کلی آب با فشار تو کونش خالی کردم.دیگه اونجا صدا اه خودمم بلند شد,همینجور حس کردم آب داره از کیرم میره تو کونش,تاحالا اینقدر آب موقع ارضا ازم نیومده بود…بعد ارضا همینجوری روش خوابیده بودم,ک فهیمه گفت بسه دیگه حالا یکی میاد دردسر میشه,کیرمو با یه پارچه ها اونجا پاک کردم.انگار بهترین حس دنیا تجربه کردم,پیش خودم میگفتم دیگه جق تموم شد,هروقت خواستم میام راحله میکنم…داشتم از در میرفتم که فهیمه گفت وایسا,تو گوشیش با از سکس من عکس گرفته بود,جوری ک چهرم مشخص باشه,گفتم اینجا همه میدونن انباری شماست,آبروتون میره,عکس بعدی نشونم داد که تمام فضا را سیاه کرده بود و فقط من معلوم بودمو پاهای راحله,گفت با ی فوتوشاپ از اینم بهتر میشه,گوشیشو گرفتم,خندید گفت,اینا واسه دوس پسرم فرستادم,الکی تلاش نکن.میدونم چقدر آبرو داریو خانوادت چ حسابی باز میکننو اینا,تنها راه حفظش اینه دیگه ن چیزی از راحله ب بابام بگی,ن حرفی از امشب پیش کسی بزنی…اونم قول داد نشون نده عکسا ب کسی و پاک کنه بعد ی مدت…اما ی روز فهمیدم ک عکسا ب دختر عموهای دیگم نشون داده,و…ولی به حالش می ارزید,کون لق بقیش

نوشته: بدشانس(جوکر)


👍 0
👎 12
13655 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

697164
2018-06-25 21:01:14 +0430 +0430

اونا رو هم برو بکن

0 ❤️

697234
2018-06-25 23:58:04 +0430 +0430

اين همه اب ازت رفته ميدوني چقدر قبض آب مياد حالا جقي???

0 ❤️

697246
2018-06-26 05:25:16 +0430 +0430

آخرشو خوب اومدی داداش “کون لق بقیش”
دمت گرم یعنی دنیا به کیرتم نیست

0 ❤️

697266
2018-06-26 07:15:18 +0430 +0430

میله بارفیکس تو کونت

0 ❤️

697467
2018-06-26 23:41:31 +0430 +0430

بد تبود کلا با این فامیلیا حال میکنم حتی اگ دروغ باشع

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها