تولد

1400/09/11

تولد دختر خاله ام بود و من مجبور بودم اونجا باشم. هیچکی نمیفهمید من چقدر بدم میاد از این مهمونیایی که همه فقط یا دنبال چشم و هم چشمی و نشون دادن لباس و جواهر و ماشین و کوفت و زهر مار به هم ان، یا دنبال مخ زدن. چقدر حقیر ان این پسرا و دخترا، برای جلب توجه هم هر گهی می خورن‌. بابا یا هدفت سکسه، یا رابطه. هرچی هست مثل آدم جرات داشته باش و بگو. چرا اینهمه دلقک بازی در میارین که آدم حالش بهم بخوره؟
آزاده، دخترخاله من هم مثل همه اونای دیگه. مطمئنم این تولد رو تو باغ عموش فقط برای این برگزار کرده بود که جلوی دوستای دوس پسرش چسی بیاد و بگه ما هم خیلی خفنیم.
الان فقط مشکلش اینه که نمیتونه دوس پسرش رو برای فوت کردن شمع رو کیکیش پیدا کنه.
اعصابم از این فکرا به هم میریزه و از تو عمارت میزنم بیرون. مشروب زیاد خوردم، یه کم هوای تازه رو با یه سیگار ترجیح میدم به همه کسخلای تو مهمونی.
تو باغ قدم میزدم و تو حال و هوای خودم بودم.
یه لحظه شک کردم که این صدا از توی عمارت بود یا تو باغ؟ یه صدای آه از ته دل. به من چه؟ قدم زدنم رو ادامه دادم. سیگارم رو عمیق پک میزدم. تموم شد لامصب. ته سیگار روشن رو  گذاشتم لای دو تا انگشتم و پرت کردم وسط سیاهی باغ. یه صدای جیغ کوتاه شنیدم، بعد یکی میگفت چته؟ ساکت. یکی دیگه گفت چیکار کردی، سوختم، انگار یه تیکه آتیش انداختن رو تنم. اون یکی گفت من کاری نکردم، ساکت باش‌.
رفتم سمت صدا ها. اول تو تاریکی فقط دو تا هیکل میدیدم که به هم چسبیدن. بعد تشخیص دادم که هردوشون پسرن. جلویی رو شناختم، کاوه بود، دوست پسر دخترخاله ام که داشت دنبالش میگشت که با هم شمع رو فوت کنن! پشت سرش هم علی بود، دوست صمیمی کاوه! طول کشید تا چشمم عادت کنه و مغزم بفمهمه چه خبره. علی داشت با بیشترین قدرتش کاوه رو میکرد! جدی جدی داشت میکرد و کاوه هم انگار عین خیالش نبود، انگار داشت حال میکرد واقعا!
اولش تو شوک بودم، بعد شیطنتم گل کرد، چند لحظه بعد حشری شدم. چرا به فکر من نرسیده بود که کاوه رو بکنم؟ هم کردنی بود و هم فکر اینکه دوست پسر دخترخاله ی گنده دماغم رو بکنم حس خوبی بهم میداد.
رفتم جلو و رویروشون وایسادم، هردو چشاشون یا خمار بود یا بسته. اول کاوه چشمش رو باز کرد، ترس رو تو قیافش میشد دید. نمیدونم کونش رو سفت کرد یا چی که فوری علی هم فهمید و چشماش رو باز کرد. خشک شده بودن. انتظار دیدن من رو نداشتن. باور کنین اگه خود آزاده رو میدیدن براشون راحت تر بود.
رفتم جلو. یه سیلی محکم خوابوندم زیر گوش کاوه. سرش رو انداخت پایین. علی هنوز پشتش بود ولی کیرش افتاده بود بیرون از کون کاوه. کاوه آروم زیر لب گفت: ببخشید. بلند گفتم گه خوردیو ببخشید، سرش رو آورد بالا با عجز نگام کرد که یعنی چیکار کنم بیخیال شی؟
تو یه حرکت جلوی شلوار اسلشم و شرتم رو دادم پایین و کیرم افتاد بیرون. گفتم: بخورش تا خفه شی. با تعجب نگاهم کرد. دومین سیلی رو زدم و گفتم: بخور لاشی.
دیدم علی بهت زده داره نگاهم میکنه. بهش گفتم:ببینم آروم میکنیش، آبروی جفتتون رو میبرم. علی مونده بود چیکار کنه. گفتم چیه؟ کیر کوچولوت خوابید از ترس؟ نمیتونی بکنی برو گمشو. علی به خودش اومد. کیرش رو گرفت دستش یه کم مالید، بد نبود، نسبتا کلفت بود و طول متوسط، یه ذره محکم که شد گذاشت دم سوراخ کاوه و فرو کرد. کاوه ناله کرد اما منم کیرم رو بیشتر تو دهنش فشار دادم که خفه شه. مدام علی رو تحقیر میکردم که  عرضه کردن نداری و .‌. که محکمتر کاوه رو بکنه. بعد هم علی رو زدم کنار و پنج دقیقه ای چنان کاوه رو کردم و ضربه زدم که داشت از حال میرفت. به علی گفتم آبت رو بریز رو صورتش. ریخت. خودم هم بعد از اینکه مطمئن شدم کون کاوه رو جر دادم آبم رو ریختم رو صورتش.
به علی گفتم تو برو من کار دارم با این دیوس. رفت.
آب خودم و علی رو رو صورتش پخش کردم، رو لباش بیشتر مالیدم تا خشک شد. بعد دست کاوه رو گرفتم و بردمش سمت عمارت.
آزاده وقتی کاوه رو با من دید عصبانیتش تبدیل به تعجب شد. گفتم: آزاده، کاوه خیلی دوستت داره. حالش خوب نبود بردمش هوا بخوره. ولی دلش پیش تو بود.
آزاده مونده بود چی بگه، به من اعتماد داشت. کاوه هم خفه. گفتم کاوه مگه نگفتی میخوام ببوسمش؟
کاوه آزاده رو بوسید، لبهای هم رو خوردن، با طعم آب من و علی.
رفتم دنبال علی که شماره ش رو ازش بگیرم.

م.م

نوشته: م.م


👍 14
👎 9
18101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

845567
2021-12-02 00:57:14 +0330 +0330

باحال بود …

0 ❤️

845582
2021-12-02 01:21:35 +0330 +0330

خفن بود

0 ❤️

845657
2021-12-02 08:18:39 +0330 +0330

تایپیک آخر منم درباره جشن تولد خوشحال میشم بخونید نظر بدید

0 ❤️

845681
2021-12-02 10:55:21 +0330 +0330

کاش منم ازین بکنا داشتم

0 ❤️

845712
2021-12-02 14:15:07 +0330 +0330

تم داستان باحال بود ولی گنگ بود و کوتاه

0 ❤️

845773
2021-12-03 00:08:39 +0330 +0330

کسشعر

0 ❤️