ثمر عشق

1397/11/18

_ یواش تر دیوونه!
صدای قهقهه هاش توی گوشم میپیچید و دیوونه ترم میکرد. پامو روی پدال گاز فشار دادم. دنیای اطرافم شده بود یه سری خطوط محو که چیزی ازشون نمیفهمیدم. تنها جسم واضح دنیام دستی بود که دستمو گرفته بود. آروم شستمو روی دستش کشیدم و از حضورش لذت بردم. صدای بوق ماشینا گوشامونو کر کرده بود و خواننده ی آهنگ هر قدر زور میزد، صداش به گوش نمیرسید. سه سال. سه سال پیش بود که یه روز به خودم اومدم و دیدم صبح ها شده دلیل بیدار شدنم. دیدم اگر شب به خیرشو نبینم خوابم نمیبره. دیدم وقتی به این فکر میکنم که با کس دیگه ای باشه دلم میخواد زمین و زمان و به هم بریزم. دیدم چشمایی رو پیدا کردم که دوست دارم بیست و چهارساعت شبانه روز برای باقی عمرم تماشاشون کنم. و بالاخره بعد سه سال به هم رسیده بودیم. ماشین پسر عمه ام از همه جلوتر اومد و کنار من ویراژ میداد، منم که هیچی حالیم نبود بازم سرعتو زیاد کردم. انقدر زیاد که همه ی ماشینای پشت سرمون جا موندن…
بالاخره رسیدیم خونه. تموم شده بود، دیگه زیر یه سقف بودیم، دیگه مال هم بودیم. خیلی وقتا لازم نبود حرفی بزنیم، از چشماش میشد همه چیزو فهمید. فعلا که خستگی و خواب و داد میزدن. آروم دستشو گرفتم و کشوندمش توی اتاق.
_ خوابت میاد عشقم؟

  • آره دارم میمیرم. اه! واقعا تموم نمیشد امشب. پاهام داره میترکه.
    _ باشه انقدر غر نزن. بیا لباستو عوض کن بخوابیم.
    خودم هم لباسامو عوض کردم و روی تخت ولو شدم. حس کردم خجالت میکشه که جلوی من داره لباس عوض میکنه. آخه تا حالا بی لباس ندیده بودمش. جفتمون هم دوست نداشتیم قبل ازدواج کاری بکنیم. من که وقتی به چشمای معصومش نگاه میکردم هیچ وقت دلم نمیومد اونجوری راجع بهش فکر کنم. برای اینکه کمتر خجالت بکشه به طرف مخالف چرخیدم و پتو رو کشیدم روی سرم. بالاخره چند دقیقه بعد از دستشویی اومد و حس کردم که کنارم دراز کشید. برگشتم سمتش. با خنده گفتم :«ای خدایا دماغت چه قرمزی شده. ولی ببین بازم میگم بدون آرایش خیلی خواستنی تری.»
    نگاه خجالت زده ای بهم کردو هیچی نگفت. آروم پیشونیشو بوسیدمو گفتم: «بالاخره کنار هم میخوابیم. امشب بالاخره یه خواب راحت و خوب دارم.» لبخندش یواش یواش کل چهرشو روشن کرد. آروم جوابمو داد :« خیلی منتظر این لحظه ها بودم. بالاخره سختیاش گذشت. قولات یادت نرفته که؟»
    _ نه خیالت تخت حساب تک تکشون رو دارم. بیا اینم اولین قولم.
    صورت نازشو بین دو تا دستم گرفتم و همه جاشو میبوسیدم. گاهی آروم و سبک، گاهی وحشی و تند. تموم که شد جفتمون خندمون گرفت، خنده ای از سر آسودگی و آرامش…
    صبح که بیدار شدم یه لحظه ترسیدم، دیدم کنارم خالیه. گفتم نکنه تمام دیشب و مراسما یه خواب بوده؟ ولی وقتی وارد اتاق شد ترسم از بین رفت. آروم کشوندمش روی تخت و بغلش کردم. دستمو انداختم روی شونه هاشو آروم بازوشو نوازش میکردم. دیدم باز هم خنده ی خجالت روی لباش سبز شده. با زمزمه ی وسوسه کننده ای گفتم :«چیه؟ دیگه مال خودمی. خجالت هم نکش.» یه باشه ی آرومی گفت که دیوونم کرد. دستمو گرفتم زیر چونشو سرشو بالا آووردم. چشماش… چشماش که تایید کرد شروع کردم. حالا باز مثل دیشب دیوونگیم اوج گرفته بود. هیچ چیزو نمیدیدم به جز لبایی که روی لبام بازی میکرد. لباش نرم و داغ بود. آروم گازشون میگرفتم و اون هم کم نمی آوورد. نوک انگشتام پشتش رو نوازش میکردن. شیطونیم گل کرد و دستمو میبردم پایین تر. باز لبخند خجالت زده. خندم گرفته بود.
    _ ای کوفت! خب لعنتی منم مثل تو خجالت میکشم. نخند!
    حالا جفتمون میخندیدیم. خندمون که تموم شد پیشونی هامون رو به هم تکیه دادیم و بوسه هامون از سر گرفته شد. آروم دستمو بالا آووردم و گردنشو نوازش میکردم. بوسه هامو از لباش جدا کردم، حالا نوبت گردن کشیده و خوش فرمش بود. بعد آروم آروم بوسه هامو پایین تر بردم تا به سینه هاش رسیدم. ریتم نفساش تند شده بود. لباسشو بالا کشیدم و پرتش کردم کنار. وای! حس اون لحظه ای که برای اولین بار بدن نازشو میدیدم بی نظیربود. یه سوتین مشکی سکسی سایز سینه هاش پوشیده بود. نگاهمو از سینه هاش نمیتونستم بردارم. ولی شکم خوش تراش و جذابش چشمامو دزدیدن. عطر بدنش بی نظیر بود. وقتی عطرش به مشامم رسید حس کردم حیوون درونم از عمیق ترین قسمت وجودم سرک کشید و بیدار شد. وحشی و داغ. دستمو گذاشتم روی سینه ی راستش و سینه ی چپش رو آروم بوسیدم. سوتینشو از پشت باز کردم و بیرونش کشیدم. بارها و بارها بدن برهنه اش رو تصور کرده بودم اما تنی که بهش نگاه میکردم از بهترین تخیلاتم هم فراتر بود… میدونستم هیچ وقت از این سینه ها سیر نمیشم. سرمو بردم پایینو شروع کردم به بازی کردن با نوک سینه اش. آروم میبوسیدم و گازای کوچولو میگرفتم. حس میکردم که سینش زیر دستم داره سفت تر میشه. آه و ناله های ریز و ارومش دیوونه ترم میکرد. دستشو از زیر بدنم رسونده بود به کیرمو از روی لباس میمالیدش. کیرم واقعا داشت میترکید و شلوارمو پاره میکرد. واقعا دردم گرفته بود. اومدم پایین تر نوبت کسش رسیده بود. تشنه ی دیدن و لیسیدنش بودم. کمرشو کمی بلند کرد و کمکم کرد که شلوارشو دربیارم. وای رونای گوشتی و نازشو زیر بوسه هام گرفتم. از روی شورتش چندتا بوسه روی کوسش زدم و با دستم میمالیدم. از کنار شورتش دستمو بردم و تو و شروع کردم به مالیدن که ناله هاش اوج گرفت. شورتشو کشیدم کنار. چوچول صورتی نازشو پشت سر هم میبوسیدم و انگشت وسطم دور کسش میچرخید و بازی میکرد. زبونمو آووردم پایین تر. توی کسش که زبونمو میچرخوندم حس کردم کسش داره نبض میزنه و کوچیک و بزرگ میشه که سرعتمو بیشتر کردم. یه آه بلند و طولانی کشید. بدنش از پایین پاهاش شروع کرد به لرزیدن تا بالای شکمش. البته خیلی کم بود ولی میشد حسش کرد. یه کم شل تر شد. یواش یواش زبونش هم داشت باز میشد.
    _ محمد، محمد تو رو خدا، محمد بکن توش دارم میمیرم…
    داشتم دیوونه میشدم شلوارمو کشیدم پایین و بالاخره کیر در حال ترکیدنمو خلاص کردم. یه دستمو گرفته بودم به کیرم با یه دستم بالای شکمشو ماساژ میدادم و زبونمو توی کسش میچرخوندم. کسش حسابی داغ و خیس شده بود. یه تف آروم کردم توی دستم و روی کیرم مالیدمش. بلند شدم و شروع کردم به خوردن لباش و سینه هاش و همزمان کشیدن کیرم به کسش. ناله هاش لرزون تر شده بود. دیگه التماساش به زور قابل هم بود.
    _محمد، خواهش میکنم… محمد
    لباشو محکم شروع کردم به خوردن. دستمو بردم زیر که دیدم دست خودش مشغوله و داره کیرمو روی سوراخش تنظیم میکنه. راستش خیلی استرس داشتم نمیدونستم چجوری باید داخل کنم که پردشو بزنم و دردش نیاد یا حداقل کم دردش بیاد. همین جور که داشتم کیرمو روی کسش میکشیدم و سرشو به سمت داخل با دستش فشار میداد خودمم با بدنم فشار دادم و سرش آروم رفت تو. وای انگار از سر کیرم تا ختنه گاهم و کش بسته بودن دورش. لذت بخش ترین درد زندگیم بود. اونم یه آخی گفت و کمی بلند شد و کمرشو جابه جا کرد تا موقعیتش راحت تر باشه. باز کیرمو کشیدم بیرون و سرشو کردم تو. چند باری اینکارو کردم تا بالاخره جراتشو پیدا کردم و یه فشار محکم دادم که قشنگ حس کردم مانعی که جلوی کیرم بود پاره شد. دردش اومده بود. از چشماش میفهمیدم ولی خیلی هم اذیت نشد. سرمو بردم کنار گوششو گفتم: «ببخشید عزیزم، ببخشید خانومم. خانوم شدنت مبارک. دیگه مال خودمی فقط. الهی قربون بدن نازت برم…»
    همین جوری که داشتم قربون صدقش میرفتم تلمبه هامو شروع کردم و بعد یه مدت خودش هم پایین تنش رو تکون میداد. حسابی توی فضا بودیم. اصلا انگار این دنیا و آدما و مشکلات و همه چیزش محو شده بود. انگار هیچ وقت وجود نداشتن. انگار از اول همین دختر بوده و من و عشق بینمون. بقیه ی چیزا مصنوعی و غیرواقعی جلوه میکردن. بعد حدود 30 دقیقه ای تلمبه زدن که در حینش کیرمو چند باری کشیدم بیرون و شروع کردم به مالیدن و بوسیدن کسش تا آبم نیاد، بالاخره حس ارضا شدن شروع کرد از پاهام بالا اومدن. به تخمام رسید و توی کسش فوران کرد. جتمون به نفس نفس افتاده بودیم. چشماشو نگاه میکردم. خمار و مست… غرق لذت… حداقل دو سه باری ارضا شده بود و من فهمیده بودم. خودمو ولو کردم کنارشو دست انداختم دور شونش. پتو رو کشید روی جفتمون. گونه ها و موهاشو نوازش میکردم و قربون صدقش میرفتم. بعدش که یه کم خوابیدیم زودتر از اون بیدار شدم. رفتم دوش گرفتم و یه جیگر مشتی براش درست که که بلند شه با هم بخوریم. اولین سکسمون بهترین سکسمون بود چون احساسات سه سال توش نهفته بود و بالاخره به ثمر رسید…
    ممنون که وقت گذاشتید و خوندید. اگر دوست داشتید باز هم خوشحال میشم هم خاطره هم داستان هامو باهاتون به اشتراک بذارم.

نوشته: ممد کیرهد


👍 11
👎 7
19094 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

746551
2019-02-07 21:48:12 +0330 +0330

حال نداشتم بخونم (dash)

1 ❤️

746568
2019-02-07 22:25:32 +0330 +0330

من که داستانو نخوندم ولی حدس میزنم ریختی توش توله پس انداخته

1 ❤️

746612
2019-02-08 02:35:32 +0330 +0330

خیلی خوب بود … مرسی

0 ❤️

746620
2019-02-08 05:48:55 +0330 +0330

حوصله کجا بود این همه رو بخونم

0 ❤️

746628
2019-02-08 06:59:50 +0330 +0330

خیلی جالبه که شما ها تا پرده رو میزنید سکس رو بصورت هاردکور ادامه میدید … طرف نه درد داره و نه خونی ازش میره!! مث یه کار کشته ی حرفه ای بهتون میده اونم کسی که اولین بارشه :)
تازه بعد زدنشم که خودتونو نمیشورین با همون خون مونا ادامه میدین و کصشم میخوری :|

فقط فک کنم کسی که ۱‎٪ این اتفاقا بعد پرده زدن واسش اتفاق نیفتاد منم.

1 ❤️

746654
2019-02-08 12:47:45 +0330 +0330

من لذت بردم
به نظرم داستان قشنگی بود
ممنونم ازت

0 ❤️

746708
2019-02-08 20:25:01 +0330 +0330

شما ازچه خمیردندونی استفاده میکنین که صبح به محض بیدار شدن لبای زنتونو میبوسین؟

بنظر منکه تا مسواک نزنی نمیشه حتی با کسی حرف زد
اونوقت تو زنتو ناشتا میبوسی و میکنی؟
پلشت تویی بقیه اداتو درمیارن ممد سرکیر

0 ❤️

746865
2019-02-09 11:19:36 +0330 +0330

واقعا همه ی این چیزا یه سال بعد ازدواج میشه کس و شر ؟

0 ❤️

746904
2019-02-09 15:50:00 +0330 +0330

سعی کردی با کلمات قلمبه سلمبه توجه هارو جلب کنی،
ولی نشد ،
هر گردی که گردو نمیشه خوشکل بابا.

0 ❤️