جاده قم تهران

1400/06/30

سلام.
دوستان داستانی که میخوام براتون تعریف کنم دردناکِ و پیشاپیش عذرمیخوام.
اسمم حسنِ سنم الان ۲۸ سال، داستان زمانی برای من پیش امد که فقط ۱۶ سال داشتم.
از ظاهر خودم بخوام بگم پوست گندمی، لاغر البته نه لاغر مردنی معمولی، که البته چون تو سن بلوغ بودم و داشتم سن بلوغ و میگذروندم یخورده بدنم حالت دخترونه ای داشت.
چشم قهوه ای، یخورده بگی نگی خوشگل بودم ولی نه فکر کنید شبیه دخترا و اینا نه، مثلا تا همین الانشم اطرافیان میگن خوشگله نمکیم.
خب داستان از اینجا شروع شد که ما ساکن قم هستیم و من کلا از بچگی اصلا اهل‌کوچه و خیابون و اینا نبودم و به نوعی بچه خونگی بودم، و میخواستمم نمیتونستم باشم چون خانوادم نمیگذاشتن، همیشه اگر میخواستیم بریم عراق بابام میرفت تهران ویزا میزد و میومد، من چند باری باهاش رفته بودم و بگی نگی بلد بودم که باید از ترمینال‌جنوب سوار مترو شم و دو تا مسیر عوض کنم برم ولیعصر و اونجا گذرنامه و بدم که تا ظهر ویزا خورده تحویل بگیرم.
بخاطر مشکلاتی پدرم نتونست و در کمال ناباوری به من شونزده ساله اطمینان کردن و گفتن تو برو بزن و که چه بدبختی داشتم که چقدددددر هی توضیح دادن همین یخورده راهُ و که گفتم، البته برای خودم هم خیلی سخت بود که همچین کاری بهم محول شده ! میگم خیلی خونگی بودم، و تازه داشتم وارد هفده سالگی میشدم.
فرداش ساعت هفت صبح حرکت کردم و تا برسم سفارت ساعت ۹ صبح شده بود و دوازده و نیم تحویل گرفتم که برگردم، دوباره همون راهُ و رفتم و رسیدم ترمینال جنوب و برای اینکه ارزون تر سوار ماشین بشم وایسادم لبه جاده و ماشین گذری سوار بشم.
من منتظر بودم بلاخره یه پراید سفید جلوی پام ترمز زد و گفتم آقا چند ؟ مثلا اگر ترمینال ده تومن میگرفتن این گفت ۳ تومن و منم از خدا خواسته سوار شدم (فکر نکنید چون مثلا رفتم ویزا زدم اینا پولداریم نه اتفاقا خیلی معمولی از معمولی پایین تر).
راننده یه جوون ۲۷/۲۸ ساله بود صورت استخونی یه ته ریش و یخورده قیافه لاتی و شَر، همین که منُ سوار کرد مشخص بود میلی نداره به اینکه کسه دیگه ای و سوار کنه و مامور راهنمایی رانندگی بهش اخطار داد و حرکت کرد.
حرکت که کردیم دلم آشوب شد، (یادتونه بچه بودیم اگر یه مسیر و طرف کج میرفت یا غیره میترسیدیم یه همچین حالتی) بعد من تو این فکرا بودم که یه بادی انداختم تو سینم که نه بابا کصخل فکر بچگانه چیه تو تنهایی امدی تهران و اینکارارو کردی و تموم شده اون دوران بچگانه.
یه چند کیلومتری من با خودم تو مغزم لاتی میکردم و منم منم میکردم.
یهو راننده نگام کرد گفت میریم اینجا دو سه نفر و از دم کشتارگاه سوار کنیم.
بدبختی الان یادم نمیاد اسم اون محل چی بود اولای جاده تهران به قمه یه چی شبیه اسفندیار نمیدونم یه همچین چیزی بود یادم نیست، وقتی پیچید قلبم امد تو دهنم، با حالتی که انگار داره دنبال چیزی میگرده یخورده رفتیم تو این جاده گفت ولش کن و برگشت یه نفس عمیق کشیدم.
امدیم تو اتوبان دوباره یهو شروع کرد به صحبت هایی کاملا نامفهموم …
یهو خودش و دلا کرد که مثلا میخواد داشبورد و باز کنه و فندک از توش برداره با اینکه اصلا هیچ جوره نیاز نبود با من برخوردی کنه دستش و جوری رد کرد یعنی قشنگ تیم متر اینورتر که به کیر‌من بخوره.
و خیلی حرفه ای قشنگ خورد.
من صداااااام در نمیومد.
گفت اووووه این چیه (در صورتی که من اصلا کیرم گنده نبود و خوابش اصلا اینقدر کوجیک بود شاید انگشت کوچیک میشد و راستش خودم و میکشتم شااااید ۱۰ سانت).
من هیچی نگفتم همینطور تو مسیر بودیم من خشک خشک بودم انگار روح تو بدنم نبود، یجوری که انگار به خودش با سکوت من این اجازه و بده با دستش از روی شلوارم شروع کرد مالیدن کیرم، یخورده که مالید شلوارم لی بود گفت اینجوری بدرد نمیخوره سعی کرد دکمه های شلوارم و غیر بالاییه باز کنه که کیرم و دربیاره.
میدوووووووونم حق‌میدم باورش براتون سختتتتتتتتتت باشه ولی من کاممممملا خشک شده بودم حتی قلبم میزد ولی انگار نمیزد نمیدونم درک میکنید یا نه.
بلاخره با کلنجار رفتن دکمه و باز کرد امد از لای همون محل زیپ که دکمه ای بود شرتم و بکشه یخورده از اون قسمت پایین که کیرم و در بیاره من با صدای لرزون بزور گفتم زشته.
نگام کرد خندید …
و در آورد و کیرم من خواب یخورده افتاد بیرون.
نمیدونم بگم این کونی بود یا متجاوز ولی تو نگاهش وقتی کیرم و دید لذت و شور و میدیدم !
شروع کرد به طرز وحشیانه ای چلوندن کیرم …
من واقعا داشتم اذیت میشدم ولی اینقدر خاک بر سر و بی عرضه بودم نمیتونستم هیچی بگمّ یدونه اشک از چشمم جاری شد گفتم بسه آقا نکن.
بعضی وقتا نگاه به ماشینایی میکردم که از بغلمون رد میشدن و میگفتم به خودت جرات بده و یجوری اینارو با خبر‌کن، ولی بازم ترس بهم غلبه میکرد، یلحظه تو فکرم به خودم میگفتم فرمون و یهو بچرخون بعد برین چپ کنین تو پیاده شو و میتونم بگم فقط قدرت تخیل داشتم !
تو همین فکرا و بعضی وقتا تروخدا نکن و بسه بودیم که یه جاده خاکی بعد پنجاه کیلومتر‌ از شروع راه بود که پیچید توش و تا رفت تو جاده با هق هق بهش گفتم تروخدا آقا تروخدا منو برگردون بدون هیچ عمل اشتباهی یا کاره کرده ای میگفتم گه خوردم غلط کردم و زبونم باز شده بود و بدون لحظه ای سکوت التماس میکردم.
یهو انگار که رفته باشم رو اعصابش کیرم و سفت فشار داد دوتا فحش ناموسی بهم کشید گفت رو مخم نرو کسکش پدر …
جوری فشار داد منتظر بودم سره کیرم از جا کنده بشه.
اونقدر سفت فشار داد که نه آب‌منی بود نه آب‌مزی و پیشاب، یه قطره هایی از کیرم یخورده یخورده زد بیرون …
تو جاده خاکی همینطور میرفتیم که من بازوش و گرفتم و با حالت واقعااااااا که هیچ راهی به جایی نداشته باشه آدم بهش اصرار کردم ولی هیچ فایده ای نداشت و در عوض چند تا مشت زد تو دلم …
آب دهنم و اشکم و آب دماغم همش قاطی شده بود تو صورتم مثل ابر بهار گریه میکردم …
رسیدیم به یه تپه ای بصورتی که دیگه جاده چیزه خاصی ازش دیده نمیشد که وایساد.
تا ماشین ایستاد عظمم و جزم کردم و بنا کردم به دوویدن …
که دو همین حین دنبالم دوید و یهو حس کردم یه حالت گله فشرده ی خشک شده ای خورد تو سرم و خورد شد.
درد نداشت ها ولی همچین هم بی راه نبود …
اون نسبت به جثتش و پاهای بلندش شاید به بیست متر هم نرسیدم که رسید بهم و یکی زد به پام و پاهام پیچید به هم و خوردم زمین و همونطوری نفس نفس میزد یه مشت خیلی قوی زد تو سرم که دست خودش خیلی درد گرفت با دااااااد گفت کسکککککش میککککشمت …
خلاصه رسیدیم پشت همون تپه خخخیلی از دستم عصبی بود گقت کاااامل بکن کفشاتم در بیار …
گفتم آقااااا ترووو میخواستم بگم تروخدا وقتی همین ترووو که داشتم میگفتم یه چکی بهم زد که سه بار چشمام سیاهی رفت و حالت غش بهم دست میداد …
دیگه تو گریه هام اشکی دیده نمیشد و فقط و فقط حالت گریه داشتم و اشکم و آب بدنم رسما تحلیل رفته بود.
گفت دومی و جوری بهت میزنم که فکت بیوفته سره اتوبان بکن، واقعا دوست نداشتم دیگه چک بخورم … و خیلی هم سخت بود برام لخت بشم .
شروع کردم تیشرتم و درآوردم اون داشت آب میخورد از بطری و با چشماش منو میخورد، رکابیمم در آوردم.
رسیدم به دکمه ی شلوارم که فقط بالاییه مونده و دوتایه دیگش باز بود.
تو دلم میگفتم خدا کنه مارها و عقرب ها بیان بیرون و کمکم کنن ! (کسخصل نبودم راه به جایی نداشتم).
نمیتونم لحظه ی لخت شدن و براتون توصیف کنم که چقدر سخت بود.
شلوارم و کشیدم پایین تا زانو بهش نگاه کردم گفتم بسه ؟
با فحش‌گفت یالاااا هیچی لباس تنت نباشه.
شلوارم و خواستم در بیارم که به کتونیم گیر کرد و اعصابش از اینکه دل به کار ندادم خورد شد شلوار و جوری کشید که من با کون خوردم زمین و چون به کتونیم کیر کرده بود کشیده شدم رو اون شن و خاک های داغ و رونم زخمی شد و سوخت، واقعا دیگه هیچ جونی نداشتم.
بزور رو زانوهام میخواستم بشینم که اون کسکش دست کرد به شرتم و با پاره کردنش لخت لختم کرد.
نگاهم و انداختم پایین اون لحظه به کیرم که از ترس و حالت استرسی که داشتم کامل رفته بود تو نگاه کردم و خجالت کشیدم که الان لخته لختم …
با اینکه لاغر بودم و سینه نداشتم امد چنگ زد به سینم بصورت وحشیانه ای و لبام و خورد و با دندوناش میکشیدشون که لبامم خشک بود که ترکید و زخم شد خون امد.
مثل یه تیکه گوشت بی استخون شل و ول شده بودم تو دستای اون حرومزاده ی وحشی …
با یه دستش کونم و گرفت و میمالید و با اون دستش شلوارش و یخورده کشید پایین و کیرش و درآورد.
یه کیر خیلی تیره و گنده پرپشم.
در برابر یه بدن صاف و گندمی و یه پسره خوشگل بی دفاع.
در ماشین و باز کرد خمم کرد رو صندلی عقب و دهنش خشک بود و بعد از چندین بار سعی که تف کنه بزور یخورده تف کرد و تقریبا خشک بود و تفا هیچ تاثیری نداشت.
کیرش و یخورده مالید رو کونم یلحظه برگشتم.
صدام گرفته بود یعنی در حدی گرفته بود که شنیده نمیشد، خیلی صدا خروسکی و گرفته تا امدم بگو آقا و حرفم و بزنم از همون پشت تخمام و گرفت گفت ببین یکلمه بگی تخمات و میکنم میندازم ایمجا شب سگ و کفتار بخورتشون.
در حالی که کونم بیرون و خودم شکم به بالا داخل ماشین بودم دستم و گذاشتم زیره پیشونیم سفت سرم و میزدم رو صندلی و دستم و غصه میخوردم.
و اصلا دیگه برام مهم نبود چکار‌میخواد بکنه.
فقط غصه میخوردم به حال خودم.
سره کیرش‌و تو همون حالتی‌که داشتم خودزنی میکردم رو سوراخم حس میکردم ولی اصلا ایده ای راجع به دردش نداشتم.
بی وجدان با یه فشار کامممممل کیرش و تا ته کرد تو سوراخم.
مثل مار به خودم پیچیدم.
قشنگ مرگ و به چشمام دیدم !
یلحظه خواستم خودم و پرت کنم جلو دست گرفت به پهلوم و نگذاشت برم جلو طوری‌که کیرش بیاد بیرون، بی وجدان اصلا صبر‌نکرد تو همون سی ثانیه ای که فرو کرد تو کونم و من هنوز به خودم نیومده بودم یه آه ممتدد کشید و وحشیانه شروع کرد عقب جلو کردن …
کم کم درد سوراخم رفع نشد ولی جای خودش و داد به یه درد بدتر، حس‌میکردم مثانه ام و نافم میخواد بترکه، از فشاری که روم بود گلوم داشت پاره میشد و گردنم یه حالتی انگار داره جر‌میخوره، گیجگاه سرم داشتم میترکید انگار تمام خون بدنم توش جمع شده، دستم و رسوندم پشتم و اون کماکان داشت خخخخیلی سفت تقه بهم میزد و با هر تقه اش من عقب و جلو میشدم.
پاهام مثل یه تیکه چوب سیخ شده بود، دستم و رسوندم عقب و کشیدم روی خط کونم و رسوندم به کیرش که یعنی‌بکش بیرون، ولی اون اصلا تو یه عالم دیگه ای بود.
تو اون لحظه تو دلم داشتم به زیباییم و بدن خوش استیلم و آفرینندش چیز‌میگفتم و کفر‌میگفتم که البته اون یه مریض بود و زیبایی فکر نکنم براش مطرح بود.
میدونم باورش سخته ولی من این درد و تا بیست دقیقه بکوب داشتم تحمل میکردم و هیچ امیدی به این نداشتم که زنده بمونم …
و مطمئن بودم بعدش منو میکشه …
بعد بیست دقیقه بطوری‌که خسته شده کیرش و کشید بیرون وقتی‌کیرش و داشت میکشید بیرون انگار که اعضای داخلیم پاره شده سوختم …
منو برگردوند چشمام دیگه چیزی نمیدید تار تار میدیدم یه حاله ای جلوی چشمام بود صدامم که اصلا در نمیومد …
برگردوند کیرم و یخورده مثلا با دستش پاک کرد بعد مثل روانی ها گاز میکرد کیرمُ از بالا تا پایینش گاز‌گاز میکرد.
بی حس کرخت داغون وای اصلا نمیتونم توصیفش کنم الان که دارم به شما میگم قلبم داره تیر میکشه …
بعد از خوردن و گاز گاز کردن دوباره برگردوند حدود ده دقیقه ای تلمبه زد و یه حجم زیادی آب منی و خالی کرد تو کونم …
شلوارش و کشید بالا و منو بلند کرد قشنگ فکر کرد میمیرم، رو رو ماشین بلندم کرد من واقعا انگار استخونی تو بدنم وجود نداشتم دیگه همون پای ماشین انداختم مثل یه تیکه کثافت زمین …
با تاری دید میدیدم که ترسیده …
سوار ماشینش شد و وقتی دنده عقب گرفت از روی مچ پام رد شد که پیچ خوردن مچم و برگشتنش و دردش جگرم و سوراخ کرد …
بعد از ده دقیقه ای که رفته بود اون بطری آبش که افتاده بود رو زمین و همه آبش خالی شده بود و برداشتم و یخورده آبی که مونده بود و به زور خوردم، دور و برم و نگاه کردم پیابون بود و کتونیم و شرتم که پاره بود و دو تیکه سه تیکه لباسم …
حال نداشتم لباسم و بپوشم و نمیتونستمم بپوشمشون.
بلند شدم رفتم سمت کتونیم یکی و بزار بدون این که درست پام کنم، پوشیدم و دومی و چون پاهام پیچ خورده بود نتونستم.
بلند شدم لخت مادر زاد وسط بیابون کشیدم که برم لب اتوبان …
تو این مسیر بالای بیست بار خوردم زمین و خودم و زدم زمین و گریه کردم …
من خیلی با حیا بودم و اصلا حتی با شلوارک و شلوار راحتی تا سرکوجه نمیرفتم ولی الان لخت داشتم میرفتم که یکی نجاتم بده.
خیلی دور بودم از جاده و امیدی نداشتم که برسم به جاده ولی از جاده اگر کسی اینطرف و نگاه میکرد منو میدید.
حدود شش کیلومتر بود که یه ماشین وایساد لب اوتوبان انگار که منو دیدن.
من دیگه یادم نمیاد چه اتفاقی افتاد فقط اینو یادم میاد بعد از هفت روز چشمام و تو بیمارستان باز کردم …
هیچکس دور و برم نبود ساعت سه نصف شب بود.
فکر کردم مُردم نور ملایم شب بیمارستان یه فضای ترسناکی و بهم القا میکرد، حدود چهل دقیقه تا به خودم بیام و یخورده قدرتم و بدست بیارم و کرختی از بدنم خارج بشه طول کشید بعد با تمام توان جیغ کشیدم و موهام و میکشیدم و دسته دسته موهام و میکندم، رگم که توش سرم بود پاره شد.
پرستارا و همراهای بیمارا و هرکسی اونجا بود بیدار شد و پشت مراقبت های ویژه بودن، سه تا از پرستارا منو گرفتن و من با حالت جنونی چشمام کامل باز شده بود نگاهشون میکردم و جیغ میکشیدم که همونطور که منو گرفتن بهم یه ماده ای زدن که مورفین نبود ولی کامل شل شدم و عضلاتم و نمیتونستم تکون بدم و ایزولم کردن.
ساعت هشت صبح شد پدر و مادرم امدن و خبر بهوش امدنم و بهشون دادن.
مادرم غش کرد و پیر شدن و تو چشماش میدیدم …
بعد از دو روز منتقل شدم به بخش ولی بخاطر شرایطم اتاق خصوصی داشتم تو بیمارستانی که خصوصی نبود.
با امدن عیادت مخالف بودم و تو اولین عیادت چیزی نبود دم دستم که پرت نکنم رو همه پدر و مادرمم که میومدن سرم و میکردم زیر پتو و من گریه میکردم و اونا گریه میکردن …
بعد از چهار روز مامور و بازپرس و از طرف دادستانی و فلان جا و اینا میومدن برا تحقیق …
که پیشاپیش شادتون کنم و بگم که اون حیوون اون مادر جنده دستگیر شد و قبلا پرونده داشت و سابقه دار بود و به سزای اعمالش رسید .
اون هراتفاقی براش افتاد برام مهم نیست، من دیگه هیچوقت اون حسن سابق نشدم …
تا همین الانش بعضی وقتا درد میپیچه تو معقدم و باعث میشه با یک و هشتاد تا قد جوری به خودم بپیچم که بشم یه گوله ی چهل سانتی …
همیشه قلبم درد میکنه و بدترین موضوع الان دوازده سیزده ساله از اون اتفاق میگذره و من هنوزم که هنوزه با مادرم نمیتونم چشم تو چشم بشم … و هیچوقت از اون وقت تا حالا نشده تو چشمش نگاه کنم ‌…
از خودم خجالت میکشم …
از خونه بیرون نمیرم …
از جامعه میترسم …
فقط میخوام بمیرم ولی جرات خودکشی هم ندارم …
کلا هیچی نیستم …
خیلی بیشتر از این میتونم بگم ولی الان با تیر کشیدن و قلبم و دردی که تو سرم پیچیده توان ادامه دادن و ندارم …
و البته اینو بگم اون فردی که وایساد تو اتوبان و منو نجات داد پرستار همین بیمارستان بود با دوستش که البته همکارش چون سناشون خیلی با هم فرق داره که همین سن بالاهه فقط اجازه داشت تو بیمارستان به من سرم و اینا بزنه بود که اینا تهران بودن و تو قم خدمت میکردن به بیمارا فامیلیشونم میدونم ولی نمیگم.

نوشته: حسن


👍 8
👎 4
31801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

833319
2021-09-21 00:48:12 +0430 +0430

واقعاً ناراحت کننده است…
من واقعاً درک میکنم سختی مورد شما رو و بهتون حق میدم
اما دنیا به آخر نرسیده و هیچ تقصیری هم نداشتی
همین که فرصت نفس کشیدن ازت سلب نشده یعنی امید و زندگی وجود داره و فقط باید تلاش کنی برای تغییر این شرایط…

پ.ن: بزرگترین سنگ اون بیابون از پهنا تو باسن اون کص کش و هر کص کش تر و حرومزاده ی متجاوزی که برای لذت کوتاه و مریضانه شون با روان آدما بازی میکنن…

5 ❤️

833331
2021-09-21 01:15:26 +0430 +0430

مشکل از مدارس تخمی حچجمهوری اسلامیه ک ب اسم حیا و عفت ب بچه های مردم اموزش جنسی نمیدن اینا هم اینجوری بهشون تجاوز میشه

4 ❤️

833352
2021-09-21 02:16:04 +0430 +0430

روانشناس برو خوب میشی
این یک واقیعت زندگیه
با کمک حلش میکنی

توصیه میکنم تو این حالت برینین تو خودتون
دیگه سمتتون نمیان

0 ❤️

833354
2021-09-21 02:22:01 +0430 +0430

واقعا متاسفم، عزیز تو که تقصیر نداری نباید خودت رو اذیت کنی، میدونم سخته ولی باید به زندگی عادی برگردی، حتما باید زیر نظر یک روانشناس سکس تراپیست قوی مشاوره بگیری و زیر نظر روانپزشک هم باشی. حتما این کار رو انجام بده و با خودت کلنجار نرو

0 ❤️

833363
2021-09-21 02:56:11 +0430 +0430

تجاوز خیلی کار کثیفیه اون یارو هم قشنگ معلومه یه مریض لجن، نمیخام مثلا کس شرر بگم که میفهمم دردت چیه درکت میکنم نه چون سر من نیومده ولی دیگه زندگیه باید قوی باشی فراموش کن بره حتما روان پزشک بهت کمک میکنه، اینطوری میخای کیری زندگی کنی که چی بشه؟؟؟ که بیشتر عذاب بکشی؟؟؟؟ مگه چقدر میخای زندگی‌کنی؟؟؟؟ زود عمرت تموم میشه، فکرتو عوض کن به چیزای خوب فکر کن آشتی کن با خانوادت شاد زندگی‌کن فراموش کن همه چی رو میدونم اره خیلی سخته ولی تموم شده رفته فکرشو نکن دوست پیداکن رفیق خوب پیدا کن سرگرم کن خودتو، واگرنه اینجوری بدتر داغو‌ن میشی عزیز

0 ❤️

833399
2021-09-21 08:58:42 +0430 +0430

همین که «کیری» نباشی برای مریض جماعت کافیه
متاسفم ، از همون سن باید می‌رفتی پیش روانشناس و کار تراپی رو شروع میکردی همین الانم باز مفیده بری ولی یه پروسه ی بلند مدته
( اون محله م اسمش «اسفندیاری»‌‍ه ک دم میدون تره باره میدون لاشخور زیاد داره تهشم ختم میشه به اتوبان قم

0 ❤️

833444
2021-09-21 15:52:01 +0430 +0430

داستان تلخی بود ، خیلی تلخ ، بنظرم اگه میمردی بهتر بود

0 ❤️

833475
2021-09-21 22:27:02 +0430 +0430

همدردی میکنم باهات خدا لعنت کنه اون حروم زادرو
یه تجربه مشابه تو دارم اتفاقا تو تهران وقتی ۱۳ سالم بود
همشهری هستیم درکت میکنم ولی خداروشکر کسی نفهمید و مثل ادم دارم زندگی میکنم تو هم خیلی به خودت سخت نگیر گذشته گذشته

0 ❤️

833557
2021-09-22 08:37:01 +0330 +0330

واقعا کون هرچی بچه خونگی (پسر) پاره
پسر مگه باید خونگی باشه من اگ بجای تو بودم کاملا برعکس بود و من کون اون میزاشتم
پسر باید بدنساز باشه
این کارا ینی چی
عنم گرفت

0 ❤️

833796
2021-09-23 16:04:13 +0330 +0330

حسن خطر داره حسن،حسن چی میگی خودتو بکشی ۱۰سانت میشه.حسن ازت ممنونم واقعا کلی خندیدم.

0 ❤️

833844
2021-09-23 23:16:23 +0330 +0330

چه گویم که ناگفتنش بهتر است خدا لعنت کنه افراد متجاوز رو اگه داستانت واقعی بود تجربه تلخی بوده واست 😞 😞 😞

0 ❤️