سلام . راستشو بخوایید داستان‌هایی که می نویسم واقعی هستن و چون خوب بلد نیستم بنویسم ببخشید ولی چون پیگیر هستم و تو کانال های مختلف و اینستاگرام پیام و عکس گذاشتم یه سری از خانوما که دوست دارن اینجور رابطه هارو باهام‌ چت می کنن و بعداز نشان دادن عکس و مشخصات تکو توک ارتباط برقرار می کنن .
و داستان :
تو اینستا پیام اومد که شخصی می خواد به شما پیام بدهد رفتم پروفایلش دیدم فقط یه اسم پسرونه بدون عکس قبول نکردم دوباره پیام داد و قبول نکردم‌ چند بار تکرار کرد قبول کردم که برم بهش بگم من نه مشگل جنسی دارم و نه گی هستم پس بیخیال شو که دیدم گفت من خانوم هستم اول باور نکردم عکس نشون داد گفتم عکس کسی دیگس یه عکس دیگه و مشخصات داد گفت من دورغ نمی گم خانوم هستم و به خاطر دلایل خودم‌ اسم پسرونه گذاشتم گفتم خوب امرتون گفت راستش دنبال یکی می گردم‌ که بهم خدمت کنه و کارایی که بهش می گمو انجام بده تو ارتباط جنسی و ازم سکس نخواد و وقتی تو اینستا دیدمت بهت پیام دادم که اگه دوست داری با هم باشیم‌ و وقتی عکستو دیدم مورد تایید هستی چهرت بدک نیست . راستشو بخوایید زن خوشگلی هست منم‌ ازش خوشم اومده تازه مهمتر از همه سفیده که منم عاشق خانوم های سفیدم‌ سرتونو درد نیارم گفت اگه قبول کنی یه قرار بزاریم بیرون همدیگرو ببینیم و اینکه گفت من آدم شناسم ببینمت می فهمم راست می گی یا دروغ اگه واقعا این حسو نداری همین الان بگو . گفتم نه واقعا این حسو دارم و با تجربه هستم و قبلا بردگی کردم که با هم در موردش صحبت کردیم و علایقمو و کارایی که برای ملکه های قبلی انجام دادمو براش توضیح دادم و خوشش اومد اینم‌بگم من هر دستوری بهم بدن انجام می دم‌براشون فقط یه لیمیت دارم اونم‌ اینه که به پشتم حساسم و اجازه نمی دم کسی دست بزنه حتا به شوخی چون جزء بازی ارباب و برده نمی دونم‌ خلاصه برای پس فردا قرار گذاشتیم اول قرار شد برم شهر ری ببینمش بیرون . چون خونش اونجاس ولی بعدش گفت می خواد با مادرش بره خونه خالش که افسریه هست و برای منم بهتر شد نزدیکتر بود . اون روز دیگه سر کار نرفتم‌ رفتم‌آرایشگاه بعدشم یه دوش گرفتمو قشنگ به خودم رسیدم حول و حوش ساعت ۵ بود که زنگ زد با یه شماره ایرانسل چون من بهش شماره داده بودم و شماره ای ازش نداشتم کل صحبت کردنمون تو اینستا بود که چت می کردیم خلاصه زنگ زدو بعد کلی احترام گذاشتن بهش که البته اونم‌ با احترام باهام صحبت می کرد گفت ساعت ۷ تو ۱۵ متری دوم سر فلان کوچه باش و رسیدی یه تک زنگ بزن گفتم اوکی ساعت ۷ رسیدم یه مقدار شک داشتم خوب بلخره احتیاط شرط عقله قرار اول بود در ماشین قفل کرده بودم ماشین روشن بود یه تک زنگ زدم حدود ۲ . ۳ دقیقه بعد زنگ زد گفت کجایی گفتم جلو مغازه کفش فروشی هستم‌ اومدش جلو واقعا از عکسش خوشگلتر بود و خوشتیپ سریع قفل باز کردم‌ نشست تو ماشین بعد یه سلام و احوالپرسی یه مقدار رودرواسی داشتیم که کم کم اوکی شدیم و یخمون باز شد گفت خوب قبلا با هم صحبت کردیم و چیزایی که باید می گفتیمو گفتیم حالا باید مطمئن بشم که همونی هستی که گفتی گفتم چشم ملکه گفت آفرین حالا کجا بریم گفتم والا الان ساعت هفت خورده ای اوج شلوغی خیابون هاس و یه جورایی همه بیرون هستن مگه اینکه بریم سمت جنگلی یا کنار گذر اتوبان که اونم ریسکش بالاس گفت من تو مکان کسی نمی رم و فقط مکان خودم اونم بعداز اطمینان از طرف مقابلم گفتم خوب نمی دونم چی بگم هر چی شما بگی گفت خوب بریم جلو در خونه خالم ماشینمو تو پارکینگ گذاشتم می ریم به هوای درست کردن ماشینم که مثلا باتریش خوابیده ماشینتو بیار تو جلو ماشینم کاپوتارو می دیم بالا که اگه کسی هم اومد تابلو نشه امشب فقط پامو باید بخوری منم اولش یه مقدار دودل بودم ولی نمی دونم‌یه حسی داشتم که بهم می گفت مشگلی نداره گفتم باشه و همون کارو کردیم خدایش به عقل من‌ جواب نمی داد این کار خلاصه رفتیم کاپوت ماشین هارو دادیم بالا یه مقدار سیم هم داشتم آوردم همه چیرو اوکی کردیمو رفت نشست پشت فرمون پاشو از تو کتونی درآورد بدون جوراب بود و عرق کرده ولی بوی بد نمی داد و چه پاهای سفیدو نازی یه بوس محکم از پاش کردمو زبونم چسبوندم کف پاش کل کف پاشو لیس زدم و همینجوری با یه خنده رضایت مانند تو چشمام نگاه کردو گفت آفرین سگ خودم می شی از این به بعد می دونم‌چطوری تربیتت کنم‌ منم فقط داشتم‌لیس می زدمو حال می کردم چرا دروغ تو سه نفر ملکه های قبلی که بهشون خدمت کردم‌ یه همچین ملکه ای با یه همچین پاهای نازی نداشتم‌ واقعا از اون پاهای سفیده خوش فورم که فقط مخصوص لیسیدن و پرستش هستن خلاصه کل جفت پاشو حدود ۲۰ دقیقه خوردم و لیسیدن که چه حالی داد واقعا جاتون خالی اگه خوشتون اومد مابقی داستان هامو با ملکه جدیدم براتون می نویسم‌.

نوشته: سعید