جلوی پدرزنم، شرت مادرزن رو دادم پایین

1395/10/13

باسلام خدمت همه شهوانی های عزیز.اسمم مهدی و ۳۲ سالمه.پنج ساله ازدواج کردم و زندگی خوبی دارم.یه پسر یکساله دارم که اسمش آرمین هست.این قضیه که براتون تعریف میکنم مال یک سال و چندماه پیشه که زنم حامله بود و نزدیک بود از ناراحتی بچه سقط بشه.قضیه ازین قرار بود که تابستون ۹۳ من از طرف شرکت ویلا گرفتم شمال و خانواده خانمم رو هم دعوت کردم.ما با هواپیما رفتیم ولی پدرزنم از مسافرت با ماشین خوشش میاد و دو روز بعد از ما،به سمت شمال حرکت کردن.من تدارک همه چیز رو دیده بودم و اونا باید صبح میرسیدن.پدرزن و مادرزن و خواهرزنم که دوم دبیرستانه و البته اونم یه قضیه داره که بعد تعریف میکنم.خلاصه صبح شد و خانمم گفت هرچی زنگ میزنه گوشیاشون رو جواب نمیدن و نگران بود.من یکم دلداریش دادم و شروع به زنگ زدن کردم که بعد یکساعت گوشیت خاموش شدن.منم دیگه نگران شده بودم ولی بخاطر بچه به روم نمی آوردم.یهو یه شماره ناشناس زنگ زد و جواب دادم دیدم خواهرزنم که اسمش پریا است ازون ور خط با صدای لرزون و گریون داره میگه تصادف کردیم. خلاصه بهش گفتم گوشی رو بده پرستاری یا کسی که یه خانم جواب داد و گفت تصادف بدی کردن.حال دختر بد نیست ولی پدر و مادرش توی مراقبت های ویژه هستن و آدرس رو گرفتم و دست و پا شکسته گفتم ماشینشون خراب شده و خانمم رو سوار ماشین همکارم که اونم اونجا هتل گرفته بود کردم و رفتیم قزوین.

وقتی رسیدیم باورمون نمیشد.من ماشین رو که دیدم،اصلا مشخص نبود که چه نوع پژوای هست و فکر نمیکردم حتی زنده باشن و رفتیم مراقبت های ویژه که دکترشون رو ببینیم.دکتر اومد گفت که پدرزنم با پژو رفته زیر کامیون و سقف فشار آورده به نفرات جلو و پدرزنم قطع نخاع شده و مادرزنم گردنش شکسته،چندتا مهره کمرش شکسته و ضایعه نخاعی داره و احتمال ده درصد بهبود پیدا میکنه ولی پریا صندلی عقب بوده افتاده کف ماشین و فقط ساعد دستش شکسته.خلاصه کنم قضیه رو،اونا رو منتقل کردیم تهران و بعد یکماه آوردیمشون خونه،دکتر به مادرزنم استراحت کامل داده بود و یه سری قرص و دارو و آمپول و گفت سه ماه بعد بیارید برای عکس از ستون فقرات.پدرزنم یه سکته خفیف هم کرد و دیگه واقعا مثل مرده بود و حرف هم بعد از سکته نمیزد ولی مادرزنم امید داشت و همین روحیه میداد به همه.من هر روز پریا رو میبردم پیش خانمم و میومدم کارای این بنده خدا ها رو انجام میدادم.پدرزنم رو میبردم حمام و سوند های ادرار رو عوض میکردم و گاهی لباساشون رو عوض میکردم.

خانمم توی هشت ماهگی بود و یه روز رفتم خونه پدرزنم،یکم رسیدم بهشون که دیدم مادرزنم با خجالت احوالپرسی میکنه.وقتی داشتم آمپولش رو آماده میکردم متوجه شدم خودش رو کثیف کرده.ویلچر رو آوردم و نشوندمش روی ویلچر و بردمش حمام که دیدم بغض کرده و داره قربون صدقه من میره و ابراز شرمندگی میکنه و منم شوخی میکردم باهاش و بهش امید می دادم که انشالله زود خوب میشی و…خلاصه لباسش رو درآوردم و وان حمام رو آب کردم و خودم با شلوارک رفتم زیر دوش و تا وان پر میشد مادرزنم رو حمام دادم و شورت بلندی که پاش بود رو درآوردم و سوتین اش رو که اون از خجالت چشماش رو بسته بود و نشوندمش توی وان و بهش گفتم خاله حوله رو بذار زیر سرت و چشمات رو ببند تا منم دوش بگیرم و اونم همین کار رو کرد و من لخت شدم و داشتم دوش میگرفتم که یهو یاد چنددقیقه پیش افتادم و یه لحظه کون و سینه مادرزنم اومد جلو چشمام و کیرم شروع به بلند شدن کرد.یه دو سه دقیقه بعد که کارمو کردم دیدم مادرزنم داره نگاه میکنه کیرمو و تا منو دید چشماش رو بست.این صحنه آغاز اتفاق جدید زندگیم بود.من که دیدم اون زل زده،یهو کامل شق کردم.یه حوله پیچوندم دور خودم و مادرزن عزیز رو بلند کردم و حوله رو تنش کردم و یه فکر شیطانی زد به ذهنم و بردمش سمت اتاق پریا و بهش گفتم یکم سرتخت میخوای دراز بکشی اگه خسته ای تا بعد لباس بپوشید.اونم مخالفتی نکرد و منم گفتم پس برم اون آمپولت رو بیارم و همینجا بزنم.به شکم خوابوندمش و رفتم آمپول رو آوردم و حوله اش رو دادم بالا و یهو یه کون طاقچه ۴۸ ساله که بیشتر از سی سال نمیخورد بهش افتاد جلو چشمام.یکم مهره های کمرش رو ماساژ دادم و هی ازش می پرسیدم چیزی حس نمیکنی که اونم میگفت نه و منم گفتم بهترین زمانه و اون که حسی نداره و پس نمیفهمه و خودمم ۴ ماهی کوس نکرده بودم،یکم پاهاشو از هم باز کردم و همزمان که داشتیم درمورد به دنیا اومدن بچه و اسمش و چیزای دیگه حرف میزدیم کیرمو فرستادم داخل و خلاصه بار اول اینقدر کف بودم که یه دقیقه ای آبم اومد و بار دوم رو شروع کردم و حشری هم بودم و بهش گفتم خاله یه وقت به بچه ها نگی میبرمت حمام و خلاصه اونم به همین موضوع اشاره کرد و من داشتم دیوونه میشدم برا کونش و چندتا تف زدم و کیرمو تا ته زدم از کون داخل و ازش پرسیدم خاله،موهای زاید زیاد شده و فردا تیغ میارم و یکم خجالت زده خجالت زده گفت نه،تیغ نمیزنم،اسپری موبر هست و بعدم رشته تو بزنی و دیگه بیشتر ازین درست نیست زحمت بیفتی و منم داشتم با کون عشق میکردم و یهو حس کردم داره آبم میاد یه فشار دادم و خالیش کردم توی کونش و گفتم این چه حرفی و خلاصه شرت و لباس تنش کردم و گذاشتم روی ویلچر و بردم اتاق پدرزنم و اونم فهمید حمامش دادم،با یه حالت خشم،ازم با بالا پایین دادن چشماش تشکر کرد و رفتم خونه و از کونی که کرده بودم لذت میبردم.فرداش رفتم یه اسپری موبر خریدم و رفتم خونه پدرزنم،سریع کارای پدرزنم رو کردم و مادرزنم رو سوار ویلچر کردم و بردمش سمت حمام که گفت نیاز نیست،دیروز حمامم دادی،بهش گفتم نه.این دفعه فرق داره و لخت شدم و اینبار شرتم رو هم جلوش درآوردم و دیدم یه نیش خند زد و چشماش رو داد پایین و لباسش رو درآوردم و اسپری موبر رو آوردم و تا دیدش گفت مهدی من روم نمیشه و منم دیگه زدم به پررویی و گفتم مال منم مو داره و این به اون در و دیدم خندید و گفت خدا از دست تو.بردمش توی وان و شروع کردم مال خودم رو زدن و آوردمش بیرون و بردمش اتاق پریا و به شکم خوابوندمش و کونش رو زدم و برش گردوندم و اونم گفت روسری بنداز روی صورتم تا تمام شهآروم پاهاش رو دادم یکم بالا و رفتم لاپاش و مو بر رو زدم و تمیز کردم و دیگه طاقت نیاوردم و یه تف زدم و کردمش داخل.یکم تلمبه زدم،دید سر خودش هم بالا پایین میشه گفت مهدی روسری رو بردار،من یهو ترسیدم و گفتم این که حس نداشت.روسری رو برداشتم بهم گفت یکم آب روی میز بود بدم بهش.منم با کیر شق و داخل کوس نمیدونستم چکار کنم،گفتم باداباد.بلندشدم رفتم سمت میز دیدم داره کیر شق و خیسم رو نگاه میکنه و سرش رو پایین داد و چشماش رو بست و یه لحظه ناراحتیش رو دیدم و با یه حالتی گفت نمیخوام آب و بهم گفت زود بزن کامل اسپری رو بریم پیش حسن که تنها اذیت میشه و چشماش رو بست و منم باز شروع کردم تا آبم اومد.لباسش رو پوشوندم بهش و اونم برخوردش عادی شده بود و قبل سوار ویلچر شدن بهم گفت یه وقت جلوی حسن با شرت نیای توی اتاق و منم گفتم چشم و خلاصه یه روز همگی اونجا بودیم و خانمم توی اتاق پریا شب خوابید و منم پیش پدرزن و مادرزنم توی پذیرایی پای فوتبال بودم،ساعت یک بود دیدم پدرزنم صدای گنگی از خودش در میاره و رفتم دیدم تشنه اس و مادرزنم هم بیدارشد،نیم ساعت دیگه نوبت قرص پدرزنم و قرص و آمپول مادرزنم بود و خودم هم هوس کون مادرزنم رو کرده بودم.قرص پدرزنم رو دادم و چراغا خاموش بودن و نور تلویزیون اتاق رو روشن کرده بود.به مادرزنم گفتم آمپول…انگار خودش دیگه یه چیزایی رو کامل میدونست،گفت نمیخواد.حسن هم بیداره،زشته.فردا بزن برام.یه نگاه به پدرزنم انداختم دیدم داره زیر چشمی میبینه،گفتم عمو خوابه و پتو رو از روی مادرزنم کشیدم کنار و به شکم خوابوندمش،یه لحظه نگاهم رفت سمت پدرزنم که دیدم چشماش گرد شده و اخم کرده داره نگاه میکنه.میدونستم که این تنها کاری که میتونه بکنه و شرت و دامن مادرزنم رو دادم پایین.پاشدم آمپول رو حاضر کردم و گذاشتم روی میز و پشت به پدرزنم کردم و شلوارک و شرتم رو درآوردم.وقتی برگشتم و پدرزنم کیر شق ام رو دید،شروع کردم اروم صدا درآوردن از خودش.منم هی میگفتم باشه عمو صبرکن آمپول بزنم.مادرزنم آین وضع رو دید گفت دیدی بیداره،حداقل پتو بنداز روم این حرص نخوره…منم آمپول رو زدم و کیرمو خیس کردم و شروع کردم کون کردن.مادرزنم وقتی دید علنی روش خوابیدم و صورتم کنار صورتشه،بهم گفت مهدی تلویزیون رو خاموش کن تاریک شه حسن هم اروم شه.رفتم خاموش کردم و باز اومدم و کردم داخل و خوابیدم روش،دیدم مادرزنم با یه بغض پرسید،چندوقته…!گفتم چی چندوقته…گفت چندوقته با من خودت رو ارضا میکنی…گفتم چطور…گفت هیچ…میخوام ببینم خوشحالی ازین وضع که پدرزنت که علنی مثل مرده اس و منم کاری نمیتونم بکنم و میای خودت رو ارضا میکنی…بهش گفتم این چ حرفیه و زنم حامله اس و منم بار اول شیطون گولم زد و دیگه ادامه دادم.بعدم گفت نباید جلو شوهرم اینکارو کنی و بعد یه چیزی گفت که شاخ درآوردم…گفت از پشت بعضی وقتا درد دارم و من مثل برق گرفته ها از جام پریدم و گفتم اگه حس درد داری یعنی درمان جواب داده و در گوشش گفتم میخوای الان امتحان کنم.پدرزنم هنوز اروم نشده بود.پاشدم تلویزیون رو روشن کردم و رفتم پدر زنم رو به پهلو بتابونم دیدم مقاومت میکنه،بهش گفتم عمو…خاله درد حس میکنه و اگه اینجور باشه یعنی داره خوب میشه و میخوام باز چک کنم پس خواهشا سروصدا نکن.دیدم گوشه چشمش اشک هست ولی رفتم سراغ مادرزنم و بالشت گذاشتم زیر شکمش و از پشت فرو کردم.و هی ازش می پرسیدم و اون چیزی متوجه نمی شد.ا رضا شدم و آبم رو ریختم و بلند شدم یهو دیدم صدام زد مهدی میسوزه.خلاصه صبح بلندش کردم و رفتیم مطب دکتر که متخصص معروفی بود تهران،بنام خانم سعادت…بهش گفته بودیم مادرمه و وقتی رفتم توی اتاق دکتر و قضیه رو پرسید نمیدونستم چی بگم و گفتم حقیقتش خاله منه و ما قبلا هم سکس داشتیم،اما بعد آین تصادف،این چندبار آخر حس درد داره.دکتره یکم خندید و مادرزنم رو روی تخت خوابوند و اومد از من پرسید از پشت!!!منم با سر اشاره کردم آره،بعدم دیدم اروم بهم گفت پس به زنت بگم دلیل خوب شدن مادرش،شوهر خودته که اینکارو کرده…من از خجالت داشتم می مردم.بعدم به تعنه به مادرزنم گفت،ازش متشکر باش که اعصابت رو تحریک میکرده و باز خندید و نوشت بریم ام آر آی.اومدیم خونه خوشحال و قضیه رو به پریا گفتیم و فرستادم پیش خانمم و مادرزنم رو بردم روی تخت و موضوع خوب شدنش رو برا پدرزنم تعریف کردیم.به مادرزنم گفتم بریم اون اتاق،یه سری تکون داد دیدم پدرزنم به نشونه مخالفت داره سروصدا میکنه،بهش گفتم باید اعصابش مرتب تحریک بشه میریم اون اتاق،باز مخالفت کرد،گفتم یعنی همینجا بمونیم،دیدم با چشماش میگه آره.به مادرزنم گفتم میخواد ببینه.مادرزنم گفت ببرم کنارش و برو یه لحظه بیرون،بعد یکم صدام کرد و گفت همینجا…خوابوندمش و لختش کردم و لخت شدم و نیم ساعتی کردم که باز درد رو حس کرد.الان مادرزنم راحت راه میره و فعالیت میکنه و پدرزنم هم عاشق دیدن فیلم سوپر واقعیه و هفته پیش رفتیم لوله های مادرزنم رو بستیم که حامله نشه و اومدیم خونه و بالاسر پدرزنم نشستیم داشتیم تعریف می کردیم و من به شوخی به پدرزنم گفتم عمو،میخوای نشونت بدیم و میخندیدیم و منم سربسر مادرزنم میذاشتم و پای تخت مانتوش رو دادم بالا و شلوارشو کشیدم پایین و گذاشتم جلو توی کوسش و اونم از پدرزنم لب میگرفت و آه و اوه میکرد و ربع ساعتی طول کشید که ارضا شد و رفت حمام و صدام کرد برم حمام که رفتم در حمام و گفتم بعد میرم و اومدم برم یه پتو بیارم که یهو خشکش زد.یهو توی اتاق پریا رو دیدم که داشتم سکته میکردم.گفتم چرا مدرسه نرفتی،با حالت تمسخر بهم گفت معلممون مریض شده بود.بعدم یه اشاره کرد بهم و گفت راحتی دیگه…تازه به خودم اومدم دیدم با کیر جلوش ایستادم.وای نمیدونم چطور پریدم شرت پوشیدم و شلوار و اومدم پیشش و گفتم پریا یه چیزایی هست که بزرگ بشی میفهمی و خواهشا از امروز هرچی توی ذهنت بریز بیرون.اونم گفت واقعا که…اصلا فکرش رو نمیکردم… ولی باشه…منم گفتم ممنون . خواستم برم بیرون صدام زد مهدی…گفتم چیه…گفت یه عکس میخوام،بحث روکم کنی پیش دوستانه و میخوام بگم دوست پسرم اینو داره،گفتم چی…گفت یه بار دیگه لخت بیا و خندید…منم گفتم بی خیال و اونم پیله و درش آوردم تا خانم برای واقعی بودن توی دستش بگیره و عکس بگیره و الان یه مدت پیله شده که باش بخوابم…منم به مادرزنم گفتم که رفت و باش صحبت کرده و گویا خانم فقط برای تجربه کردن حسش اینو میخواد و بعدش میچسبه به درسش و فعلا مادرزنم شده زن من و رضایت نداده تا حالا پریا رو بکنم.زندگی خوبی دارم و فعلا هفته ای دو روز پیش مادرزنم هستم و پریا چون کامل میدونه دیگه جایی نمیره و دو سه باره از من خواسته ببینه و منم مخالفتی نمی‌کنم و بعضی وقتا که از دست مادرزنم در میره و من با پریا خونه تنهاییم،یکم براش کوس و سینه هاش رو میمالونم و میدم دستش کیرمو بماله که نخواد جای دیگه تجربه کنه و همین الان که دارم این داستان رو مینویسم،خونه مادرزنم هستیم برا شام و به پریا گفتم پری(خانمم)رو توی اتاق خودش ببره و اگه شب بیدار شد خبرم کنه که منو مامانش راحت باشیم.امشب از کون میکنم عزیز دلم رو.

نوشته: مهدی


👍 14
👎 73
244773 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

571673
2017-01-02 22:02:00 +0330 +0330

اگر چرندیاتت واقعی باشه ،منتظره خشم روزگار باش

2 ❤️

571674
2017-01-02 22:03:27 +0330 +0330

کیره سامی تو کونت با این چرندیاتت حاالم به هن خورد

0 ❤️

571675
2017-01-02 22:04:52 +0330 +0330

لاشخور
حتی به ويلچری جماعتم رحم نمیکنن.
برو خوش باش خاین آخه پدرزنت هم قبلا با مادرت حال کرده. 🤮

0 ❤️

571678
2017-01-02 22:08:15 +0330 +0330
NA

ننویسین این کثافت بازیها رو
حیوون هم یکم شعور داره تو نداری
حتی فکرشم متهوع کننده است
کیر شتر ماداگاسکار و گوزن شمالی تو کونت

2 ❤️

571684
2017-01-02 22:14:22 +0330 +0330

تا یه پسر دارم اسمش آرمینه خوندم .
بیچاره پسرت که تو کس مغز عن چهره باباشی

0 ❤️

571686
2017-01-02 22:22:11 +0330 +0330

اگه راست باشه اینا ، از یک حیوون هم پست تری

0 ❤️

571697
2017-01-02 22:35:21 +0330 +0330

بسی کسشعر :)

0 ❤️

571702
2017-01-02 22:42:25 +0330 +0330

کیر تمام بچه ها ی جا تو کونت کس کش

0 ❤️

571703
2017-01-02 22:44:14 +0330 +0330

تا وسطش خوندم حالم ازت بهم خورد. همون ويلچر تو كونت تخم حروم

0 ❤️

571714
2017-01-02 23:21:46 +0330 +0330

خیانت و محارم متنفرم
جزو پست ترین کار هاست
به هر دلیلی نفرت انگیزه

0 ❤️

571715
2017-01-02 23:23:22 +0330 +0330

ﻣﻦ ﺑﺎ ﭘﺮﯾﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﻢ،ﯾﮑﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﮐﻮﺱ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﻤﺎﻟﻮﻧﻢ ﻭ ﻣﯿﺪﻡ ﺩﺳﺘﺶ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﺑﻤﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﻧﺨﻮﺍﺩ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﻪ ﻭ …

اخ که توچقدر به فکراین بندگان خداهستی. مشخصه همه این کارا به خاطر خودشونه ارواح عمت.

0 ❤️

571723
2017-01-02 23:43:15 +0330 +0330

نمیدونم که حرفهات تا چه حد واقعیت داشت اما واقعا اگه اتفاقاتی که گفتی حقیقت داشته باشه منتظر باش که تو همین دنیا حسابت تسویه شه من نمیگم گناه نکردم هیچکس معصوم نیست اما بعضی کارها واقعا در حدی از رذالت و پستی قرار دارند که هیچ شکلی نمیشه تعریفشون کرد و انجام دادنشون را توجیه کنی البته اگه تو موجودات و آفریده های خداوند خب بگردی پی میبری تنها موجودی که شاید اینقدرسقوط کرده و پست شده باشه انسانه

0 ❤️

571730
2017-01-03 00:04:41 +0330 +0330

فکرت مریضه پسر… برو خودت رو درمان کن

0 ❤️

571772
2017-01-03 06:30:30 +0330 +0330
NA

عنوانت مثل خودت و داستانت و خاندانت کیریه
تا تصادف خوندم بقیش رو از کامنتا فهمیدم ریدی

0 ❤️

571776
2017-01-03 06:54:11 +0330 +0330

خیلی بیشرفی - خیلی…
کونی امیدوارم تاوان کثافت کاریتو بدی
ناله های پدرزنت بگیردت که ناچار بود…
احمق
خیلی سعی کردم فحش پدر مادر و ناموس بهت ندم

0 ❤️

571779
2017-01-03 07:06:27 +0330 +0330

حالا تو کف مادر زنت هستی، باشه، قبول!!! دیگه چرا تو فانتزی و توهمات، خانواده زنت رو بدبخت میکنی؟؟؟؟!!! یه داستان دیگه تو ذهنت درست کن عامووووووو

1 ❤️

571783
2017-01-03 07:40:45 +0330 +0330
NA

کیر پدرزنت تو کونت .

0 ❤️

571796
2017-01-03 10:06:39 +0330 +0330

میبینم که سلطان جق بالاخره حماسه آفریده.همچی داستان هایی رو که میخونم کاملا به عوارض روحی و جسمی جق پی میبرم.جون ننه ات دیگه از این کوس شعرا ننویس.والا حیوون بودنم حدی داره مجلوق ناگرامی

0 ❤️

571806
2017-01-03 11:06:14 +0330 +0330

ای لعنت به شیری که تو رو خورده

0 ❤️

571823
2017-01-03 12:58:04 +0330 +0330

بعد میگن چرا توریست نمیاد تو این مملکت!! توریست که خایه نمیکنه. یارو با خودش فکر میکنه: این مردمی که با مادر زنشون زنا میکنن؛ با ناموس ما چکار میکنن؟!!

1 ❤️

571825
2017-01-03 13:01:22 +0330 +0330
NA

کیرم دهننتتتتت با داستانت

0 ❤️

571827
2017-01-03 13:08:08 +0330 +0330
NA

اه اه حال بهم زن کسشعععععر

0 ❤️

571832
2017-01-03 13:49:56 +0330 +0330

كير بالايى تو كس مادرت كسكش حرومزاده

0 ❤️

571859
2017-01-03 15:25:02 +0330 +0330

اينقدر از خوندن اين قصه ناراحت شدم كه اندازه نداره و اميدوارم اين قصه واقعى نباشه ولى يك روز همين بلا بسر خودت بياد كه بسيار آدم كثيف مغزى هستى

0 ❤️

571865
2017-01-03 16:03:46 +0330 +0330

عجب…

0 ❤️

571882
2017-01-03 18:34:48 +0330 +0330

koskeshe jaghie doroghgoye madar jendeye haromzadeye pofus

0 ❤️

571889
2017-01-03 19:31:17 +0330 +0330

خیلی عوضی هستی.
امیدوارم که خودت هم زمینگیر بشی جلوی خودت زنتو بکنن
که اینجوری با افتخار از تجاوز به مادر زن داستان می نویسی.

0 ❤️

571897
2017-01-03 20:11:48 +0330 +0330
NA

اين كوس شعرا چيه مينويسيد!!! واقعا ارزش نوشتن و خوندنو داره؟!!!

0 ❤️

571901
2017-01-03 20:37:31 +0330 +0330

نه تو راجب ما چی فکر کردی نه تو واقعا چی فکری کردی
عزیزم کمتر جلق بزن درست میشی پوف یوس خر خدا شفات بده بقیش با دوستان من در حد فوش نمیبینمت

0 ❤️

571958
2017-01-03 21:47:27 +0330 +0330
NA

چه کرده مادر زن باهات.که این همه شعر میگی پشت سرش.حتما در حدی بوده که اتیشت زده.خخخ

0 ❤️

572090
2017-01-04 12:54:24 +0330 +0330

خاک تو سرت حال بهم زن بود

0 ❤️

572094
2017-01-04 13:10:23 +0330 +0330

یعنی واقعا این کارها رو کردی؟ کونی مادر زنت؟ اونم معلول؟

0 ❤️

572118
2017-01-04 15:17:53 +0330 +0330

همه از داستان بشون اومده و همه مشکلشون این بوده که تو مادزنتو که اونم ویلچیری بوده رو کردی.
اونو منم بدم میاد

اما مشکل من با روش درمانی جدیده که اختراع کردی. عزیزانی که یه بیمار ویلچیری تو خونه تون دارید این روش جدید رو تست کنید شاید جواب داد و فرجی حاصل شد.

0 ❤️

572155
2017-01-04 19:17:41 +0330 +0330

اي کيرم تو کون اون آرمين … ديوثه جقي بي غيرت

0 ❤️

572187
2017-01-04 21:35:31 +0330 +0330

منم مادرتو کردم با این خرافاتت دیوووووووووووووس

0 ❤️

573806
2017-01-13 17:21:14 +0330 +0330

مادر زنت مگه جندست که بخواد تو ببریش دستشویی بعدشم ۲ تا دخترش خونه خودتن بعدش تو میای کمکشون چرا کسشعر

0 ❤️

609491
2017-06-02 13:14:02 +0430 +0430

من تاحالا اصلا برای هیچ داستانی نظر ندادم ولی تو از حیون پست تری ومنتظر دست انتقام طبیعت باش شک نکن دختر تو جلو چشمات به هفتاد روش خواهند گاید وتونتونی حتی اعتراض کنی ومادرت هم فکر کنم زیرخوک خوابیده وبعد اب خوک ریخته از کسش بیرون مجددا باقاشق جمع کرده با گوه وشاش قاطی هم شده ریخته تو کسش بعد توبوجود امدی

1 ❤️

626061
2017-06-17 03:17:01 +0430 +0430

خخخخخخ کیرر شمر ابن ذی الجوشن تو کوونت دیوصص 🙄 🙄 🙄 🙄

0 ❤️

732965
2018-11-30 12:44:03 +0330 +0330

با این که معلومه افکار یه ادم جغیه و نگارشت هم خیلی عالی نبودش …ولی چون یه سوژه جدید و دست اول بودش خوشم اومد خسته نباشی پهلوان .ادامشو بنویس جغول جان.

0 ❤️

773311
2019-06-13 10:59:48 +0430 +0430

کیرم دهنت کم نگاه این فیلم های این مدلی بکن،کل داستان فیلم رو به نام خودت زدی،بعد دختردبیرستانی کوچیکه ،

0 ❤️

864116
2022-03-15 21:30:10 +0330 +0330

عالی عالی عالی بسیار عالی

0 ❤️

864607
2022-03-19 23:35:16 +0330 +0330

واقعا برای پدر مادرت متاسفم

0 ❤️