جنده ترین زن جهان (۱)

1400/10/02

دیروز زنمو رسما طلاق دادم. یعنی من که چه عرض کنم، اون منو طلاق داد. بعد از شش سال زندگی پر از شهوت که هرروزش یه اتفاق هیجان انگیز بود. امروز که داشتم تو خیابونای فلوریدا قدم میزدم و به خاطراتمون فکر میکردم، گفتم شاید بد نباشه خاطراتمو برای هم وطنام تعریف کنم. تراپیستم بهم گفته بود این کار یکم بهم کمک میکنه ذهنمو مرتب کنم. راستش یه بار اینجا تو یه مهمونی با یه ناشر اروتیک صحبت کردم و وقتی چندتا از خاطراتمو واسش تعریف کردم بهم پیشنهاد داد یه کتاب بنویسم تا چاپش کنه چون خوب میفروشه، ولی حس میکنم غیرایرانیا قشنگ درک نمیکنن چی میگم، چون بیشتر داستانم تو ایران گذشته و نمیخوام چیزی رو تغییر بدم و خب غیرت تو فرهنگ ما معنیش فرق میکنه. پس اینجا برای شما مینویسم. قبلا توی همین سایت با الهام از تجربیاتم یه داستان خیالی نوشته بودم چون میترسیدم جزئیات زندگی واقعیمونو لو بدم و کسی بشناسه، ولی دیگه مهم نیست. خیلی وقته که با هیچکس از ایران در ارتباط نیستم و حالا که نوشین هم از زندگیم رفته، دیگه دلیلی نداره چیزیو پنهان کنم. امیدوارم خوشتون بیاد و اگر هم از این سبک خوشتون نمیاد متمدنانه از کنارش بگذرید و فحاشی نکنید. من خودم میدونم که اشتباهای زیادی داشتم.

انگار همین دیروز بود که میخواستم زنمو راهی کنم بیاد. اون موقع هنوزم رابطه عجیبمون کار میکرد و احساس میکردم خوشبخت ترین ادم دنیام که میتونم اونطور که خودم دلم میخواد مثل بدبختا زندگی کنم. سکسی ترین زن دنیا زنم بود که همه فانتزیا و ارزوهای عجیبمو براورده کرده بود و باعث شده بود دیگه هیچی از دنیا نخوام. اون شب توی سالن انتظار فرودگاه امام وایساده بودیم. بهش گفتم “عزیزم رسیدی مستقیم بری پیش رئیسا، معطل نکنی” گفت “باشه عزیزم، خودم میدونم باید برم پیش صاحبم”. گفتم “اونجا شیطون نشی فانتزیامونو عملی کنیا، بذار منم بیام باهم انجامشون بدیم” خندید و گفت “حالا اگه اتفاقی یه مرد سیاهپوست سکسی دیدم که خواستم باهاش بخوابم که میکنم، اگه حال داشته باشم و پسر خوبی باشی مث قدیما با واتسپ تماس تصویری میگیرم تو هم زنده ببینی” خندیدم و بوسیدمش و گفتم دوستت دارم. اونم گفت منم همینطور و ساکشو برداشت که بره از گیت رد بشه. خیلی استرس داشتم و تو ذهنم کلی اما اگر بود، ولی شک نداشتم که حتی تو امریکا هم نمیتونه شوهری مث من پیدا کنه و منو نمیپیچونه.

ولی بذارید از اولش بگم که چی شد اصلا باهم اشنا شدیم و به اینجا رسیدیم. ما دوتا باهم تو دانشگاه همکلاسی بودیم. من یه پسر ساده و درسخون بودم که سرم همش تو کتاب و کامپیوتر بود. قد نسبتا کوتاه داشتم و تقریبا لاغر و ضعیف بودم. تا اون موقع تو زندگیم با هیچ دختری نبودم و اصلا روابط اجتماعی خوبی نداشتم. بار اولی که نوشینو تو محوطه دانشگاه دیدم دلم رفت. یه دختر خوشگل و توپر که واقعا سکسی بود. چشمای کشیده و خماری داشت که داد میزد با یه دختر حشری طرفی. گونه های برجسته و موهای مش کرده و پوست سفیدش دلمو میبرد. کون گرد و بزرگ، واقعا انگار کونشو تراش داده باشن. هرجا وایمیساد این کون خودنمایی میکرد. جلوی این کون دوتا رون درشت و خوش فرم بود که موقع راه رفتن به همدیگه مالیده میشد، گوشتی و توپر. قدش خیلی بلند نبود و تقریبا هم قد بودیم. الحق از همه دخترایی که دیده بودم سر بود. سینه هاش ۹۰ بود با کاپ بزرگ و خیلی گرد (البته اون موقع که نمیدونستم سوتین چیه اصلا، بعدا که ازدواج کردیم فهمیدم) هیکلش مثل ساعت شنی بود و تعجبی نداشت که همه پسرا دنبالش بودن. از حق نگذریم اونم یکی درمیون پامیداد و حسابی جنده بازی درمیاورد. من دوسش داشتم و چشمم دنبالش بود و دائم به یادش جق میزدم، اما هیچوقت حتی فکر نمیکردم اون حتی یه ذره بهم علاقه‌ داشته باشه که بخوام به خودم جرات بدم کاری کنم و پا پیش بذارم.

ما باهم همکلاسی بودیم و از اون جایی که خیلی سر و زبون داشت همون ترم اول موقع امتحانا اومد ازم جزوه گرفت. یادمه بار اولی که اومد و از دو قدمی داشت باهام حرف میزد نمیتونستم تو چشاش نگاه کنم از خجالت. باورم نمیشد دارم از نزدیک باهاش حرف میزنم. اون ولی مثل همیشه پررو بود و انگار فهمیده بود من شخصیتم مطیعه یکم دستوری باهام حرف میزد. از اون به بعد دیگه شروع شد: اون که تنبل بود و کل ترم دنبال پسربازی و بیرون رفتن بود و منم که خرخون، فهمیده بود من برای حرف زدن باهاش حاضرم هرکاری کنم و ازم سواستفاده میکرد. همیشه ازم جزوه میگرفت و تو کارای گروهی با من میفتاد که کاراشو واسش انجام بدم و حتی گاهی تکلیفای شخصیشم میداد من انجام بدم. ترم یکی مونده به آخر بودیم که شب اخرین امتحانمون اومد یه سری سوال ساده داشت ازم پرسید و منم با حوصله براش توضیح دادم. اخرش گفت “وای مرسی سعید. راستی تو چرا هیچوقت با ما بیرون نمیای؟ ما فردا بعد امتحان میریم بیرون با بچه های کلاس، تو هم بیا.” بار اولی بود با بچه های کلاس بیرون میرفتم. هیچوقت بهم نگفته بودن و منم حس میکردم بهشون نمیخوردم و خجالت میکشیدم برم بینشون. خیلی ذوق داشتم و شب از فکر این که چطور پیش میره و چه حرفایی میزنن و من چه جوابایی بدم خوابم نبرد.

فرداش نوشین دم دفتر انجمن که من مسئولش بودم اومد سراغم و رفتیم پیش بچه ها. با یه سلام سرد و بی اعتنا باهام خوش و بش کردن و راه افتادیم سمت کافه.وقتی نشستیم یکی از پسرا سراغ کامی رو ازش گرفت جوری که انگار اون باید خبر داشته باشه. خندید و گفت یا کارخونست یا باشگاهه میشناسیش که. راستش یکم حسودیم شد. کامی از اون پسرای خوشتیپ باشگاهی بود. هیکلش بزرگ نبود اما فیتنسی و خطی بود و شکمش شیش تیکه بود. از‌ اونجایی میدونم که از هر فرصتی برای نشون دادن شکمش استفاده میکرد. بچه پولدار بود و با یه بی ام و میومد دانشگاه و لباسای گرون و شیک میپوشید. زیاد دیده بودم تو محوطه با نوشین حرف بزنه و حدس میزدم دوست پسرش باشه. هر بازی ای میکردن من بلد نبودم و همون اول حذف میشدم. نوشین دست میکشید رو سرم و شبیه بچه ها با ترحم باهام رفتار میکرد. آخر بیخیال بازی شدن و فقط حرف میزدن.

بین بحثا بحث عجیب ترین کاری شد که به خاطر پول کردیم. دو سه نفر خاطرشونو گفتن که یکی از پسرا اصرار کرد نوشین بگه. نوشین خندید و با عشوه جنده ای گفت “وای خیلی خاک بر سریه مال من…” که همه اصرار کردن بگه و‌ اونم اخر راضی شد و با لبخند موزیانه رو لبش شروع کرد “یه روز که داشتم از ارایشگاه با تاکسی برمیگشتم متوجه شدم دیگه هیچی پول برام نمونده. راننده تاکسیه هم که یه مرد شهرستانی بود و از اول همش تو آینه زیرچشمی داشت بهم نگاه میکرد. وقتی نزدیک شدیم بهش گفتم اگه منو برسونی خونه سینه هامو درمیارم ببینی و اونم که یه مرد مسن و ساده بوده قبول کرد. وقتی مانتومو باز کردم و تاپمو زدم بالا واقعا دهنش باز مونده بود و فقط گفت فتبارک ا… احسن الخالقین… ماشالا خانوم ماشالا… و بعد خواهش کرد بذارم به سینه هام دست بزنه که گفتم نه. مرتیکه گفت به خدا بهت پول میدم لعبت، هرچقدر بخوای. زدم تو گوشش و گفتم مگه من جنده ام و از ماشین پیاده شدم” همه خندیدن و یکم نظر دادن و باهاش شوخیای ناجور کردن و بحث رفت روی نفر بعدی. من اینقد با این داستان تحریک شدم که تا وقتی رسیدم خونه ذهنم درگیرش بود. شبش سه بار باهاش جق زدم. یه جورایی دوست داشتم جای اون مرده باشم. نوشین خیلی دختر قوی و سکسی ای بود.

از اون روز به بعد دیگه بیشتر باهم حرف میزدیم، هرچند دیگه بهم نگفت با بچه ها بریم بیرون. فک کنم ازم خوششون نیومده بود و بهش گفته بودن بپیچونتم. موقع چت با این که انلاین بود خیلی دیر به دیر سین میکرد و جواب میداد ولی من اینقد ذوق داشتم که همونجا تو صفحه چتش منتظر میموندم. وویس میداد و میگفت حال ندارم تایپ کنم. صداش اینقد ناز و حشری بود که کیرمو سیخ میکرد. باهم از حقوق زنان و فلسفه سکس و چیزای اینطوری صحبت میکردیم و منم سعی میکردم جوری حرف بزنم که خوشش بیاد. همینطورم شده بود. بهش میگفتم باکرگی دخترا مهم نیست و مردی که به زنش گیر بده اصلا مرد نیست و اینا. یه بار گفت چی میگی بابا سعید به خودت نگاه نکن اینقدر روشنفکری و ذهن بازی داری، هنوز یه چیزایی واسه مردم ما تابوئه که نگو. مثلا من هیچکدوم از دوست پسرام کسمو‌ نمیخوردن انگار واسشون افت داشت الت یه زنو بخورن. من که خیلی جا خورده بودم از حرفش اما حشری و جوگیر هم شده بودم، سعی کردم عادی نشون بدم همه چیو. گفتم “خودشون ضرر میکنن، بهترین کار دنیاست” که سریع جواب داد “واقعا؟ یعنی تو با کس خوردن مشکلی نداری؟” منم با گفتم “نه بابا اتفاقا خیلی هم توش حرفه ایم” اموجی خنده گذاشت و گفت “ببینیم و تعریف کنیم” و افلاین شد. اون شب تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد. با خودم میگفتم یعنی میشه خدایا؟ من مخ همچین دختری رو زده باشم و بخواد باهام سکس کنه؟ من اصلا تا حالا تو زندگیم سکس نکرده بودم و دختر لخت ندیده بودم، حالا سکسی ترین دختری که تو زندگیم دیده بودم یه جورایی گفته بود میخواست باهام سکس کنه. شبیه رویا بود واسم. گفتم حالا خیلی ذوق نکنم شاید اشتباه کردم یا یه شیطونی ساده بوده. چه میدونستم اون موقع واقعیت چیه و یا دارم چه اشتباهی میکنم.

فرداش ساعت نهار که همه بچه ها رفته بودن سلف من رفتم دفتر انجمن یه سری کارا که مونده بود رو انجام بدم. سرگرم کار بودم که دیدم در باز شد و نوشین اومد تو. خیلی جا خوردم. پاشدم احوال پرسی کردیم. گفت “حوصلم سر رفته بود گشنمم نبود، گفتم یه سر بیام پیش تو سعید… مزاحم که نیستم؟” وای اینقد قشنگ و حشری کننده صحبت میکرد که دلم میخواست براش بمیرم. رفت کنار دیوار و شروع کرد عکسای رو دیوارو نگاه کردن. بهم گفت اینا کین؟ منم شروع کردم یکی یکی واسش توضیح دادن. وقتی حرفم تموم شد یکم دیگه عکسا رو نگاه کرد و بعد دیدم اومد نزدیک نزدیک. سینه های بزرگ و نازش قشنگ تو صورتم بود. گفت “اقا سعید خوب تو چت سر و زبون دار میشی” صدام به زور درمیومد. اب دهنمو به سختی قورت دادم و گفتم “اره خب تو چت ادم راحت تره” کیرم کامل توی شلوار راست شده بود و از زیر شلوار پارچه ایم قشنگ معلوم بود. اومد جلوتر و دستشو مالوند رو کیرم و با لبخند گفت “برو اون درو قفل کن بیا ببینم واقعا چقد حرفه ای هستی” قلبم تند میزد و سرم گیج میرفت. باورم نمیشد که واقعا نوشین اومده و میخواد سکس کنیم. فکر میکردم دیگه تو رویایی ترین حالت اگه قرار باشه بشه هم مثلا دوماه دیگه میشه. الان به همین راحتی میخواست باهام سکس کنه. اخه چی تو من دیده بود؟

وقتی درو قفل کردم و برگشتم دیدم داره شلوارشو درمیاره. باورنکردنی بود واسم. دوست داشتم یکی محکم بزنه تو گوشم که از خواب بیدار بشم. شلوارشو گذاشت رو صندلی کنار اتاق و به میز تکیه داد و کون لختشو کرد طرف من. واقعا بهترین کونی بود که دیده بودم. من پورن زیاد میدیدم ولی هیچ کونی به گردی و بزرگی و خوش فرمی این کون ندیده بودم. رونای درشت و کلفت که با یه لایه چین خوردگی وصل میشدن به اون کون گوشتی و لمبرخوردش . کمرش گود بود و استخون بندی و هیکل درشتی داشت نسبت به دختر بودنش. دوتا از انگشتاشو لای چاک کونش از پایین تا بالا کشید و گفت “این کونو میبینی؟ دوست دارم امروز حسابی واسم بخوریش. کل این مدت میدیدم چطور به کون و سینه هام نگاه میکردی … راستشو بگو چندبار با فکر من جق زدی ؟” اب دهنمو قورت دادم و گفتم “راستش زیاد” خندید و گفت معلومه. بیا اینجا ببینم. دست انداخت کمربندمو باز کرد و شلوارمو کشید پایین. وقتی کیرمو دید خندید و گفت “وای چه کیر بامزه ای داری، کوچولو و دوست داشتنی” من که یکم حس بدی پیدا کرده بودم یکم حشرم از بین رفت. صورتشو اورد نزدیک و چندبار کنار لبمو بوس کرد و گفت “خجالت نکش عسل چیزی نیست که، عوضش قابلیتای دیگه داری مگه نه؟” شروع کرد جق زدن واسم و کیرمو همونطور خشک بدون این که اهمیتی بده میمالید و با یه لبخند شیطانی تو چشمام نگاه میکرد. گفت چطوره؟ گفتم “عالی، باورم نمیشه”

نوشین خندید و نشوندم رو زمین و کونشو گذاشت رو صورتم. از روی شرت کسشو بو کشیدم. واقعا بوی خوبی میداد. گفت شرتمو بزن کنار و کسمو بخور. همین کارو کردم و کس تپلش از کنار شرت معلوم شد. گفت “جون بخور. سه ساله میبینم که رو اون صندلی جلوی کلاس میشینی و وقتی میام تو کلاس کس و کونمو با چشات میخوری و انگار داری ارزو میکنی با کون بشینم رو صورتت و خفت کنم. حالا که فرصتشو بهت دادم حسابی کسمو بخور” یکم که خوردم گفت “اه اینطوری فایده نداره… بخواب رو زمین ببینم” وقتی گفتم “اخه اینجا هیچی نیست بندازیم زیرمون که…” با اخمی که تحویلم داد متوجه شدم نباید حرفی بزنم و فقط دراز کشیدم. شرتشو دراورد گذاشت رو میز و اومد با کونش نشست رو صورتم. با جون و دل کسشو میلیسیدم. میخواستم هرطور شده بهش حال بدم که بازم ادامه پیدا کنه. گفت “اها همینه… از این به بعد بایدساعتای استراحت واسه خستگی درکردن بیام اینجا تو کسمو برق بندازی” تند تند پامیشد و میشس و کونشو رو صورتم بالا پایین میکرد و بهم میگفت “دوست داری رو صورتت بپر بپر میکنم؟” گفتم بله عاشقشم. یکی محکم با کونش زد تو صورتم و گفت اینو چطور؟ گفتم جون. رونای عظیم و کس تپل و قشنگش باعث میشدن احساس کنم تو بهشتم. کونشو فشار داد رو صورتم و گفت “دوست دارم ببینم چقد میتونی به جای هوا از کون من تنفس کنی” و اونقد نگه داشت که دیگه مجبور شدم دست و پا بزنم تا ولم کنه. وقتی از رو صورتم پاشد چندتا نفس عمیق و صدادار کشیدم که خندید. گفت بدو یه بار دیگه کونمو بخور، این بار بیشتر وگرنه نمرت پایین میاد. دوست نداری نمره پایین بگیری که؟ گفتم “نه نوشین خانوم ۲۰ میخوام”

انگار که از حرف من حشری شده باشه، پاشد به میز تکیه داد و سرمو کرد تو کونش و گفت خوب بلیسش. با لحن دستوری بهم میگفت “همینه، کسمو بخور. لیس زدن سوراخ کونمو دوست داری؟” در حالی که سعی میکردم لیس زدنم متوقف نشه گفتم بله. گفت “چرا بهم نمیگفتی پس؟” گفتم “هرروز بهش فکر میکردم” خندید و گفت “از این به بعد بیشترم فکر میکنی. هر بار تو کلاس یا دانشکده میبینیم به امروز فکر میکنی که چطور کونمو خوردی. این بهترین روز زندگیته مگه نه؟” گفتم “بله، شما اولین دختر زندگی منید” خندید و گفت “معلومه. همون دیشب فهمیدم قمپز در کردی. ولی واسه کسی که تا حالا سکس نداشته خوب کس میخوری” و بعد سرمو فشار داد به کسش و گفت “بیشتر بخورش”

برگشت نشست روی میز و پاهاشو باز کرد و زد رو کس خیسش که صدای شلپ شلپ داد و گفت بیا کسمو بخور. شروع کردم خوردن. یکم سرمو فشار داد پایین و گفت “تو بیشتر روی کون و پایین کسم تمرکز کن، میخوام بهت کمک کنم بتونی ارضام کنی” و شروع کرد با انگشتاش که ناخنای صورتی و بلندی داشتن کسشو مالیدن. “اها همینه … زبونتو از پایین بکششششش بیا بالاااا … سوراخ کونمو ببوس” با اون دستای نازش سرمو گرفت و موهامو مالید و گفت “سرتو قشنگ بذار روی کسم… اها همینطوری بخور، خجالت نکش… میدونستم کسلیس خوبی هستی… اره جات همونجاست… کسمو بخور، میخوام کاری کنی ارضا شم” و سرمو محکم روی کسش تکون میداد. دوتا دکمه هاشو باز کرد و سینه های بزرگشو از توی مانتوش انداخت بیرون که راحت باشه و پرسید “کسم بوی چی میده؟” گفتم “بوی گل، بوی بهشت” چشاشو از لذت بست و سرشو داد عقب و سرمو فشار داد به کسش. با یه دستش کسشو میمالید و با یه دستش سینه هاشو. منم کس قلمبشو میخوردم تا بیشتر کونشو منقبض کنه و آه ریز بکشه.

بهم گفت دوباره دراز بکشم و پاشد نشست رو صورتم. گفت “خوشمزست؟ دوست داری اب کسم میریزه رو صورتت؟” گفتم “بله عالیه” به کیرم که داشتم میمالیدمش نگاه کرد و گفت “داری چیکار میکنی ؟ جق میزنی ؟” و کیرمو محکم گرفت. وای خیلی حس خوبی داشت. کیرمو فشار داد و گفت “وقتی من میمالمش بیشتر حال میده یا خودت؟” از زیر کسش گفتم شما. گفت “دوست داری روش تف کنم و ابتو واست بیارم؟” و کونشو رو صورتم فشار داد. سعی کردم بگم بله ولی به خاطر فشار کون گندش صدام شنیده نمیشد. گفت “دوست نداری؟ نشنیدم صداتو” سعی کردم داد بزنم ولی هی بیشتر کونشو رو دهنم فشار میداد. اخر با دست کونشو به زحمت بلند کردم و گفتم “از خدامه نوشین خانوم.” تف کرد رو کیرم و شروع کرد با دستش جق زدن و گفت “سی ثانیه وقت داری ابت بیاد. اگه بیشتر طول بکشه بازیو باختی و ارضا نمیشی. قبوله؟” در حالی که کونش رو صورتم بود با دست نشون دادم که یعنی قبوله. شروع کرد از سی شمردن و خیلی ماهرانه و عالی واسم جق زدن. وای خدایا چطور ممکنه یه جق انقد به ادم حال بده؟ ولی حتی تو اون شرایطم سعی میکردم تمرکزم از کونش هم به هم نخوره که حال کردنش متوقف نشه. بهم میگفت “پونزده… چهارده… بدو ابتو بریز تو دست نوشین جون ببیینه … سیزده …” و محکم و سریع با دستای لطیفش واسم میزد. من قشنگ حس میکردم که به همون زودی داره ابم میاد… داشت میشمرد “سه ، دو ، یک و نیم ، یک و بیست و پنج …” که ابم با فشار ریخت بیرون روی دستش. بهم گفت جون و یکم دیگه به زدنش ادامه داد و بعد از رو صورتم پاشد. دستاشو با شکمم پاک کرد و پاشد شرتشو از رو میز برداشت پوشید. گفتم “ممنونم ، خیلی خوب بود” دستشو کشید رو لپم و گفت “تو هم خوب کسمو خوردی پسر خوب… مطمئن باشم کسی از بچه‌ها از امروز باخبر نمیشه دیگه؟” گفتم “اره بابا مگه دیوونم؟” لپمو بوس کرد و گفت “افرین تو خیلی پسر خوبی هستی، بازم میام پیشت شیطونی کنیم”

وقتی نوشین رفت هنوزم باورم نمیشد همچین اتفاقی افتاده باشه. مثل فیلم سوپرا بود. از رفتارش معلوم بود خیلی دریده و جندست و تو فانتزیامم همینطور بود، ولی بازم باورم نمیشد. رو ابرا بودم. بهترین دختر دانشکده که کلی ازم سرتر بود خودش اومده بود پیشم ارضام کرده بود و کسشو داده بود بخورم. دلم میخواست برم به همه پسرای دانشکده بگم کونتون بسوزه، دیدید این همه با من شبیه احمقا رفتار میکردید و خوشحال بودید که دختربازید بازم من نوشینو به دست اوردم؟ چه میدونستم که نوشین دنبال یه احمق میگرده و من آخرین پسری ام که کسشو دیده. من اینقد دختر ندیده بودم که از همون روز دیگه نوشینو دوست دختر خودم حساب میکردم و تو ذهنم داشتم نقشه میکشیدم چطور زنم بشه.

ادامه...

نوشته: cuckduck69


👍 23
👎 8
82801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

849253
2021-12-23 01:10:59 +0330 +0330

از ثمرات شهوانی ارسال جقی به امریکا و کسای که تو خیابون فلو (ریدا) سیک کن خداوکیلی

0 ❤️

849329
2021-12-23 03:30:10 +0330 +0330

چرا عنشو نخوردی
چرا کص میگی جقی؟؟؟؟
چراااا کصکش پدر

2 ❤️

849372
2021-12-23 08:52:12 +0330 +0330

با توجه به ژانر داستان واقعا نسبت به داستانهای دیگه عالی بود و متعجب شدم از نظم و جمله بندی سلیس و شیوا و روان قلم زدی ، حتی بدون غلت املایی که نون ی عده رو که متن داستانو برای نویسنده تصحیح میکنند اجر کردی افرین
من از خوندن داستانت لذت بردم و منتظر قسمتهای بعدش ادامه بده حتما

1 ❤️

849408
2021-12-23 12:25:53 +0330 +0330

تو تو سلوقون نیستی چه برسه به فلوریدا

1 ❤️

849421
2021-12-23 13:48:37 +0330 +0330

به جز اون قسمت اول کار که حالت مقدمه داشت و اضافی بود تقریبا همه چیز درست و سر جای خودش قرار داشت.
نگارش خوب، قلم روان، ایده کلی منظم و شخصیت پردازی قابل قبول خواننده رو سر کیف میاره. چیزایی که این داستان حداقل‌هاش رو داشت.
خسته نباشید

1 ❤️

849433
2021-12-23 14:53:57 +0330 +0330

مزخرف👎🏽

0 ❤️

849446
2021-12-23 16:40:06 +0330 +0330

خیلی خوب نوشتی. حتما ادامه بده 👋 👋

2 ❤️

849549
2021-12-24 11:10:03 +0330 +0330

بده تو فلوريدا سياهاى كير كلفت آمريكايى كص و كون نوشينو يكى كنند كونى خان!

1 ❤️

849574
2021-12-24 16:10:04 +0330 +0330

cuckduck69

0 ❤️

849575
2021-12-24 16:11:26 +0330 +0330

بال بود

0 ❤️

849628
2021-12-25 01:03:17 +0330 +0330

عالی بود حتما ادامه بدههههه

0 ❤️

849729
2021-12-25 09:46:04 +0330 +0330

تو دفتر انجمن اسلامی دانشگاه خاکبرسری کردی؟🙁وامصیبتااا

2 ❤️

875727
2022-05-24 03:18:55 +0430 +0430

جالبه آفرین

0 ❤️