جنده ترین زن جهان (۳)

1400/10/11

...قسمت قبل

خلاصه رابطه من و نوشین به عنوان دوست دختر و دوست پسر شروع شد. البته خیلی فرقی با گذشته نکرد. من همش پیام میدادم و زنگ میزدم و اونم هی دیر جواب میداد یا سریع مکالمه رو تموم میکرد. وقتی اعتراض میکردم میگفت زیاد از چت کردن خوشش نمیاد، ولی من میدونستم مث سگ دروغ میگه. به من میگفت تو وایبر چت کنیم ولی تو ویچت همیشه انلاین بود و جواب منو اون ور نمیداد. یه روز که داشتیم تلفن حرف میزدیم گفت تازه از حموم اومده. صدای یه خنده مردونه از اون ور خط اومد. وقتی با تعجب پرسیدم این دیگه کی بود گفت “مهدی دوستم اینجاست، فک کردم تو اتاقه حولمو نبسته بودم” گفتم “همون مهدی دانشگاهمون؟” با تعجب گفت “نه بابا، یه مهدی دیگه” یه لحظه با خودم فک کردم “یعنی سینه های دوست دخترمو دیده و الانم تو خونه تنهان؟” ولی چون اولای رابطمون بود و نمیخواستم بپره چیزی نگفتم. ازم پرسید “چرا اون مهدی اومد تو ذهنت؟ مگه حرفی زده؟” انگار نگران بود که لو رفته باشه. گفتم نه بابا همینجوری. یکم بعد گفت زشته مهمون داره با تلفن صحبت کنه و اون تنها باشه و رفت. دفعه بعد که همو دیدیم بهش گفتم “عزیزم نمیخوام غیرتی بازی دربیارم، ولی واقعا به نظرت درسته پسر غریبه بیاد خونه باهم تنها باشید و جلوش با حوله باشی؟” که یهو خیلی زیاد عصبانی شد و گفت “یعنی چی؟ ببین به خاطر همین فکرای املانت بود میگفتم دوست نشیما. دوست جنس مخالف چه فرقی با دوست جنس موافق داره؟ من خودم نخوام با هیچکس سکس نمیکنم. یعنی تو به من شک داری؟” که منم سریع گفتم نه و عذرخواهی کردم.

خلاصه هربار میخواستم حرفی بزنم از ترس ساکت میشدم و اونم با سلیطه بازی از پیش میبرد. تو این مدت خیلی اصرار میکردم سکس کنیم، ولی هربار به بهونه این که میخواد این رابطه فرق داشته باشه منو میپیچوند. یه بار که بهش گفتم حداقل یه بار که خونه خالی شد بیا واسم ساک بزن با حالت چندش گفت “اه… یعنی چی، نمیدونم چرا همه پسرا اینقد اصرار میکنن کیرشونو بخوری… من حس بدی میگیرم” گفتم “چرا دلیل خاصی داره؟” یکم طفره رفت و بعد گفت “ببین واقعیتش اینه که من دوتا دوست‌پسر قبلیم کیرشون خیلی بزرگ بود و هی کیرشونو فشار میدادن ته حلقم و اذیتم میکردن، اینه که دیگه راحت نیستم. حداقل یکم زمان احتیاجه تا بتونم. میدونم تو درک میکنی عزیزم” من اون موقع طبق معمول ادای دوست پسرای مودب و جنتلمن رو دراوردم، ولی دیگه هروقت پورن میدیدم و بازیگر مرد کیرش بزرگ بود، کامی رو میذاشتم جای اون و نوشین رو میذاشتم جای زنه و از فکرش ارضا میشدم. هرچند بعدا که کیر کامی رو دیدم فهمیدم اونقدر بزرگتر از من نیست و احتمالا نوشین اینو گفته که منو بیغیرت کنه یا امتحانم کنه. چندبار گفت میره مهمونی و به بهونه این که اشناهای مشترکمون هستن و نمیخواد اونا بفهمن رابطه داریم منو میپیچوند و نمیبرد، ولی چون خیلی اصرار میکردم و ناراحت میشدم دیگه اخر یه بار گفت این مهمونی کسی به جز تینا دوستم از اشناها نیست، بیا بریم. تینا که قبلا هم ازش گفته بودم دوست صمیمی نوشین تو ورودی دانشکده بود که خیلی هم از من بدش میومد و اصلا باهام خوب رفتار نمیکرد. مطمئن بودم اصلا موافق رابطمون نیست و داره تو گوشش میخونه باهام به هم بزنه. هرچند بعدا فهمیدم اشتباه میکردم.

اون شب حاضر شدم و خودم اسنپ گرفتم رفتم مهمونی. نوشین گفت دوست پسر تینا ماشین داره و با یکی از دوستاش میان دنبالشون. مهمونی تو یه ویلای پولداری بزرگ تو کردان بود که دوطبقه بود و تراس بزرگ و استخر و خلاصه همه چی داشت. انگار مهمونی واسه یکی از دوستای دوست پسر تینا بود. وقتی رسیدم دیدم اونا از قبل اونجان. تینا یه تاپ استین حلقه ای خیلی ناجور تا یکم پایین تر از کسش پوشیده بود با سا‌پورت بلند مشکی که تا پایین رونای سفیدش میومد و یه گردنبند و دستبند خوشگل. با تینا کنار دوست پسرش و دوستش وایساده بودن. پسره از اون پسرای قدبلند و چارشونه بود که قیافه جدی و مردونه ای داشت. موهای بلند و تیپ هنرمندی، خداییش خوشتیپ بود. رفتم باهاشون دست دادم و سلام علیک کردم. تینا فقط با بی میلی دست داد و حتی بهم سلام هم نکرد. نوشین دوست پسر تینا حمید و دوستش آراد رو بهم معرفی کرد. یکم وایسادیم و برای خودشون راجب ادمایی که میشناختن حرف میزدن و میخندیدن، منم شبیه احمقا وایساده بودم و الکی لبخند میزدم. تا این که یه اهنگ خارجی اومد و نوشین گفت “وای من عاشق این اهنگم” و آراد دستشو به سمتش دراز کرد و گفت “افتخار میدید باهم برقصیم؟” و رفتن برقصن. تینا یه لبخند تحقیرامیزی به من زد و دست دوست پسرشو گرفت برن برقصن. منم وایسادم اون گوشه نگاهشون میکردم. آراد به بهونه رقص حسابی بدن نوشینو میمالید و دستشو میذاشت رو کون و پهلوهاش. معلوم بود خیلی زرنگ و این کارست.

ده دقیقه ای که رقصیدن انگار نوشین خسته شد و اومدن یه چیزی بخورن. آراد گفت “بچه ها گل میزنید؟” که نوشین زد تخت سینه پهنش و گفت “وای اره دوست دارم امشب پاره بشم” و آرادم یه خنده شیطنت امیز بهش کرد. وقتی گلو رول کرد و اتیش زدن به من تعارف کرد. گفتم “خیلی ممنون، من اهلش نیستم” که اونم با بی میلی شونه بالا انداخت و خودشون کشیدن. همینطور گل میزدن و مشروب میخوردن و هی گرمتر میشدن و میگفتن و میخندیدن، منم همونطور نگاه میکردم. وسط بحث حمید بهم گفت “سعید یکشنبه با بچه ها داریم میریم چمن مصنوعی، پستت چیه تو؟” که با یکم من و من و خجالت گفتم “من فوتبال بازی نمیکنم” که با یه اخم و خنده همزمان تحقیرامیزی گفت “بابا تو که نه فوتبال بازی میکنی نه اهل خلافی، پس چیکار میکنی؟” که آراد با خنده گفت “داداشمون کلا اهل گل زدن نیست” و همه قهقهه زدن، مخصوصا نوشین که عین جنده ها خندید. حس کردم یه اشاره ای به این که من بکن خوبی نیستم کرد ولی سعی کردم متمدن باشم و چیزی نگم.

یکم که گذشت نوشین به تینا گفت “تینا من میخوام برم سرویس، تو نمیای؟” که تینا هم سر تکون داد و همراهش رفت. وقتی داشتن میرفتن نوشین داشت یه چیزی در گوشش میگفت و دوتایی خندیدن. آراد یه دونه محکم زد پشت شون من و بهم گفت “نظرت چیه یکم بازی کنیم رفیق؟” و به میز ایرهاکی که اونجا بود اشاره کرد. منم گفتم باشه و رفتیم بازی. آراد خیلی سریع و محکم بازی میکرد و انگار خیلی حرفه ای بود. چندبار که بازی کردیم همش من باختم. یکم که گذشت متوجه شدم نوشین هم داره نگاهمون میکنه. دوست نداشتم ببینه که دارم اینقد سخت تلاش میکنم و بازم به این پسره میبازم. اون دست که تموم شد نوشین اومد زد به بازوی آراد و گفت “اذیتش نکن دوست پسرمو، بیایید بریم بشینیم” و دوتایی رفتن و منم پشت سرشون راه افتادم. حس خیلی بدی داشتم و سرمم از صدای بلند اهنگ و رقص نور درد گرفته بود، گفتم بذار برم دستشویی و بیام و وسط راه ازشون جدا شدم. تو دستشویی داشتم فکر میکردم چه بهونه ای بیارم که زودتر نوشینو بردارم ببرم، ولی هیچی به ذهنم نمیرسید.‌ دوست نداشتم اولین مهمونیی که باهم میریم اینطوری بشه ولی الان انگار نوشین با آراد اومده بود مهمونی.

وقتی از دستشویی اومدم دیدم حمید و تینا دارن اون وسط میرقصن و نوشین و آراد یه گوشه دوتایی نشستن و دست پسره هم پشت گردن دوست دخترمه. رفتم پیششون و نشستم پیش نوشین. اونا کل مدت یه چیزایی در گوش هم میگفتن و میخندیدن. چون صدا زیاد بود و اروم صحبت میکردن من چیزی نمیشنیدم، اما نوشین بعضی وقتا حرفای بامزه آراد رو بهم میگفت و منم زورکی میخندیدم. آراد رو کرد طرفم و گفت “سعید نظرت چیه بری واسمون چندتا پیک و مزه از رو میز بیاری بزنیم؟” قبل از این که حرفی بزنم نوشین هم گفت “اره سعید برو بیار من بازم جا دارم داره خیلی حال میده” منم دیدم الان دیگه نمیتونم بهش بگم خودت برو بیار و رفتم اوردم. برای خودم چیزی نبود یه نوشابه اوردم. وقتی پیکا و مزه ها رو دادم بهشون آراد خندید و گفت “تو واقعا میخوای نوشابه خالی بخوری؟” گفتم اره. اونم فقط به نوشین نگاه کرد و خندید. یکم که نشستم پیششون و اونا عرق میخوردن و حرف میزدن تینا اومد سمتمون. بهم گفت “پاشو اینجا بیکار و تنها نشین، بیا بریم با بچه ها اشنات کنم” منم دیدم از اون وضعیت تحقیرامیز بهتره پاشدم باهاش رفتم.

تینا منو برد تو اشپزخونه و با یه پسر ظریف با موهای بلند که بعدا فهمیدم گیه اشنام کرد. پسره حسابی وراج بود و از همون اول پسرخاله شد. منم درست به نوشین و آراد دید نداشتم و نمیشد خیلی هم سرک بکشم. تینا اون طرف وایساده بود و انگار حواسش به من بود که نرم پیششون. ولی هرموقع به زنم نگاه میکردم با اون پسره بود. فکر کنم کل شب زنم ازش جدا نشد. هرکی نمیدونست فک میکرد دوست پسرش اون پسرست نه من. تا این که دیگه چند دقیقه ای نمیدیدمشون. فقط یه بار آراد رو دیدم که رفت سمت میز دوتا پیک برداشت و رفت تو تراس. حواسم به تینا بود که دور از چشمش برم سر از کار نوشین و آراد دربیارم. تا این که حمید اومد یه چیزی بهش گفت و همراهش رفت بیرون. یکی کنارمون تو اشپزخونه گفت صاحبخونه میخواد بیرون گیتار بزنه و همه بریم. پسره گیه بهم گفت وای میای بریم؟ گفتم من میرم دستشویی و سریع میام. از این فرصت استفاده کردم و سریع رفتم تو یکی از دوتا اتاقی که دیده بودم به تراس پنجره داره. هیچکس تو این اتاقا نبود، اگه کسی هم میخواست کاری کنه میرفت تو اتاقای اون طرف که دید نداشت.

درو بستم و پایین پنجره نشستم و نگاه کردم. آراد و نوشین خیلی رمانتیک و باکلاس نزدیک به هم وایساده بودن نوشیدنیاشونو میخوردن و حرف میزدن. یکم که گذشت لباشون رفت تو هم. همونطور که نوشیدنیاشون تو دستشون بود از هم لب میگرفتن. کیرم راست راست شده بود. میدونستم باید میرفتم یه کاری میکردم ولی این به قیمت تموم شدن رابطمون بود و منم واقعا نمیخواستم همچین اتفاقی بیفته. بعد عمری رل نداشتن همچین دختر شاخی باهام دوست شده بود و واقعا نمیخواستم از دستش بدم. راستش یکم از آراد هم میترسیدم، دروغ چرا. نوشین گفت “وای اراد یه موقع کسی نیاد” اراد با لبخند گفت “مگه صدای گیتار زدنو نمیشنوی؟ این پسره دوباره معرکه گرفته همه دورش جمعن، نترس هیشکی نمیاد. نکنه نگران دوست پسرتی؟” زنم دستشو گذاشت رو سینش و گفت “نه عزیزم اون باید نگران تو باشه” عجب حرف حشری کننده ای. راست هم میگفت. اراد دستشو گرفته بود دور کمر نوشین و خیلی نرم لباشو میخورد. نوشین چشماشو بسته بود و فقط داشت لذت میبرد. با خودم فکر کردم اگه نوشین اینقد از اینجور پسرا خوشش میاد پس چرا حاضر شد با من دوست بشه؟ یعنی واقعا همش به این خاطره که فکر میکنه کسی نمیخواد بگیرتش و من شوهر میشم واسش؟ من درک میکردم بخواد به پسری مثل آراد بده. من خودمم که پسرم با دیدنش حال میکنم، ولی این که منو کنارش داشته باشه رو نمیفهمیدم.

تو همین فکرا بودم که دیدم دارن میان تو. رفتم گوشمو چسبوندم به دیوار که صداشونو از راهرو بشنوم، ولی صدایی به جز بسته شدن در اتاق روبرویی نشنیدم. حدس زدم رفته باشن تو اون یکی اتاق. یکم دست دست کردم و بعد خیلی اروم رفتم تو راهرو. انگار همه بیرون بودن و اون چندنفری هم که تو خونه بودن کسی خیلی حواسش به این طرف نبود. وایسادم در اتاق روبرویی و در حالی که تقریبا گوشمو چسبوندم به در تظاهر کردم دارم با گوشیم کار میکنم که اگه کسی اومد بتونم توجیه کنم. صدای نوشین میومد که داشت بهش میگفت “ولی اخه آراد من دوست پسر دارم، نمیتونم بهت بدم که” اون حرومزاده هم گفت “خب پس بذار یکم از پشت بمالمش رو کست، این که خیانت نیست” عجب بی شرفی بود. دوتایی داشتن فیلم بازی میکردن. یکم بعد زنم گفت “وای خیلی حال میده، چقد خوبه کیرت” خندید و بهش گفت “میخوای سرشو بکنم تو؟ فقط سرش، قول میدم بیشتر نره که خیانت نباشه بازم” نوشین گفت “باشه قبوله” با خودم گفتم بذار درو باز کنم برم تو که اگه دیر بجنبم الان دوست دخترمو میکنه. داشتم فکر میکردم که صدای نوشینو شنیدم “وای با همین سر کیرتم ارضا میشم اینقد که خوبه. گور بابای اون، بکنش تو” دیگه ناامید شدم کامل. نمیدونم چرا ولی به جای این که برم تو اتاق و با پسره گلاویز بشم و با نوشین تموم کنم، تصمیم گرفتم برم تو تراس و از پنجره بیرون بیشتر ببینم.

یواشکی رفتم تو تراس. خدا رو شکر کسی اونجا نبود. کنار پنجره وایسادم و سعی کردم تو اتاقو ببینم. از بیرون نورای باغ میخوردن و دیدن سخت بود ولی خوب که زل زدم و زاویه مناسبو پیدا کردم یه چیزایی معلوم شد. بله. نوشینو نشونده بود رو یکی از این صندلی چرخونایی که دم اپن آشپزخونه هم بود و انگار به خاطر بی استفاده بودنش گذاشته بودن اونجا و داشت کسشو میخورد. نوشین از خود بیخود شده بود و فقط آه میکشید. یکم که گذشت نوشین دستشو گذاشت رو سرش و شروع کرد فشار دادن به کسش و یه چیزایی بهش گفت که باعث شد پاشه و شروع کنه لب گرفتن ازش. وحشیانه ازش لب میگرفت و بعد چندتا لب اومد روی گردن و سینه هاش و تاپشو کشید پایین. اونا رو هم خیلی سریع خورد و رو صندلی برعکسش کرد و شرتشو کشید پایین و شروع کرد از پشت کسشو خوردن. جوری وحشیانه کسشو میخورد و کپلاشو میمالید و سرشو اون تو تکون میداد که منم حشری شده بودم. دوباره پاشدن وایسادن و همونطور که لباساشو درمیاورد از دوست دخترم لب میگرفت. خیلی اتیششون تند بود و صبر و قرار نداشتن انگار. حالا دیگه کامل هردو لخت شده بودن. نوشینو نشوند جلوی پاش و اونم شروع کرد ساک زدن کیرش. کیر بدی نداشت، در حدی بزرگ بود که مجبور باشه دودستی بگیرتش، برخلاف من که راحت تو یه دستش جا میشد.

نوشین شروع کرد همونطور وحشیانه کیرشو ساک زدن که دیدم از در تراس صدا اومد. سریع برگشتم و دیدم یکی اومده تو تراس. یه پسره بود. یه نگاه بهم کرد و گفت “حمید اینجا نیست؟” برای این که صدام به گوش زنم و پسره نرسه فقط شونه بالا انداختم و با سر نه گفتم که باعث شد بیشتر شبیه احمقا و بازنده ها به نظر برسم ولی خب فکر کردم مهم نیست، اینا که منو نمیشناسن. وقتی رفت دوباره اروم برگشتم سر موقعیت قبلیم و دیدم پسره صندلی رو اورده پایین و کیرشو از جلو کرده تو کس نوشین و داره همزمان هم کسشو با دست میماله و ازش لب میگیره. نوشین خودشم انگار داشت بدنشو رو صندلی به سمت جلو تکون میداد تا تو تلمبه زدن بهش کمک کنه. واقعا صحنه سکسی ای بود، آراد خیلی این کاره بود. یه لحظه حس کردم دوست دخترم به پنجره نگاه کرد که باعث شد سریع برم کنار و از ترس قلبم شروع کنه کوبیدن. چند لحظه منتظر وایسادم تا نفسم برگرده سر جاش و مطمئن شم ندیدنم.

وقتی دوباره نگاه کردم دیدم دوست دخترمو اورده پایین وایسونده و تکیه داده به صندلی و داره کون قمبل شدشو میکنه. تو اون موقعیت نمیتونستم درست تشخیص بدم داره کونشو میکنه یا کسشو، حواسم فقط به این بود که نوشین تو اون موقعیت همزمان که کیرش تو کسش بود از پشت بغلش کرده بود و سعی میکرد بدنشو بچسبونه به خودش. از حسودی داشتم میمردم. برگشت یکم لب گرفتن و پسره نشست رو زمین و بعدم نوشین نشست. من دیگه پایینو نمیدیدم، ولی از گوشه شونه نوشین که هنوز معلوم بود و بالا پایین میرفت فک کنم رو کیرش نشسته بود. بعضی وقتا شونش به جلو خم میشد که فک کنم ازش لب میگرفت یا سینه هاشو میذاشت دهنش. یهو دیدم تینا اومد تو تراس. سریع خودمو مرتب کردم و گوشیمو دراوردم و تظاهر کردم دارم باهاش کار میکنم. تینا با اخم بهم گفت “اینجایی این همه دنبالت گشتم؟ نوشین کجاست؟” فک کنم میخواست بفهمه چیزی فهمیدم یا نه. مث احمقا گفتم “نمیدونم با اراد بود اخرین بار، دیگه ندیدمش” تینا لبخند زد و گفت “بیا بریم تو اینجا واینسا”

تینا منو برد تو پیش دوست پسرش. یکم که وایسادم پیش اون و حمید دیدم نوشین و اراد هم اومدن. وقتی اومد جلوی پسره با همون لبایی که براش ساک زده بود بوسم کرد. بعدش دیدم حمید و اراد دارن یه جور تحقیرامیزی با هم میخندن. دیگه خیلی اتفاقی نیفتاد و یه ساعتی بعد با ماشین حمید برگشتیم. چون جا نبود حمید و تینا جلو نشستن و ما سه تا عقب. زنم بین من و آراد نشسته بود و کل مسیر به طرف اون خم شده بود. اول منو پیاده کردن چون نزدیکتر بودم و رفتن. نوشین اون شب دیگه انلاین نشد و زنگا و اس ام اسامو هم جواب نداد. من فقط داشتم به این فکر میکردم که نکنه بازم رفتن سکس کردن؟ تا این که ساعت دو دیدم نوشین یه پست گذاشت اینستاگرام (اون موقع هنوز استوری نبود) که عکس از پنجره یه خونه ای بود و کپشن نوشته بود “راند دو :)” بله، جنده خانوم یه بار دیگه هم به پسره داده بود این بار تو خونش. شبش اونقدر گریه کردم و عصبانی بودم که یه لحظه فکر کردم دارم حمله قلبی میکنم. واقعا نمیتونستم با این فشار عصبی زندگی کنم، باید یه کاری میکردم.

ادامه...

نوشته: cuckduck69


👍 19
👎 10
54601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

850872
2022-01-01 00:46:03 +0330 +0330

زن بیاد شخصی

0 ❤️

850886
2022-01-01 01:22:49 +0330 +0330

از ایدی طرف معلومه تا اخر داستان به بی‌غیرت تمام معنا میشه
کیرم دهنت ، این که داستانه ولی کصکشا لغمه اندازه‌ دهنتون بردارید که اینجوری نشید

2 ❤️

850933
2022-01-01 04:10:09 +0330 +0330

کاری با این کونی ندارم اون 5 نفر چی رو لایک کردن آخه دیوث ها.

3 ❤️

850950
2022-01-01 05:57:56 +0330 +0330

روان و گویا مینویسید.
خدا کنه آراد جان تو رو نکرده باشه

0 ❤️

850986
2022-01-01 10:51:45 +0330 +0330

این که آدم کاکولد باشه و از لذت بردن پارتنرش لذت ببره قبول ولی نمیدونم احمق و لوزر بودن کجاش افتخار داره؟ جالب اینه که طرفدار هم زیاد داره! آفرین بهتون که هیچ انی نشدید تو زندگیتون و دیگران تپ و تپ میرینن بهتون. آفرین که انقد بدبختید! 😂😂😂😂

1 ❤️

850994
2022-01-01 11:40:19 +0330 +0330

امیدوارم صرفأ یه داستان باشه نه خاطره.
خدا نصیب نکنه بیغیرتی رو 😕
اصلا نمیتونم دو دقیقه خودم رو تو این شرایط تجسم کنم
بعد تو لاشی راست کردی؟
کیر اراد تو کونت

0 ❤️

851003
2022-01-01 13:00:44 +0330 +0330

داداش ریدی یجا میگی دوست دخترم یجا میگی زنم بلخره تکلیف رو با خودت مشخص کن بعد یجور بنویس قابل باور باشه این کسشرای تو فیلمای برازر هم اتفاق نمی افته چی داری بلغور میکنی

0 ❤️

851239
2022-01-03 00:53:51 +0330 +0330

نمیدونم چرا بانو جنده نوشین …قبلا با تو رابطه جنسی ایجاد کرد …واقعا برام یه معما شده …اما میتونم بگم که چرا این رابطه ، دیگه تکرار نشد و خیلی ببخشید دیگه به یه زگیل میکروسکوپی کص براقش هم حسابت نکرد تو رو سر کیر دوست پسراش میچرخوند و تحقیرت میکرد. مهمترین و اصلیترین عاملش جدای از اصالت جنده گیش …کوچیک بودن آلت شما جناب دودولیان بود. اگه داستانت راست باشه …همانطور که خودت در داستان سوتی دادی …این ملکه جنده های عالم حشریت ، زنت بوده نه دوست دخترت…چون هیچ دلیلی وجود نداره توی بیغیرتِ حسن پپه ی سرخر رو بعنوان دوست پسر قبول کنه …مگر اینکه زنت باشه مجبوری تحملت کنه …هرچقدر هم جلوت وا میده که بلکه غیرتی بشی و ولش کنی بره پی دادن غریبونش …میبینه هر دفعه بدون اینکه گهی بخوری جری تر میشی …بدتر زن ذلیل تر میشی و بیشتر به التماس دعا میفتی…اخه دیگه دیوث دیگه بایست چکار کنه ازش بکشی بیرون ؟ بره رو چینه دیوار بده ؟ که میدونه اینم کار ساز نیست …چون مطمئنا یقین داره میری سریعا ده تا صندلی میچینی و میزاری خلق اله با خریدن بلیط بشینن تماشا کنن تا تو گوزوی بیغیرت بیشتر حشری بشی …هم فال و هم تماشا …اینجوری دیگه عمرا رضایت بدی بره .اما از یه جمله داستانت که شاخ شعار های بیغیرتان عالم بود و بهتر از این نمیشد که معرف فلسفه وجوی قشر خودتون باشید و بعنوان بهترین صفت نشونی بیغیرتها ازش یاد کنی این جمله بود…
““نترس هیشکی نمیاد. نکنه نگران دوست پسرتی؟” زنم دستشو گذاشت رو سینش و گفت نه عزیزم اون باید نگران تو باشه. {عجب حرف حشری کننده ای.} راست هم میگفت.”” جمله نه عزیزم اون باید نگران تو باشه حالا پیشکش تو کونت…کلید اصلی این معما جمله کوتاه و تاکیدی " عجب حرف حشری کننده ای …"بود.
شخصا نظرم اینه که ( بر عکس نظر قبلیم )اگه اون جنده بلند آوازه شاید منتظر یه ابراز وجود از طرف تو …یعنی به اندازه یه کص موش غیرت بخرج میدادی و وارد معرکه کیر کوبی رو زنت میشدی و اون مرتیکه رو ادبش میکردی و دوتا سیلی چپ و راست به زنت میزدی و از پارتی خارج میشدی بر عکس ظاهر جنده واری و سلیطه گریش ، در باطن اندازه همون کص موش بهت دلگرم میشد اما حیف که نمیدونست که اگر قرار بود وارد معرکه بشی فقط برای تماشای بهتر و جق زدن بود ولاغیر…!
از قدیم گفتن باید از زن حشری ترسید که واقعا جمله بحق و درستیه …اما من اعتقاد دارم از مرد حشری باید چند برابر ترسید …در این رابطه زنو مرد فقط در یک چیزی نقطه اشتراک دارند که فقط به فکر حشری بودن خودشون هستند .اما تفاوت از اینجا به بعد خودشو نشون میده که کدومشون در این راه خارکصه ترین و بی رحم ترینه ؟…با درنظر گرفتن استنثائات ، زن هرگز بخاطر اینکار از عزیزان دیگه اش نمی گذره اما مرد هیچ چیز خودش رو با عالم حشریت خودش عوض نمیکنه اینو بارها به عینه دیدم که حشریت بالاتراز جونشون براشون مهمه یعنی مثل اکسیژن برای تنفس و زنده موندن …براش تا سرحد مرگ میجنگن ولو این جنگیدن از نوع بیغیرتی باشه …
شما از یه زن ذلیل ، چه از نوع سوپرش چه عادیش اگه بپرسید برای چی اینقدر تن به ذلالت میدن ؟ بی برو برگرد میگن این چه حرفیه؟!! من زنمو دوست دارم و احترام زیادی براش قائلم شما اینجور برداشت میکنید ! در صورتی که همه زنشون رو دوست دارند و احترام قائلند اما ذلیل نیستند . پس اینهمه حقارت رو جز یه مرد حشری هیچ مرد دیگه ای نمیتونه بپذیره…! در نتیجه اعتقاد دارم هیچ زنی یه مرد زن ذلیلی رو در باطن دوست نداره طبیعی هم هست یه زن وقتی میفهمه همه زندگی مردش به لای پای زنش خلاصه و ختم میشه علاوه بر نداشتن غرور که خودش به تنهایی ضربه کاری بر قلب و روح زن باشه …دچار دوگانگی شخصیت هم هستش یعنی در عین اینکه بخاطر حشرش با همه کس و همه چیز درمیفته شخصیت دیگه اون کاملا متضاد با اولی جرئت درافتادن با همه کس و همه چیز هم رو نداره … عجیبه که هر دو هم بخاطر از دست ندادن نون پنیر هرشبش هست…حالا این نون و پنیر خوردن زیر پتوی هر شب چه براش حقارت آمیز باشه ( یعنی با منت و زوری و التماس کردن و نق زدن در حین عمل سکس باشه ) چه اینکه درسکوتی که پر از انزجار زن باشه انجام بشه …کوفت باشه فقط باشه …ولا غیر .مردایی دیدم که دور ازجون بخاطر زن ، حالا چه زنشون باشه چه جنده پولی باشه …با دوستاشون یا بدتر از اون با خانواده های خودشون درگیری منجر به ابرو ریزی و قطع رابطه کامل شدن و اینقدر هم احمق بودن که فکر کردن زن جماعت از این عمل شجاعانشون در دفاع از اونها دچار غش و ضعف شدن و دیگه برای زنه یه شوالیه محبوب الابد بحساب میان! … دیگه خبر ندارند که گوزو های بدبخت… همچین زنی میدونه کجای کار میلنگه و برای چی مردش… هویت و اصالتش رو که از خانواده پدریش باشه بخاطرش فدا کرده و زیر پاش له کرده هر چقدر ظاهرش رو خوش و راضی نشون میده باطنا از همچین مردی تنفر پیدا میکنه…اینجا ست که زن های اینچنینی دچار اشتباه محاسباتی میشن …یعنی به همه و همه کس فخر میفروشند که زنِ یه غلام و زن یه برده بله قربان گو هستند و از این نادانی خودشون خرکیف بوده دیری نمیجنبه که ناخوداگاه در پرده نهان دنبال مردی هستند که غرور و صلابت داشته باشند و بتونند بهش تکیه کنند …یعنی انکار ناپذیرترین و اصلی ترین فلسفه ذاتی زن . ( حتما بعضا خودتون زنهایی رو که شوهر خوش تیپ …پولدار و خوش سیما ، داشتند
اما درخفا میرن به یه میمون ناطرازی که دهنش هم بوی گند گه میده میخوابند و عاشقشون هم میشن… حالا این میمون بد منظر از هر قشری که میخواد باشه …گاریچی باشه …تاجر یا علاف سر کوچه یا بِکِش باشه توفیری نمیکنه دنبال همون غروری میگرده که شوهره در وجودش نداره . در صورتی که زن اگه زن باشه یه همچین مردی رو ادبش میکنه و غرور نداشته اش رو احیا میکنه حداقل بخاطرعزت خودش همه که شده همچین مردی رو در حد یه پادشاه بالا میبره و خودش رو ملکه این پادشاه تو چشم همه میکنه. البته اگه زن واقعا یه زن باشه و عاقل باشه.
ببخشید طبق معمول کامنتم طولانی شد.

0 ❤️

851558
2022-01-04 18:45:27 +0330 +0330

کص میخ خان آخه اون موقع که فقط ویجت و وایبر بود چطوری با اسنپ اینور اونور میرفتی؟مگه زمان وایبر و ویچت اسنپ بود!کیر حمید و آراد تو مغز کیریت!

0 ❤️